۱۳۹۱ اسفند ۱۰, پنجشنبه

:: تحریم و اثرات مخرب فقر و بیکاری بر وضعیت معیشت و زندگی مردم


درحکومت اسلامی ایران ،جنایتکاران اسلامی چیزی به نام زندگی ورفاه برای هیچ کس درآن جامعه نگذاشته است وتنها بانی ومسبب کلیه این مکافات جمهوری اسلامی می باشد.ازفقروبیکاری گرفته تا اعتیاد وتن فروشی،همه واکثربیشماری ازاین انسانها ازدست این حکومت فساد وتباهی وبخاطر مشکلات اقتصادی وفشارهای روحی روانی بالاجبارتن به فرار وروی آوردن به کشورهای همجوارایران وعده ای هم ازطریق راه قاچاق مجبور به فرار میشوند وبه پناهندگی درسایر کشورهای دیگر روی میآورند . حتی شده دراین راه توسط نیروهای رژیم ویا مرزی کشورهای دیگر یابه رگبار گلوله کشته شده اند ویااینکه دراثرحوادث طبیعی دردریاها وجاهای دیگر جانشان راازدست داده اند ویااینکه دستگیرویا درمرزها پاروی میدانهای مین میگذارند ونقص عضو میشوند وبازباعث کلیه این بدبختی وسیه روزی هایی که به این مردم میشود کماکان این رژیم جنایتکار میباشد.تحریمهای اقتصادی واردشده برجمهوری اسلامی که رژیم هیچگاه نمیخواهد اینگونه وانمود کند که این تحریمها بی اثر میباشد وما روی پای خودایستاده ایم ویا باالله الله گفتنشان سراین مردم رادائم شیره مالیده اندوبلکه برعکس این وضعیت بدی که به دولت وارد شده درمرحله اول تمام بدبختی هایش گریبانگیر کارگران وقشرکم درآمد وضعیف جامعه شده،فشاراین تحریمها روزبه روز بروضعیت فقر،گرانی وبیکاری افزوده وبیشتر شده که 80% درصدافراد موجود درمملکت رادربرگرفته است.جوانان روزبه روز بیکاروناامید میشوند وسرگردان درکوچه وبازار ویا پارکها؛مردم حتی نمیتوانند بچه های خودرابه مدرسه بفرستندتادرس بخوانند،اغلب بچه ها ازخواندن ونوشتن ورفتن به مدرسه محروم شده وهرروز بدتر میشود، وعده ای هم که میروند به سختی میتوانند درس بخوانند ویاد بگیرند چون والدین آنها توانایی خرید پوشاک وکفش والبسه آنها راندارند،درخیلی ازخانواده ها که دویاسه بچه دارن به مدرسه بفرستند بچه هایشان نوبتی کفش ویا البسه همدیگر رامیپوشند واین یک باور ویک واقعیت امروز درایران است.رژیم عدده زیادی ازدختران وپسران رابه اعتیاد مبتلا کرده است وضدیت خودراباجوانان وحتی کودکان نشان داده است ومیخواهد صدای هراعتراضی راخاموش وساکت کند وجوانان رازنده زنده درگورفروببرد.

۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

یگانه راه حل وسوسه انگیز حکومت برای انتخابات خرداد 92 تائید صلاحیت مشائی غلبه آراء هاشمی بر وی



