۱۳۸۹ بهمن ۱۰, یکشنبه

چرا کمک به خانواده زندانیان سیاسی، جرم محسوب می‌شود؟ چرا به نظر مراجع توجه نمی‌شود؟

دیدار خانواده‌های زندانیان سیاسی با اعضای مجمع روحانیون مبارز

شنبه, 11 بهمن, ۱۳۸۹
چکیده :خانواده های زندانیان سیاسی اظهار امیدواری کردند نظرات فقهی مراجع ارجمند شیعه مورد توجه دستگاه قضائی قرار گیرد و بیش از این نسبت به احکام اسلامی بی اعتنایی نشود و روحانیون مبارز را به عنوان کسانی که می توانند این مسئله را با دیگر مراجع بزرگوار در میان گذاشته از آنان بخواهند تا نظرات خود را صریح و شفاف ابراز دارند، بسیار مؤثر...

جمعی از خانواده های زندانیان سیاسی با حضور در دفتر مجمع روحانیون مبارز به شرح وضعیت عزیزان خود و فشارهایی که خودشان به عنوان خانواده های آنان متحمل می شوند پرداختند.
به گزارش تحول سبز، در این جلسه حاضران به طور مجمل اشاراتی به وضعیت زندانیان سیاسی رجائی شهر، زندانیان بند ۳۵۰ و دوالف و متادون که زنان زندانی سیاسی در آن نگهداری می شوند و نیز بند ۲۰۹ و ۲۴۰ داشتند و از جلوگیری از دادن حقوق اولیه زندانیان سیاسی توسط نیروهای امنیتی و اطلاعات سپاه شکایت کردند.
آنان فشار بر خانواده ها را که به منظور شکستن زندانیان و وادار کردن آنان به شرایط پیشنهادی دستگاه اطلاعاتی امنیتی را محکوم کردند و گفتند ما در درجه اول خواهان آزادی عزیزانمان هستیم و تا رسیدن به آن باید حفوف آنان در زندان رعایت شود و حقوق ما به عنوان خانواده رعایت شود نه این که از شرکت در جلسات قرآن و دعا منع شویم و کمک های هم نوع دوستانه و از سر تکلیف شرعی به برخی خانواده ها که در غیاب سرپرست خانواده در عسر و حرج قرار دارند جرم محسوب شده دهنده و گیرنده آن مجرم خوانده شوند!
در ادامه خانواده ها ضمن تشکر از طرح مطالبات حداقلی اصلاح طلبان توسط آقای خاتمی و به ویژه آزادی زندانیان سیاسی از روحانیون خوش سابقه در قبل و بعد از انقلاب خواستند که این مطالبات به طور جدی توسط آنان که نزد مردم وجیه و مقبول هستند هستند و تجربیات ارزشمندی در هر دو دوره دارند، دنبال شود.
حضور آگاهانه خانواده های زندانیان سیاسی در عرصه اطلاع رسانی توسط اعضای کمیته سیاسی مجمع قدر دانسته شد و آنان از همه مصائبی که به اسم اسلام بر زندانیان سیاسی و خانواده هایشان می گذرد، ابراز تأسف و شرمندگی کردند و گفتند: چه کسی است که نداند ارتکاب این همه زشتی به اسم اسلام نشانه انحراف از ارزش ها و اصول انقلاب است.
هم چنین گزارش شکنجه ها و فشارهای سنگین بر روی زندانیان که منجر به اعتراف علیه خود و دیگران شده از موارد بسیار دردناک در حوادث اخیر ارزیابی شد که اطلاع رسانی آن موجب اظهار نظرهای مراجع و روحانیت روشن ضمیر و آگاه شده است.
خانواده های زندانیان سیاسی اظهار امیدواری کردند نظرات فقهی مراجع ارجمند شیعه مورد توجه دستگاه قضائی قرار گیرد و بیش از این نسبت به احکام اسلامی بی اعتنایی نشود و روحانیون مبارز را به عنوان کسانی که می توانند این مسئله را با دیگر مراجع بزرگوار در میان گذاشته از آنان بخواهند تا نظرات خود را صریح و شفاف ابراز دارند، بسیار مؤثر دانستند.
لازم به ذکر است یکی از زندانیانی که خانواده اش به شدت نسبت به سلامت جان او نگرانی داشته و آن را همیشه و از جمله در این جلسه ابراز می داشتند، مهدی محمودیان بود.
همچنین اطلاع رسانی های خانواده های زندانیان سیاسی به خصوص نزد مراجع عالیقدر و روحانیت آگاه به شدت خشم کودتاگران و خشونت طلبان را برانگیخته و آنان ای اقدام را موجب ناکارآمد شدن اقدامات مزورانه خود برای سرپوش گذاشتن بر اقدامات غیرحقوقی و بعضا غیرانسانی و غیرشرعی خود می دانند.و همین امر موجب افزایش فشار بر خانواده های زندانیان سیاسی شده است.

۱۳۸۹ بهمن ۹, شنبه

اجتهادسبزهم گام وهمراه باملت مظلوم ایران

شیرلوله دمکراسی را کمی باز می کنم خطبه های دیشب حسنی مبارک با وعده تشکیل دولت جدید!

حسنی مبارک، حاکم مصر، یک هفته پس از مقابله خونین ارتش و پلیس و لباس شخصی ها با مردم مصر، به سبک حضور علی خامنه ای نماز جمعه اولین هفته پس از انتخابات 22 خرداد، در صحنه ظاهر شد و گفت که می خواهد شیر لوله دمکراسی در مصر را کمی باز کند و دولت جدیدی تشکیل می دهد اما بیدی نیست که از این بادها بلرزد و سکان قدرت را رها کند. او گفت که حضور و استقرار ارتش در شهرهای مصر گسترش خواهد یافت، اما این حضور توام با خون ریزی و رویاروئی ارتش با مردم نخواهد بود. او نگفت که اگر قرار است ارتش با مردم مقابله نکند، دلیل حضور خیابان آن چیست؟ مگر آن که از گسترش همدردی پلیس و نیروی انتظامی با مردم وحشت کرده باشد و ارتش را برای سرکوب این نیرو در خیابان ها مستقر کرده باشد، که در این صورت، باید در روزهای آینده شاهد رویاروئی پلیس و ارتش و پیوستن بخش هائی از هر دو نیرو به مردم بود.

۱۳۸۹ بهمن ۷, پنجشنبه

دکتر محمد ملکی: بیایید همه با هم، با یکصدا فریاد کنیم که ما فقط در یک همه پرسی آزاد میخواهیم شرکت کنیم.

محمد ملکی بیایید همه با هم، با یکصدا فریاد کنیم که ما فقط در یک همه پرسی آزاد میخواهیم شرکت کنیم. بسم الحق با نام آزادی، آگاهی و برابری تقدیم به زندانیان سیاسی وقایع بعد انتخابات سال 88 و آن تظاهرات بزرگ، نشاندهنده آگاهی، آزادیخواهی و ظلم ستیزی مردمی بود که چون اخگر فروزان زیر خاکستری از صبر و تحمل و مقاومت، خود را از نگاه ظالمان پنهان کرده بودند تا با وزش نسیمی شعله ور گردند و کردند آنچه را باید کرد. و آن تظاهرات بزرگ که از شناخت و آگاهی نسلی نشانه داشت که بسیاری از آنها نسل پس از تغییر نظام بودند و با تمام تلاشی که حاکمیت در شستشوی مغزی آنها انجام داد، از آنجا که آزادیخواهی، برابری طلبی و ظلم ستیزی در عمق جان آنها نفوذ کرده بود، توانستند آن حوادث عبرت آموز و فراموش نشدنی را با پرداخت هزینه های سنگین خلق کنند و در حقیقت، تاریخ تحولات اجتماعی را به گونه دگر بنویسند. من که حدود پنجاه سال در انتظار چنین تحولی در نسل جوان و دانشجو بودم، تحولی که ریشه در 30 سال قبل از انقلاب داشت و خونهای بسیار در پای درخت آزادی، آگاهی و برابری خواهی ریخته شده بود، وقتی در سنین پیری و بیماری شاهد به بار نشستن نهالی که حدود صد سال پیش بوسیله ی پدران و مادران ما در خاک ایران زمین کاشته شده بود و امروز می دیدم چگونه آن نهال کوچک به درختی تنومند تبدیل شده که میتواند در برابر خشن ترین و بی رحم ترین طوفانها برپا ایستد و آن را بادی بداند که تنها قادر است چند برگ از آن را به زمین بریزد، خدا را سپاس گفتم از اینکه مردم ما پس از عبور از گردنه های خطرناک خود را آماده ی صعود به قله کرده اند تا بزودی پرچم آزادی را بر فراز آن به اهتزاز درآورند و ندای آزادی و برابری سردهند و ثمره ی خونها، مقاومتها و آگاهی های خود را شاهد باشند. در چنین موقعیتی احساس کردم دیگر حرفی برای زدن ندارم. مخاطبین و دانشجویانم به حدی از درک و آگاهی رسیده اند که در روزهای پایانی عمر باید شاگرد آنها باشم و از آنها بیاموزم آنچه را نمیدانم، بیاموزم صبر و مقاومت را، بیاموزم ایثار و از خودگذشتگی را، بیاموزم... برآن شدم یادداشتی وصیت گونه خطاب به پیشقراولان جنبش که جز دانشجویان و جوانان و مردم کوچه و بازار نبودند بنویسم. در همین اندیشه بودم که خون های بیشتری در "خیابان" و "بیابان" ریخته شد. اواخر مرداد سال گذشته نوشتم وصیت نامه ای را که باید مینوشتم و دست نویس آن آماده شد. چند بار جملات و کلمات را بالا و پایین کردم. آماده شدم آنرا منتشر کنم. روزهای سختی بود، یک لحظه خون نداها و سهراب ها که ریخته شده بود آرامم نمی گذاشت. وضع روحی و جسمی ام هر روز خرابتر می شد تا آنکه صبح شنبه 31 مرداد 88 به خانه ام ریختند و آن نامه و بسیاری از نوشته هایم را همراه با 85 جلد کتاب و وسایل دیگر به یغما بردند و من را هم که در بستر بیماری افتاده بودم به اسارت گرفتند و به زندان اوین بند 209 در سلول انفرادی 128 منتقل کردند. سه ماه در سلول انفرادی و در مجموع 191 روز اسارت در زندان اوین بر من چه گذشت که مجبور شدند چند بار جسم بیمارم را به بیمارستانهای خارج زندان بفرستند، مقوله ایست که باید در جای دیگر به آن پرداخت. بالاخره روز دهم اسفند 88 به دلیل فشارهای داخلی و خارجی من را به مرخصی فرستادند تا در شعبه 28 دادگاه انقلاب اسلامی تهران به محاکمه کشیده شوم. در این مدت که در خارج از زندان، در زندانی به وسعت ایران، به سر می برم از دور شاهد گفته ها و نوشته ها و حوادثی که در ایران می گذرد تا حدودی هستم. اما آنچه موجب شد که باز دست به قلم ببرم و با هموطنانم دردل کنم موضوع مهمی ست که فکر میکنم اگر خاموش بنشینم گناه است. بعد از قیام مردم بدنبال اعلام نتیجه ی انتخابات و دستگیری تعدادی از سران گروه معتقد به اصلاحات، مشاهده شد بسیاری از این افراد در گفته ها و نوشته هایشان، بعد از گذشت بیش از سی سال از برپایی نظام ولایی و آنهمه برهان و استدلال که مشکل نظام در کجاست، تازه متوجه شده اند که با این قانون اساسی و اختیارات بیش از حد یک فرد، وجود نظارت استصوابی از سوی منتخبین آن مقام در "شورای نگهبان قانون اساسی" و جاری بودن حکم حکومتی و قدرت بلامنازع ولی فقیه، صحبت از آزادی و انتخابات آزاد و مردمسالاری و قانون گرایی حرفی بی معنی است که بیشتر به طنز می ماند، و آنچه دلسوزان به حال ملک و ملت بارها و بارها گفته و نوشته اند واقعیتی بوده که این دوستان کمتر به آن توجه میکردند و حتی گویندگان آن را خائن، ضدانقلاب و منافق و .. می نامیدند؛ اما امروز جای شکرش باقیست که در هر حال جمعی از آنها پذیرفتند آنچه را عموم مردم سالهاست به آن رسیده بودند. براستی مگر میشود جز با یک همه پرسی آزاد و با همه لوازم آن و زیر نظر سازمانهای بین المللی و حقوق بشری و پذیرش نتیجه آن به آزادی و مردمسالاری رسید؟ من بار دیگر این اعتقادم را که سالهاست فریاد کرده تکرار میکنم که تنها راه نجات ملت، بدون خشونت و کشت و کشتار، مراجعه به آرای عمومی است و لاغیر. باز هم نگویید نمیشود. اگر همه با هم باشیم، نشدنی ترین کارها را میتوان انجام داد. همانگونه که اخیرا دیدیم وقتی مردم تونس برای تغییر دست به دست هم دادند و کسی در دل آنها بذر تردید و نا امیدی نکاشت، چگونه به پیروزیهای بزرگی دست یافتند. همچنین شنیدم و خواندم که آقای خاتمی رییس جمهور سابق برای شرکت مردم در انتخابات آینده باز یه میدان آمده اند و اظهار نظر فرمودند. از شروط ایشان برای شرکت در انتخابات آینده "آزادی زندانیان سیاسی" و "اجرای قانون اساسی" بوده است. ابتدا باید از جناب خاتمی پرسید شما از طرف چه کسانی شرایط شرکت در انتخابات را تعیین می فرمایید: از طرف جنبش سبز، اصلاح طلبان، دانشجویان، روحانیت، مردم کوچه و بازار؟ آیا این جریانات حق دارند از شما بپرسند که شما اصولا شرایط کنونی جامعه ایران را چگونه تحلیل می کنید و آیا می پندارید اگر بر فرض محال این پیشنهادهای شما پذیرفته شد، با وجود افرادی مثل جناب جنتی در راس شورای نگهبان و با وجود نظارت استصوابی، آیا امکان یک انتخابات آزاد در ایران وجود دارد؟ دیدید که آقای جنتی چطور آب پاکی را روی دست شما ریخت و گفت اصلا نیازی به حضور شما نیست که برای نظام شرایط تعیین می کنید. جناب آقای محمد خاتمی؛ بیایید با هم کمی صادقانه صحبت کنیم. راستی شما فکر میکنید اگر وضع مانند ده دوازده سال پیش شود و شما رییس جمهور با بیش از بیست میلیون رای شوید و مجلسی مانند مجلس ششم هم در اختیار شما باشد با چنین قانون اساسی جنابعالی در پایان کار نخواهید فرمود من یک تدارکاتچی بیشتر نبودم؟ جناب استاد؛ چرا از گذشته درس نمی آموزیم؟ شما هنوز متوجه نشده اید مشکل کار در کجاست؟ با آن هوش و استعدادی که در شما هست من باور نمیکنم! میدانم و میدانید که گره کور در چه نقطه ایست. یا نمی خواهید یا نمی توانید بگویید آنچه باید گفت را. جناب آقای خاتمی من مشفقانه به شما میگویم دیگر این چنین حرفها و موضعگیریها دردی را دوا نمی کند. اگر می خواهید به جبران کم کاریها و فرصت سوزیهای گذشته برای مردم کاری انجام دهید، همراه بسیاری از دوستان تان که به واقعیت های امروز جامعه رسیده اند بیایید همه با هم و دست در دست هم و با یک صدا فریاد کنیم که ما فقط در یک همه پرسی آزاد پس از گذشت قریب 32 سال میخواهیم شرکت کنیم و "آری" یا "نه"ی خود را تکرار نماییم. والسلام بهمن ماه

۱۳۸۹ بهمن ۵, سه‌شنبه

هاشمی رفسنجانی: نتیجه ظلم و ستم، همان است که اکنون در تونس شاهدیم!

هاشمی رفسنجانی، روز گذشته، بمناسبت اربعین در محل مجمع مصلحت نظام با شماری روحانی و غیر روحانی که به دیدار او رفته بودند ملاقات کرده و ضمن شرحی از عاشورای حسینی و اربعین امام حسین، به مسائل روز در ایران و منطقه پرداخت و از جمله گفت:
حکومت تونس ظرف بیست سال اخیر مبتنی بر قدرت پلیسی و امنیتی به سرکوب مردم آن کشور پرداخته بود و نتیجه آن شد که مردم خسته از ظلم و ستم، قیام کرده و پایان دیکتاتوری در آن کشور را رقم زدند.

۱۳۸۹ بهمن ۴, دوشنبه

دفن روحانیت ایران در چاه های دو قلوی جمکران

مرحله نوینی از توطئه ها در جمهوری اسلامی آغاز شده است. این مرحله جدا از روندی که در 6 سال گذشته و در واقع در دو دهه گذشته شروع شده نیست و همچنین در پیوند است با کودتای 22 خرداد. هدف، تکامل قطعی رویدادهای 6 سال گذشته و بازگشت ناپذیر کردن کودتا علیه انقلاب 57 است. این که این مرحله به موفقیت بیانجامد و یا در نیمه راه و در نیمه تکامل سقط جنین شود، بستگی به بسیاری از عوامل دارد. عواملی که بنظر ما بسیار هم جدی است و هرگز نباید آن را دست کم گرفت. از جمله آگاهی مردم، تاثیرات عمیق انقلاب 57 روی مردم و جامعه ایران، جناح بندی های رو به گسترش در درون حاکمیت و بویژه تجربه اندوزی روحانیت، نیروهای مذهبی و ملی تحول خواه و ...¬
آنگونه که رویدادها نشان میدهد، ضد انقلابی که طی دو دهه گذشته گام به گام در حاکمیت جمهوری اسلامی مواضع قدرت را تسخیر کرده، برای حفظ این مواضع، درعین حال که مانند حاکمیت بیرون آمده از یک کودتای کلاسیک، علیه مردم، احزاب، شخصیت ها، نهادها و آزادی ها عمل می کند و منتظر فرصت برای زدوبند پایانی با قدرت های جهانی است، به آینده نیز اندیشیده و برای آن طرح و برنامه دارد. آنها بخوبی می دانند که هنوز در ایران، زنجیر انتخابات بر پایشان بسته است، همانگونه که میدانند انتخاباتی که درآن مردم حضور نداشته باشند مشروعیت ندارد. حتی اگر این شرکت نسبی باشد. آنها همچنین می دانند که دیگر شعار علیه مفاسد اقتصادی و هاشمی رفسنجانی و این نوع ترفندها خریدار ندارد. به همان اندازه که ملی گرائی، دفاع سالوسانه از هویت ایرانی و تبدیل روحانیت به سپری برای تمام حملات انتقادی مردم خریدار دارد.
بدین ترتیب، ما تا آستانه انتخابات مجلس که سال آینده برگزار می شود، شاهد تکامل این توطئه تازه خواهیم بود و در صورت موفق از آب درآمدن این توطئه، آن را به اشکالی متعالی تر برای انتخابات دوره یازدهم ریاست جمهوری به خدمت خواهند گرفت.
آنچه که درحال حاضر پیش برده می شود و روز به روز نیز تشدید می شود، توطئه حذف آن گروه از روحانیون ایران است که از ارتجاع مذهبی فاصله گرفته و برای خود در صف مردم جای باز کرده اند.
ستاد توطئه که در پشت صحنه گرداننده بسیاری از حوادث و رویدادها و طرح هاست، بسیار آگاهانه روحانیت قشری را پیش انداخته و پیش کشیده تا مردم هرچه بیشتر آماده حذف روحانیت از صحنه سیاسی شوند. به همین منظور، شاهدیم که دردولت احمدی نژاد هر چند گاه یکبار از زبان این و یا آن – بویژه رحیم مشائی- سخنی گفته و طرح می شود که دو لبه دارد. یک لبه آن جلب نیروی ملی و جوان و حتی گرایش های سیاسی است و لبه دیگر آن تحریک روحانیون قشری تا علیه این سخنان و مواضع وارد میدان شوند. بدین ترتیب، آنها درحالی که نیرو برای آینده جمع می کنند و زمینه اجتماعی برای خود فراهم می کنند، روحانیتی را پیش می اندازه که مردم بدلیل نفرت از کلام و حتی چهره آنها، روز به روز بیشتر متمایل به حذف کامل روحانیت از قدرت و سیاست و حکومت می‌شوند. با همین هدف و منظور، اولا تمام تریبون‌ها دراختیار این گروه از روحانیون منفور مردم است و دوم، با دست همین روحانیون و به کمک نیروهای نظامی و شبه نظامی روحانیونی منزوی شده و از صحنه حذف می شوند که مردم مذهبی به آنها اعتماد و اعتقاد دارند.
حاصل این تقابل و تضاد، آن فرصتی است که بموجب آن هر فرد و یا هر دولت و یا هر نظامی که روحانیت را بکلی از صحنه حذف کند، با استقبال و تائید مردم روبرو می شود. چنان که حتی بخشی از جامعه ممکن است به وی یا به افراد تشکل وابسته آن رای بدهند. هدایت کنندگان این توطئه، تمام مدت آنچه را روحانیت ارتجاعی و قشر از جنایت و دروغ و تقابل با مردم می گوید و می کند خواست و آرمان انقلاب 57 معرفی می كنند و بدین ترتیب آخرین آجرها را از زیر پای نیروهای طرفدار آرمان های واقعی انقلاب می کشد. این توطئه که ما آن را دراین مرحله توطئه حذف روحانیت از صحنه سیاسی ایران می شناسیم، بشکل بسیار دقیق و مرموزانه ای بدست خود روحانیت پیش برده می شود و سخنگویانی مانند خود رهبر و منصوب شدگان وی در شورای نگهبان، در نماز جمعه‌ها و در نمایندگی‌های وی دارد. ما به حسن نیت و یا سوء نیت این و یا آن روحانی و سکاندار حاکمیت کاری نداریم، با نتیجه ای که می خواهد به آن دست پیدا کنند کار داریم.
ما نه نیروی مذهبی هستیم و نه طرفدار حکومت مذهبی در ایران، اما امر مبارزه سیاسی برای حفظ آخرین سنگر های انقلاب 57 وظائفی را برعهده توده‌ای‌ها قرار میدهد که در ورای حسن نیت‌ها و سوء‌نیت ها قرار دارد. حکم روحانیتی که در 32 سال گذشته در ایران نقش داشته و عمل کرده، حکمی یکسان برای همه آنها نیست. همچنان که پایان حیات سیاسی روحانیت در ایران نیز دور از منطق سیاسی است.
بنابراین، ما به وظیفه حزبی و سیاسی و انقلابی خود عمل می کنیم. یعنی افشای توطئه ها، بسیج همه نیروها و حرکت در چارچوب جبهه‌ای که هدف نهائی آن جلوگیری از بسته شدن کامل دفتر انقلاب 57 است. به همین دلیل است که اعتقاد داریم جنبش سبز و شعارها و خواست‌های آن روز به روز و متناسب با شرایطی که در کشور حاکم است و آنچه برای آینده حدس زده می شود باید تکامل یابد و این تکامل با ریشه‌های اقتصادی و طبقاتی جنبش عمیق نارضائی مردم پیوند یابد. در این چارچوب وظیفه ما روحانیت سیتزی نیست، بلکه بازشناسی دسته بندی‌ها در درون روحانیت، دفاع از ادامه حیات سیاسی آن روحانیونی است که در صف مردم قرار دارند. همانگونه که وظیفه ما، شناخت توطئه ها و افشای آنهاست.
ما باز هم در این باره خواهیم نوشت، البته با جزئیاتی بیشتر. بویژه در باره اهداف و وابستگی‌های طراحان توطئه‌های جدید.
منبع خبر راه توده

۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

عبدالکریم لاهیجی: اراده سیاسی برای تعقیب آمران جنایت کهریزک وجود ندارد

فرزانه بذرپور

جرس:پرونده جنایات کهریزک به عنوان یکی از جنایت های پس از انتخابات ریاست جمهوری علیرغم خواست حکومت و تحت فشار افکار عمومی مورد رسیدگی قرار گرفت اما نتیجه این پیگیری نه مجازات آمران و عوامل اصلی این جنایت بلکه تنها به محاکمه چند تن از مباشران و مجریان دون پایه یازداشتگاه کهریزک منتهی شد و دادگاهی که باید مهمترین پرونده ملی را با کیفرخواستی به جرم تجاوز به حقوق عمومی و کرامت انسانی و اقدام علیه امنیت شهروندان مورد رسیدگی قرار می داد، به جرم خصوصی و شاکی خصوصی تقلیل یافت .

از 22 نفر متهم پرونده کهریزک تنها کیفرخواستی برای 12 نفر صادر شد و مسئول بازداشتگاه سردار رجب زاده به این دلیل که از مرتضوی دادستان وقت تهران دستور داشته در میان بهت ناظران و شاکیان تبرئه شد و دادگاه به بهانه ی عدم صلاحیت از رسیدگی به اتهامات سعید مرتضوی نیز سلب مسئولیت کرد. بی توجهی به آمرین و کسانی که موجب وقوع این فاجعه ملی شدند و رسیدگی صرف به اتهامات مباشرین قتل و ضرب و جرح بازداشت شدگان کهریزک موضوعی است که با دکتر عبدالکریم لاهیجی ، حقوقدان و از فعالان باسابقه حقوق بشر گفتگو کردیم. آقای لاهیجی نایب رئیس فدراسیون بین المللی حقوق بشر و موسس شورای دفاع از حقوق بشر در ایران است . آقای دکتر لاهیجی معتقد است که در این پرونده سیاسی ، اراده ی برای تعقیب آمران وجود نداشته است چون فرمانده نیروی انتظامی و شخص مرتضوی از رهبری دستور میگیرند و در صورت تعقیب آمران، خود رهبر هم باید مورد سوال قرار گیرد. لاهیجی از تلاش ها برای تعیین گزارشگر ویژه از سوی شورای بین المللی حقوق بشر خبر داد و گفت حتی در صورت مخالفت دولت ایران میتوان امیدوار بود که با ارسال پرونده ایران به شورای امنیت همانند مورد سودان برای مقامات ایران هم به دلیل نقض مداوم حقوق بشر حکم جلب بین المللی صادر شود.
گفتگوی جرس با دکتر عبدالکریم لاهیجی را بخوانید.

اسناد دادگاه کهریزک به صورت کامل و در چند بخش درجرس منتشر شده است . می خواستیم نظر شما را درباره رای دادگاه و کیفرخواست صادره بدانیم که طبق آن تنها مقامات دون پایه مجرم شناخته شدند و آمرین قضایی و انتظامی حتی در دادگاه احضار هم نشدند. به نظر می رسد قاضی از یک ماده قانونی مبنی بر اینکه " دستور مافوق برای مادون رافع مسوولیت نیست" سوء استفاده کرده و آمرین را کاملا مبرا از مجازات دانسته، نظر شما چیست؟

در اینکه این تصمیم و توجیه از نظر قانونی و حقوقی توجیه ندارد تردیدی نیست. باید توجه داشته باشیم که این پرونده سیاسی است و تا زمانی که اراده سیاسی برای تعقیب آمران وجود نداشته باشد و تا زمانی که از طرف رهبری دستور کافی برای رسیدگی داده نشود و یا اینکه حداقل دادگستری را آزاد نگذارند به جایی نمی رسد. قوه قضاییه در جمهوری اسلامی در مسائل سیاسی زیر نظر مستقیم شبکه های امنیتی است که در ارتباط تنگا تنگ با دفتر رهبری کار می کنند. اگر به همه پرونده های 15 سال اخیر دقت کنید از قتل های زنجیره ای تا قتل زهرا کاظمی ، در دوران مجلس اصلاحات کمیته اصل نود درباره بازجویی ها و شکنجه ها فعال بود اما هرگز هیچ مسوول درجه نخست نیروهای امنیتی و انتظامی و قضایی تا امروز محاکمه و محکوم نشده است . سعید امامی هم معلوم نشد کشته شد یا خودکشی کرد. در آن پرونده ها هم رده های پایین بودند که محکوم شدند و خانواده ها را زیر فشار گذاشتند تا رضایت بدهند تا این ها اعدام نشوند. در صورتی که هم فرزندان فروهر و محمد مختاری گفته بودند مخالف اعدام هستند. آن چیزی که مسلم است نه ماموران اجرایی چه در نیروی انتظامی و چه در بسیجی ها و سپاه که بدترین چهره ها را هم برای این ماموریت ها گسیل می شوند تا زمانی که از مافوق دستور صریح نداشته باشند نمی توانند این کارها را انجام دهند. دیگر اینکه دستور بازداشت را دادیار باید صادر کند و تمامی این هارا دادستانی سعید مرتضوی یا دادستان فعلی یا همه کسانی که در دادسرای انقلاب کار می کنند ، دستورهای بازداشت سفید امضا می دهند و بارها از سالهای نخست انقلاب که در ایران بودم این مسائل را دیده بودم. بنابراین افردای که دستگیر کرده و بردند زیر نظردادستان بوده است.

درباره بد رفتاری و شکنجه مسوول بازداشتگاه که باید جزو نیروی انتظامی یا بسیج و سپاه باشد. به فرض اینکه آمر دستور نداشته باشد وبه اصطلاح با توجیه قاضی دادگاه، اگر دستور غیر قانونی بود مباشر نباید تمکین کند و این البته موجب سلب مسولیت آمر نمی شود. آمر دستور ضرب و جرح داده و حتی ممکن است گفته باشد که آنقدر بزنید تا بکشید و مسلم است مسوولیت جزایی دارد. نمی توان مامور را تنها باتوجه به اینکه عمل قانونی نیست و برخلاف مقررات قانون است مسوول دانست. آن چیزی که در حوزه حقوق است مسوولیت آمر و مباشر است. بنابراین توجیه دادگاه که احیانا این بوده که مباشر نباید دستور آمر را اجرا می کرده نمی تواند آمر را تبرئه کند.

در کیفرخواست دادستانی که برای دوازه عامل کهریزک صادر شده ، مجدد اتهامات مجریان را در برگرفته و در آن کیفرخواست ادعا شده به صورت سازمانی، دادگاه نظامی نمی تواند به مجازات آمرین بپردازد. آیا چنین رویه قضایی وجود دارد؟

در این مساله اصلا دادگاه نظامی صلاحیت ندارد و دادگاه نظامی تنها برای تخلفات نظامی است و آدمکشی و زدن مردم که وظیفه نیروی انتظامی نیست. قانون اساسی صراحت دارد که این دادگاه نظامی برای رسیدگی به جرایم نظامی است و این متهمین باید به دادگاه دادگستری بروند. هرگز به این صورت نیست که کسانی که مرتکب خلافی می شوند که آن عمل جرم است هم آنها مسوولیت دارند و هم مسوولان آنها و برای همین می گویم اراده سیاسی برای تعقیب این ها وجود ندارد. کمتر کشوری در دنیا هست که در قبال چنین جنایاتی و اتفاقات سال گذشته این برخورد را داشته باشد . یک خود سوزی در تونس به سقوط رژیم رسید اما در ایران یک مسوول سیاسی ، انتظامی و امنیتی نه تنها تحت تعقیب قرار نگرفتند که عوض هم نشدند و این در دنیا بی نظیر است. فرمانده سپاه و نیروی انتظامی و مسوولان امنیتی که ما نمی شناسیم که مسلم در تمام این سال سرکوب مسوولیت نخست را داشتند هرگز حتی از نظر انضباطی هم مورد بازخواست قرار نگرفتند. بااین حساب چه طور می شود که یک قاضی دادگستری این ها را تحت تعقیب قرار دهد . این دادگاه تنها برای فریب مردم چند تایی را درست مثل پرونده قتل های زنجیره ای به قصاص محکوم می کنند. در صورتی که اصلا قصاص اینجا مطرح نیست ، مساله شخصی نبوده است و بنابراین قصاص معنایی ندارد این ها مرتکب جنایت سیاسی شدند و در دادگاه سیاسی باید محاکمه شوند. هیچ دادگاهی نمی تواند کسانی که امر غیر قانونی صادر کرده اند را مورد تعقیب قرار ندهد.

این نکته هم هست که پرونده کهریزک اصلا مدعی العموم نداشته است و تنها شاکیان خصوصی یعنی خانواده مقتولین و بازداشت شدگان کهریزک اعلام دعوی کردند. درحالیکه پرونده ملی مانند کهریزک باید مدعی العموم و نماینده دادستانی به عنوان شاکی اصلی می داشت. این را چطور ارزیابی میکنید؟

مساله همین است ، فقط در اثر شکایت شاکیان خصوصی پرونده جریان پیدا کرده و جرم جنبه عمومی ندارد. این مسلم است که از نظر سیاسی جنایتی صورت گرفته است و افرادی که تظاهرات مسالمت آمیز انجام دادند را بازداشت کردند و شکنجه کردند و کشتند. این جرم خصوصی نیست. جرم بر اساس روابط خصوصی دوشهروند اتفاق نیفتاده و در ارتباط سیاست حکومتی است که در قبال مردم اعمال شده است . وقتی که آن را بدل می کنند به یک جرم خصوصی یعنی دامن کبریایی جمهوری اسلایم لکه ننگی نمی نشیند و سرکوب مردم با دستور مقامات عالی رتبه کشوری درست بوده است و فقط ماموران بوده اند که مرتکب خلاف شده اند. من سوالم به عنوان وکیل این است که چرا این مامور آنقدر شکنجه کرده که این متهم کشته شده است . یا چرا انقدر بی توجهی کرده اند که مرگ آنها رقم خورده است. بارها درمجلس شورای اسلامی گفتند که دادستان و ریس پلیس باید محاکمه شود . وقتی این ها زیر نظر مستقیم شخص رهبری انجام وظیفه می کنند خود رهبری هم تحت تعقیب قرار می گیرد . ممکن است آمرین مطرح کنند خود رهبر دستور داده است . برای اینکه شخص رهبری که فرمانده کل قواست مورد سوال قرار نگیرد، بنابراین تمام مسوولا ن مورد سوال هم قرار نمی گیرند. تنها به دلیل اینکه پاسخی به خانواده مقتولان داده باشند این پرونده صوری را ترتیب دادند و نتیجه هم چیزی است که ما در پرونده های مشابه دیده ایم.

برخی از ایرانیان / روزنامه نگاران ایرانی خارج از کشور موضوع شکایت از سران جمهوری اسلامی را در دادگاه لاهه به اتهام جنایت علیه بشریت مطرح کرده بودند. آیا این اظهارنظرها اهمیت حقوقی هم دارد یا خیر؟

این اظهارات سیاسی است . این موضوع جنایت بین المللی حتی بین حقوق دانان هم متخصص چندانی ندارد . این جنایات بزرگی است و از نظر اصول دادگاههای جنایی بین المللی که مرکزش در لاهه است میتواند به عنوان جنایت علیه بشریت مطرح شود اما ایران عضو دادگاه جنایی بین المللی نیست.

پرونده کهریزک هم بااین وضع مختومه خواهد شد آیاامکان این هست که این پرونده را بتوان در دادگاههای بین المللی مطرح کرد و مدعی العموم این پرونده هم ملت ایران باشند؟

ما از شورای بین المللی حقوق بشر خواستیم که یک گزارشگر وِیژه به ایران برود و تمام ابعاد نقض حقوق بشر ازجمله جنایات سال گذشته درکهریزک را مورد رسیدگی و بررسی حقوقی قرار دهد . و این جنایات هم فقط به کهریزک خلاصه نمیشود . تمام جنایت از کشتار مردم در خیابان ها تا شکنجه ها و بازداشتهای غیرقانونی را شامل می شود و. حدود دو ماه دیگر شورای حقوق بشر کار خودش را آغاز خواهد کرد و ما دوباره در پی آن هستیم که در قطعنامه جدیدی که به شورا میرود درخواست برای تعیین گزارشگر ویژه را هم در آن بگنجانیم.

این اقدام چه نتیجه ای خواهد داشت؟

این از دو حال خارج نیست . یا دولت جمهوری اسلامی اجازه میدهد که این فرد به ایران برود و در آن صورت باید منتظر گزارش بود اما اگر به این صورت نشود و اجازه ندهند که این گزارشگر به ایران برود می توان به جهت وخامت روزافزون نقض حقوق بشر توسط دولت ایران از شورای امنیت خواست که پرونده نقض حقوق بشر ایران در شورای امنیت مطرح شود . البته در آنجا چین و روسیه هم هستند و قضیه صد درصد جنبه سیاسی پیدا میکند و در آنجا میتوان پرونده ایران را هم مثل پرونده سودان در شورای امنیت مطرح کرد . سودان هم عضو دادگاه جزایی بین المللی نبود ولی پرونده سودان در ارتباط با جنایت دارفور در شورای امنیت مطرح شد و برای محمد بشیر رئیس جمهور سودان، برگ جلب بین المللی صادر شد . تنها و تنها از طریق شورای امنیت سازمان ملل میتوان پرونده نقض حقوق بشر در ایران و جنایات کهریزیک و تمام جنایات سال گذشته را برای رسیدگی قضایی به دادگاه جزایی بین المللی فرستاد و در آنجا تصمیمش با شورای امنیت است و قضیه از نظر شکلی کاملا جنبه سیاسی پیدا می کند.

باتشکر از فرصتی که به جرس دادید

۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

گزارش: تا اجلاس بعدی مجلس خبرگان دو ماه باقی مانده است






اکبر هاشمی رفسنجانی، رييس مجلس خبرگان رهبری در روزهای اخير آماج حملات تازه طرفداران رهبر جمهوری اسلامی قرار گرفته است. اين در حالی است که تا برگزاری اجلاس بعدی مجلس خبرگان که برخی از تحليلگران آن را در سرنوشت سياسی آقای رفسنجانی مهم می دانند، حدود دو ماه باقی مانده است.
حملات تازه به اکبر هاشمی رفسنجانی با تمسک به دستاويز نوشتاری صورت می گيرد که وی ده روز پيش به مناسبت سی و سومين سالگرد اعتراض مردم قم عليه حکومت شاه در ۱۹ دی ماه در وبسايت خود، منتشر کرد و در آن ضمن بيان رويدادهای روز به انتقاد از کسانی پرداخت که به گفته وی مزورانه پشت رهبر جمهوری اسلامی پناه گرفته اند و به روحانيت حمله می کنند. وی همچنين نسبت به شدت گرفتن توهين و تهمت به روحانيون و مراجع تقليد، از سوی کسانی که وی آنها را مارهای افسرده توصيف کرده بود، هشدار داد.
اين نوشتار آقای رفسنجانی زمينه ساز آن شد که وی در روزهای اخير بار ديگر در کانون حملات سياسی و رسانه ای اصولگرايان قرار گيرد.
کاظم صديقی، امام جمعه موقت تهران، به خبرگزاری فارس گفته است که صدور بيانيه ۱۹ دی در امتداد اشتباهات هاشمی رفسنجانی است. کاظم صديقی که منصوب رهبر جمهوری اسلامی است، نوشتار تازه رييس مجلس خبرگان را نشانه دوری وی از واقعيات دانسته و گفته است کسی به حرف‌های هاشمی رفسنجانی، توجه نمی‌کند.
از سوی ديگر، عبدالنبی نمازی، از اعضای مجلس خبرگان رهبری، اکبر هاشمی رفسنجانی را به دليل انتشار بيانيه سالگرد ۱۹ دی به تندی سرزنش کرده و به خبرگزاری فارس گفته است انتظار اکثريت مجلس خبرگان، پايان سکوت هاشمی در برابر جريان فتنه است.
جريان فتنه عنوانی است که طرفداران رهبر جمهوری اسلامی برای توصيف مخالفان و حرکت اعتراضی آنها به کار می برند.
روزنامه کيهان نيز پيشتر در يادداشتی به قلم حسين شريعتمداری، نماينده رهبر جمهوری اسلامی در اين روزنامه، بيانيه ۱۹ دی اکبر هاشمی رفسنجانی را مورد انتقاد قرار داده و از وی خواسته بود تکليف خود را با جريان فتنه روشن کند.
افزايش انتقاد اصولگرايان از آقای هاشمی رفسنجانی در شرايطی است که بعضی از حاميان رهبر جمهوری اسلامی، در ماه های اخير خواهان کنار رفتن اکبر هاشمی رفسنجانی از رياست مجلس خبرگان شده اند.
قرار است اجلاس بعدی مجلس خبرگان رهبری در روزهای ۲۴ و ۲۵ اسفند سال جاری در تهران برگزار شود. اين مجلس که وظيفه اصلی آن تعيين و برکنار کردن رهبر جمهوری اسلامی و نظارت بر عملکرد اوست از بدو تاسيس از مواضع رهبر وقت پيروی کرده است و به گفته ناظران مسايل ايران، وظايف خود را انجام نداده است.

۱۳۸۹ بهمن ۱, جمعه

همسر یکی از محکومین به اعدام دستگیر شده در روز عاشورا:نگذاريد يک معلم گمنام را اعدام کنند

عبدالرضا قنبری معلم گمنامی است که پس از راهپيمايی عاشورای سال گذشته در محل تدريس خود بازداشت و سپس از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به رياست قاضی صلواتی به اتهام «محاربه از طريق ارتباط با گروه‌های معاند» که از مصاديق اين موضوع داشتن ايميل‌های مشکوک و ارتباط با يکی از رسانه‌های تلويزيونی خارج از کشور عنوان شده به اعدام محکوم شد. سکينه حبيبی همسر اين معلمِ محکوم به اعدام و مادر دو فرزند است که می گويد: همسرم به جهت عدم عضويت در هيچ سازمان و حزب سياسی، سرنوشتش برای هيچ کس مهم نيست، در انتظار اجرای حکم اعدام به سر می‌برد و هيچ فرد و يا نهاد سياسی و فرهنگی پيگير وضعيت وی نبوده و هيچ اقدامی برای توقف اين حکم صورت نمی‌پذيرد

۱۳۸۹ دی ۳۰, پنجشنبه

درآستانه مذاکرات اتمی در ترکیه اعلام شد ج. اسلامی زیرفشار تحریم ها هزار کیلو اورانیوم تحویل میدهد

در آستانه آغاز دور جدید مذاکرات اتمی جمهوری اسلامی با گروه 1+5، خبرگزاری ها گزارش دادند که مقامات ایرانی با غنی سازی اورانیوم ایران در خارج از کشور موافقت کرده اند و قرار است این موافقت خود را بنام "طرح ایرانی" در مذاکرات مطرح شود. این دور از مذاکرات در ترکیه برگزار می شود. کشوری که طی سالهای اخیر به تاثیرگذارترین کشور منطقه تبدیل شده است.
مطابق اخبار انتشار یافته قرار است ایران با تحویل هزار کیلو اورانیوم غنی شده خود- زیر 4 در صد- 40 کیلوگرم اورانیوم غنی شده با غلظت 20 در صد دریافت کند.
به این ترتیب، مشخص می شود که تمام ادعاهای مربوط به تولید اورانیوم 20 درصدی در ایران بلوف ها وادعاهای سیاسی- تبلیغاتی بوده است.
"دیلی تلگراف" روز گذشته نوشت که ایران زیر فشار سنگین تحریم ها، با تحویل اورانیوم غنی شده خود موافقت کرده است و انتظار دارد با این عقب نشینی، از فشار تحریم ها کاسته شود.
علی اصغر سلطانیه نماینده جمهوری اسلامی در آژانس انرژی اتمی نیز، برای همآهنگی در اجرای این عقب نشینی راهی مسکو شد.

۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

تاریخ انتشار: ۲۹ دی ۱۳۸۹, ساعت ۲:۳۳ شعر نو شاعر سبز

گر سیل خروشان را
چون خار وخسی خوانند
پس چیست چنین سدها
یک از پی یک سازند
خون تن هابیلان
در سرخرگ تاریخ
جاری ست ومی ماند
رسواگر قابیلان
دیگر کلاغ شوم
پیر است نمی داند
این قصه به پنهانی
تدبیر نمی آید
(....ح

۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

اینجا تونس است نه زیر پل حافظ، در تهران!

آیت الله نوری همدانی که دو دستی به احمدی نژاد و خامنه ای چسبیده، روزگذشته اظهار نظر فرمود که مردم تونس تحت تاثیر انقلاب ایران در سال 57 دیکتاتور این کشور را سرنگون کردند. ایشان یادش رفته که اتفاقا مردم ایران هم یکسال و نیم است که متاثر از همان انقلاب سال 57 می خواهند با دیکتاتوری و نتیجه کودتائی انتخابات 22 خرداد 1388 مقابله کنند. این دو عکس را باید نشان ایشان و آن بقیه ای که هنوز در شکوک ناشی از حوادث تونس اند نشان داد و پرسید این عکس ها، که مربوط به خیابان های تونس است، خیابان انقلاب و میدان فاطمی، زیر پل حافظ و میدان آزادی خودمان را در هفته پس از کودتای 22 خرداد تداعی می کند و یا پل مخبرالدوله در سال انقلاب 57 را! آنچه که شاه با راهپیمائی تاسوعا و عاشورای سال 57 نکرد، کودتاچی هائی که از جنس بن علی تونسی اند، در جمهوری اسلامی با مردم سبز و مسالمت جوی ایران که می خواستند بدانند با رای آنها چه شده، نکردند؟

۱۳۸۹ دی ۲۶, یکشنبه

پس لرزه های جنبش سبز در کشورهای عرب منطقه

رسوا ترین فرمان "سانسور" در جمهوری اسلامی صادر شده است. بموجب این فرمان، صدا و سیما و مطبوعات حق انتشار اخبار رویدادهای تونس را تا اطلاع ثانوی ندارند! این فرمان را همانهائی صادر کرده اند که جنبش اعتراضی مردم ایران را فتنه معرفی کرده و بشارت سرکوب فتنه را تکرار می کنند. حالا با فتنه ای روبرو شده اند که کاملا مشابه بقول خودشان فتنه سبز است و یکی از دیکتاتوری های منطقه را سرنگون کرده است!
یگانه خبر و در واقع آخرین خبر رسمی که درباره تونس منتشر شده، خبری است که در سه یا چهار خط خبرگزاری جمهوری اسلامی "ایرنا" تحت عنوان "رئیس جمهور تونس دولت این کشور را تغییر داد" منتشر کرده و آن هم با امضای "گروه مترجمان". یعنی مسئولین همین سه – چهار خط را هم متوجه یک گروه مترجم کرده اند! "اینجا"
صحنه ها کاملا تداعی کننده جنبش سبز و رویدادهای پس از کودتای 22 خرداد که تلویزیون های بین المللی از تونس نشان میدهند، مردم را به قضاوتی ناگزیر برانگیخته است. این که دو دولت، که یکی خود را اسلامی میداند و دیگری که اسلامی نمی دانست، با مردم معترض کشور خود چه کردند و تا کدام مرز پیش رفتند! در این مقایسه، منفی ترین امتیاز را حکومت کودتائی جمهوری اسلامی می گیرد. مسئله دیگری که توجه مردم را در ایران و در حاکمیت بسرعت به خود جلب کرده، انگیزه های مردم برای ریختن به خیابان در تونس است. مردم تازه متوجه شده اند که آنچه که تحت عنوان "هدفمند کردن یارانه ها" در توسط دولت احمدی نژاد و با حمایت کامل علی خامنه ای و فرماندهان کودتاچی به اجرا گذاشته شد، در واقع طرح واحدی است که همزان با تشدید بحران اقتصادی جهان سرمایه داری، به تمام کشورهای منطقه ابلاغ شده است. برابری ارز داخلی با دلار امریکائی و حذف یارانه ها و آمادگی برای سرکوب مردمی که تورم و گرانی ناشی از این طرح را باید تحمل کنند. مردم تونس تحمل نکردند و دور نیست که بزودی در دیگر کشورهای منطقه نیز علیه همین طرح مردم به خیابان ها بریزند.
این گزارش را از تهران دریافت داشته ایم:
«امروز در کوچه، خیابان، تاکسی، و حتی در مسیر راه که به تهران می روم و بر می گردم، از جمله مترو، خلاصه در اکثر جاهایی که بودم، مردم خبرهای تونس را به نقل از تلویزیونها و رادیوهای خارجی و سایت های خبری نقل می کردند. بحث اصلی نیز این بود که چرا و چطور شد که در تونس دولت عقب نشینی کرد اما در ایران مردم را کوبیدند. خیلی از دانشجویان و تحصیل کرده ها، مثلا در تاکسی یا مترو می گفتند که تونس پس لرزه انتخابات ایران بود. تازه عرب ها بیدار شده اند. همه میدانستند بن علی سقوط کرده و فرار کرده است.
مضحک ترین اظهار نظر مربوط به پاسخ سخنگوی وزارت خارجه بود که امروز در پاسخ به خبرنگاران درباره حوادث تونس فقط در یک جمله گفت: "برای ما خواست مردم تونس مهم است". البته کسی نپرسید که خواست مردم ایران برای شما مهم نبود؟

۱۳۸۹ دی ۲۵, شنبه

دعاگو: اگر ابوذرهای زمان در مقابل بیدادگران می‌ایستادند، اموال عمومی تاراج نمی‌شد

شنبه, ۲۵ دی, ۱۳۸۹
چکیده : اگر اباذرهای زمان پدیدار می‌شدند و در برابر بیدادگران می‌ایستادند، هرگز اموال عمومی تاراج نمی‌شد و ارقام میلیاردی از بودجه‌های عمومی با اختلاس‌های پیچیده و برنامه‌ریزی شده به سرقت نمی‌رفت.سقوط هواپیما نمودار کاستی‌های رسوا و مضحک مدیریت است وکوچک شدن ناوگان هوایی و در اختیار داشتن هواپیماهای کمتر و مطمئن به مراتب بهتر از پذیرش تلفات و خسارات سنگین است

امام جمعه شهرستان شمیرانات دفاع علی(ع) از اباذر را شفاف‌ترین و قویترین سند تاریخی بر حقانیت مبارزه با مفاسد اقتصادی، حق‌سوزی و عدالت‌ستیزی در حوزه اموال عمومی تحلیل نموده، گفت: سیره علوی به عنوان رفتار و کردار برآمده از عصمت، بزرگترین رکن سنت و برخوردار از اعتبار و حجیت است. سیره علوی ادامه سیره نبوی و مبنا و معیار حق، حق‌شناسی، حق‌گرایی،‌ حق‌ستایی و حق‌مداری است. اعتراض شفاف ابادز به بی‌عدالتی‌ها و حق‌ناشناسی‌ها در مصرف بیت‌المال در زمان خلیفه سوم به تبعید او به سرزمین داغ و بد آب و هوای «ربذه» انجامید، روز تبعیدش، علی(ع) در بدرقه او فرمود: ای اباذر بی‌شک برای خدا غضب کردی، پس به او امیدوار باش، این جماعت به خاطر دنیایشان از تو ترسیدند و تو به خاطر آخرتت از آنها هراسان شدی «نهج البلاغه خطبه ۱۳۰».
به گزارش آینده، وی افزود: تشویق اباذر در دفاع از حقوق مالی مردم و توصیف متعرضان به بیت‌المال به دنیاطلبان دنیادار، میزان حساسیت و شجاعت علی(ع) در دفاع از حقوق مردم را در آن شرایط حساس و تاریک، روشن می‌سازد و به ولایت‌مداران و علی‌ولایان، رسالت ارزشمند دفاع از حق و ستیز با باطل را می‌آموزد. علی(ع) با همان بدرقه سیاسی برخاسته از انگیزه‌ خدایی و تعالیم دینی، روش شفاف حکومت‌داری و توزیع اموال عمومی را فریاد زد و دنیاداران حق‌ستیز را به تصویر فضای حکومت اسلامی با فرماندهی و نقش‌آفرینی علی(ع) واداشت.
ناطق جمعه شهرستان شمیرانات، مبارزه اثرگذار با مفاسد اقتصادی و اختلاس‌های پیچیده از اموال عمومی را در پرتو الگوگیری از سیره علوی، میسر دانسته گفت: اگر در تاریخ حکومت‌های مسلط بر مسلمانان، اباذرهای زمان پدیدار می‌شدند و در برابر بیدادگران می‌ایستادند هرگز اموال عمومی در معرض تاراج سارقان مال‌اندوز و ناهنجارگرایان ارزش‌سوز قرار نمی‌گرفت و در شرایط امروزین با فن‌آوری‌های نوین، ارقام میلیاردی از بودجه‌های عمومی با اختلاس‌های پیچیده و برنامه‌ریزی شده به سرقت نمی‌رفت. متأسفانه در حوزه جهان اسلام و در اکثر کشورهای مسلمان‌نشین، حقوق عمومی، قربانی ملاحظات سیاسی و حمایت‌های ارزش‌سوز باندی و جناحی می‌شود.
دعاگو قاطعیت علی(ع) در احقاق حق و ستیز با ناحق را یکی از زیباترین شاخصه‌های ولایت علوی در تاریخ اسلام نامیده گفت: چند روز پس از بعیت مردم با علی(ع)، گروهی از سرشناسان مانند طلحه،‌ زبیر، عبدالله ابن عمر و سعد ابی وقاص که در دوران حکومت عثمان به سوءاستفاده از بیت‌المال عادت کرده بودند با حکومت علی(ع) منافعشان را در خطر دیدند و علیه امیرالمؤمنین(ع) به جوسازی و اعمال فشار سیاسی پرداختند. علی(ع) با کمال صراحت و قاطعیت در برابرشان ایستاد، منحرف، دنیاپرست و ستمگرشان خواند،‌ سوءاستفاده از بیت‌المال را ظلم به حق‌ مظلومان نامید و با سرزنش شدید آنان فرمود «به خدا سوگند، داد ستمگر را از ستم‌دیده می‌گیرم و افسار ستمگر را به گونه‌ای می‌کشم تا به آبشخور حق وارد گردد گرچه ناخوشایندش باشد (نهج البلاغه خطبه ۱۳۶)».
دعاگو علی(ع) را الگوی عدالت‌خواهی و حق‌مداری به رغم برتری امتیازات ارزشی بر همه اصحاب رسول گرامی(ص) توصیف نموده اضافه کرد: نوبت دیگری طلحه و زبیر برای دریافت سهمیه‌ بیشتر از بیت‌المال به محضر علی(ع) شرفیاب شدند و از کاستی سهمیه‌شان نسبت به زمان خلیفه دوم شکایت کردند، علی(ع) از سهمیه دریافتی‌شان در زمان رسول اکرم(ص) پرسید، سکوت کردند، امیرالمؤمنین از دریافت مساوی با دیگران در زمان پیامبر(ص) سخن گفت و با تصدیق آن دو همراه شد.
وی ادامه داد: طلحه و زبیر از خویشاوندیشان با پیامبر(ص) و رنج‌ها و زحمات بیشترشان سخن گفتند وقتی با پرسش علی(ع) در مورد خویشاوندی‌اش با پیامبر(ص) و زحمات و رنج‌هایش برای پیشبرد اسلام در مقایسه با آنان مواجه شدند حق را به علی(ع) دادند و امیرالمؤمنین فرمود به خدا سوگند من و این غلام(خدمتکار) در بهره‌برداری از بیت‌المال یکسانیم. (مناقب آل ابی طالب ج ۲ ص ۱۱۰ و ۱۱۱)
خطیب جمعه شمیرانات ولایت علوی(ع) را پاکترین حکومت اسلامی از اثرگذاری مناسبات خویشاوندی بر حقوق اجتماعی و روابط حکومتی توصیف نموده گفت: در دوران حکومت علی(ع) در کوفه برادرش عقیل به حضورش رسید و گفت «مقروضم و از ادای آن ناتوانم، قرضم را ادا کن»، علی(ع) با پرسش از عقیل از صد هزار درهم بدهی او آگاه شد و فرمود این اندازه‌ ندارم، صبر کن تا جیره‌ام برسد، در انتهای توان کمکت می‌کنم، عقیل جیره شخصی علی(ع) را برای ادای دینش ناکافی دانست و کمک از بیت‌المال را مطالبه کرد و علی(ع) در پاسخ عقیل، مساوی بودن حق همگان از بیت‌المال را یادآوری کرد.
ایشان ادامه دادند: علی(ع) برای نشان دادن زشتی تقاضای عقیل بر فرض قانع‌نشدن با سخنان حقش، او را به سرقت از صندوق‌های کنار بازار دارالاماره و منزل یکی از تجار «حیره» متوجه ساخت و در برابر تأثر عقیل از این موضع هشداردهنده‌اش او را متوجه ساخت که تصرف به ناحق در بیت‌المال از سرقت اموال بازاریان و تاجران کوفه و حیره به مراتب زشت‌تر، بدتر و زیانبارتر است«مناقب آل ابی طالب ج ۲ ص ۱۰۹». علی(ع) در مرتبه دیگری تقاضای بی‌مبنای برادرش عقیل برای برخورداری بیشتر از بیت‌المال را با دعوت از او برای دست گذاشتن به آهن گداخته پاسخ داد و حرارت توصیف‌ناپذیر آتش جهنم را به او یادآوری کرد.
حجت الاسلام والمسلمین دعاگو صراحت و قاطعیت علی(ع) در برابر تقاضاهای ناسازگار با حق‌مداری و ضوابط حکومتی را اسوه ماندگار در تاریخ زندگی انسان تحلیل نموده گفت: علی(ع) هرگز به عذر و بهانه‌های تعریف‌نشده در ضوابط قانونی برای پرداخت‌های بیشتر از اموال عمومی توجه نمی‌فرمود. در دوران حکومت حضرتش عاصم بن میثم به محضر ایشان شرفیاب شد و به دلیل پیری و کم‌توانی تقاضای برخورداری بیشتر از بیت‌المال کرد، امیرالمؤمنین(ع) بیت‌المال را امانتی نزد خود خواند و برای کمک به پیرمرد به حاضران فرمود: «خدا رحمت کند کسی را که به پیرمرد افتاده کمک کند»(مناقب آل ابی طالب ج۲ ص۱۱۰).
ناطق جمعه شمیرانات رعایت دقیق برابری در برخورداری همگان از حقوق عمومی را یکی از شاخص‌ترین ویژگی‌های راهبردی و الگویی سیره علوی نامیده گفت: علی(ع) در تقسیم اموال عمومی، برابری را برای حق‌گذاری، معیار می‌دانست و هرگز در توزیع بیت‌المال به مناسبات شخصی و ملاحظات سیاسی توجه نمی‌کرد. اموالی از بیت‌المال را از منطقه جبل(کرمانشاه و اطراف آن) به کوفه آورند، علی(ع) آن‌ها را به سران هفت قوم ساکن کوفه داد تا میان مردمانشان به صورت یکسان تقسیم کنند و قرص نان باقی مانده را در هفت قسمت مساوی بین آن هفت قوم تقسیم فرمود.(بحار الانوار ج ۴۱ ص ۱۳۶)
امام جمعه شهرستان شمیرانات هوشیاری علی(ع) را در برابر فریبکاری‌های دشمنان و فریبندگی‌های زینت‌های جهان از ارزشمندترین آموزه‌های دینی و کاربردی‌ترین شیوه‌های حکومتی تحلیل نموده گفت: علی(ع) در برابر فریبکار‌ی‌ها و فریبندگی‌ها هرگز از پایداری و خویشتن‌داری خدامدار فاصله نگرفت. اشعث بن قیس که از منافقان و دشمنان علی(ع) بود برای فریب آن حضرت و برخورداری بیشتر از بیت‌المال، حلوایی آماده نمود و به عنوان هدیه در درب منزل امیرالمؤمنین(ع) شبانه به ایشان تقدیم کرد، علی(ع) آنچنان از حلوای هدیه اظهار نفرت فرمود که گویی با زهر مار، خمیرش کرده بودند.
دعاگو اضافه کرد: علی(ع) در برابر توطئه منافقانه اشعث بن قیس برای دستیابی غیرقانونی به اموال عمومی فرمود عزداران در عزایت بنشینند، مرگت باد، آیا برای فریبم از راه دین خدا وارد شده‌ای، خردت آشفته شده یا دیوانه شدی یا هزیان می‌گویی، اگر هفت اقلیم را به من ببخشند تا با گرفتن دانه جویی از دهان مورچه‌ای خدا را نافرمانی کنم، نخواهم کرد، بی‌تردید دنیای شما نزد من از برگی که ملخ به دندان گرفته و آنرا جویده بی‌ارزش‌تر است.(نهج البلاغه خ ۲۲۴)
خطیب جمعه شهرستان شمیرانات مبحث شاخصه‌های بصیرت در دولت را ادامه داده و به محورهای خدمت شایسته، احترام به ملت و تبعیض‌ستیزی در حوزه‌های ملی پرداخته اظهار داشت: از شاخصه‌های برجسته دولت که در درون نظام‌های حکومتی، قوه مجریه نامیده می‌شود خدمت شایسته به ملت است. یکی از شاخصه‌های شایستگی در بسترها و عرصه‌های خدمتگزاری، مفید بودن خدمت برای ملت است، ‌اگر دولتی با تصور خدمت به ملت به کار غیرمفید بپردازد توان و سرمایه‌های ملی را تباه کرده و خدمتگزاری را به آفت ناشایستگی، گرفتار ساخته است.
وی افزود: دومین شاخصه شایستگی، همسویی خدمت دولت با نیازهای واقعی ملت است، دولتی که به نیازسنجی نمی‌پردازد امکانات ملی را در موارد نیاز، مصرف نمی‌کند و خدمات مورد نیاز نیازمندان را در حوزه‌هایی که هیچ نیازی به آن خدمت نیست مصرف می‌نماید. سومین شاخصه شایستگی در بسترها و عرصه‌های خدمتگزاری، بهنگام بودن خدمت است، اگر خدمات دولت در لحظات حساس و حیاتی و در زمان اثرگذار در بهبود شرایط اقشار ملی، ارائه نشود خدمت نابهنگام دولت از اثرگذاری مطلوب بر بهبود شرایط، محروم می‌شود و از گوهر شایستگی برخوردار نمی‌گردد.
دعاگو ادامه داد: چهارمین شاخصه شایستگی، کیفیت خدمت ارائه شده به ملت در حوزه‌های ملی و بین‌المللی است، اگر خدمات ارائه‌شده از استانداردهای مطلوب و تعیین‌شده برخوردار نباشد آسیب‌رسانی به سرمایه‌های ملی و موجب نگرانی اقشار ملت است.
دعاگو سقوط هواپیماهای جمهوری اسلامی به دلیل نقص فنی و شرایط نامساعد پروازی را نمودار کاستی‌های رسوا و مضحک در حوزه مدیریت بسترها و عرصه‌های ترابری هوایی و ایمن‌سازی هواپیماها براساس استانداردهای بین‌المللی توصیف نموده گفت: در کشوری که استانداردهای پروازی تعیین‌شده برای ناوگان هوایی‌اش در چارچوب کیفیت‌های تعریف‌شده در نظام بین‌المللی است پرواز هواپیماهای برخوردار از نقص فنی و یا نادیده‌گرفتن شرایط جوی برای پروازهای داخلی و یا خارجی با هیچ منطقی قابل توجیه نیست. کوچک شدن ناوگان هوایی و در اختیار داشتن هواپیماهای کمتر و مطمئن به مراتب بهتر از پذیرش تلفات و خسارات سنگین برای اقشار ملی و جمهوری اسلامی است.
امام جمعه شمیرانات اضافه کرد: تحریم‌های بین‌المللی و تأثیر آن بر کاستی‌های موجود در هواپیماها و حوزه ترابری هوایی برای ملت ایران و هوشمندان فرهنگی و سیاسی قابل درک است ولی پرواز هواپیمایی که به لحاظ مشخصات فنی از استاندارد قابل قبول برای پرواز برخوردار نیست و یا پرواز در شرایط نامساعد جوی هرگز نمی‌تواند با آن کاستی‌ها توجیه شود. پرواز هواپیما با اصرار مسافران و یا فرود اضطراری بی‌دلیل به جای بازگشت به تهران، اظهارات زشت و خنده‌داری است که بیشتر به کاستی اعتبار مسئولان و اعتماد اقشار ملی می‌انجامد.
دعاگو خدمتگزاری بی‌منت را نماد شایستگی خدمت و شاخصه بصیرت در دولت تعریف نموده گفت: پنجمین شاخصه شایستگی،‌ خدمتگزاری بی‌منت به اقشار ملی است، دولت‌های بصیر خدمت به ملت را وظیفه و افتخار می‌دانند و هرگز برای خدمتگزاری به منت و آزار ملت متوسل نمی‌شوند. ششمین شاخصه شایستگی در خدمتگزاری آراسته به بصیرت، استوارسازی خدمت دولت بر عدالت است و خدمت شایسته در حوزه ملی، بی‌هیچ تبعیضی مبتنی بر دادخواهی، دادگری و رعایت گوهر عدالت در همه بسترها و عرصه‌های ملی است.

