۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

بیانیه "راه سبز"، به استقبال 16 آذر هسته های دانشجوئی برای گسترش آگاهی تشکیل بدهید

شورای هماهنگی راه سبز امید بمناسبت روز دانشجو – 16 آذر- بیانیه ای صادر کرد.در بخش هائی از ابن بیانیه آمده است:

از خاطرات تلخ سال های دور که بگذریم، دو حادثه ی هولناک حمله نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و همراهان لباس شخصی آنان به کوی دانشگاه تهران در سال های ۷۸ و ۸۸ را همگی به یاد داریم؛ حوادث خونینی که حاکمیت هربار در آغاز به انکار آن پرداخت و پس از آنکه در مقابل موج اعتراضات مردم ناگزیر به پذیرفتن وقوع آنها شد، دستور پیگیری قضایی صادر کرد، و سرانجام با بازداشت، حبس و محرومیت از تحصیل مظلومان و ارتقای درجه ی ظالمان، به خیال خام خویش، پرونده را مختومه کرد.
در روزهای سخت و تلخی که می گذرانیم، گذشته از دهها شهید به خون خفته، صدها دانشجوی آزادیخواه در زندان ها به سر می برند یا پرونده قضایی برایشان تشکیل شده و به قید وثیقه آزادند و یا از ادامه ی تحصیل محروم و دچار تهدیدهای مشدد شده اند. حاکمیت اما نمی فهمد که بزرگترین دشمن استبداد، آگاهی است و از همین روست که مهندسی آزمون های ورودی مقاطع مختلف دانشگاه، تصفیه ی گسترده ی دانشجویان و اساتید، توسل به شعارهای نخ نمایی همچون «اسلامی کردن» دانشگاه ریشخند می زند، دستکاری در ترکیب هیئت علمی دانشگاه ها و انتصاب کسانی که بتوانند «به فرموده» تدریس کنند، همه و همه بی اثر مانده و خواهد ماند. خودکامگان باید به جای مضحکه ی دم زدن از ضرورت برپایی کرسی های آزاداندیشی در شرایط خفقان آوری که بر دانشگاه ها تحمیل کرده اند، برای مقابله با تأثیر طبیعی آگاهی و دانایی فکری کنند؛ تأثیری که در عمق جان آدمی خانه می کند و با بستن دهان ها و شکستن قلم ها از بین نمی رود. چنین است که بسیاری از کسانی که توسط حاکمیت به منظور مقابله با سرشت آگاهی بخشی دانشگاه به آن وارد می شوند، پس از کسب دانش و آگاهی، خود در صف مبارزه ی با استبداد جهل پرست قرار می گیرند.
از همین روست که جنبش سبز مردم ایران، از همان روزهای نخست، آگاهی بخشی را در سرلوحه ی وظایف همراهان جنبش قرار داد. امواج پیاپی این آگاهی بخشی، امروزه از محدوده ی نخبگان گذشته و اقشار وسیعی از جامعه را فراگرفته است. چنین است که دغلکاری دولتمردان سراپا آلوده به سوء استفاده از قدرت و اختلاس های بزرگ مالی، با وجود تمامی تلاشی که حاکمیت حامی آن برای کم رنگ ساختن آن می کند، همچنان نقل محافل و مجالس شهر و روستاست. چنین است که تبلیغات پر زرق و برق دستگاه های دروغ پراکنی حکومت، در مقابل آگاهی روزافزون ایرانیان از فجایعی که بر آنها می گذرد به زانو در آمده است. چنین است که آنانی که قرار بود با این تبلیغات به عنوان وابستگان به دشمن، فریب خوردگان، ناآگاهان و خس خاشاکی که به زودی زایل می شوند معرفی شوند، در دل مردم ما به عنوان قهرمانان آزادی و پیشروان آگاهی شناخته شده اند؛ آنانی که این روزهای تیره و تار را پیش بینی می کردند و برای پیشگیری از وقوع شوربختی هایی که اینک بر عرصه های گوناگون زندگی ایرانیان سایه انداخته به پا خاستند. و چنین است که یاد شهیدانشان همواره زنده است، مقاومت دربندشدگانشان غرق در تحسین همگان، و آرمان هایشان گره خورده با خواست مردم کوی و برزن.
جنبش دانشجویی اینک در کنار اقشار دیگر جامعه، شاهد بن بست های گوناگونی است که کشور را فرا گرفته: معضل برگزاری انتخاباتی که قرار نیست آزادانه برگزار شود و پشت سر خود از جمهوریت نظام نقش یادگاری بیش باقی نمی گذارد؛ دولتی ناکارآمد که با بی انضباطی های مالی و آشفتگی های مدیریتی خویش کشور را در بحران بزرگ اقتصادی وارد کرده و سیاست های نه تنها در گسترش عدالت ناکام مانده بلکه عمیق تر ساختن شکاف غنی و فقیر را در پی داشته؛ تحریم ها و تهدیدهای بین المللی که سیاست های نابخردانه و ماجراجویانه فرش قرمز پیش پای آن گسترده است. اگر جو پلیسی حاکم بر دانشگاه ها امکان برگزاری جلسات گفت و گو یا تجمعات اعتراضی باقی نگذاشته، می توان راه های جایگزین برای تبادل آراء یا ابراز نارضایتی دسته جمعی یافت. آگاهی، مسئولیت می آورد که یکی از اشکال آن، مسئولیت در قبال جامعه است. و دانشجویان طی دهه ها حضور مؤثر در عرصه های اجتماعی، نشان داده اند که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکرده اند.
پیک نت 6 آذر