صادق زیبا کلام که به نزدیکی نظری با هاشمی رفسنجانی شهرت دارد، مصاحبه کوتاهی با خبرگزاری ایلنا کرده و آخرین ارزیابی خود را از انتخاباتی که در خرداد ماه آینده قرار است انجام شود و جانشین احمدی نژاد راهی ساختمان ریاست جمهوری شود ارائه داد. او دراین مصاحبه گفت:
 بعد از انتخابات ۸۸ که آقای هاشمی و اصلاح طلبان به طور کامل از قدرت کنار زده شدند، دیگر دلیلی برای انسجام و وحدت میان اصول گرایان وجود نداشت و از بعد از انتخابات ۸۸ که آن‌ها خیالشان از بابت اصلاح طلبان بطور کامل راحت شد، جدال بر سر قدرت در میان آنان براه افتاد و هر روز هم بر ابعاد آن افزوده شد و به دو جریان تقسیم شدند. یکی اصول گرایان سنتی یا‌‌ همان جناح راست و جناح دیگر که شامل آقای احمدی‌نژاد و طرفداران ایشان می‌شد.
در انتخابات مجلس نهم احمدی‌نژاد و طرفدارانش شامل آیت الله مصباح و جبهه پایداری و شماری از اصول گرایان رادیکال و تند رو در یک جبهه قرار گرفتند و اصول گرایان معتدل و سنتی در طیف دیگر. این رویارویی تا امروز ادامه یافته و ما در حادثه ۲۲ بهمن قم (حمله با مهر نماز و لنگه کفش به رئیس مجلس) شاهد علنی‌تر شدن این رویارویی بودیم و به عقیده من امکان وحدت این دو جریان جناح راست دیگر وجود ندارد. احمدی‌نژاد و طرفدارانش به دنبال نامزد خوداند و اصول گرایان سنتی هم به دنبال نامزد‌های خود. اگر احمدی‌نژاد بتواند رحیم مشایی را وارد عرصه رقابت انتخاباتی کند، مشروط بر اینکه آقای هاشمی و اصلاح طلبان در انتخابات شرکت نکنند، به طور قطع مشایی به راحتی نامزدهای اصول گرایان را پشت سر خواهد گذاشت. تنها راه اصول گرایان سنتی برای جلوگیری از شکستشان توسط آقای مشایی ممانعت از ورود ایشان به انتخابات از طریق رد صلاحیت وی است چون هیچ یک از نامزدهای اصول گرایان مثل آقایان دکتر حداد عادل، ولایتی یا علی لاریجانی توان مقابله با وی را ندارند. بنابراین جناح راست با تمام قوا در مقابل آقای رحیم مشایی خواهد ایستاد تا او را رد صلاحیت کند.
انتخابات ریاست جمهوری پیش رو زور آزمایی نهایی و سرنوشت ساز میان احمدی‌نژاد و طرفدارانش از یک سو و راست سنتی از سوی دیگر است. البته این احتمال همچنان وجود دارد که اگر اجازه ورود به انتخابات به آقای هاشمی رفسنجانی و اصلاح طلبان داده شود، ممکن است اصولگرایان و احمدی‌نژاد یکبار دیگر برای جلوگیری از بازگشت هاشمی و اصلاح طلبان با هم متحد شوند.
تنها راهی که در این رابطه برای احمدی‌نژاد وجود دارد این است که تائید صلاحیت مشایی را از طریق حكم حكومتی بگیرد چون شورای نگهبان ممکن نیست صلاحیت او را تائید کند.
چون شانس اینکه این تائیدیه صادر شود کم است، احمدی‌نژاد به گزینه‌های دیگر مثل نیکزاد و شیخ الاسلامی هم ممکن است روی آورد. اگر چه که همچون ولایتی و حداد عادل، نامزد‌های احمدی‌نژاد هم جز مشایی هیچ شانسی برای رای ندارند.
سقف رای اصول گرایان در کشور بیشتر از ۵ میلیون نیست. بنابراین آن‌ها با مشکل مواجه هستند و در نتیجه برای احتمال موفقیت بیشتر ممکن است روی قالیباف که به عنوان یک مدیر موفق شناخته شده و دارای محبوبیت است ائتلاف کنند و با این روش آرا را بالا ببرند.
اگر اصلاح طلبان، هاشمی و مشایی در انتخابات حضور نداشته باشند، فکر نمی‌کنم میزان مشارکت بالا باشد. اصول گرایان هم بین یک انتخابات با مشارکت بالا که موجب دردسر‌های سیاسی می‌شود و یک انتخابات بی‌دردسر با مشارکت پایین، گزینه دوم را انتخاب می‌کنند چون تجربه تلخ انتخابات ۷۶ و انتخابات۸۸ برای اصول گرایان یاد آور این است که انتخابات با مشارکت بالا تبعات و هزینه‌های سنگینی را متوجه آن‌ها می‌کند. بنابراین انتخابات با مشارکت پایین مطلوب آنهاست. همه دغدغه اصولگرایان این است که در انتخاباتی بدون اصلاح طلبان و حتی رحیم مشایی چگونه مردم را در ۲۴ خرداد ۹۲ بپای صندوقهای رای بیاورند؟

۱۳۹۱ بهمن ۲۵, چهارشنبه

صد روز از قتل ستار بهشتی گذشت؛ پرونده هنوز در دادسرا خاک می‌خورد


سه شنبه, ۲۴ بهمن, ۱۳۹۱
چکیده :بیش از صد روز از مرگ ستار بهشتی می گذرد، اما هنوز آمران و عاملان این جنایت معرفی هم نشده اند، چه برسد به محاکمه. این 100 روز برای حاکمان فرصت کافی بود تا - اگر می خواستند - وضعیت پرونده شکنجه‌ی منجر به قتل این وبلاگ نویس را به سرانجام برسانند؛ اما اینگونه نشد و با گذشت بیش از سه ماه و نیم از این جنایت در زندان، هنوز این پرونده به دادگاه هم ارسال نشده است....