۱۳۸۹ دی ۲۴, جمعه

خاتمی: مردم متولی نمی‌خواهند، بگذارید خود مردم در فضای امن و آزاد هر کس را که خواستند انتخاب كنند

جرس: سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور سابق کشورمان با بیان اینکه « بزرگترین حق الناس، حاکمیت مردم بر سرنوشتشان است»، تاکید کرد در یک فضای آزاد، مناظره و بحث بین طرفین برگزار شود و اگر اشتباهی از هر کدام از طرفین بوده در آن مناظره به آن اعتراف شود.
حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاهی و اعضاء جامعه پزشکی به تبیین راهکارهایی برای برون رفت از وضعیت فعلی و دمیده شدن روح امید و نشاط در جامعه پرداخت.
وی در بخشی از اظهارات خود تاکید کرد:«نگرانی‌ام از این است ما در این موقعیتی که هستیم، خدای نکرده به خاطر رفتارهای نادرستی که هست خیزش بعدی که بروز و ظهور پیدا می‌کند دیگر به طرف اسلام و نظام اسلامی نباشد.»
رئیس بنیاد باران با بیان اینکه « تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند»، گفت:« باید شخصیت‌های با سابقه ولو معترض ؛ سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقلاب و راه امام بمانند.»
رئیس دولت اصلاحات با اشاره به مباحث مطرح شده از سوی او، تصریح کرد:« اگر حرف و حدیثی هست دعوا بر سر قدرت نیست ما خودمان مطرح نیستیم و اگر نگرانی هست این نیست که بنده در عرصه نیستم و کس دیگری در عرصه مسئولیت است؛ نگرانی از این است که خدایی نکرده این نظام و انقلاب لطمه بخورد.»

وی ادامه داد:«اینکه ما اینقدر به انتخابات و اهمیت آن تاکید می‌کنیم و می‌گوییم راه برون رفت از بحران این است که ما بتوانیم به یک اجماعی برسیم که انتخابات به گونه‌ای برگزار شود که مردم احساس کنند رایشان موثر است و آزادانه می توانند رای بدهند و هر کسی را خواستند می‌توانند انتخاب کنند در چارچوب همین قانون اساسی، چیزی علاوه بر این گفته نشده.»

سید محمد خاتمی همچنین اظهار داشت:«اینکه این روزها گفته می‌شود مردم چه کسی را بخواهند و چه کسی را نخواهند باید گفت که کسانیکه مردم را قبول ندارند حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.»
وی خاطر نشان کرد:« اگر فضا آزاد باشد و محدودیت ها رفع شود حرف و گرایش مردم معلوم می‌شود؛ اصلا این محدودیت ها خود نشانه این است که مردم را قبول ندارند.»

متن کامل سخنان سیدمحمدخاتمی در ادامه می‌آید:

*تسلیت به بازماندگان حادثه تلخ پرواز تهران-ارومیه
اظهار تاسف و تاثر خودم را برای حادثه تلخی که برای پرواز تهران ارومیه پیش آمد بیان می کنم، عده زیادی جان خودشان را از دست دادند تعدادی زخمی شدند به هر حال حادثه تلخی بود؛خدمت همه خانواده های داغدارتسلیت می گویم و برای بازماندگان آن ارزوی سلامت و تندرستی دارم.
انتظار داریم با دقت و کارشناسی بیشتری به مسائل توجه شود که ان شالله در آینده کمتر این حوادث راپیش رو داشته باشیم.
دیروز 19 دی بود دلم می خواهد کمی به عقب برگردیم ببینیم این جریان چه بود؛چه شد و چه باید بشود؟!

*دشمنانی در لباس دوست، آن هم در داخل کشور!

البته قبل از آن ذکر خیری بکنم از برادر عزیز؛ مومن، دلسوز و علاقمند جناب دکتر شکوری راد که امروز خیلی جای او در میان ما خالی است و دستگیری همین افراد نظیر دکتر شکوری نشان دهنده آن است که چه اشتباهی صورت می گیرد وچه کسانی دارند به عنوان دشمن تلقی می شوند در حالیکه معتقدم دشمنان خیلی با دست بازعمل می کنند و احیانا در لباس دوست در داخل کشور و از بیرون کشور هم كه معلوم است.
در این مدت موجی از دستگیری ها به خصوص جوان ها به بهانه های مختلف بوده است که بعضی ها با وثیقه آزاد شدند بعضی ها هنوز گرفتارند ؛ دلهره و اضطراب برای خانواده ها زیاد است.
آنهایی را هم که می شناسیم بچه های خوب و سالم هستند حالا ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته اند ولی واقعا در خور این نیست كه با جوانان ما این طور رفتار شود.
امیدوارم دیدگاهها نسبت به مسائل عوض شود و ما بتوانبم از این فضا به فضای امن و ارام تری حرکت کنیم که نفع همه در آن است.
همه شما داستان 19 دی را شنیده اید در این روز حادثه بزرگی رخ داد؛ از این جهت که نهضت و انقلاب را وارد مرحله جدیدی کرد البته این حوادث نیستند که تعیین کننده در حرکت‌ها و جنبش های اجتماعی و بخصوص انقلاب ها هستند ولی حوادث می‌تواند تشدید کننده یا جهت دهنده به تحولات عظیمی نظیر انقلابها باشند.
وقتی انقلاب پیش می آید که اولا هدف مشخصی در جامعه وجود داشته باشد؛ثانیا آگاهی نسبت به آن هدف وجود داشته باشد، ثالثا احساس شود وضع موجود مانع رسیدن به آن هدف است ؛رابعا خواستی برای رسیدن به آن هدف پیدا شود و بالاخره اراده و انسجامی در جامعه بوجود بیاید و آن حرکت رخ دهد برای تحول اساسی از یک نظام به نظام دیگر.

*هنر رهبران بزرگ درک زمان خود است

تحولات اساسی، عوامل اقتصادی، اجتماعی وفرهنگی و سیاسی خاص خود را دارد، جنبش‌ها و حرکت ها را نمی توانیم تک عاملی بدانیم البته نقش مهمی در بیدار کردن جامعه و تقویت اراده جامعه و انسجام جامعه به سوی جریان انقلابی دارد ؛ ولی اگر شرایط انقلابی فراهم نباشد یک شخصیت بزرگ حتی فرهمند هم نمی تواند کار بزرگی را انجام دهد.
هنر رهبران بزرگ این است كه زمان خود را درک می کنند؛ مقتضیات را می فهمند و جهات اصلی را تشخیص می دهند و به جامعه را تشجیع و بیدار می کنند و آن را به حرکت در می آورند و حرکت سریعتر به سرانجام می رسد.
به هر حال جنبش وسیعی بعد از رحلت حضرت آیت الله العظمی بروجردی قدس سره پیدا شد گرچه در کل جامعه، دانشگاهها و اصناف و جاهای دیگر این حرکت‌ها و خواست‌ها وجود داشت ولی به طور خاص بعد از رحلت ایشان و رفتارهایی که رژیم داشت و بعد نقشی که خود امام داشتند این جنبش کانون و رهبری دینی پیدا کرد که اوج آن در خرداد 42 بود که خیزش عظیم مردمی و در مقابلش کشتار عظیمی که صورت گرفت و به دنبال آن دستگیری و بعد از مدتی تبعید امام و سرکوب شدیدی که صورت گرفت که در واقع آن جنبش از خیابان ها جمع شد و بروز و ظهورش کم شد و به کمون رفت ولی وجود داشت و آثارش را بعد از 10-15 سال دیدیم که چگونه شد و به چه نتیجه ای رسید.

*امام حتی بعد از تبعید هم در حوزه‌های علمیه غریب بودند

امام هم بعد از تبعیدشان حتی در حوزه های علمیه غریب بودند از یک طرف تمام کسانی که با امام همراه بودند یا زندان بودند یا تحت تعقیب و در محدودیت یا سرکوب می شدند.
بعضی شخصیت‌ها هنوز هم هستند؛ مقام رهبری، آیت الله هاشمی و دیگرانی که هستند، بعضی ها هم از دنیا رفته‌اند این ها تعداد زیادی نبوده اند دائما هم بعد از دستگیری امام محدود بودند.
متاسفانه خیلی از کسانی که سال‌های اول نهضت همراه بودند بعد از دستگیری امام توبه و عقب نشینی کردند و حتی فعالیت هایی انجام دادند که کاملا گاهی علنی یا در خفا از امام انتقاد هم می کردند که این روش های غلط سبب سو استفاده دیگران می شود و راهشان را جدا کردند و ابایی هم نداشتند از اینکه بگویند انقلاب فایده ای ندارد وامام راه غلط می روند.
اگر یادتان باشد در سال 57 وقتی نیمه شعبان شد امام فرمودند ما جشن نداریم بعضی از کسانی که سابقه همراهی امام داشتند ولی کنار کشیده بودند از روش امام انتقاد و كار خودشان را کردند.
امام کاملا غریب بود و راه امام غریب بود.پیروان مخلص امام تحت فشار و شکنجه بودند.زندان بودند و یا شهید می شدند و همه این مسائل وجود داشت و دوران کمون انقلاب بود تا سال 56 که فضای دیگری پیدا شد امام هم ایستاده بودند و راهنمایی می کردند، عقده‌ها هم در سینه ها جمع شده بود.

*روش مدنی امام، مردم را بیدار کرد

بعضی جریانات تند چریکی برای مردم جذابیتی نداشت، ولی امام همان روش مدنی که داشتند که خون در مقابل شمشیر و کلام در مقابل گلوله و همیشه اتکا به مردم این روش را ادامه دادند مردم بیدار شدند و رشد پیدا کردند تا آن انقلاب رخ داد و حوادثی نظیر 19 دی در این فضا و جریانات هست که رخ می‌دهد، یعنی زمینه‌های انقلاب فراهم است رهبری در جای خود مستقر هست و بغض‌ها و عقده‌های ناشی از بیداد و سركوب جمع شده و آماده یك جرقه است.
بعد از رحلت آیت الله حاج اقا مصطفی حرکتی رخ داد، متاسفانه در قم حتی برای هفتم حاج اقا مصطفی خیلی محافظه كارانه عمل شد ومسائلی پیش نیامد بعد از آن هفته اطلاعیه و بیانیه تحلیلی خوب و جهت دهنده‌ای در قم منتشر کردیم و به اصطلاح جهت جامعه مشخص شد و برای چهلم حاج اقا مصطفی، جلسه فوق العاده جالبی در مسجد اعظم گذاشته شد که جمعیت خوبی آمد و صبح و عصر سخنرانان خیلی خوب صحبت كردند و نوعا هم دستگیر و تبعید شدند.

*جنبش‌ها با سرکوب از بین نمی‌روند

خیال نکنیم وقتی جنبش هایی در جامعه بوجود می آید بوسیله سرکوب از بین می رود بلکه زمینه هست تا چگونه بروز و ظهور پیدا کند.

*از خیزش بعدی که به طرف نظام اسلامی نباشد نگرانم

نگرانی‌ام از این است ما در این موقعیتی که هستیم خدای نکرده به خاطر رفتارهای نادرستی که هست خیزش بعدی که بروز و ظهور پیدا می کند دیگر به طرف اسلام و نظام اسلامی نباشد.
اگر اعتراض و انتقادی هست این است که بعضی روش ها و شیوه هایی که اعمال می شود به زیان اسلام و نظام است.

*خطر مشکل درست کردن برای کسانی که به اصل نظام معتقدند

این نظام سرمایه بزرگی است؛هزینه زیادی برای آن داده شده است.انقلاب ما بزرگ بوده ما همین را می‌خواهیم ولی این رفتارها ممکن است سبب شود كه خدای ناكرده جهت آینده به خارج از نظام متوجه شود.
ممکن است با این محدود کردن ها و مشکل درست کردن‌ها کسانی از دور و برو اطراف کسانیکه به اصل نظام اعتقاد دارند از اصل نظام دفاع می‌کنند ولی نسبت به مسائل انتقاد دارند پراکنده و مایوس بشوند، اما به دامن حکومت نخواهند افتاد بلکه به دامن کسانی می افتند که اصل را قبول ندارند.

*تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند

اگر تدبیر وجود داشت باید این گروه تقویت می شد تا نیروهایی که به هر حال اعتراض و انتقادی دارند دور این ها جمع شوند به عنوان کسانی که ازاصل نظام و انقلاب و اسلام دفاع می کنند.
باید "شخصیت‌های با سابقه ولو معترض" سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقاب و راه امام بمانند . محدود کردن ها و تهمت زدن ها ونسبت دادن ها سبب خواهد شد بخش جوان و نخبه جامعه اگر از این طرف مایوس شود به دامن کسانی بیفتند که می گوید اصل نظام نباید باشد.

*انفجار وقتی رخ داد که وزیر اطلاعات وقت با اسم مستعار به امام اهانت کرد

به هر حال گرچه برای مدتی نهضت در حالت كمون بود ولی لحظه به لحظه اعتراض جامعه به نفرت بدل می شد تا اینكه دوباره چون آتشفشانی بروز كرد و جامعه هیچ راهی را جز سرنگونی ر‍‍‍ژیم در برابر خود ندید. اینها اشتباه بزرگ تری کردند یعنی بغض و كینه خود را از مردم بصورت مقاله‌ای علیه امام در یكی از روزنامه ها منتشر كردند ظاهرا وزیر اطلاعات رژیم آن وقت با اسم مستعار به امام اهانت کرد و آن وقت بود که انفجار رخ داد و مردم (طلبه و دانشجو؛اصناف) به پا خواستند و همه رژیم هم مقابله كرد وکشتار شد و بدنبال آن تحت عنوان "چهلم‌ها" پی در پی حركت ادامه یافت.
امام هم رهبری نهضت را بر عهده داشتند؛ روز به روز رژیم ضعیف تر شد و کشتارهای بزررگ تر هم سبب شدآتش انقلاب شعله ور تر شود تا در 22 بهمن دیدیم انقلاب اسلامی پیروز شد.

*یادمان نرود که این مردم چه می‌خواستند

این انقلاب هدف مشخص و معینی داشت. یادمان نرود كه ماهیت این نظام چیست؟و مردم و امام چه می خواستند اگر اشکال و انحرافی در عمل وجود دارد یا مطرح می شود باید برای تداوم آن اصلاح شود و راهی جز این نیست.
اگر خدای نکرده چیزهایی وجود دارد یا مطرح می شود که در اهداف یا مقتضای انقلاب نبوده اصلاح شود یا دست كم به نام نظام و انقلاب نباشد تامردم به اصل انقلاب و نظام بدبین نشوند.

*امام به شکسته شدن قلم‌ها و دربند بودن آزادیخواهان معترض بود

همه شخصیت امام راحل دینی بود و همواره از دین و ارزش های دینی دفاع می كردند و البته همه رهبران دینی هم چنین هستند و چنین می گویند ولی آنچه سبب نهضت شد این بود که امام به نیازهای واقعی انسان و مقتضای زمان توجه داشتند وایشان اعتراض داشتند كه درآن رژیم زندان‌ها پراز آزادیخواهان است، قلم‌ها شکسته می‌شود، کشور ما وابسته به بیگانه است، اقتصاد کشور وضعش خراب است ،عدالت در جامعه نیست، فساد و فحشا هست، مردم باید حاکم باشند و حکومت ندارند، از اینکه دیکتاتوری در جامعه است و اینها باید تغییر كند و این همه را از موضع دین می فرمودند؛دینی که امام می‌گفت دینی بود که با آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان سازگار بود و جانشین نظام موجود را جمهوری اسلامی می دانستند.

*جمهوری اسلامی یعنی ملاک مردمند

جمهوری اسلامی یعنی ملاک مردمند؛حکومت و قدرت برامده از مردم و در مقابل آنها مسئول است به علاوه كه ارزش های اسلامی هم حاكم است.
از لوازم مهم جمهوریت آزادی اندیشه و بیان است، اینکه عالمان ما در جامعه ارج داشته باشند، حوزه های علمیه ما با آزادی کامل بیاندیشند و حرفشان را بزنند و پشتوانه های نظری حاکمیت دین را با رعایت زمان و مکان و جهت حل مشکلات مردم فراهم آورند؛نه تنها مراجع بلکه همه علما و طلاب و محققان محترم باشند.
اینکه دانشگاه ما، استاد و دانشجوی ما در کمال ازادی بتواند کار کند حرف بزند و اعتراض کند و نیز این مراكز نیروهایی تربیت کند که بتواند کشور را اداره و آن را از دیگران بی‌نیاز کنند.وعده‌ها این چنین بود.

*امروز هم همه ما از اصل انقلاب دفاع می‌کنیم

ما نباید وابسته به بیگانه باشیم ؛نباید اینجا جزیره امن برای امریکا باشد و نباید رژیم ایران هم پیمان رژیم فاسد صیهونیستی باشد و در کنار کسانی قرار بگیرد که سرکوب گر مظلومان هستند.ما باید آزاد و مستقل باشیم.
باید از عقب افتادگی نجات پیدا کنیم اینها روح انقلاب بود كه درچهره جمهوری اسلامی تجلی می كرد و امروز هم همه ما از اصل انقلاب دفاع می کنیم.
اکثریت جامعه ما دینی است و طبیعی است نظام پایدار حتی دموکراتیکش اگر متناسب با وضعیت دینی جامعه نباشد و با دین جامعه سازگار نباشد نمی‌تواند استقرار و دوام پیدا کند.
جمهوری اسلامی که امام مطرح کردند و مردم به آن رای دادند طوری بود که غیر مسلمان هم احساس می کرد دردرون نظام جمهوری اسلامی حرمت دارد حقش رعایت می شود با عدالت با او رفتار می شود به همین جهت در انقلاب ما فقط مسلمان و شیعه نبودند که در صحنه آمدند همه مردم امدند وگفتند جمهوری اسلامی می‌خواهیم.این هدف انقلاب ما بود و بحمدالله این جمهوریت مستقر شد و همه باید از آن دفاع کنیم.

*دعوا بر سر قدرت نیست، از اینکه نظام لطمه بخورد نگرانیم

اگر حرف و حدیثی هست دعوا بر سر قدرت نیست ما خودمان مطرح نیستیم و اگر نگرانی هست این نیست که بنده در عرصه نیستم و کس دیگری در عرصه مسدولیت است؛ نگرانی از این است که خدایی نکرده این نظام و انقلاب لطمه بخورد.
بعد از امام راحل، جریانی که مناسبتی با فکر امام و انقلاب نداشت و با معیارهایی که در انقلاب مطرح شد به خصوص آنچه را که امام خمینی(ره) در آستانه انقلاب عرضه داشتند و مردم به آن رای دادند جمهوری اسلامی، آزادی، مسئول بودن حکومت هزینه نداشتن انتقاد و اعتراض آزاد بودن گروهها مردم هم به اینها رای داده بودند و البته استقلال عدالت پیشرفت و اخلاق همه اینها مطرح شده بود.

*بزرگترین حق الناس، حاکمیت مردم بر سرنوشتشان است

کسانی كه اینها را قبول نداشتند راه امام را تخطئه می کردند حرفی ندارند كه به صراحت بگویند اینکه امام اعتقاد واقعی به میزان بودن رای مردم نداشتند و العیاذ بالله برای ساكت كردن افكارعمومی چنین گفتند.یعنی دین را در مقابل مردم قرار دادن ؛حق الله را در مقابل حق الناس قرار دادن ؛حق الناس را به کلی نادیده گرفتن که بزرگترین حق الناس، حاکمیت مردم بر سرنوشتشان است بلكه كسانی با چنین دیدگاه و سابقه ای می كوشند خود را نظریه پرداز منحصر به فرد انقلاب و اسلام معرفی كنند و دیگران ؛ حتی یاران واقعی امام را حذف و طرد كنند.