سخنرانی فرمانده هوا فضای سپاه با شلیک موشک سپر موشکی ترکیه را می زنیم!

در ادامه سفرهای انتخاباتی و سفرهای جنگی برخی روحانیون حکومتی و شماری از فرماندهان سپاه به شهرهای مختلف (از جمله سید احمد خاتمی به شیراز که خبر سخنرانی او را در همین شماره می خوانید) سردار "امیرعلی حاجی‌زاده"، فرمانده هوا فضای سپاه نیز به لرستان سفر کرد تا برای بسیجی های آن منطقه سخنرانی کند. سخنرانی او در باره حمله به ایران و جنگ بود. یعنی همان چیزی که سید احمد خاتمی در فارس منکر آن شده است!
سردار هوا فضای سپاه در لرستان تهدیدی را بر زبان آورد که ادامه همان مسئله سازی هائی است که احمدی نژاد در سالهای اخیر کرده است. او یک گام جلوتر گذاشته و برای نخستین بار ترکیه را تهدید به حمله کرد! سردار حاجی زاده گفت:
«در صورت حمله به ایران، سپر دفاع موشکی ناتو در ترکیه نخستین هدف سپاه خواهد بود.»
سخنان تحریک آمیز سردار حاجی زاده شباهت به آخرین سخنرانی سردار "جوانی" در باره پرتاب موشک به "تل آویو" داشت. سردار جوانی رئیس دفتر سیاسی سپاه، پس از این سخنرانی کنار گذاشته شد. جوانی در مواضع سیاسی که در دو نشریه رسمی سپاه آنها را منتشر می کرد؛ هیچ دست کمی در مقایسه با حسین شریعتمداری در کیهان نداشت.
این نوع موضع گیری ها علیه ترکیه، تداعی کننده موضع گیری های چند ماه گذشته بشار اسد در سوریه علیه دولت ترکیه است که عملا و گام به گام موجب شد تا ترکیه به نیزه حمله نظامی به سوریه تبدیل شود و "اردوغان" نخست وزیر ترکیه در پارلمان این کشور رسما اعلام کند: بشار اسد، هیلتر سوریه است!
مردم با آن که میدانند فرمانده کل قوا علی خامنه ایست، اما بدرستی نمی دانند این فرماندهان سپاه و یا روحانیونی نظیر احمد خاتمی، برای سخنرانی های تحریک آمیزی که ایراد می کنند و زمینه تبلیغاتی حمله به ایران را فراهم می سازند، از کدام مرکز مستقیما هدایت می شوند.
پیک نت 6 آذر

۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

روز شرم برای قوه قضائیه




چهارشنبه, ۲ آذر, ۱۳۹۰
چکیده :معلوم شد تأثیر خطابه های بلندبالای مسئولان قوة قضائیه دربارة استثنا قائل نشدن در برابر قانون شکنان، تنها دامن مردم کوچه و خیابان را می گیرد. معلوم شد که تنها گفتن این که «رأی من کجاست؟» گناهی نابخشودنی است. معلوم شد آزادی قلم هدیه ای است که تنها به نورچشمان حاکمیت عطا شده و دیگران از آن بهره ای ندارند. معلوم شد که هنوز هم می توان گفت که «گنه کرد در بلخ آهنگری ...