کلمه – گروه سیاسی: از روزی که با خانواده ستار بهشتی تماس گرفته شد که به فکر یک «قبر» برای فرزندشان باشند، بیش از ۱۰۰ روز می گذرد؛ روزهایی که برای جریان حاکم فرصتی کافی بود تا – اگر می خواست – وضعیت پرونده قتل این وبلاگ نویس را به سرانجام برساند؛ اما اینگونه نشد و با گذشت بیش از سه ماه و نیم از این جنایت، یعنی قتل بر اثر شکنجه در زندان، هنوز پرونده ستار بهشتی به دادگاه هم ارسال نشده است.
به گزارش کلمه، یکصدمین روز کشته شدن ستار که از قضا همزمان با جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی شد، در حالی است که هنوز نه تنها  آمران و عاملان آن به طور کامل معرفی و مشخص نشده اند که حتی حاکمیت با مسیر همراه با تعلل و اغماضی که در این پرونده طی کرده، آشکارا سعی دارد زیر بار این جنایت نرود و مجازات عاملان آن را منتفی کند یا لااقل به تعویق بیندازد.
ستار بهشتی یک کارگر ۳۵ ساله بود که دغدغه عدالت و آزادی داشت، دغدغه کودکان کار، دغدغه گرانی و دغدغه های بسیار دیگر که در وبلاگ خود با زبانی ساده می نوشت. بیان همین دغدغه ها اما بعد از بازداشت و شکنجه، قتلی را نصیب او ساخت که یکی از آن تعبیر به شوک روانی می کند و دیگری سابقه بیماری و مواردی از این دست؛ هرچه هست غیر از واقعیت موجود.
اما به هر صورت مسئولان رسمی پذیرفته اند که ستار بهشتی در بازداشتگاه غیر قانونی بوده، شکنجه شده و در نهایت در زندان نظام جان خود را از دست داده است، این سه مورد چیزهایی نیست که بتوانند از آن شانه خالی کنند، و هریک به تنهایی برای رسیدگی جدی قضایی کافی هستند، البته اگر چنین اراده ای وجود داشته باشد.
میهمان ۹ روزه ی بازداشتگاه غیر قانونی پلیس جمهوری اسلامی، چرا باید سر از قبرستان در بیاورد؟ این سوالی است که نه امروز دنیا و نه فردای قیامت، از رهبر نظام و رئیس قوه قضاییه و فرمانده نیروی انتظامی تا ماموران معذور زندان و پلیس؛ هیچ یک پاسخی برای آن ندارند. ستار روز هفتم آبان ماه سر از زندان در آورد و ۱۶ آبان ماموران پلیس امنیت به خانواده ی او اطلاع دادند که به فکر یک قبر باشند. به کدامین گناه؟! کسی نمی داند.
طبق آخرین اظهارنظر وکیل اولیای دم ستار بهشتی، بازپرس پرونده این زندانی سیاسی مقتول وعده داده بود که تا آخر بهمن پرونده شکایت اولیای دم از ماموران پلیس فتا، به دادگاه برود. تا امروز بیست و چهار روز از ماه بهمن گذشته است و هنوز خبری نیست! از سوی دیگر وکیل خانواده ستار بهشتی اعلام کرده که متهمان قتل این وبلاگ نویس کاملا مشخص اند اما فشارهای امنیتی بر دستگاه قضایی تاکنون مانع از ارسال پرونده به دادگاه شده است.
با آنکه نماینده ویژه مجلس برای تحقیق درباره ستار بهشتی قبلا گفته بود علت تامه ی مرگ ستار بهشتی، ایراد ضرب عمدی و شوک های فیزیکی و روانی است، گزارش کمیته تحقیق و تفحص مجلس که با تاخیر و به صورت ناقص و سانسورشده در صحن علنی مجلس خوانده شد، به این مساله تصریح نداشت و بعدا با تذکرات نمایندگان مشخص شد که این بخش از گزارش که مربوط به علت مرگ بوده، قبل از قرائت در صحن علنی از آن حذف شده است.
گیتی پورفاضل، وکیل خانواده بهشتی، بعد از قرائت گزارش مجلس اینگونه از آن انتقاد کرد: آن طور که بازپرس پرونده گفت، بر اساس آخرین نظر پزشکی قانونی نیز گفته شده که ستار بهشتی به مرگ طبیعی فوت نکرده است و گزارشی هم که در مجلس در این باره قرائت شده ناموجه است زیرا یک گزارش سطحی بوده است.
سعی جریان حاکم در تحریف علت اصلی قتل ستار بهشتی در حالی است که زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین که ستار بهشتی یک شب را در آنجا سپری کرده بود، روایت کرده اند که بدن این جوان زیر ضرب و شتم له شده بود و به گفته آنها حتی یک جای سالم در بدنش نبود.