*راه برون رفت از بحران، رسیدن به اجماع برای برگزاری انتخابات در چارچوب همین قانون اساسی است

اینکه ما اینقدر به انتخابات و اهمیت آن تاکید می‌کنیم و می‌گوییم راه برون رفت از بحران این است که ما بتوانیم به یک اجماعی برسیم که انتخابات به گونه‌ای برگزار شود که مردم احساس کنند رایشان موثر است و آزادانه می توانند رای بدهند و هر کسی را خواستند می‌توانند انتخاب کنند در چارچوب همین قانون اساسی، چیزی علاوه بر این گفته نشده.برای اینكه معتقدم دست آورد مهم انقلاب ما حاكمیت مردم بر سرنوشت بود و این امر در انتخابات صحیح و آزاد تحقق می یابد.
نه اینکه راهها بسته شود و فقط یک جریان و تفکر و سلیقه امکان داشته باشد در عرصه باشد و دیگران همه محدود و یا حذف شوند؛ مساله این است.
مردم باید بتوانند عادلانه زندگی کنند،عدالت فقط عدالت اقتصادی نیست.گرچه بسیار مهم است ؛ وجه مهم عدالت این است که حق حاکمیت مردم بر سرنوشت که خداآن را به رسمیت شناخته، در قانون اساسی آمده برسمیت شناخته شود و زمینه های آن فراهم بشود.
كسانیكه حرمت مردم را قبول دارند،استقلال مملکت را قبول دارند، دخالت نیروهای بیگانه را نفی می‌کنند در مقابله توطئه‌های بیگانه هوشیارند ولی در مقابل می‌گویند باید از امکانات دنیا استفاده کرد.مخالفت با بیگانگان معنی‌اش دشمن تراشی نیست گرچه باید در مقابل دشمنی‌ها هوشیار بود، کسانی که این حرف‌ها را می زنند محدود می شوند و متهم به انواع اتهامات می شوند و کسانی به عنوان نظریه پرداز می‌آیند و در کنار جریان بسیار اندک خشونت مدار و انعطاف نا پذیری قرار می‌گیرند.
كسانی كه این توهم را دارند كه هر چه و هر كس خلاف سلیقه آنان است باید حذف شود و برای این كار هر دروغ و فریب و تهمتی را جایز می‌شمرند این جاست كه جامعه با مشكل مواجه می شود.

*امروز صحبت تقابل اصول گرایی و اصلاح طلبی نیست

امروز صحبت تقابل اصول گرایی و اصلاح طلبی نیست ؛ صحبت این است كه جریانی می خواهد همه امکانات را در کشور به دست بگیرد ؛دروغ می گوید تهمت می زند تحریف می‌کند حتی برای نهادهای جمهوری اسلامی ایران تعیین تکلیف می‌کند که کی باید بیاید کی باید نیاید! و می‌گوید آن جریانی که ما نمی پسندیم باید حذف شود؛دیگر محدود به اصلاح طلبان هم نیست بلکه بسیاری از کسانیکه در مملکت هستند و مشهور به اصول گرایی هستند ولی چون خردمندند و انصاف دارند آنها هم باید حذف شوند!این امر نباید به نام نظام تمام شود.
کسانی که دفاع از حقوق مردم، از آزادی و از اخلاق و حق انتخاب مردم و اینکه به مردم ظلم نشود می کنند، متهم به انواع اتهامات عجیب و غریب و دروغ پردازی می شوند و کسانیکه این کار را می‌کنند امنیت کامل و مصونیت دارند و این طرف حتی نمی تواند از خود دفاع کند و حتی ممنوع می شود از اینکه اسم و حرف آنها در جاهایی که خیلی هم محدود است برده شود.

ما گفته‌ایم و می‌گوییم روی حق مردم، حق انتخاب آنها آزادی مردم و عدالت برای مردم واین همه توام با دین داری و البته همه باید برخوردار از حق و حرمت باشند چون قانون اساسی برای همه است، اخلاق باید در جامعه برای همه باشد به خصوص کسانیکه قدرت را در دست دارند باید بیشتر رعایت کنند مساله اینهاست و الا دعوا برسر قدرت نیست.

*کسانی که مردم را قبول ندارند، حق ندارند از زبان مردم صحبت کنند

اینکه این روزها گفته می‌شود مردم چه کسی را بخواهند و چه کسی را نخواهند باید گفت که کسانیکه مردم را قبول ندارند حق ندارند درباره مردم و از زبان مردم صحبت کنند.
اگر فضا آزاد باشد و محدودیت ها رفع شود حرف و گرایش مردم معلوم می شود؛ اصلا این محدودیت ها خود نشانه این است که مردم را قبول ندارند.

*در جریان انتخابات آزاد است که معلوم می‌شود مردم چه کسی را می‌خواهند

در جریان انتخابات آزاد است که معلوم خواهد شد مردم چه کسی را می‌خواهد و چه کسی را نمی خواهند.
ما از حق مردم دفاع می کنیم،می گوییم محدودیت های بی جا نباشند؛ آزادی در چارچوب قانون باشد، مردم بتوانند انتخاب کنند ،حرفشان را بزنند ؛هر کس می‌خواهد بیاید.صحبت از حق فردی و خواست فردی نیست.
آنها چه کاره‌اند که بگویند مردم کی را می‌خواهند و کی را نمی‌خواهند!آن هم کسانی که ولو با حسن نیت بیشترین مقابله را با حق مردم کرده‌اند و محدودیت‌ها را ایجاد کرده‌اند و می کنند.
اگر صحبت از این می شود که به آینده نگاه شود فضا باز و آزاد گردد زمینه‌ای فراهم شود كه انتخاباتی پر شور با حضور آزاد همه جریان‌ها و گرایش ها و البته همه در چارچوب قانون اساسی ومردم هم حضور داشته باشند و اعتماد کنند كه حضورشان موثر است این ها در جهت مصلحت كشور و مردم و انقلاب است.

*باید در یک فضای آزاد و در مناظره، اشتباه‌کنندگان این طرف و آن طرف به اشتباه خود اعتراف کنند

البته ممكن است همه اشتباه کنند ولی چگونه می‌توان گفت یک طرف كه قصد خدمت به نظام و مردم داشته و کار کرده، گفته شود منحرف و خطاكاراست ولی آن طرفی که خیلی کارهای بدی کرده معصوم و مصون تلقی شود این منصفانه نیست.
بیایید فضای آزاد، مناظره و بحث بگذارید و اینها منتشر شود انتقاد شود و اگر اشتباهی هم بوده در یک فضای باز همه هم به آن اعتراف کنند اگر کسانی از این طرف و آن طرف اشتباهی داشته‌اند بیان شود.
آیا حمله به کوی دانشگاه درست بود؟!آیا آنچه در کهریزک رخ داد درست بود؟آیا برخوردهای کنونی با افراد و شخصیت ها درست است؟ فضا آزاد باشد جامعه قضاوت خوهد کرد چه کسانی اشتباه کرده‌اند و چه کسانی اشتباه نکرده اند ولی قضایا یک طرفه نباشد.
به هر حال اصول و راهها مشخص است و با کمال تاسف می بینیم بسیاری از خیرخواهانی که واقعا به این اصول معتقدند و دلشان می‌خواهد؛ این انقلاب و نظام كه بسیار پرهزینه برای ما تمام شده و برایمان مقدس و عزیز است برقرار بماند حال كسانیكه سابقه و لاحقه ‌شان روشن است و چنین مواضعی دارند از دو طرف مورد حمله قرار می گیرند.
از درون متاسفانه با امواج اتهام و دروغ و بد اخلاقی از سوی كسانی كه روح انقلاب و قانون اساسی را عملا قبول ندارند و از آن طرف توسط کسانی که می گویند باید نظام جمهوری اسلامی نباشد چرا هنوز داریم از اسلام و قانون اساسی دفاع می کنیم!

آیا وقتی گفته می‌شود كه در نظام سازگار با اسلام، آزادی انسان نیز هست، مسئولیت حاکمان در مقابل مردم هم هست، انتخابات آزاد هم هست.هر انسانی که در این نظام زندگی می کند و مستلزم است كه در این چارچوب حرکت کند از حقوق و احترام برخورداراست؛ این بهترین دفاع از اصل نظام نیست؟
معتقدم راهکار حل مشكلات معلوم است.ادامه فضای تنگ امنیتی و تهمت و فشار غلط است.

*آزادی زندانیان زمینه بسیار مساعدی را برای همدلی در جامعه ایجاد می‌کند

انسانها باید احساس امنیت و آزادی کنند و بتوانند حرفشان را بزنند ؛باز شدن فضا سبب می شود بهتر و بیشتر کسانیکه می‌خواهند به ایران و اسلام و انقلاب دفاع کنند ودر چارچوب قانون حرکت کنند هم حرفشان را بزنند و هم خدمت به مردم و كشور كنند. واقعا ازادی زندانیان زمینه بسیار مساعدی را برای همدلی بیشتر در جامعه و آینده ایجاد می کند.
باید برای انتخابات در چارچوب قوانین ساز و کاری تعیین شود که هر کسی نامزد خود را در صحنه داشته باشد، بتواند رای بدهد و مطمئن باشد رایش تعیین كننده است انتخابات ازاد و سالم یعنی همین.

*این مردمند که باید تعیین کنند چه کسی قدرت داشته باشد و چه کسی نه!

اینها برای برون رفت از بحران و به نفع نظام و مردم و كشور گفته می‌شود و الا کی دنبال این است که قدرت را بدست بگیرد؟ تازه مگر ما چه کاره‌ایم که بگوییم فلانی قدرت بدست بگیرد یا نگیرد؟مردمند که باید تعیین کنند چه کسی قدرت داشته باشد و چه کسی نداشته باشد.
اگر فضا باز و ازاد باشد همه نسبت به نظر مردم تمکین می‌کنند.
مردم متولی نمی‌خواهند، بگذارید خود مردم در فضای امن و آزاد تصمیم بگیرند و هر کس را که خواستند انتخاب كنند.
در ابتدای این دیدار حاضرین در جلسه به بیان دیدگاهها و نظرات خود پیرامون مسائل روز کشور پرداختند.
در این دیدار اساتید حاضر ضمن تشکر و حمایت از مواضع اصولی آقای خاتمی در مورد حداقل خواسته های مردم و اصلاح طلبان جهت حضور در انتخابات آینده؛از رفتار و هجوم تبلیغاتی طراحی شده و ضد اخلاقی انحصار طلبان و زور مدراان در مقابل این مواضع شفاف انتقاد کرده و اینگونه تبلیغات توهین آمیز و تهمت های نا روا را که از تریبون های رسمی و غیر رسمی و رسانه ملی مطرح می شود مورد انتقاد قرار داده و اعتراض قرار دادند.
همچنین در این جلسه عدم تاثیر این گونه تبلیغات منفی در محیط دانشگاهی وافزایش محبوبیت روز افزون چهره های شاخص اصلاحات و جنبش سبز مورد تاکید قرار گرفت و نمونه واضح این روند مراسم بزرگداشت آذر ماه در دانشکده فنی دانشگاه تهران عنوان شد که در این مراسم دانشجویان یکصدا و همدل به تکریم و حمایت از این چهره ها پرداختند.
در این جلسه که خانواده دکتر شکوری راد هم حضور داشتند ؛ اساتید دانشگاه و اعضا ء جامعه پزشکی ضمن اعتراض به بازداشت این استاد ارزشمند دانشگاه از داخل بیمارستان دانشگاهی و در هنگام خدمت به بیماران خواستار آزادی هر چه سریعتر وی و همه زندانیان سیاسی شدند.

۱۳۸۹ دی ۲۲, چهارشنبه

موسوی: سبز بودن ما به این معنا نیست که می خواهیم همه را به رنگ خود در آوریم

اقتدارگرایان در ده روز نخست دی ماه، با لحنی عصبی و تهاجمی تر از قبل به تخریب شخصیت های جنبش سبز پرداختند. آن‌ها در این روزها با موجی از شعار و توهین در قالب سخنرانی، مصاحبه، یادداشت و … علیه هواداران جنبش سبز و همچنین میرحسین موسوی، کروبی و خاتمی به میدان آمدند. تا جایی که صدا و سیما در بخش‌های مختلف خبری خود شعار مرگ بر خاتمی، موسوی و کروبی را به وضوح پخش کرد. هواداران دولت حتی خود را به جای خدا و ائمه معصوم نیز نشاندند و عنوان کردند که موسوی و خاتمی و کروبی توسط خدا هم بخشوده نخواهند شد. آن‌ها در مقام داوری تا جایی پیش رفتند که مدعی شدند میرحسین موسوی، نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس، روز قیامت و اسلام را باور ندارد. میرحسین موسوی اما در برابر این همه توهین و ناسزا فقط سکوت کرد. بسیاری از هواداران جنبش سبز در این مدت پرسیده اند که چرا موسوی در برابر این تهاجم وسیع موضعی نگرفته است؟خبرنگار کلمه به همین مناسبت در گفت و گویی کوتاه پرسش هایی را در این مورد با وی مطرح کرده است.موسوی در پاسخ به سوالات کلمه، راه و روش تبلیغاتی اقتدارگرایان را متعلق به دوران قدیم دانسته و گفته است «آنها از شگردهایی استفاده می کنند که در رژیم های توتالیتر، شبیه شوروی دوران استالین و یا رومانی زمان چائوشسکو، استفاده می شد.» وی ضمن بی اثر خواندن این تبلیغات گفته است «این ده روز فرصت خوبی برای شناخت ملت ما از ماهیت این آقایان بود. این همه دروغ و تهمت نشان داد که اسلام حضرات چگونه اسلامی است.» موسوی در این مصاحبه یک بار دیگر بر مطالبات بیانیه هفدهم خود تاکید کرده و خطاب به اقتدارگرایان اعلام کرده است: «شما امثال بنده را ندیده بگیرید و خودتان بی اعتنا به ما زندانیها را آزاد و اعلام کنید که پایبند به همه اصول قانون اساسی هستید و رسانه ها را آزاد کنید، انتخابات آزاد غیر گزینشی داشته باشید. خواهید دید افق روشن خواهد شد… اگرنه سرکوب، سطح مطالبات را بالا خواهد برد.»

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

نامه سردبیر زندانی "سیاست روز" که به جرم جاسوسی در زندان اوین است بازی با مرگ در ج. اسلامی و اسرائیل

علی اشتری که 3 سال پیش در جمهوری اسلامی خبر اعدام او به جرم جاسوسی برای اسرائیل اعلام شد، یک بازرگان واسطه خرید تسلیحات نظامی و الکترونیک میان اسرائیل و مقامات جمهوری اسلامی بود که در زندان ناگهان سکته کرد و مرد، اما مقامات جمهوری اسلامی بلافاصله این مرگ را اعدام یک جاسوس در اوین اعلام کردند! پس از این واقعه، دولت اسرائیل یک جاسوس جمهوری اسلامی که اهل بوکان کردستان ایران بود و در اسرائیل دستگیر شده بود را اعدام کردند. اشتری زمانی در اوین سکته کرد که اسرائیل در تلاش برای معامله دو جاسوس بود!
نادر کریمی در نامه خود با اشاره به کتابی که در دست تدوین داشته، نوشت: حدود 20 ساعت مصاحبه و گفتگو و حدود دو ماه مکاتبه و تبادل نظر با ماموران موساد داشتم. پس از دستگیری در ایران 200 تا 210 ساعت بازجویی در وزارت اطلاعات پس دادم که گاه با شکنجه جسمی همراه بود. نوشتن اعترافات نیز دهها ساعت طول کشید. اما باید بگویم که تخلیه اطلاعاتی ماموران وزارت اطلاعات در خلال گفتگو و بازجویی ساده تر از کسب اطلاعات از ماموران اسراییلی بود.


نادر کریمی سردبیر دو روزنامه "سیاست روز" و "جهان صنعت"، که دوران محکومیت 5 ساله خود به جرم جاسوسی را در زندان اوین می گذراند، پس از دو سال و نیم، سکوت خود را شکست و نامه ای در باره ارتباط های اسرائیلی، در حاکمیت جمهوری اسلامی نوشت. این نامه که در آن اشاره به تدوین یک کتاب توسط نادرکریمی نیز شده، روز گذشته در سایت العربیه منتشر شد. نادر کریمی که زیر فشار شکنجه به اعتراف های امنیتی- جاسوسی مجبور شده بود، دراین نامه اشاره به آن فشارها و اعتراف گیری ها نیز کرده است.

کریمی در نامه خود می نویسد:
برای نوشتن یک کتاب با تعدادی از ماموران موساد مصاحبه کردم و اینک بخشی از دستاوردهای این مصاحبه ها را به اطلاع مردم می رسانم. پس از آزادی، مشروح تحقیقات خود در باره روابط ایران- جمهوری اسلامی- و اسراییل را به شکل یک کتاب منتشر خواهم کرد.
طی سالها گفتگو با دیپلمات های ایرانی و مطالعه روی دشمنی ایران و اسراییل همواره ابهام من درباره ماهیت این دشمنی افزوده شد. معتقدم بجای دشمنی در حقیقت نمایش دشمنی میان دو طرف وجود دارد که ابزاری است برای کاسبکاری سیاسی.
من برای سرویس اطلاعاتی ایران، که با همکاری سرویس اطلاعاتی ترکیه نه فقط مراجعه کنندگان که گاهی حتی داخل کنسولگری اسراییل- در ترکیه- را هم زیر نظر دارد، نقش یک متهم احمق و پشیمان که دچار اشتباه شده را بازی و تلاش کردم تا در خلال بازجویی از اطلاعات و تحلیل های کارشناسان دستگاه اطلاعاتی ایران آگاه شوم . پس از حدود 20 ساعت مصاحبه و گفت و گو و حدود دو ماه مکاتبه و تبادل نظر با ماموران موساد، تحمل 200 تا 210 ساعت بازجویی در وزارت اطلاعات ایران که 130 تا 150 ساعت آن به گفتگو و گاه شکنجه فیزیکی گذشت، مابقی آن به نوشتن اعترافات سپری شده چندان ساده نیست. اما باید تصریح کنم که تخلیه اطلاعاتی ماموران وزارت اطلاعات در خلال گفتگو و بازجویی ساده تر از کسب اطلاعات از ماموران اسراییلی بوده بود.
از زمان جنگ تاکنون، معامله گران ایرانی با جیب های پر از پول همواره پای ثابت خرید سلاح و تجهیزات گران قیمت غربی از دلالان حریص و طماع اسراییلی بوده اند و مشتریان دست و دلباز ایرانی در سبد خرید از دلالان اسراییلی همواره اقلام استراتژیک را با چند برابر قیمت دریافت کرده اند. از عکس های ماهواره ای مناطق عملیاتی در عملیات والفجر تا اقلام جنگ الکترونیک، رادارهای فوق حساس، بی سیم های رمز کننده و مکالمات و .. که علی اشتری مامور خرید آنها از دلالان اسراییلی بود همه و همه فقط گوشه ای از معاملاتی است که ایران و دلالان اسراییلی در خاموشی و سکوت انجام می دهند .
(علی اشتری حدود سه سال پیش به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام شد.)
کریمی در باره علی اشتری نیز می نویسد:
یکی از ساده ترین عملیات اسراییل به پس از در گذشت علی اشتری که بعنوان جاسوس هسته ای ایران به افکار عمومی معرفی شد باز می گردد. هنگامی که علی اشتری صبح دوشنبه 28/7/ 87 در اتاق 124 بازداشتگاه 209 وزارت اطلاعات در اوین، بر اثر حمله قلبی در گذشت، ظرف کمتر از 48 ساعت اسراییلی ها از مرگ وی آگاه شدند و یک جاسوس کرد ایرانی اهل بوکان را که قرار بود با اشتری مبادله شود، صبح چهارشنبه 30/8/87 در اسراییل اعدام شد. وزارت اطلاعات ایران ناچار شد شنبه 3/8/87 اعلام کند که اشتری به جرم فعالیت های جاسوسی اعدام شد.”

منبع سایت پیک نت

۱۳۸۹ دی ۲۰, دوشنبه

زمان ترکیدن حباب بازار بورس ایران نزدیک است

چکیده : هرگاه شاخص بورس یا نسبت قیمت به سود بورس در یک بازه زمانی حداقل 40درصد بالاتر از میانگین شاخص یا میانگین نسبت قیمت به سهام 5 سال قبل باشد احتمال حبابی بودن بورس زیاد است و باید منتظر ترکیدن این حباب و افت قیمت شدید باشیم که این شرایط در حال حاضر در بورس کشورمان قابل مشاهده است.