کلمه – سید کاظم قمی: روز دوشنبه نزدیک بود که خرمشهر دوباره خونین شهر شود، البته این بار نه در تجاوز دشمن به خاک ایران زمین و مقاومت خونین مدافعان جان بر کف آن که در یک طرف حق و در طرف دیگر باطل قرار داشت، بلکه در جریان درگیری خیابان خرمشهر تهران که حاصل رقابت دو جریانی قدرت طلبی است که نه داعیة حق، که در پی اثبات برتری خویش نسبت به دیگری هستند.
دفتر روزنامه ایران (که مالکیت آن از آن مردم ایران است و علی القاعده می بایست آئینة تمام نمای آن باشد) در خیابان خرمشهر شاهد یکی از زشت ترین صحنه های تاریخ سی و چندسالة نظام جمهوری اسلامی بود. نه از آن رو که به دفتر روزنامه ای حمله شد، چه این را پیش از این بارها دربارة مطبوعات منتقد از «اعتماد ملی» تا «کلمة سبز» دیده بودیم، و نه از آن رو که دستگیری تعداد زیادی از کارمندان و اهالی مطبوعات را بدنبال داشت، چه بازداشت و حبس روزنامه نگاران در سال های اخیر عادتی مألوف شده و بسیاری از فرهیختگان مطبوعاتی هم اکنون به جرم گفتن حقایق در زندان هستند.
آن حادثه، صحنه های تکراری دیگری را هم در بر داشت مانند دروغگویی دادستان تهران که اساسا مجهز بودن ضابطین قضایی (بخوانید نیروهای امنیتی) به باتوم و گاز اشک آور را منکر شد و ادعای دروغین مشاور مطبوعاتی دولت دروغ مبنی بر عدم صدور حکم دستگیری.
اما آن روز پیام مهم دیگری را هم در بر داشت: حادثة روز دوشنبه، این گفتة طنزآمیز رایج که «همه در برابر قانون برابرند، ولی برخی برابرترند» دربارة وضعیت اسفبار قانون در کشور ما صادق است. این بار خیابان خرمشهر شاهد صحنة نمایش آشکار باطل بودن ادعای استقلال قوة قضائیه بود. معلوم شد اجرای قانون را می توان پیش پای معاملة قدرت ذبح کرد، معلوم شد در اجرای قانون، اگر زورمان به مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور نرسید، می توانیم در عوض، کارکنان و آبدارچی ها را مورد ضرب و شتم قرار داده و دستگیر کنیم.
پیش از این هم دیده بودیم که در یک اختلاس سه هزارمیلیاردی می توان به اشارة توصیه/ امر عالیترین مقام کشور، مسئول بزرگترین اختلاس تاریخ ایران را با یک عذرخواهی در مجلس در مقام خود ابقا کرد و در عوض به سراغ کسانی رفت که دارای حاشیه امنیتی قابل اعتنایی نیستند.
معلوم شد تأثیر خطابه های بلندبالای مسئولان قوة قضائیه دربارة استثنا قائل نشدن در برابر قانون شکنان، تنها دامن مردم کوچه و خیابان را می گیرد. معلوم شد که تنها گفتن این که «رأی من کجاست؟» گناهی نابخشودنی است. معلوم شد آزادی قلم هدیه ای است که تنها به نورچشمان حاکمیت عطا شده و دیگران از آن بهره ای ندارند. معلوم شد که هنوز هم می توان گفت که «گنه کرد در بلخ آهنگری … »
از همین نویسنده:
درسی از حوادث منطقه: راه آزادی از آگاهی می‌گذرد

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

:: داد خواهیم این بیداد را؛ قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰ فجیع‌ترین جنایت های فرهنگی و اجتماعی تاریخ بشریت