درباره شکنجه و ضرب و شتم او، هم شهادتنامه ۴۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ به ثبت رسیده و هم سند شکواییه ای که با دستخط خود ستار بهشتی است که شکایت خود را از کسانی که وی را مورد ضرب و شتم قرار داده بودند، تنظیم کرده و این رفتار غیر انسانی و غیر قانونی را مورد اعتراض قرار داده بود.
وی در حضور افراد متعددی در بند ۳۵۰ گفته بود که در مقر پلیس امنیت از سقف آویزان شده و درهمان حال مورد ضرب و شتم قرار گرفته است، سپس پلیس دست و پاهای وی را به صندلی بسته و مجددا وی را مورد ضرب و شتم قرار داده است. در مواقعی دست های وی را با دستبند به صورت قپانی بسته و کتک می زدند و در مواقعی دیگر وی را بر روی زمین انداخته و با پوتین ضربه های شدیدی به سر و گردن وی وارد می کردند. در ضمن این شکنجه ها، زشت ترین فحش های رکیک ناموسی نیز نثار وی می شده است و مکررأ تهدید می کردند که وی را می کشند؛ شکنجه هایی که برای همیشه به نام اقتدارگرایان غاصب جمهوری اسلامی در تاریخ ثبت خواهد شد.
به گفته زندانیان، زمانی که ستار به بند ۳۵۰ آورده شد آثار شکنجه در تمام قسمت های مختلف بدنش مشهود بود و وی در شرایط کاملا دردناک و مجروحی قرار داشت. صورت وی زخمی، سر او متورم، مچ دست های او کبود شده بود و آثار آویزان شدنش از سقف روی مچ های او به چشم می خورد. در بخش هایی از بدن وی از جمله دور گردن، شکم و کمر وی آثار ضربه و کبودی دیده می شد.
در آخرین فشار به خانواده بهشتی، پدر ستار بهشتی بلافاصله پس از امضای وکالتنامه برای شکایت از قاتلان پسرش، ناگهان ناپدید شد. برای مدت ۱۰ روز خانواده از او بی اطلاع بوده اند، تا آنکه در نهایت فرزندان “سید سردار بهشتی” او را در حالی می بینند که شوکه بوده و مدام با گریه می گفته: ستار را کشتند! این احتمال وجود دارد که او را ربوده باشند. این نگرانی وجود دارد که بخواهند شکایت او را بی اعتبار جلوه دهند.
خانواده ستار بهشتی که از زمان قتل فرزندشان با تهدیدهای مختلفی مواجه بودند، در تلخ ترین برخورد، در مراسم چهلم ستار از سوی ماموران مورد ضرب و شتم قرار گرفتند. مادر ستار همچنین می گوید به دخترش حکم بازداشت نشان داده و او را تهدید کرده اند که حرف نزند؛ و همچنین دیگر اعضای خانواده را. او تاکید می کند که در روزهای پس از انتشار خبر، تحت تعقیب و کنترل شدید بوده اند. برخی گفته اند که ماموران برای چند روز آنها را در خانه خود حصر کرده بودند تا از ارتباطشان با رسانه های مستقل و انتشار اخبار مربوط به این زندانی مقتول جلوگیری کنند.
به هر روی دستگاه قضا این بار نیز چنانچه قابل پیش بینی بود، با سکوت ابتدایی و تناقض گویی های بعدی، کارنامه سیاهی را از خود برجا گذاشته است. اما مسئول جان ستار حاکمان فعلی هستند، این مسئولیت قابل انکار نیست و مشمول مرور زمان هم نخواهد شد. این پرونده هم مثل پرونده های مشابه مثل پرونده هدی صابر، هالی سحابی، زهرا کاظمی، زهرا بنی یعقوب و… اگرچه هنوز خاک می خورد، اما چه زود و چه دیر، بالاخره روزی عاملان و آمران و تسهیلگران چنین جنایت هایی، و نیز آنها که با سکوت و تعلل خود با ظلم های اینچنینی همراهی کردند، همه باید پاسخگو باشند.
چرا راه دور می رویم. سه سال از جنایت کهریزک گذشت. قوه قضائیه هنوز در مورد جنایتکار کهریزک اقدامی نکرده است؛ آن هم به خاطر بده بستان های درون حکومتی که هر چه  زمان می گذرد ابعاد آن برای افکار عمومی آشکارتر می شود. نمونه بارز آن فیلم منتتشر شده از متهم اصلی پرونده کهریزک و برادران لاریجانی ها.
اما مگر کسی تردید دارد که خون پاک قربانیان این بازداشتگاه پر از جنایت بالاخره روزی دامن مسئولان بی مسئولیت فعلی را خواهد گرفت؟ و مگر همین دعای مردم در این روزها که می گویند «اللهم اشغل الظالمین بالظالمین»، اولین جلوه از همین دامنگیری خون مظلوم نیست؟
‌‌