با وجود رکود اقتصادی و کاهش رشد اقتصادی کشور از ۶٫۵ درصد سال ۱۳۸۶ به حدود ۲ درصد طی سالهای ۱۳۸۷ تا ۱۳۸۹ نقدینگی از ۱۶۰ هزار میلیارد تومان به ۲۵۶ هزار میلیارد تومان در نیمه اول امسال رسیده که بخش عمده این نقدینگی جذب بازارهای بورس و طلا شده به نحوی که حبابی شدن این بازارها را به دنبال داشته و عنقریب باید منتظر ترکیدن این حباب‌ها و افت شدید قیمت سهام باشیم.
به گزارش آفتاب شاخص بورس کشورمان طی یک سال گذشته حدود ۱۴۰درصد بالا رفته در حالی‌که سود ۱۴۰ درصدی بازار بورس با افزایش ۳۹ درصدی در بازار طلا، افزایش ۱۰درصدی میانگین قیمت ارزهای خارجی و افزایش ۹ درصدی بازار مسکن همراه شده است.
با افزایش ۱۴۰درصدی شاخص بورس طی یک سال گذشته نسبت قیمت سهام به سود پیش‌بینی شده شرکت‌ها(P|E ) از میانگین ۵ به حدود ۹ افزایش یافته که معادل این نسبت در سال ۱۳۸۲ یعنی سال حبابی مشهور بورس است.
در این حالت نسبت سود به قیمت سهام معادل یک‌نهم یا حدود ۱۲ درصد است؛ یعنی نسبت سود پیش‌بینی شده شرکت‌های بورسی به قیمت سهام این شرکت‌ها در یک سال آینده ۱۲ درصد است در حالی‌که میانگین سود بانکی یک ساله ۱۵ و سود اوراق مشارکت نیز حدود ۱۶ درصد است به این ترتیب طی یک سال آینده سود بازار بورس(با ریسک) کمتر از سود بازارهای بانکی (بدون ریسک) خواهد بود.
هرگاه شاخص بورس یا نسبت قیمت به سود بورس در یک بازه زمانی حداقل ۴۰درصد بالاتر از میانگین شاخص یا میانگین نسبت قیمت به سهام ۵ سال قبل باشد احتمال حبابی بودن بورس زیاد است و باید منتظر ترکیدن این حباب و افت قیمت شدید باشیم که این شرایط در حال حاضر در بورس کشورمان قابل مشاهده است.
در حالی‌که دولت با انتقال نقدینگی حاصل از هدفمندی یارانه‌ها به بورس درصدد خنثی کردن اثرات تورمی این نقدینگی است باید متوجه حبابی بودن بورس و افت شدید سهام در آینده نزدیک باشد و روند حرکت بانک مرکزی از کنترل تورم به کنترل بیکاری و اشتغال‌زایی تغییر کند یعنی دولت باید مردانه بخشی از تورم ناشی از هدفمند شدن یارانه‌ها را بپذیرد و به بازارها اجازه نفس کشیدن؛ افزایش قیمت و اشتغال‌زایی دهد نه اینکه با انتقال دستوری نقدینگی به سمت بازار سهام؛ اوراق مشارکت یا سپرده‌های بانکی؛ اثرات تورمی هدفمندی را به تاخیر انداخته و رکود اقتصادی را تشدید نماید