مصدق می دانست که خدا در و تخته را خوب به هم جور می کند. می دانست که این در و تخته ای که به هم جور شده اند در تمامی روزهای زندگی تمام قد در کنار هم خواهند بود و با هم به خون خود در راه مام میهن در می غلطند. پیشوا این دوجوان آن روزها را درست شناخته بود. 1 آذر 1377 و خبری دهشتبار. داریوش فروهر دبیرکل حزب ملت ایران و همسرش پروانه اسکندری به خون خود در غلطیدند. شاهدان روایت می کنند که قاتلان آنقدر جنایت پیشه بودند که نه تنها کشته بودند که خانه را هم با خون ایشان رنگ آمیزی کرده بودند. پروانه و داریوش کشته نشدند. دشنه آجین شدند. هر دشنه ای که بر پیکر ایشان وارد آمد یادآور یکی از کینه هایی بود که استبداد شیخی و شاهی از ایشان داشت. شیخ و شاهی که از وجود این دو گوهر تابناک آسمان وطن هر زمان بر خود می لرزید. اما ماجرای قتلهای سیاسی دهه 70 به همینجا ختم نشد. آقایان وزارت اطلاعات دولت اصلاحات پرونده ای گشودند. 4 تن را موضوع پرونده اعلام کردند. شهیدان فروهر ها و شهید مختاری و شهید پوینده را؛ اما همین ها دکتر مجید شریف را در این پرونده نپذیرفتند. مجید شریفی که شاگرد به حق مکتب معلم شهید دکتر شریعتی بود و جان بر سر آرمان نهاد. استاد مهندس معین فر عزیز در مراسمی که برای شهیدان فروهر در حسینیه ارشاد برگزار شد آمار را تا 135 تن بالا برد. تا 80 نفر اسم وجود داشت و آن روزها عماد الدین باقی و اکبر گنجی بی مهابا با نورافکنی به تاریکخانه ای که این جنایات را باعث شد در حال افشای نه تنها عاملان که آمران این قتلها بودند. از آیت الله خوشوقت تا محسنی اژه ای دستور دهنده قتل پیروز دوانی. تا آقای نوری همدانی و تا دیگرانی که نامشان در مقالات و اسناد می آمد. اما دولت اصلاحات تنها با همان 4 تن کار را پیش برد. وزارت اطلاعات را تصفیه کرد؛ آن هم از عناصر عاملی که تنها دستور را اجرا کردند. هیچ گاه نگذاشت که بر تاریکخانه این جنایت ها نورافکنی شود و اگر می خواست و نگذاشتند، هیچ گاه افشا نکرد. سکوت، سکوت و سکوت ایشان خود مهر تائیدی بر جنایت بود. مگر نمی خوانیم در زیارت عاشورا که لعن الله سمعت بذالک فرضیت به؟ آن کسانی که آن روزها دلیرانه بر تاریکخانه قتلهای سیاسی دهه 70 در ایران که از کارون حاجی زاده کودک تا پیران مو سپید را شامل می شد، بعدها هزینه اقدامات خود را پرداختند. باقی و گنجی زندان رفتند و همه سکوت؛ سکوتی که جز در زیر زمین خانه ها و در سالگرد آذرماه شکسته نمی شد. 13 سال گذشت از آن روز شوم. از همان روز اما بانوی دلیری چون پرستو فروهر فریاد زد که داد خواهیم این بیداد را. در خانقاه صفی علیشاه و در زیر باتوم ولایت مداران فریاد زدیم که داد خواهیم این بیداد راو همچنان بر این وعده گاه مصریم. داد خواهیم این بیداد را؛ تا روشن شدن تمامی زوایای این فجایع ساکت نمی شویم. آقایان می خواهند مسئله فراموش شود. حکومت ولایی در تمام طول این 13 سال در تلاش بوده تا مسئله قتلهای سیاسی و زنجیره ای دهه 70 در ایران را به بوته فراموشی بسپرد؛ قتل هایی که چه در ایران و چه در خارج از ایران انجام شده است. از شاهپور بختیار و کاظم رجوی و فریدون فرخزاد و قاسم لو و شرفکندی تا داریوش و پروانه فروهر و مختاری و پوینده و زال زاده و مجید شریف و حاجی زاده ها و حتی تا احمد خمینی که عماد الدین باقی در آن سالها سخنانی در باب مرگ مشکوک او بر زبان راند و اسنادی را هم مطرح کرد. هنوز که هنوز است داد می خواهیم این بیداد را. بهترین فرزندان ایران زمین را از ما گرفتند. کشتند و جنایتکارانه لاپوشانی کردند. اگر نبود هوشیاری نویسندگان کانونی شاید فاجعه اتوبوس ارمنستان هم به ثمر می نشست و دیگر امروز محمود دولت آبادی و سیمین بهبهانی را نمی توانستیم با چشم سر زیارت کنیم. رژیم جمهوری اسلامی در طول این قتل های سیاسی در دهه 70 یکی از فجیع ترین جنایت های فرهنگی و اجتماعی تاریخ بشریت را مرتکب شد. مگر هر ملتی چه میزان روشنفکر و اندیشه ورز مسئول و متعهد دارد که اینان در طول کمتر از یک دهه دهها تن از ایشان را به کام مرگ فرستادند؟ شاید امروز که عزمی جزم برای تکمیل پرونده حقوق بشری جمهوری اسلامی راه افتاده است و از هولوکاست ایرانی کشتار سیاه تابستان 67 به دستور خمینی سخن می رود، جا داشته باشد که فضایی نیز برای این قتلهای سیاسی باز شود؛ جنایتی که اندیشه ورزان یک ملت را از ایشان می گیرد کمتر از قتل هزاران تن نیست. ابلاغیه کتبی به پرستو داده اند که برگزاری مراسم ممنوع است. مگر مراسم در خیابان و حتی در خانه برگزار می شود؟ مراسم فروهر ها در قلب هر ایرانی است که در ایران و در روز 1 اسفند به طواف خانه شهیدان فروهر ها می رود و در برون مرز به یادآوری این روز خونبار و یاد شهدای آن روزهای سیاه می پردازد. رژیم جمهوری اسلامی در توهم فرعونانه خود فکر می کند که می تواند از برگزاری مراسم فروهر ها جلوگیری کند. مراسم فروهر ها در قلب ایرانیان است. برای جلوگیری از آن باید قلب تک تک ایرانیان را از خانه سینه برون آورد. اگر می توانند بکنند. داد خواهیم این بیداد را. صد سال دیگر هم بگذرد خون جوشان فروهر ها و شریف ها و مختاری ها و پوینده ها و زال زاده ها و تمامی شهیدان قتل های سیاسی دهه 70 خواهد جوشید و از این سیلاب خود و زایش گر ندا ها و سهراب ها متولد خواهند شد. نداها و سهراب ها فرزندان معنوی شهیدان دهه 70 اند که در دهه 80 و در سال 88 آن گونه جانبازانه در برابر رژیم استبداد ولایی ایستادند. این خون جوشان نمی ایستد. این شجره طیبه از ستار خان ها و باقرخان ها و میرزاها و خیابانی ها تا حنیف ها و سعید ها و محسن ها و بیژن ها و مصطفی ها و تا فروهر ها و مجید ها و پرویز ها و محمد ها و محمد جعفر ها و تا نداها و سهراب ها جاری است. این خون جاری است تا آزادی ایران زمین. ای ایران ای مرز پر گهر.

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

باند حاکم بر ج. اسلامی مقابل دو کوچه بن بست!

حلقه محاصره جهانی ایران، روز گذشته تنگ تر شد. دو کشور فرانسه و انگلیس بانک مرکزی را تحریم کردند و سازمان ملل با رد دروغ هائی که محمد جواد لاریجانی در سفر به امریکا گفته بود، با اکثریتی بالا قطعنامه ای را تصویب کرد که بموجب آن جمهوری اسلامی نه تنها بدلیل نقض حقوق بشر محکوم شده، بلکه در آن بندهائی وجود دارد که بالاتر و جدی تر از این محکومیت است. بموجب این بندها، سازمان ملل از حکومت جمهوری اسلامی خواست تا زندانیان سیاسی را آزاد کند، به حبس خانگی موسوی و کروبی خاتمه بدهد و با برگزاری انتخاباتی آزاد و تحت نظارت داخلی و خارجی موافقت کند.
سه خواستی که از شلیک سه موشک اتمی به طرف جمهوری اسلامی جدی تر و کمر شکن تر است. تردید نیست که سرنشینان کشتی تبدیل شده به قایق "نظام" حمله به ایران، برپائی جنگ و ویرانی کشور را به پذیرش این سه خواست ترجیح میدهند. زیرا تصور می کنند با حمله به ایران، می توانند مردم را به بهانه دفاع از وطن مجبور به صرفنظر کردن از خواسته هایشان بکنند و علیرغم هر ویرانی که بر کشور تحمیل بشود بر سر قدرت باقی بمانند، اما در صورت پذیرش سه خواست مندرج در قطعنامه سازمان ملل، قدرت را باید بوسیده و از منبر آن پائین آمده و آن را واگذار کنند به منتخبین مردم. منتخبینی که حداقل از کودتای 22 خرداد تا اکنون، تحت سخت ترین پیگردها بوده اند. با قطعنامه سازمان ملل، رهبر جمهوری اسلامی و باند کودتای 22 خرداد و تصاحب کنندگان ارگان های نظام مانند صندلی های مجلس و یا کرسی های قضاوت و نهاد ریاست جمهوری که همگی مدعی "فتنه 88" اند و انتخابات 22 خرداد را انتخاباتی سالم دانسته و خود را برگزیده مردم میدانند، حالا دعوت به همان میدانی شده اند که مدعی آن هستند. یعنی رای مردم. اما انتخاباتی تحت نظارت داخلی و خارجی و نه نظارت احمد جنتی و شیخ محمد یزدی!
علیرغم آن که اکنون تحریم نفت ایران نیز از سوی فرانسه مطرح شده و امریکا نیز از فرانسه و انگلیس برای تحریم ها عقب نخواهد ماند، قطعنامه سازمان ملل و بویژه بندهائی از آن که در بالا به آنها اشاره شد؛ برای رهبران کودتاچی جمهوری اسلامی سهمگین تر است. بویژه که حدس می زنند فشار تحریم ها نه تنها شامل حال فعالیت های نظامی- اتمی می شود، بلکه باحتمال قریب به یقین با اجبار به برگزاری یک انتخابات تحت نظارت، با شرایط ذکر شده در قطعنامه، یعنی آزادی زندانیان سیاسی و بویژه کروبی و موسوی گره خواهد خورد. نه تنها گره خواهد خورد، بلکه این احتمال قوی است که این خواست بعنوان خواستی جهانی در راس خواست های مورد تاکید در تحریم ها قرار گیرد. دو راه حل در پیش پای حاکمیت است:
1- تن به این خواست ها – از عقب نشینی اتمی تا برگزاری انتخابات تحت نظارت- بدهد، که در اینصورت نه تنها با رای مردم رفتنی است، بلکه عقب نشینی اتمی بزرگترین واکنش ها را در داخل نیروهای نظامی بوجود خواهد آورد.
2- نخواهد و یا نتواند تن به قبول این خواست ها بدهد؛ دراین صورت گام بلند دیگری برای اجماع جهانی برای حمله نظامی به ایران برداشته شده است و این همان نتیجه ایست که اسرائیل روی آن سرمایه گذاری کرده و شبکه های نفوذی اش در دولت و مجموع حاکمیت کنونی، برای رسیدن به این نتیجه کار می کنند.
بدین ترتیب است که یا حاکمیت کنونی از قدرت دست می کشد و به سود ملت و کشور و حتی برای حفظ جمهوری اسلامی کنار می رود و یا می ایستد تا با ویرانی ایران کنار برود. صحنه رویاروئی درون و بیرون نظام بر مدار این تضاد شکل گرفته و در آینده شکل عریان تر به خود خواهد گرفت.
پیک نت 1 آذر