۱۳۸۹ دی ۱۸, شنبه

اقوام ايراني، هويت و وحدت ملي مصطفی تاجزاده


به رسميت شناختن حقوق همه ايرانيان و اتحاد دموكراتيك آنان از هر قوم ضامن همزيستي همگرايانه فرزندان مام ميهن است
مقدمه
آيا دست يافتن به وحدت و هويت ملي به معناي اين‌‌كه كانون وفاداري هر تبعه ايران باشد مستلزم آن است كه ما ترك، كرد، عرب، بلوچ، تركمن، لر و فارس نداشته باشيم و ايرانيان به جاي حفظ رنگين‌ كمان اقوام و مذاهب خود، در يك زبان و لباس و آداب و رسوم واحد ذوب و مستحیل شوند؟ يا بر عكس، ملت ايران را واقعيتي جدا از اين تكثر و تنوع نيست كه با وجود جهانِ جهاني شده كنوني، همچنان مي‌تواند با هم بودن را در كنار همه گونه‌گوني‌هايش حفظ كند و حتي از فرصت‌ها و مواهب آن نيز بهره‌مند شود؟
از سوي ديگر آيا توسعه علمي، فني و اقتصادي ايران مستلزم نقض حقوق فرهنگي، مدني و سياسي ايرانيان است؟ و جز با «توسعه آمرانه» نمي‌‌‌توان به ايراني صنعتي و پيشرفته رسيد؟ يا برعكس، تنها با توسعه همه جانبه و در همه ابعاد، از جمله توسعه سياسي، مي توان به توسعه اقتصادي، علمي و فني دست يافت؟ همچنين آيا دستيابي به عدالت اقتصادي و ارائه «خدمت» به مردم مي‌تواند جايگزين نيازهاي منزلتي، هويتي و حقوقي شهروندان ايران زمين با همه گونه‌گوني زباني و تنوع قومي و فرهنگي آنان باشد؟
آيا تجربه عصر اصلاحات نشان نمي‌دهد كه به رسميت شناختن حقوق همه ايرانيان با هر عقيده و سليقه، و اتحاد دموكراتيك آنان از هر قوم ضامن همزيستي همگرايانه فرزندان مام ميهن است؟ و توسعه اقتصادي، علمي،‌ فني، صنعتي و نيز صلح منطقه‌اي، برآيند همين تعريف دموكراتيك از توسعه، هويت و وحدت ملي است؟ آيا آن تجربه بيانگر آن نيست كه دستيابي به عدالت اجتماعي و رفاه ملي نيز نه با تزريق صدقه‌وار بخش اندكي از پول نفت به اندام‌هاي جامعه، كه با برنامه‌ريزي صحيح، مديريت دورانديش، جلب مشاركت همگاني (1) و تأمين حقوق شهروندان كه در چند و چون آن قانون اساسي به صراحت بيان شده است، تحقق خواهد يافت؟ و دولت مركزي نيز از طريق اعتماد به همين مردم و جلب اعتماد و مشاركت آنان با هر دين، مذهب و زبان و دين مي‌تواند نيروي دفاعي و ملي خود را تقويت كند و به سازندگي همه‌‌جانبه كشور بپردازد؟
«ميشل فوكو» و روح جمعي
آنچه يكي از متفكرين و فلاسفة خداناباور عصر حاضر را به حمايت از انقلاب اسلامي كشاند، بعد نمايشي انقلاب بود. «مشيل فوكو» فيلسوف فقيد فرانسوي براي مدتي شيفته انقلاب اسلامي شد و او بود كه براي نخستين بار در تحليل بعد زيبايي شناختي انقلاب اسلامي بر واژه «تظاهرات» با همه ابعاد ديداري و نمايشي آن تأكيد كرد. او هنگامي كه به پاريس بازگشت ‌گفت ما در تهران «ديديم» كه چگونه مردمي به مثابه يك ملت، اراده و خواست جمعي خود را «ظاهر مي‌سازند» و «تظاهر» مي‌كنند. فوكو همچنين ‌گفت تا قبل از آمدن به ايران همچون كثيري از متفكران جديد غربي تصور مي‌كرد كه واژگاني از قبيل «اراده جمعي» و «خواست جمعي» فقط يك سلسله واژه‌ها و ترم‌هاي تئوريك هستند و به ازاي رويت‌پذير ندارند. به تعبير او چيزي مثل «روح» كه فرض مي‌شود اما ديده نمي‌شود.
به اين ترتيب اگر شرق‌شناسان استعماري به ابداع و اختراع موجودي متافيزيكي به نام «روح ايراني» به عنوان ذات‌هاي ازلي و ابدي ضد حقوق بشري و ضد عربي و ضد تركي و ضدكردي پرداختند، ميشل فوكو در رويكردي كاملاً‌ متفاوت يك «روح» و يك «اراده جمعي» كاملاً متفاوت را در خيابان‌هاي تهران «ديد» و مشاهده كرد كه چگونه ملتي با وجود تفاوت‌هاي زباني، قومي، مذهبي و ديني خواستي واحد را فرياد مي‌كشد و وحدت و اراده خود را زير گلوله‌ها ظاهر مي‌كند و به نمايش مي‌گذارد. «فوكو» در چارچوب پروژه «تدوين تاريخ زمان حال» به ايران آمد و كاري به شرق‌شناساني نداشت كه به استخراج «روح ايراني» از دل تاريكي‌هاي موهوم هزاره‌هاي مفقود تاريخ مي‌پرداختند و كاري با زمان حال و هويت موجود ايرانيان واقعاً موجود نداشتند. او بر اساس مشاهدات خود در ايران نتيجه گرفت اسلام نه افيون كه «روح جهان فاقد روح است» و درآميزي همين «روح» با روحيه انقلابي مردم ايران منظره هويت ملي را نه در آرياپرستي، كه در رويت تابلوي خيابان‌هاي ايران، و در پيش چشمان ژرف‌نگرش مجسم مي‌كرد: «ما در تهران و در سراسر ايران اراده جمعي يك ملت را به وضوح مشاهده كرديم»(2).
هويت و وحدت ملي و جهان جهاني شده
گسترش ارتباطات و تسريع فرآيندهاي جهاني، درك تك بعدي، ذوب‌گرايانه و حذفي از توسعه، هويت و وحدت ملي را بيش از هر زمان ديگر هزينه بر و در بسياري موارد ناممكن كرده است. در واقع در روزگاري كه دموكراسي كشورها را يكي پس از ديگري فتح مي‌كند و ده‌ها كانال ماهواره‌اي داعيه دفاع از حقوق ايرانيان دارند و بسياري خود را طرفدار حقوق آنان و انتخابات آزاد مي‌خوانند و مشوق هم‌ميهنان ترك، كرد، عرب و... ما شده‌اند كه از گويش محلي خود به گويش ماهوار‌ه‌اي عبور كنند، به محاق بردن حقوق اساسي ملت ايران از جمله حقوق و آزادي‌هاي اساسي و اصل 15 قانون اساسي، علاوه بر نقص قانون اساسي، غير مدبرانه و غير مصلحت‌جويانه است و در نهايت مي‌تواند يك امر «دروني» و ملي را «بيروني» و جهاني ‌كند و تحت تأثير اراده و منافع ديگران قرار ‌دهد. اين راهبرد عكس روندي است كه در بسياري از كشورهاي منطقه و جهان مشاهده مي‌شود.
در تركيه كه تا همين اواخر نظاميان آن، هر آن آماده براي كودتا بودند و هويت كردي و حتي كلمه «كرد» و «كردستان» در معرض سانسور و انكار قرار مي‌گرفت، دموكراسي قابل توجهي حاكم شده و يك كانال دولتي 24 ساعته به زبان و فرهنگ كردي اختصاص يافته است. در آن كشور احزاب سكولار و مسلمان از رقابت و انتخابات آزاد و حقوق بشر دفاع مي‌كنند. حتي حزب حاكم كنوني در جريان انتخابات محلي به شكل رقيب حزب كردي در مناطق كردنشين درآمد و به قواعد رقابت دموكراتيك در رقابت با آن حزب تن داد(3).
در عراق مطبوعات، احزاب، انتخابات آزاد و حتي سبك آزاد زندگي حرف نخست را مي‌زند و كرد و عرب و شيعه و سني در حكومت مشاركت دارند. «دموكراسي» يا «جنگ داخلي». راه ديگري وجود ندارد «استبداد» منتفي شده است.
در افغانستان نخبگاني كه از فساد و ناكارآمدي حكومتي به تنگ آمده‌اند، از پذيرش تكثر و تنوع قوميتي و مشاركت همگاني در قدرت به عنوان تنها راه تبديل اختلافات خشونت‌بار به آشتي ملي سخن مي‌رانند و خواهان اجراي راهبرد «تنوع قومي ثروت ماست» شده‌اند.
در هندوستان به مثابه بزرگ‌ترين دموكراسي جهان، انفجاري از رنگ‌ها و تكثر قومي، زباني، مذهبي، ديني و فرهنگي در فهرست توسعه‌ جهش‌وار و دموكراتيك آن كشور قرار گرفته است. نخبگان هندي جهاني شدن علم و تكنولوژي ارتباطي، اطلاعاتي و اقتصادي را به استخدام منافع ملي خود درآورده‌اند، بي‌آنكه ده‌ها زبان اقوام كشور خود را مخل وحدت و توسعه و پيشرفت به حساب آورند و هند را به كشوري تبديل كرده‌اند كه ممكن است در آينده نه چندان دور عنصر ثابت و حق وتو در شوراي امنيت سازمان ملل شود.
در لبنان پذيرش اصول دموكراتيك و كثرت و تنوع قوميتي، مذهبي، ديني و سياسي نه فقط به مقاومت درخشان حزب‌الله در مقابل توسعه‌طلبي صهيونيست‌ها لطمه نزده، بلكه به «مقاومت رنگي» شكل داده است. علت آن است كه گفتمان مقاومت عليه توسعه‌طلبي صهيونيست‌ها در لبنان هرگز خود را از گفتمان شادي و تكثر سبك زندگي و تنوع قومي و مذهبي و ديني جدا نكرده است و در جايي دور از «گشت‌هاي ارشادي» دختران دكولته‌پوش را در كنار دختران مقنعه پوش در صف واحد ضد تجاوز و جنايات جنگي اسرائيل متحد كرده است.
همه اين پيشي گرفتن‌ها از كشور ما در حالي صورت مي‌گيرد كه ملت ايران به كمك سرمايه تاريخي، جغرافيايي، فرهنگي و اسلامي خود، از مزيت قابل توجهي براي قرائت دموكراتيك از توسعه، هويت و وحدت ملي برخوردار است و به همين لحاظ مي‌تواند پيشتاز منطقه باشد. ايرانيان از همه مؤلفه‌هاي لازم و حتي كافي براي «توسعه همه جانبه»، «يكپارچگي سرزميني» و «هويت و وحدت ملي» برخوردارند و از تاريخ مشترك، سرزمين مشترك، دين مشترك، پيوندهاي گسترده و عميق اقتصادي، علمي و فني و فرهنگي ميان اقوام، همزيستي تاريخي و مسالمت‌آميز و نيز تقسيم‌ كار تاريخي و به روز شده ميان آنان بهره‌مندند. ايران بر اساس تصميم سياسي قدرت‌هاي بزرگ در قرن بيستم شكل نگرفته است كه با رعايت حقوق مدني، سياسي و اجتماعي ايرانيان از هم فرو پاشد. اگر هم در عصر پسا اشغال ايران توسط متفقين شاهد برخي حركت‌هاي جدايي‌خواهانه بوديم، در درجه نخست عكس‌العمل تفريطي به افراط ملي‌گرايي يك شكل ساز و آمرانه رضاشاهي بود كه حقوق ملت ايران، از جمله حقوق اقوام را نقض كرده بود.(4)
صرفه‌جويي اقتصادي، شكوفايي انساني
درك تاريخي و فرهنگي از مليت ايراني (كه جز در عصر پهلوي، در هيچ سلسله‌اي «هويت قومي» در برابر «وحدت ملي» قرار نگرفت) و فهم روز آمد از ملت در عصر انفجار اطلاعات و جهاني شدن مستلزم آن است كه «توسعه» و «دموكراسي» و نيز «هويت» و «محروميت‌زدايي» در كنار يكديگر معنا شوند تا ضمن حفظ امنيت ملي، يكپارچگي سرزميني و پيشرفت كشور، در منابع مادي و معنوي ملي نيز صرفه‌جويي شود. عدم نياز به كاربست خشونت و قهر دولتي تنها با رهبري و مديريت دموكراتيك كشور ممكن است. اين درك تاريخي- مشروطه‌اي- امروزي، نه تنها رعايت حقوق شهروندان و تكثر قومي- زباني و مذهبي آنان را «مانع ملت» شدن ايرانيان و «مايه تهديد» همبستگي ملي و «سد توسعه» كشور نمي‌داند، بلكه آن را سرمايه عظيم ملي مي‌داند كه در جهان جهاني شده، در انديشه تكامل و ظرفيت سازي‌‌هاي نوين است. به بيان روشن امنيت پايدار مرزهاي ميهن و تضمين همبستگي ملي در انساني‌ترين (حقوقي- اخلاقي) و اقتصادي‌ترين (محاسبه فايده- هزينه) شكل آن مستلزم به رسميت شناختن حقوق شهروندان و گونه‌گوني زباني، قومي، فرهنگي و مذهبي آنان است.(5)
بر اين اساس به رسميت شناختن حقوق ايرانيان و به نمايش گذاشتن تنوع و تكثر فرهنگي و زباني و سبك‌هاي متفاوت زندگي نه يك امر لوكس و تشريفاتي و ويتريني است و نه مانع توسعه، هويت و وحدت ملي. بر عكس، تأمين حقوق ايرانيان فرصت شمردن و ظرفيت شمردن همه آن تكثر و تنوع مستلزم صرفه‌جويي كلان اقتصادي و امنيتي است.
در دوراني كه تلاقي ركود جهاني و ناشيگري مديريت اقتصادي در سطح ملي مي‌تواند هزينه كلاني بر ملت ما تحميل كند، نمي‌توان يك بوروكراسي متورم دولتي و يك ماشين عظيم امنيتي را از اهداف كلان ملي دور كرد و به سمت اهداف فرعي و انحرافي نظير تحميل سبك زندگي خاص يا شيوه‌هاي تك هويتي سوق داد. شيوه زيست مسلماني كه بر اساس اعتماد و باور به اسلاميت و ايرانيت ايرانيان موجود استوار شده است به گشت‌هاي ارشادي نياز ندارد، همچنان كه تلقي تكثر و گوناگوني‌هاي زباني و فرهنگي و مذهبي و ديني و سياسي به عنوان يك فرصت و ظرفيت عظيم ملي موجب صرفه‌جويي عظيم در اقتصاد و در سطح كلان امنيتي و نظامي و پليسي خواهد شد. اين صرفه‌جويي، انرژي عظيمي را آزاد مي‌كند و نيروهاي آزاد شده از گشت‌زني‌هاي غير لازم در اطراف زندگي روزمره شهروندان مي‌توانند معطوف گشت‌زني ضروري به سود امنيت اجتماعي آنان و بويژه شناسايي و رفع آسيب‌ها و تهديدهاي واقعي اجتماعي نظير شبكه‌هاي قاچاق و توزيع مواد مخدر و ساير جنايات سازمان يافته و نيز پديده‌هاي خطرناكي مانند «ايدز» شوند و به جنايي جلوه دادن حيات روزمره شهروندان معطوف نگردند. اين تكثر به عنوان يك ظرفيت ملي و با توجه به شرايط جهاني لازم است در معرض ظرفيت‌سازي‌هاي نوين قرار گيرد.
نگرش و راهبرد يك شكل‌سازي آمرانه
نگرش مبتني بر «توسعه آمرانه» كه با تعريفي تك‌بعدي از «هويت و وحدت ايراني» همراه است، از عصر پهلوي اول تاكنون همواره با ناديده گرفتن تفاوت‌هاي فردي، زباني، مذهبي، قومي، تاريخي، سنتي و فرهنگي ايرانيان، در پس يك ايدة انتزاعي به نام «روح ملي» يا «روح واحد و نامتكثر ايراني» پناه گرفته و به بهانه مدرن كردن كشور و حفظ «هويت و وحدت ملي»، حقوق ايرانيان را نقض ‌كرده است حاصل چنين راهبردي به حاشيه رفتن دستاوردهاي نهضت‌هاي اصلاحي ايرانيان از مشروطه تاكنون بوده است. به بيان روشن نگرش خطي و يكجانبه به «توسعه» و «هويت» همواره به نام تأمين امنيت و وحدت ملي، يكپارچگي سرزميني و پيشرفت كشور و اخيراً به نام اسلاميت جامعه با آزادي‌هاي سياسي، مدني و فرهنگي بويژه آزادي رسانه‌اي و انتخاباتي(6) كه مادر همه آزادي‌ها در ايران به شمار مي‌روند، مخالفت ‌كرده است.(7)
مي‌دانيم در صدر مشروطه قلم نسبتاً آزاد شد و انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي در كنار مجلس شوراي ملي، در قانون اساسي تصريح و سپس تأسيس شدند. با وجود اين رضا شاه با اتكا به حمايت خارجي و اعمال زور عريان ‌كوشيد به نام تأمين امنيت و سپس به اسم ترقي و پيشرفت، دستاوردهاي دموكراتيك نهضت مشروطه مانند آزادي مطبوعات، احزاب، اتحاديه‌ها تجمعات و انتخابات و همراه با آن واقعيت تاريخي و متكثر ايران را حذف، يا به حاشيه براند. وي استقرار امنيت در ايران را در گروي حاكميت «رژيمي يك نفره» مي‌دانست و اينكه همه مردم داراي لباس يك شكل، زبان واحد و رفتاري مشابه شوند. در نتيجه «حقوق، هويت و منزلت» ايرانيان را به محاق برد. به اين ترتيب استبدادي سياه‌تر از رژيم قاجار، متكي بر نگرشي مشابه‌‌ساز، ضد حقوق و قوم‌ستيز از ايراني بودن، بر ملت تحميل كرد. اگر چه نمي‌توان منكر اقدام‌هاي مدرن و توسعه‌اي، ولي در همه حال غير دموكراتيك رضاشاه در جهت تأسيس برخي زيرساخت‌هاي اجتماعي، اقتصادي، علمي و فني و آموزشي شد.
يكي از روشنفكران درباره اين دوران مي‌نويسد: «از دوران رضا شاه و با آغاز بازسازي و نوسازي ايران بود كه ما هر چه بيشتر به «تاريخ پرافتخار» نيازمند شديم؛ تاريخي كه پس از «گردگيري» و «گندزدايي» از آثاري كه حمله عرب و مغول به جا گذاشته بود، با پيوند خوردن با نمودهاي زندگي مدرن، با كارخانه و دانشگاه و آموزشگاه، با شهرسازي و معماري مدرن، با نهادهاي اداري و اقتصادي و نظامي مدرن، مي‌بايست تاريخ پر افتخار تازه‌اي را به تاريخ پرافتخار گذشته پيوند زند.»(8)
به بيان روشن الگوي «توسعه آمرانه و متكي بر سر نيزه» با نقض بسياري از حقوق فرهنگي، مدني و سياسي شهروندان همراه است و ماهيتي «يك شكل‌ساز، خشن و حذفي» دارد. اين مدل بر:
1. نفي حقوق و آزادي‌هاي اساسي؛
2. متحدالشكل ‌سازي اجباري- نظامي پوشش و آداب و رسوم و حتي زبان اقوام ايراني؛
3. تغيير تركيب جمعيت؛
4. ايجاد مانع براي ارتقاي صاحب‌منصبان اقوام و مذاهب «غيرخودي» در امور لشكري و كشوري مبتني است. اين الگو به جاي جامعه صنعتي و دموكراتيك در پي تأسيس دولت قدرتمند و متكي به صنايع دفاعي- نظامي و حاكميت نگاه امنيتي- پليس بر ابعاد گوناگون حيات سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و هنري اجتماع مردم است. جامعه مطلوب اين نگرش، تك صدا، شبه‌غربي، غير سنتي، صنعتي، با ظاهري يونيفورم پوش و پادگاني است.
ر حقيقت رضاشاه تأسيس و حفظ «نظام سياسي» جديد را تنها با «نظامي‌سازي» مناسبات سياسي و سركوب شديد نهادها و كانون‌هاي مستقل از قدرت (اعم از سنتي و مدرن) ممكن مي‌ديد. وي با نمايشي و استصوابي- نظامي كردن انتخابات و فرمايشي كردن مجالس شورا، تمركز‌گرايي شديد دولتي، حذف انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي از عرصه حيات سياسي كشور، حاكميت فضاي پليسي و سركوب آزادي بيان، مطبوعات، احزاب و اتحاديه‌‌ها و سرانجام مقابله با ارتقاي جايگاه چهره‌هاي شايسته از برخي اقوام ايراني، عملاً دستاوردهاي دموكراتيك نهضت مشروطه را به مقابله برخاست. وي كردستيزي، عرب‌ستيزي، ترك‌ستيزي و در يك كلام قوم‌ستيزي سيستماتيك و گسترده خود را به نام ضروريات دولت مدرن و دستيابي به امنيت و ترقي و «ايران نوين» توجيه مي‌كرد. به اين ترتيب انقلاب مشروطه كه قرار بود حكومت عقب‌مانده، خودسر و فاسد قاجار را مسئول، مقيد، پاسخگو كند و به حاكميت قانون تحقق بخشد، چنان به انحراف كشيده شد كه از قانون جز ظاهري نماند. ديكتاتوري احيا شد و سيطره حكومت به بسياري از عرصه هاي اجتماعي و فرهنگي كه حتي دولت هاي استبدادي سنتي به علت ضعف و عدم تمركز حريم آن‌ها را مصون مي‌داشتند،‌ بسط و تعميم يافت. و دولت در بسياري از عرصه‌هاي زندگي شهروندان دخالت كرد. به باور من بخشي از اقدام‌هاي رضاشاه از الزامات مدرن شدن ايران بود. با وجود اين اتخاذ و اعمال مدل «توسعه آمرانه» و در نتيجه نقض حقوق مدني و سياسي و اجتماعي اشخاص و اقوام، نه خواست ايرانيان بود و نه با هويت و وحدت ملي، يكپارچگي سرزميني و مدرن شدن ايران تعارض داشت. همچنان كه ........... و ثبت بخش عظيمي ازمرغوب‌ترين زمين‌هاي اين سرزمين به نام شخص رضاشاه با پيشرفت كشاورزي كشور ارتباط نداشت.
ر آن دوران بعضي از روشنفكران حكومتي، زرادخانه‌اي از توجيهات «تاريخي»، «علمي» و «نژادي» در اختيار رژيم كودتا قرار دادند و به بستن مطبوعات و احزاب به نام «ضرورت ترقي و پيشرفت» وجهه‌اي روشنفكرانه بخشيدند. به اين ترتيب راهبرد آمرانه و نظامي رضاخان در جهت «ترقي آمرانه» و حذف دستاوردهاي آزاديخواهانه و عدالت‌طلبانه مشروطيت توسط روشنفكران ارگانيك «ايران نوين»، زير عنوان «گردگيري» و «گند‌زدايي» آثار تهاجم عرب و ترك و مغول توجيه ‌شد. قرار بود ايران و ايرانيت به ظاهر «نويني» توسط «نظاميان قزاق» ساخته و پرداخته شود تا ايران و ايرانيان واقعاً‌ موجود از «رسوبات تهاجم ترك و تازي» كه آنان را از خود بيگانه كرده بود، رهايي يابند. هويت و وحدت ملي عصر مشروطه كه در پيكره سياسي مجلس مقتدر،‌ مطبوعات و احزاب آزاد و مجالس بلدي ولايات ايراني متجلي مي‌شد، در عصر رضاخان كاملاً تغيير كرد و جاي آن را دولت پادگاني و مدرنيزاسيون سخت‌افزاري و آمرانه گرفت.
ر اين ديدگاه «ذوب‌طلب- ديگرستيز»، دستاوردهاي آزاديخواهانه انقلاب مشروطه‌ مخلّ «امنيت و وحدت ملي» و نيز «ترقي علمي، فني و اقتصادي» ميهن محسوب مي‌شد، و تكثر و تنوع زباني، فرهنگي و قوميتي ايرانيان و نيز باورهاي اسلامي مردم مايه «شرمساري» پدران و مادران ما ميان «ملل راقيه يا آزاد» به شمار مي‌رفت.
استبداد عقب‌مانده و تكثرپذير يا ديكتاتوري متحدالشكل كننده؟
حكومت عقب‌مانده، فاسد و استبدادي عصر قاجار، در ادامه سنت سلسله‌هاي قبلي ايراني، با هويت اقوام ايراني و تفاوت‌‌هاي زباني و فرهنگي آنان كار نداشت و اساساً مشروعيت خود را وامدار ائتلاف ايلي و عشايري طوايف ايراني مي‌دانست. در نتيجه عدم دخالت در ساختار متكثر و نامتمركز رنگين كمان اقوام ايراني، فرصتي را در اختيار مشروطه‌خواهان قرار داد تا به آن هيأت چندگانه، ساماني مدرن بدهند و در قالب «ممالك محروسه»اي كه حد و حدود آن را قانون اساسي مشروطه مشخص مي‌كرد و نيز در قالب «انجمن‌هاي ايالتي و ولايتي هر مملكت ايران» ناسيوناليسمي تكثرپذير و دموكراتيك تأسيس كنند.
به عبارت ديگر كشور ايران به يمن نهضت مشروطيت و با وجود همه ويراني‌ها و نابساماني‌هاي آن عصر با سرمايه‌اي گرانبها از ميراث پرهيز از تمركز و «وحدت در عين تنوع زباني قومي، مذهبي و ديني» وارد عصر مدرن شد. يعني بدون آن‌كه خود را محتاج يك شكل‌سازي آن گونه‌گوني ببيند، صورتي جديد به طبيعت نامتمركز مؤلفه‌هاي قوميتي خود بخشيد. پروژه ملت‌سازي دموكراتيك ايران در عصر مشروطه بيشتر شبيه كشورهايي بود كه خصلت نامتمركز تاريخي آن‌ها، زمينه‌ساز آشتي ناسيوناليسم و دموكراسي شده بودند.
در نقطه مقابل، رضاشاه عهدنامه تفاهم بين مليت، اسلام و دموكراسي و سند درخشان اين عهدنامه يعني قانون اساسي مشروطيت را در معرض جراحي خشونت‌بار مدرنيته آمرانه خود قرار داد و نوعي ملت‌سازي پادگاني و بيگانه با طبيعت جامعه ايران را دنبال كرد. «ايران نوين» رضاخاني محروم از سرمايه‌ها و ظرفيت‌هاي دموكراتيك و متكثر «ايران واقعي» و تحت تأثير مدل «تركيه نوين» و ديگر دولت- ملت‌هاي ساختگي ديكتاتوري‌هاي آن عصر به شكلي ناهنجار و ناقص به دنيا آمد. با تبديل «استبداد عقب مانده ولي تكثرپذير قاجاري» به «ديكتاتوري مدرن و يكسان‌ساز رضاشاهي» كشور ما نه تنها از ميراث دموكراتيك مشروطه محروم شد، بلكه ميراث تاريخي ممالك محروسه و ساختار نامتمركز آن نيز دستخوش تاخت و تاز نظاميان قزاق قرار گرفت؛ نظامياني كه خود را پيشاهنگ پروژه ملت‌سازي آمرانه مي‌دانستند. به اين ترتيب مهمترين سرمايه و ظرفيت تاريخي كشورمان كه خود را تا آستانه مشروطيت بركشيده بود و مي‌توانست سرمايه ورود به دنياي مدرن باشد، به عنوان امري «ارتجاعي» و «غير مدرن» در معرض طرد و سركوب قرار گرفت.
حقوق ستيزي و بي‌تفاوتي عمومي
به علت آنكه نگرش رضاشاه به توسعه، هويت و وحدت ملي يك ديدگاه غيرطبيعي عليه واقعيت و طبع متكثر ايراني بود، روحيه مشاركت جويي «شهروندان» را سركوب ‌كرد. بين دولت و ملت فاصله ‌انداخت و حساسيت آنان را نسبت به بيگانگان به شدت كاهش داد. به همين دليل با تهاجم قواي متفقين به ايران نه فقط «ارتش نوين»، كه «ايران نوين» رضاشاه تنها در چند ساعت فرو پاشيد.
ايرانيان كه در جريان جنگ جهاني اول- پس از انقلاب مشروطه و پيش از به قدرت رسيدن رضاخان- مقاومت‌هاي محلي عليه بيگانگان را سامان دادند، در جريان جنگ جهاني دوم و در اوج قدرت ظاهري رضاشاه، در برابر اشغالگران عكس‌العمل جدي نشان ندادند، به جز موارد استثنايي، اكثريت قاطع ايرانيان از هجوم ارتش‌هاي خارجي به دليل آن‌كه به ديكتاتوري نفس‌گير و فاسد رضاخاني پايان مي‌داد، خشنود شدند. همچنان كه اكثريت قاطع مردم عراق از اشغال كشورشان استقبال كردند زيرا منجر به سقوط رژيم سركوبگر و فاشيستي صدام حسين شد.(9)
يكدست‌‌سازي نرم
متحدالشكل سازي خشونت بار و نظامي رضاشاهي در دورة محمدرضا شاه اندكي تخفيف يافت. در عين حال يك شكل‌ ‌سازي «فرهنگي» و به اصطلاح «نرم» شدت بيشتري گرفت(10) و در سال‌هاي گراني قيمت نفت و افزايش توليد آن تا سقف شش ميليون بشكه در روز به نقطه اوج خود رسيد. پهلوي دوم تصور مي‌كرد دلار‌هاي نفتي شرايط مساعدي براي استقرار قدرت متمركز دولتي و نقض حقوق اساسي ايرانيان در اختيارش مي‌گذارد و او مي‌تواند با شعار پيش به سوي «تمدن بزرگ» با «حقوق، منزلت و هويت متكثر» هم‌وطنان خود مقابله كند. اتكاي شاه به درآمدهاي نفتي در دهه 1350 خورشيدي جسارت او را در تحقير دموكراسي و نفي آزادي‌هاي سياسي و مدني و فرهنگي شهروندان به عنوان پديده‌اي غربي كه با شرايط بومي ايران همخواني ندارد، بيشتر كرد. نزد او توسعه اقتصادي تسهيل‌گر سياست مشابه‌‌سازي «نرم» و «فرهنگي» بود:
«اين گمان در دوران محمدرضا شاه هم ادامه داشت و همين پندار بود كه مي‌‌خواست «تاريخ پرافتخار گذشته» را با معجزه «پترودلار» به «پنجمين قدرت جهان» در اين زمان پيوند زند. اين سوداي عظمت به هر حال بخشي از تاريخ ما و چه بسا خصلتي پابرجا در روانشناسي اجتماعي ما ايرانيان است. باري، در اين دوران كه مي‌خواستند گذشته‌اي پرافتخار را به آينده‌اي پرافتخار پيوند بزنند و ما را از «اكنون پرنكبت» جدا كنند،‌ ما بيش از هميشه به شرق‌شناساني نياز داشتيم كه گذشته پرافتخارمان را به يادمان بياورند؛ در ميان شرق‌شناسان نيز بودند كساني كه چنين كنند، بويژه در دوراني كه فوران پولي نفت اجازه مي‌داد كه شرق‌شناسان ريز و درشت حافظة بهتري داشته باشند و گذشته پرافتخار ما را بهتر به ياد آورند.»(11)
به اين ترتيب گروهي از شرق‌شناسان با ابداع عناوين پر طمطراق «روح ايراني» و «جان ايراني» تعريفي يك بعدي و غيرواقعي از هويت متكثر، متنوع و نامتمركز ايرانيان به دست ‌دادند كه هدف يكدست كننده و در نتيجه ضد حقوق بشر و سركوبگر داشت. روشنفكران ارگانيك «ايران نوين» نيز همان تعريف تك‌بعدي را به استخدام ماشين نظامي و سپس نظامي- نفتي پهلوي‌ها درآوردند. نتيجه تلاش آنان براي ارائه تعريف ذوب‌گرا و غيردموكراتيك از هويت و وحدت ملي كه به اصطلاح شرق‌شناسان سابق‌الذكر «روح ايراني» خوانده مي‌شد، «پر افتخار» خواندن هزاره ماقبل اسلام از يك سو و «نكبت‌بار» ناميدن اكنون متنوع و متكثر ايرانيان از سوي ديگر بود. محمدرضا شاه نيز هم رفتار، مناسبات و نهادهاي دموكراتيك و هم تكثر و تنوع قومي و زباني را «تهديد امنيتي» تلقي مي‌كرد و پول نفت را ابزاري مناسب براي جايگزين كردن يا مسكوت گذاشتن يا سركوب حقوق، آزادي‌ها و مطالبات منزلتي و دموكراتيك مردم مي‌دانست.
انقلاب اسلامي، هويت و مطالبات قومي
در چنين فضا و شرايطي انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد و امكان گسستي عظيم از ايده ذوب‌‌طلب و انتزاعي و به همان ميزان تك بعدي،‌ آمرانه و فاشيستي از توسعه و هويت و وحدت ايراني ايجاد شد. همان نگاهي كه منهاي ايرانيان واقعاً موجود و خلاف خواست آنان، مي‌كوشيد تعريفي ديگرستيز و ناقض حقوق انسان‌ها از «پيشرفت» و «ايرانيت» بر آنان تحميل كند.(12) در واقع پايه‌هاي مدل يك شكل‌‌سازي آمرانه هنگامي سست شد و درك افيوني از مليت و توسعه زماني به حاشيه رفت كه رهبر فقيد انقلاب، ملت را همين «مردم بالفعل» و «همين مردم كوچه و بازار» و «همين طوايف ايراني» خواند و تعريفي «انضمامي» و غير قابل تفسير و تأويل به روش‌هاي ديكتاتوري از ملت به ميان آورد، و ميزان را «رأي» ملت اعلام كرد. تفسير فوق در نقطه مقابل تعريف «انتزاعي» و «استبدادي» از ملت قرار دارد؛ تعريفي كه با «زرين‌سازي گذشته» و «آرمان‌‌پردازي آينده»، حال و اكنون ايرانيان را به محاق مي‌برد، به نقض حقوق و آزادي‌هايشان مي‌پردازد و آنان را به شدت تحقير مي‌كند.(13)
قوم‌ستيزي اسلامي!
اگر محمدرضا شاه ادعا مي‌كرد با رفتن من «ايران» به «ايرانستان» تبديل مي‌شود، اين سخن قبل از هر چيز افشاگر خصلت مصنوعي و خشونت‌بار ملت‌سازي آمرانه و شوونيستي پهلوي‌ها بود كه براساس سلب حقوق شهروندي و ديگر‌سازي از اقوام ايراني و تقابل حكومت با دين حقوق مدني و سياسي مردم استوار شده بود و حفظ امنيت و يكپارچگي سرزميني را جز با سر نيزه ممكن نمي‌‌‌دانست.(14)
ن فوق درباره درك انتزاعي، فاشيستي و ذوب‌گرا از هر هويتي از جمله هويت اسلامي و تقليل همه ابعاد حقيقي اسلام به يك هويت محدود و بسته نيز صدق مي‌كند. نتيجه حاكميت نگرش ذوب‌گرا- حذفي از توسعه و هويت و وحدت به هر نام كه باشد، در كوتاه مدت ديكتاتوري و نقض حقوق ايرانيان، و در دراز مدت، عقب‌ماندگي كشور و انفجار مردمي خواهد بود و زمينه را براي رشد گرايش‌هاي جدايي‌خواه هموار خواهد كرد. به بيان روشن، تقليل وحدت ملي به هر هويت تك بعدي، در نهايت به ذوب‌گرايي و حذف خشونت‌بار «ديگري» منجر خواهد شد كه با خواست و رأي اكثريت قاطع ايرانيان نسبتي ندارد.(15)
ديدگاه مبتني بر هماورد طلبي جهاني و ارائه «خدمت» توأم با نفي «حقوق» و «هويت» به نام اسلام، مشابه همان انديشه ترقي و ملت‌سازي آمرانه و مبتني بر «حقوق ستيزي»، و فرونشاندن «غبار كثرت» و تنوع و تكثر اقوام ايراني عصر پهلوي است. غافل از آنكه همچنان كه «پترودلار» نتوانست راهبرد ناسيونال- شوونيزم (ملي‌گرايي افراطي) رضاشاه و سوداي «تمدن بزرگ» مورد نظر محمدرضا شاه را محقق كند، امروز هم دلارهاي نفتي نمي‌تواند سوداي كساني را تحقق بخشد كه مي‌كوشند بدون نام بردن از رژيم ستمشاهي و سياست‌هاي آن، همان مناسبات را احيا و ستيز با آمريكا و اسرائيل و دستيابي به انرژي هسته‌اي را بهانه نقض حقوق ايرانيان و سركوب هر گونه نداي اعتراض‌آميز در ايران كنند؛ همان طور كه نخواهد توانست «خدمت» به اقوام را جايگزين «كرامت، ‌هويت متكثر و حقوق» آنان كنند. به باور من نه اقتصاد صدقه‌اي- نفتي شاهنشاهي كه سهم اندكي از درآمدهاي كلان نفتي را به «تغذيه رايگان» مدارس اختصاص داده بود و نه اقتصاد صدقه‌اي- سيب‌زميني عصر اقتدارگرايي قادر به جبران و توجيه نقض حقوق و آزادي‌هاي شهروندان و عزت و كرامت ايرانيان با همه گوناگوني قوميتي، زباني، مذهبي، ديني و سياسي ايران نيست. هماوردطلبي با آمريكا و تلاش براي تحقق شعار «ايران را سراسر كميته امداد مي‌كنيم»، به جاي شعار «ايران براي همه ايرانيان»، هرگز نمي‌تواند جايگزين الگوي گفت‌وگوي تمدني و نيازهاي منزلتي، هويتي و دموكراتيك ايرانيان شود. به همين دليل ‌بايد در جستجوي پيوند پايداري ميان «عظمت ايران» و «حقوق ايرانيان» و نيز «خدمت به مردم»،‌ «توسعه همه‌جانبه»، «هويت قومي» و «هويت ملي» برآمد كه به نظر من جز با راهبرد «دموكراسي در داخل، صلح در جهان» ممكن نيست. چنين پيوندي مستلزم بازگشتي كامل به آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و قرائت دموكراتيك از قانون اساسي است.
نهضت‌هاي يكصد ساله و روند ملت‌سازي
ايرانيان در جريان حركت‌هاي آزادي‌بخش، ضد استبدادي و ضد استعماري خود در يك قرن گذشته نشان داده‌اند كه براي هويت و وحدت ملي خود نيازمند شرق‌شناسان و مدعاي افراطي آن‌ها درباره «روح ايراني» (به عنوان يك روح ضد عرب، ضد ترك و طرفدار انسداد و اختناق) نيستند، بلكه همين عرب و ترك و كرد و بلوچ و تركمن و لر و گيلك و مازني آن‌گاه كه در كنار يكديگر براي تعيين سرنوشت به صحنه مي‌آيند، وحدت خود را (در عين حفظ تفاوت‌هاي قومي و زباني) روز‌آمد كرده و راه را براي توسعه همه جانبه ايران هموار مي‌كنند. از اين منظر تحريم تنباكو، انقلاب مشروطيت، نهضت ملي شدن نفت، قيام 15 خرداد،‌ انقلاب اسلامي، جنگ تحميلي، حماسه دوم خرداد و جنبش سبز،‌ نه فقط در هر لحظه مشخص مطالبات مشخص و وحدت مردم را به نمايش ‌گذارده است، بلكه هر يك گام بزرگي در جهت ايراني شدن و ملت شدن مستمر و متحول نيز به شمار مي‌رود. با چنين سابقه و كارنامه درخشان تاريخي و فرهنگي و سياسي براي «ملت شدن» و «بازتوليد مستمر ملي»، ملت ايران، معيارهاي هويتي خود را از شرق‌شناسان استعماري قرون سپري شده يا از ناسيونال- فاشيست‌هاي پيرو آن‌ها نمي‌گيرد. همچنان كه حساسيت‌ها و مسأله‌سازي‌هاي پان اسلاميت- فاشيست‌ها را به مسأله «خود» تبديل نمي‌كند.(16)
ترك بودن، عرب بودن، كرد بودن، تركمن بودن، بلوچ بودن، فارس بودن و لر بودن و در عين حال ايراني بودن و براي ايران زندگي و مجاهده كردن همواره به شكل مرتبط با يكديگر مطرح مي‌شود و نه هرگز در نفي آن ويژگي‌هاي قوميتي.(17) همچنان كه پيشرفت و رفاه اقتصادي با توسعه سياسي و شكوفايي فرهنگي منافات ندارد. به عكس توسعه تك‌‌بعدي در ايران به انفجار مي‌ انجامد.(18)
مگر نه اين‌كه در جريان انقلاب مشروطه تبريزيان غيور به رهبري ستارخان (همراه با لرهاي دلاور بختياري و...) تهران و مشروطه را نجات دادند؟ مگر نه اينكه باز همان تبريزيان در جريان انقلاب اسلامي و قيام 29 بهمن 1356 براي پشتيباني از رهبر فقيد انقلاب و در تبعيت از حكم مراجع ثلاث قم (آيات عظام گلپايگاني، شريعتمداري و نجفي مرعشي) به خيابان‌ها آمدند و پايه‌گذار زنجيرة مبارك «چهلم‌ها» تا سقوط رژيم ستم‌شاهي گرديدند؟ مگر نقش آنان در جنگ تحميلي و در دفاع از يكپارچگي سرزميني ايران اندك بود؟ پس چرا بايد با حقوق قانوني آنان ‌جنگيد؟(19)
بر مبناي چنين نگرشي است كه سخن سيدمحمد خاتمي در تبيين پيوند بين «هويت» و «خواست» ايرانيان سخت به دل مي‌‌نشيند كه مكرر مي‌گويد: «انقلاب اسلامي انطباق هويت تاريخي ايرانيان و خواست تاريخي آنان بود.» بر اين مبنا حقوق و مطالبات كنوني و بر زبان آمده مردم را نمي‌توان جدا از هويت ملي و خواست تاريخي آنان معنا كرد و مدعي شد كه ملت فاقد حق تعيين سرنوشت است و هويت خود را از جايي دور از مطالبات مشخص روزمره خود اخذ مي‌كند.
«ترس» يا «احترام»؟
آنچه بايد براي اصل همبستگي و انسجام ملي تهديد به شمار آيد تأمين حقوق شهروندي و به رسميت شناختن تنوع و تكثر زباني، قوميتي، مذهبي، ديني، فرهنگي و سياسي ايرانيان نيست، بلكه توسعه آمرانه و نقض حقوق ايرانيان و يكدست و مشابه‌سازي فرهنگي و زباني و مذهبي است. به همين دليل تنها زماني ممكن است «ايران» به «ايرانستان» تبديل ‌شود كه «سر نيزه» پايه حكومت قرار گيرد. علت آن كه محمدرضا شاه تنوع زباني و قوميتي و مذهبي ايرانيان را به عنوان تهديد تلقي مي‌كرد و معتقد بود در صورت سقوط او ايران تجزيه خواهد شد اين بود كه سلطنت پهلوي‌ها بر ايجاد رعب و ترس بنا شده بود و فروپاشي ترس و اختناق را با فروپاشي ايران يكي ارزيابي مي‌كرد.(20)شاه تصور مي‌كرد علم كردن تهديدي به نام «ايرانستان» كه بر همان درك ضد حقوق بشري و ضد قومي از مفهوم ايرانيت استوار شده بود، مي‌تواند مانع خيزش مردم عليه ظلم و فساد و بي‌عدالتي رژيم او شود. حال آنكه ملت ايران بي‌توجه به اين تهديد، رژيم ستمشاهي را ساقط كرد و در برابر تجاوز بعثي‌ها از يكپارچگي سرزميني خود به نحو كم سابقه‌اي دفاع كرد.
رهبر فقيد انقلاب اسلامي بر عكس پهلوي‌ها كه براي بقاي حكومت خود به طور مستمر نيازمند پمپاژ سياست‌‌گريزي ترس‌محور و تكثرستيز بودند، با راهبرد «وحدت در كثرت» نشان داد كه مي‌توان ايراني بود و چند زباني و چند قوميتي. همچنان كه شوراباوري و انتخاب محلي و سراسري را مخل وحدت ملي نمي‌دانست، بلكه مقوم آن به شمار مي‌‌آورد.(21) عصر اصلاحات يك بار ديگر نشان داد مي‌توان به جاي پمپاژ «ترس» به سطح كشور و به جاي نفي مؤلفه‌هاي قوميتي و فرهنگي، تئوري «اعتماد» به ملت و در نتيجه «مشاركت» آنان را جايگزين كرد و ايران را براي همه ايرانيان خواست.(22)
پانوشت‌ها:
[1] رهبر فقيد انقلاب مي‌گفت: «اين شوراها بايد همه جا باشد و هر جايي خودش را اداره كند. اين هم براي ملت خوب است، هم براي دولت خوب است. دولت نمي‌تواند همه جا را خودش تحت نظر بگيرد. وقتي محول كرد كار را- خود مردم، همه مردم در هر منطقه‌اي كه هستند براي خودشان دلسوزتر هستند، بهتر اطلاع‌ دارند به احتياجات خودشان» (صحيفه، جلد 6، ص 99).
[2] ميشل فوكو، ايران، روح يك جهان بي‌روح، ميشل فوكو، ايران، روح يك جهان بي‌روح، 1357. انقلاب اسلامي نمونه بارز تجلي تكثر در عين وحدت بود و همه اقوام و طوايف ايراني بي‌آنكه لزومي به كنار گذاشتن هويت زباني و قومي خود بينند، همه آن رنگ‌ها را در بافتي واحد به نمايش گذاشتند و وحدت ملي خود را بازتعريف كردند.
[3] انتخابات قبلي مناطق كردنشين با شكست حزب كردي DTP توأم شد و انتخابات 29 مارس سال گذشته (فروردين 88) با پيروزي همين حزب در مناطق كردنشين و شكست محلي حزب حاكم رقم خورد.
[4] ناسيونال- فاشيست‌هاي آرياپرست به همان شيوه‌اي به تعريف و سپس تحميل توسعه و ايرانيت تك‌‌هويتي و نامتكثر مي‌پرداختند كه ماركسيست‌هاي جهان سومي به تبعيت از «كمونيسم روسي» «طبقه كارگر» را تعريف مي‌كردند و از توسعه سخن مي‌گفتند. در هر دو تعريف غيرتاريخي، ذات‌گرا، انتزاعي و حذفي، «ايدة نمايندگي» - چه نمايندگي ملت و چه نمايندگي طبقه كارگر- از دل تعريف آزاد و در واقع دلبخواه گروهي از نخبگان نظامي (نمونه ناسيونال- شوونيزم نازي‌ها) يا جمعي از نخبگان چريكي و حزبي (به نام حزب طبقه كارگر) استخراج و حقوق، مطالبات و رأي ملت واقعاً موجود يا طبقه كارگر واقعاً موجود فراموش مي‌شود. به اعتقاد ماركسيست‌هاي روسي مهم اين نيست كه كارگران واقعاً ‌موجود در يك لحظه مشخص، خواهان كدام مطالبات مشخص هستند. مسأله آن است كه «طبقه كارگر» انتزاعي حامل كدام رسالت تاريخي است و بنا بر ماهيت تاريخساز خود چه چيزي بايد باشد. ملي‌گرايي افراطي يا ناسيونال- فاشيست‌ها نيز عين همين رويكرد را درباره «ملت» دارند. براي آنان نيز حقوق، آزادي‌ها و مطالبات كنوني يا بر زبان آمدة مردم مهم نيست. مهم آن است كه «ملت» بنابر تعريف ماهيت‌گرا غير تاريخي و انتزاعي حضرات «چه هست» و «چه چيز را بايد بخواهد».
5] خوشبختانه قانون اساسي كشورمان در فصول سوم و پنجم و در فصل مربوط به قوانين شوراها و نيز در اصول 15 و 19 خود همين نگاه را به رسميت شناخته است. به باور خبرگان تهيه‌كننده قانون اساسي نفي كاربست قهر و خشونت دولتي فقط با تأمين حقوق شهروندان و رعايت طبيعت متكثر و متنوع هويت ايراني ممكن است.
[6] مطبوعات آزاد كه ركن چهارم دموكراسي خوانده‌ شد و انتخابات نيز به عنوان ظرفي كه مطالبات سيال و هر لحظه نو شونده شهروندان در دل آن نمود مي‌‌يابد، ميراث نهضت مشروطه است.
7] ديدگاه فوق در برابر اين نظريه قرار دارد كه هر بار ملت ايران از آزادي رسانه‌ و انتخابات بهره‌مند مي‌شود و پاي صندوق رأي مي‌رود، مطالبات خود را بيان كرده و اراده خود را به نمايش مي‌گذارد، به هويت خود وقوف بيشتري ‌مي‌يابد، وحدت خود را تكامل و استحكام مي‌بخشد و راه را براي تداوم نظم و امنيت، تأمين منافع ملي و توسعه همه‌جانبه ميهن هموار مي‌كند.
[8] داريوش آشوري، ما و مدرنيت، انتشارات صراط، ص 167.
9] اين عمل عكس رفتار ملت ايران در جريان هشت سال دفاع مقدس است كه احترام و اعتماد رهبري به ملت و تلاش براي جلب مشاركت آنان موجب شد ايرانيان با همه تنوع قومي و زباني و مذهبي و حتي ديني از مام ميهن دفاع و «استقلال» و «يكپارچگي سرزميني» آن را حفظ كند
10] آنچه در يك شكل‌‌سازي رضاشاهي دنبال مي‌شد نه تلاش براي تعميم پوشش تاريخي «فارس»ها به همه ايراني‌ها، بلكه غربي كردن لباس همه ايرانيان، حتي فارسي‌ها بود. «كشف حجاب» آن هم به زور نسبتي با سنت فارس‌ها و نيز با سنت ترك‌ها و كردها و عرب‌ها و... نداشت همچنان كه كت و شلوار لباس مردانه غربي بود. جالب‌تر آن‌كه تلاش بخشي از روشنفكران دوره محمدرضا شاه، معطوف به تبديل الفباي زبان اقوام ايراني همچون فارسي و ترك و كرد و... به الفباي لاتين بود تا همچون تركيه، نسل جوان ما نتواند با ميراث گرانبهاي خود پيوند برقرار كند و شاهنامه خواني، همچون گرفتن فال حافظ براي ايرانيان آينده مشكل و در نهايت ناممكن شود. آنچه براي اين دسته از روشنفكران اصل بود «توليد انبوه» مردماني بود كه از گذشته خود ببرند و در توهم رسيدن به آينده‌اي درخشان حال خود را از كف بدهند.
[11] آشوري، همان، ص 167.
12] در دوره‌اي كه شاه دموكراسي را شايسته مردم سوييس مي‌خواند نه ملت ايران كه حتي در آستانه ورود به هزاره سوم ميلادي سآاااااجز با سر نيزه نمي‌توان و نبايد بر آنان حكم راند، تأكيد موسس جمهوري اسلامي بر حق انتخاب هر نسل، اعتماد به نفس شهروندان را افزايش داد و موجب جلب مشاركتشان در بسياري از امور شد.
[13] متأسفانه پس از رحلت بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران عده‌‌اي مي‌‌كوشند همان پندارهاي آمرانه، تك بعدي و حذفي پهلوي و تعريف دشمن محور از هويت و وحدت ملي را بازسازي و اسلاميزه كنند و راهنماي عمل ميهن قرار دهند. با اين تفاوت كه جاي تكيه بر غرب را در كوتاه مدت ستيز با آن مي‌گيرد و تعريف آريامهري از هويت دشمن محور ملي بر مبناي ضديت با هويت هاي ترك و عرب جاي خود را به دشمن محوري ضد غربي مي دهد. در اين نگاه تلاش براي رفع محروميت اقتصادي در مناطق پيراموني حلال همه مشكلات و نيازهاي منزلتي- هويتي مردم خوانده مي‌شود، همچنان كه دفاع از غني‌سازي اورانيوم در داخل كشور و پرداخت ماهيانه مشخص به هر ايراني جايگزين حقوق فرهنگي، مدني و سياسي ايرانيان تبليغ مي‌شود.
در حقيقت پس از درگذشت رهبر فقيد انقلاب عده‌اي مي‌ كوشند با دور زدن ايرانيان واقعاً‌ موجود و نفي توسعه همه جانبه و هويت متكثر «اسلامي- ايراني» آنان، تعريف دلبخواه و استبدادي خود را بر «الگوي توسعه كشور» و «اسلاميت جامعه» و در حقيقت بر «جمهوري اسلامي ايران» بار كنند. آنان نيز به دلايل مشابه استالينيست‌ها، فاشيست‌ها و نازي‌ها با مطبوعات و انتخابات آزاد مخالف‌اند و همچون شاه دموكراسي و حقوق بشر را غربي و سرمايه‌دارانه و نامناسب با مقتضيات ايران مي‌خوانند. اين در حالي است كه جمهوري اسلامي با تكيه بر رأي ملت و انتخابات راهي دموكراتيك وراي همة تعاريف انتزاعي از اسلاميت، جمهوريت، توسعه، هويت و وحدت ملي گشوده است. طرفداران «استبداد ديني» به اين نكته توجه ندارند كه در مقطع انقلاب، شاه سمبل «ايرانيت انتزاعي» يا «ذهني» و مخالف رجوع به آراي ملت بود و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران پيشواي «ملت بالفعل» بود. به همين دليل انتخاب آنان را ارج مي‌نهاد. او به شاه طعنه مي‌زد كه مدعي است ملت همان موقع كه مثلاً دو هزار و پانصد سال پيش زاده شده است، بنا بر «طبع ملي» خود قهراً شاه را دوست دارد و مقام سلطنت را موهبتي الهي مي‌داند كه خداوند به پهلوي‌ها عطا كرده است. وي در برابر چنين رويكردي ملت را همان ملت بالفعل مي‌‌خواند و همين مردم كوچه و بازار و طوايف موجود ايراني و «مثلاً كردستاني». ملتي كه در هر عصر بايد حاكم بر سرنوشت خويش باشند.
[14] توسعه آمرانه و درك انتزاعي، ذات‌گرا و حذفي از مفهوم «ايرانيت» و «روح ايراني» درعين اين‌كه خصلت افيوني دارد و پيروان خود را در خلسة «عظمت خيالي» از گذشته و يا آينده مستغرق مي‌سازد تا «اكنون» را فراموش كنند، همواره مستلزم تكيه بنيادي بر كاربرد خشونت است كه به بهانه حفظ «امنيت» يا «وحدت» يا «توسعه» توجيه مي‌شود.
[15] نگرش حذف كننده و ديگرستيز از هويت به نام اسلام، به استبداد ديني ختم مي‌شود كه خفقان‌آورتر و خطرناك‌تر از انواع ديكتاتوري‌هاي سكولار و غير ديني است.
16] انقلاب اسلامي همچنين نشان داد تلاش ايرانيان براي تغيير وضع سياسي و حاكم شدن بر سرنوشت خود متضمن تأكيد بر وحدت ملي و پويايي آن در جهت انطباق با شرايط جهان جهاني شده جديد نيز هست.
[17] اگر به لسان پاك شهدا در وصيت‌نامه‌هاي آنان بنگريم خواهيم ديد كه هيچ يك در وصيت‌نامه خود ننوشتند كه «من براي نابودي صدام سني و عرب» به جبهه‌هاي جنگ مي‌روم. مداقه در زبان رهبر فقيد انقلاب نيز نشان مي‌دهد كه ايشان به وضوح كلمه ترك، عرب و كرد را تلفظ مي‌كرد بي‌آن‌كه خود را به تكلف اندازد يا به آذري‌ها «ترك زبان» گويد، يا از گفتن «ترك‌ها» خودداري كند و عرب‌ها را «عرب زبان» بنامد.
18] اين‌كه امروزه بعضي هنگام حرف زدن از آزادي‌هاي مدني و سياسي، يا مخاطب قرار دادن مستقيم كرد و ترك و عرب و بلوچ دچار لكنت زبان مي‌شوند، ناشي از حساسيتي است كه از برخي متون شرق‌شناسي و تعاريف سركوبگر و فاشيستي از توسعه، هويت و مليت به ايران منتقل شده است وگرنه امام خميني با همان سهولتي از ميزان بودن رأي ملت سخن مي‌گفت و از زادگاه خود به نام «مملكت خمين» ياد مي‌كرد كه كردها را كرد و آذري‌ها را ترك و رشتي‌ها را رشتي مي‌ناميد. وي همچنين با همان شور و شعفي كه مي‌گفت مرحوم آيت‌الله شيرازي (در جريان جهاد براي كسب استقلال عراق) عرب را نجات داد، از نجات ايران مطابق همان نگاه دم مي‌زد.
[19] واقعيت آن است كه مفهوم واقعي ايرانيت نه در تحقيقات بعضي آكادميسين‌هاي شرق‌شناس و شاگردان دست چندم پهلوي‌ها بلكه در خيابان‌ها و ميادين مبارزه و واقعة رژي (تحريم تنباكو) و نهضت مشروطيت و اعتراض به دو قرارداد انگليسي- روسي تجزيه ايران در سال 1907 و فروش ايران در عقد قرارداد با انگلستان در سال 1919 و سپس در جريان «ملي» شدن صنعت نفت و در روند انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي از يك سو و در حوزه‌هاي اخذ رأي از سوي ديگر به نمايش مي‌آيد و به روز مي‌شود.
[20] نام اسلاميزه شده حكومت بر مبناي تز «النصر بالرعب» است كه طرفداران استبداد ديني از آن دفاع مي‌كنند.
[21] در حقيقت ملت ما در جريان دفاع مقدس نه فقط از مرزهاي ملي خود در مقابل صدام و حاميان غربي و روسي آن دفاع كرد بلكه در عين حال تاوان هويت پردازي‌هاي ملي‌گرايي افراطي بعثي- رستاخيزي را نيز پرداخت. به همين لحاظ جنگ هشت ساله به نحوي مضاعف «تحميلي» بود. ملت ما نه با ملت عراق و نه با جهان، سر جنگ نداشت و ندارد. به عكس، اين شاه و صدام و ناسيونال فاشيست‌هاي ايراني و همتايان عرب و غربي‌شان بودند كه به اختراع و ابداع هويت‌هاي «آريايي» و «عرب» به عنوان ذات‌هاي ثابت و دشمنان ازلي و ابدي پرداختند و تخم كين و نفاق را در دل مردم منطقه يا‌ كاشتند، يا باور كردند. تهاجم ارتش بعث عراق در شهريور 59 ماشه سلاح جنگ و جناياتي را چكاند كه مواد و ملات آن پيشتر در طي سال‌هاي طولاني توسط توسعه‌طلبي و ملي‌گرايي افراطي شاه و صدام تدارك شده بود.
شور عراق كه بنيان‌گذار جمهوري اسلامي ايران و علماي مجاهد نجف به نجات آن از چنگال استعمار انگلستان افتخار مي‌كردند هرگز مسأله ملت ما نبود، اما ملي‌ گرايي افراطي يا ناسيونال- فاشيسم عربي با سوءاستفاده از زمينه‌سازي ملي‌گرايي افراطي يا ناسيونال- فاشيسم آريايي و آريامهري ‌كوشيدند آن را تبديل به مسأله ملي و امنيتي منطقه كنند. جالب آنكه در جريان تحريك صدام به تجاوز به ايران امثال تيمسار آرياناي ناسيوناليست و شاه‌پرست سر از بغداد درآوردند و قرار بود صدام حسين كه خود را «قهرمان عرب» مي‌خواند «خوزستان» را «آزاد» كند و آن را در اختيار ملي‌گراهاي پان ايرانيست و آرياپرست قرار دهد! امروز نيز طالبان شيعي و سني با استحاله مذاهب اسلامي به هويت‌هاي منازعه‌گر، خشن و حذفي در ايران و جهان اسلام همان خط را دنبال مي‌كنند.
(22).در چنين صورتي اين ملت معتمد به نفس در مقابل تهديدها و تجاوزها مقاومت مي‌كنند، همچنان كه در جريان هشت سال دفاع مقدس ايستاد. حال آنكه تهديدي مشابه آن در شهريور 20 ظرف چند ساعت بنيان «ايران نوين» رضاخاني و همه آن معماري فاشيستي- شوونيستي را كه بر ويرانه حقوق و نهادهاي دموكراتيك و نفي هويت متكثر اقوام ايراني بنا شده بود، بر هم زد.
امروز