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

پرونده های بیت رهبری زیر بغل احمدی نژاد است ساسان کردستانی

اگر بخواهیم سرگذشت 33 ساله جمهوری اسلامی را ، از اوج انقلاب ضد دیکتاتوری 1357 تا سقوط ارزش های اقتصادی، اجتماعی و انحطاط بی سابقه فرهنگی و اخلاقی جامعه در شرایط کنونی را در قالب یک داستان و رمانی تاریخی همه فهم بیان کنیم، شاید بتوان چنین عنوانی را برآن نهاد "چگونه رهبران انقلاب 57 ایران که خود استاد گروگان گیری بودند، خود به اسارت گروگان گیرهای جدید در آمدند؟ "
دو ماه پیش زمانی که میر حسین موسوی از زندان خانگی خود همگان را فراخواند تا کتاب معروف گارسیا مارکز "گزارش یک آدم ربائی " را بخوانند، شاید خواسته یا نخواسته همه را به کشف راز عجیبی ترغیب کرد ...این که ملت ایران نه با مردان سیاسی- الهی ، که با آدم ربایان وگروگیران مرموزی سروکار دارد !
در این نوشته قصد ندارم تا ماجرای گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در اوائل انقلاب یا ماجرای گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی توسط سپاه یا 3 جوان کوهنورد آمریکائی یا اسارت فعالان سیاسی و روزنامه نگاران معترض کودتای انتخاباتی را شرح دهیم بلکه بحث درباره سرنشینان خود کشتی نظام است.
با افشای ارتباط برخی از نزدیکان احمدی نژاد با عوامل اختلاس 3 هزار میلیارد دلاری ، نمایندگان مجلس خواهان تسریع جریان سوال از احمدی نژاد در مجلس شدند و حدود 100 نفر از انها درخواست خود را به هیئت رئیسه مجلس دادند . اما در برابر تهدیدات، بسیاری از آنها امضای خود را پس گرفتند و پیش از آنها خود هیئت رئیسه مجلس بود که تسلیم تهدید افشاگری احمدی نژاد شد و این خود گویای وجود اسرُار سر به مهری است که ملت ایران نباید از آن آگاه شود !
محمد خوش چهره از حامیان سابق احمدی نژاد اخیرأ به روزنامه ملت گفته است که " تیم احمدی نژاد پرونده های ویژه مقام های جمهوری اسلامی را از وزارت اطلاعات خارج کرده و باید در آینده منتظر سناریوهای پالیزدار 2 و 3 بود ! " . از این مطلب جز بویِ افشاگری پروندهای رقیبان مجلس نشین و درخواست سکوت از آنها و دیگران در برابر پرونده اختلاس 3 هزار میلیارد دلاری و ...آیا چیز دیگری به مشام می رسد ؟
احمدی نژاد از زمان فرمانداری اردبیل تا شهرداری تهران بارها متهم به حساب سازی و هزینه های فراوان فاقد سند بوده است. در برابر گم شدن یک میلیارد دلار ارز فروش نفت در 2 سال گذشته تا کنون کسی را یارای حساب رسی از او نبوده است .
به گفته یک کارشناس مسائل امنیتی ، مدارکی که خوش چهره به آن اشاره کرده در رده سازمانی در وزارت اطلاعات به ابهامات و نکات محرمانه می پردازد و عمدتأ به پرونده های سطح" آ " معروف است .
البته مقام های جمهوری اسلامی در این رده طبقه بندی می شوند و این به آن معناست که احمدی نژاد توانسته با بهره گیری از یک فرصت طلائی (همان چند روزی که مصلحی وزیر اطلاعات مستعفی گردیده و خود احمدی نژاد سرپرست این وزارت خانه را بدست گرفته بود) به رازهای پنهان و اسرار مگوی همسفران و سرنشینان با بصیرت کشتی نجات آقای خامنه ای ، دست یابد !
در حال حاضر بزرگ ترین حربه احمدی نژاد در برابر اتهامات اختلاس ها و فساد بیشمار اقتصادی و مالی و اداری (چون استخدام های گسترده خانوادگی) همانا حمایت های خامنه ای از اوست تا آنجا که کودتای خرداد سال 88 و ریختن خون ده ها نفر برای ابقا او در ریاست جمهوری نیز به پای او نوشته شد.
به زبان دیگر این شخص خامنه ای است که با اشتباهات خونبارخود ، چنان در منگنه احمدی نژاد گیر کرده که نه راه پیش دارد نه پس، لذا خامنه ای منافع 75 میلیون مردم ایران را سپر بلای منافع شحص خود در برابر سیاست گروگان گیری احمدی نژاد می داند . بی علت نیست خامنه ای با سوءّ استفاده از جایگاه خود همگان را به سکوت در برابر احمدی نژاد فرا می خواند چرا که احمدی نژاد قادر است در صورت افشای اختلاس های میلیاردی باندش، جریان کودتای 88 را به اضافه هزاران سند زمین خواری، جنگل تراشی، قاچاق نفت و سیگار و مشروب و مواد مخدر و ترور های متعدد داخل و خارج کشور و..... را فاش کند .
در یک کلام، نه تنها سرنوشت صد ها نفر از مجلس نشینان و حواریون رهبر، بلکه شخص خامنه ای و فرزندانش هم به نظر می رسد بر اساس نقشه ای فراتر از بضاعت باند مشائی به گروگان احمدی نژاد در آمده و این برگزیده رهبر فرزانه همچون تیغه اره در... چه جلو برود چه عقب بیاید فقط می برُد و می درد.
پیک نت 25 آبان

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

الغنوشی میگوید:من نه خمینی هستم، نه شیعه

من نه خمینی هستم، نه شیعه
راشد الغنوشی پیش از پیروزی انقلاب و زمانی که در تبعیدگاه به سر می برد، گفته بود که جنبش او دموکرات است و نباید از آن ترسید. او همچنین هر گونه مقایسه میان خود و میان آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را رد کرد و گفت: "من نه خمینی هستم و نه شیعه". دولت موقت تونس هفته گذشته اعلام کرد که ممنوعیت فعالیت احزاب سیاسی از جمله جنبش نهضت اسلامی را لغو خواهد کرد. غنوشی خود را اسلامگرای دموکراسی خواه خواند و گفت " برخی افراد می خواهند قبای آیت الله خمینی را به من بپوشانند." الغنوشی درباره اسلامگرایان تندرویی که هر گونه دموکراسی به روش غربی را نمی پذیرند و خواهان برپایی یک دولت اسلامی سنتی هستند گفت که جنبش نهضت اسلامی تونس از این دیدگاه به دور است و در آن چنین تفکری وجود ندارد. او افزود چنین تفکری بر درک اشتباه از اسلام تکیه دارد.
الغنوشی:حجاب را اجباری نمی کنیم
الغنوشی برخلاف انتظار بسیاری از اسلامگرایان که منتظر بودند تا خبرهای ایجاد دولتی اسلامی را پس از هر انقلاب بهار عرب بشنوند، پس از پیروزی در انتخابات گفت " به دنبال اجباری کردن حجاب در این کشور نیست." الغنوشی در نخستین کنفرانس مطبوعاتی پس از اعلام نتایج انتخابات گفت که حزب تحت رهبری وی به حقوق زنان احترام می گذارد و الگوی اخلاقی اسلامی را به جامعه تونس تحمیل نخواهد کرد. الغنوشی گفت که حزب تحت رهبریش، حجاب را اجباری نخواهد کرد، زیرا تمامی اقدامات مشابه در کشورهای عربی، با شکست مواجه شده است. وی تاکید کرد: " زنان چه محجبه باشند و چه نباشند در دولت ائتلافی آینده مشارکت خواهند کرد." تاکید الغنوشی در مورد اقدامات مشابه در کشورهای عربی، شاید فقط می تواند شامل دو کشور ایران و افغانستان غیرعربی بشود، چرا که در هیچ کشور عربی دیگر، حتی عربستان سعودی نیز حجاب اجباری وجود ندارد. براساس نتایج انتخابات تونس " از ۴۹ زن پیروز در انتخابات اخیر تونس، ۴۲ زن از حزب النهضه بودند. وی همچنین گفت که در تونس جدید، بازار آزاد را در پیش می گیریم و تلاش خواهیم کرد دینار (واحد پول تونس)را تقویت کنیم. او ادامه داد: برخی از وزیران کابینه فعلی که کارآمد بوده اند در کابینه جدید حضور خواهند شد. "کلید اصلاحات" ، آزادی، کرامت انسان و استقلال جامعه مدنی از حکومت است. وی از دیگر گروه های سیاسی تونس نیز برای ساخت حکومت دموکراتیک دعوت به همکاری کرد و گفت: دموکراسی برای همه است. از برادران خود با هر دیدگاه سیاسی برای مشارکت در ساخت کشور دموکراتیک دعوت می کنیم. تونسی ها این حق را دارند که حزب النهضه یا حزب دیگر را انتخاب کنند

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

حسین شریعتمداری شاید زحمت را کم کند!


حسین شریعتمداری نیز مانند دکتر "کُردان" وزیر کشور احمدی نژاد که پس از استیضاح و سقوط از وزارت سرطان گرفت و فورا "ورپرید"، ظاهرا سرطان گرفته، اما هنور "ورنپریده"! یعنی، رحیم مشائی دیروز یک جائی گفته برادر حسین ورپریدنی است، چون سرطان پیشرفته ریه دارد. اما کیهان از قول شریعتمداری نوشت که از بیمارستان مرخص شده و در کیهان مشغول توطئه هستم! دکتر خزعلی هم در مطلب کوتاهی که در وبلاگش منتشر کرد، دعا کرد "حسین" نمیرد، تا بلکه زمان محاکمه اش برسد!
شاید تاریخ مصرف شریعتمداری نیز مانند تاریخ مصرف اسدالله لاجوردی و سعید امامی تمام شده باشد و همراه با اطلاعتش به زیر خاک فرستاده شود. شاید هم چنین نشود و همان شود که خزعلی برایش آرزو کرده. یعنی بازیافت سلامت و درانتظار محاکمه.

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

"سپاه قدس" چک بی محل مجلس، بنام ملت ایران

۲۴۰ نماینده مجلس، روز گذشته (چهارشنبه) بیانیه ای به حمایت از "سپاه قدس" صادر کردند. بیش از یکصد تن از امضاء کنندگان، خود عضو فراکسیون سپاه در مجلس هستند و بقیه مرعوب سپاه. بنابراین معلوم نیست این بیانیه بدنبال کدام هدف است؟
اگر منظور حمایت مردم از سپاه قدس است، که این اعلام حمایت به گونه دیگری باید بیان می شد. از جمله راهپیمائی غیر حکومتی و آزاد مردم. مردمی که تازه دارند با ماهیت سپاه قدس در داخل و خارج از کشور آشنا میشوند. اگر آنها به نمایندگی از مردم چنین بیانیه ای را صادر کرده اند، که مردم این مجلس را مجلس خود نمی دانند.
اگر هم هدف از این بیانیه، پیشگیری از طرح پرونده ترورهای منتسب به سپاه قدس در سازمان ملل است، که کسی گوشش به حرف های مجلسی که فاقد اعتبار درمیان مردم است بدهکار نیست.
سئوال مردم هم که اینست: سپاه قدس چه صیغه ایست و با چه هدفی تشکیل شده و کارش چیست؟ و مطابق کدام بند از قانون اساسی و قوانین دیگر تشکیل شده و در خارج از کشور، با پول نفت اجرای ماموریت می کند؟
بقیه ادعاها و ستایش هائی که در بیانیه 240 امضائی مطرح شده، نه در داخل کشور اعتبار دارد و مورد حمایت مردم است و نه در عرصه جهانی.
در این بیانیه، که کپی برداری از سخنان رهبر جمهوری اسلامی است، بنام مردم ایران چک بی محل کشیده شده و آمده است:
«ما امضاکنندگان این بیانیه به نمایندگی از ملت رشید و انقلابی و بصیر و ولایتمدار ایران از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ویژه نیروی قدس با اشراف همه جانبه ودقیق اطلاعاتی و درک عمیق و درست از روند تحولات و رخدادهای منطقه‌ای و بین‌المللی و ماهیت توطئه‌ها و فتنه‌ها و تهدیدات زنجیره‌ای دشمنان توانسته است از دستاوردهای انقلاب اسلامی پاسداری کرده و ارتقای قدرت بازدارندگی کشور در راستای حفظ امنیت و منافع ملی و راهبردی نظام و میهن اسلامی را تدوین کند، قدرشناسی و حمایت همه جانبه خود را اعلام می‌کنیم. به آمریکا و همدستانش هشدار می‌دهیم که هر آنچه علیه فرزندان پاسدار ارزش‌های اسلامی بیشتر تبلیغ کنند، حمایت همه جانبه و در حال افزایش ملت بزرگ ایران را از سپاه و نیروهای مسلح بیشتر خواهد دید. مطمئن هستیم حاکمان آمریکا و انگلیس نمی‌توانند بحران همه جانبه در درون کشورهای خود و خشم 99 درصدی از مردم خویش را با این فرافکنی‌ها چاره کنند و بهتر است به خواسته‌های ملت خود پاسخ دهند.»
پیک نت 12 آبان

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

:: طرح استیضاح مجلس رای آورد، مجلسیان به سقوط مجلس رای دادند.

ظاهر امر استیضاح یک وزیر بود، مهره‌ای از دولتی که فساد همه وجود‌اش را فرا گرفته و ناکارای به مهمترین مشخصه‌اش تبدیل شده، ظاهر این بود که باید یکی‌ از اجزایش در مقابل گروهی که لقب جعلی نمایندگان مردم را یدک میکشند جواب پس دهد، جواب یک دزدی بزرگ، یک فساد همه گیر. ولی‌ آنچه که در پسِ این ظاهر عیان بود در وجهی دیگر استیضاح خودِ مجلس هم بود، آزمونی که نشان دهند که آیا قادرند اندک استقلال خود را نشان دهند، تکانی به خود دهند و اندک اختیاری به رخ بکشند، آیا قادرند ذره‌ای از ابهتی که شن این نهاد نظارتی است را به منزه ظهور بگذرند. نتیجه این بود: وزیر ابقأ شد، ولی‌ مجلس رفوزه، مجلس سقوط کرد، بّر دست خود مجلسیان.