۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

:: با تجاوز جنسی امنیت را در ایران حاکم میکنیم سردار باقر افشار و سربازان تحت امرش حین تجاوز جنسی در قزوین دستگیر شدند !

هشت مامور نیروی انتظامی قزوین به اتهام تجاوزبه دهها دختر دانشجو دستگیر شده اند . خبرگزاری آذربایجان ماموران کلانتری های ۱۱، ۱۲ و ۱۳ قزوین در طرح امنیت اخلاقی و مبارزه با مظاهر بدحجابی و فساد برای خودشان یک باند تشکیل داده اند و از این فرصت کمال سوء استفاده را برده اند. این ماموران ، در حال انجام وظیفه، خودرو دخترانی که بدحجاب بوده اند را متوقف می کردند و به پارکینگی به نام پارکینگ شرکت نفت ( منطقه ی متروکه ی حد فاصل قزوین و شهرک صنعتی البرز در جاده ی قدیم ) انتقال می دادند و در آنجا با تهدید دختران که بیشترشان دانشجو بوده اند، آن ها را تهدید می کردند که این پرونده برایشان گران تمام می شود و ممکن است با گزارشی که تهیه می کنند به چندین سال زندان محکوم شوند. دختران دانشجو هم که بیشترشان غیر بومی بوده اند از پلیس حافظ ناموس ملت! می خواستند که در حق آن ها لطفی بکنند ومسئله را فیصله دهند. ماموران کلانتری با گرفتن شماره تماس دخترها قول می دادند که مشکل آن ها را خودشان حل کنند.بعد با آن ها تماس می گرفتند و در همان پارکینگ قرار می گذاشتند که بیاید خودرو را تحویل بگیرد. وقتی که دخترهای بی خبر از همه جا به پارکینگ می رفتند ماموران هم “وظیفه اشان” را انجام داده اند.در یکی از همین روزها یکی از فرماندهان مبارزه با مفاسد اجتماعی که اتفاقی در پارکینگ حاضر می شود ،متوجه می گردد که خودرو کلانتری ۱۲ زیر پل پارکینگ مثلا مخفی شده است. مشکوک شده و داخل پارکینگ می رود و یکی از پلیسها را با لباس نظامی در وضعیت نامناسبی می بیند . همانجا با اطلاعات نیروی انتظامی قزوین تماس می گیرد و با دستگیری این مامور هفت نفر دیگر هم لو می روند.در بررسی های اولیه مشخص شده است که تا به حال ۱۸ دختر دانشجو به دام این ماموران افتاده اند. همینطور ۱۰۰ مورد تعهد و شماره تلفن از دختران دانشجو در محل کار این مامور پیدا می شود.بعد که داستان ادامه پیدا می کند رئیس باند “ماموران متجاوز نیروی انتظامی” ماموری به نام سردارباقر افشار بوده است که در بازرسی از منزل این مامور نیروی انتظامی ، ۲۰۰۰ بطری مشروب کشف می کنند. شایان ذکر است نیروی انتظامی قزوین برای لاپوشانی های آتی ( نمونه ی های مشابه که سرپوش گذاشتند ) پرونده را به دادگستری قزوین نفرستاده و همچنین اجازه ورود به این ماجرا را به خبرنگاران محلی نداده است .

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

همگی چفیه دارند و با رهبر بیعت کرده اند جهش های میلیاردی رکوردهای انقلابی در ج. اسلامی



دادستان کل جمهوری اسلامی و سخنگوی بانک ملی، یک توپ توخالی شلیک کرده و گفته اند بزودی "خاوری" رئیس بانک ملی را بعنوان متهم اصلی اختلاس 3 میلیارد دلاری از کانادا به ایران باز می گردانند. این توپ توخالی چند هفته پیش شلیک شد و پس از آن هم دیگر تکرار نشد.
در گزارشی که درباره وضع بازار ایران و وضع دلار در شماره دیروز و امروز پیک نت خوانده و می خوانید، کاملا آشکار و مستند قید شده که دلار فعلا نقش گوی را در میدان انتخابات مجلس بازی می کند و اگر این گوی خوب به دروازه مجلس بنشیند (کمی ورزشی شد. منظور ورود به دروازه است) آنگاه همین گوی نقش آفرین اصلی انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد.
فعلا آقای خاوری و آقازاده اش در کانادا هستند و لابد منتظر فراهم آمدن شرایط بازگشت به ایران. البته نه بعنوان متهم، بلکه بعنوان قهرمان ملی و جهت بدست گرفتن سکانی اصلی تر از سکان یک بانک ورشکسته و غارت شده ای بنام "بانک ملی"!
خاوری عضو پاک ترین دولت تاریخ ایران (ادعای رهبر جمهوری اسلامی) است. یعنی دولتی مرکب از رویش یافتگان بعد از انقلاب، که جانشین نیروهای ریزش کرده دوران انقلاب شدند. (اصطلاحی که رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه تهران به کار برد: درهر انقلابی، عده ای ریزش می کنند و عده ای رویش کرده و جای آنها را می گیرند.") خاوری یکی از آنهائی است که مثلا جای بهزاد نبوی را گرفته است!
اخیرا سایت خبری «آینده»، با انتشار عکس آقازاده "خاوری" نوشت که این جوان، که لابد از نسل دوم رویش یافتگان پس از انقلاب است و ساکن کانادا، مالك 6 شركت در ایران است كه از قضا، یكی از آنها شعبه ای هم در اسرائیل دارد.
شركت سوآرینگ تراول، دو آژانس اوج و هما، نمایندگی های ایران ایر و ماهان و همچنین شركت سوآرینگ تراول که علاوه بر خدمات مسافرتی در كار حمل و نقل هم بوده است این شركت در تهران در خیابان شیخ بهایی دفتر داشته و یا هنوز هم دارد.
رویش از این جهشی تر؟
پیک نت 6 دی 1390

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

نامه دکتر سروش به رهبرجمهوری اسلامی پايان استبداد دینی نزديک است




ندای سبز آزادی: دکتر عبدالکریم سروش در نامه ای به آیت الله خامنه ای از افول دولت وی خبر داده است.
سروش با انتقاد از سیاستهای جاری نوشته است: رهبری حق شما باشد یا نباشد ،نقد رهبری بی شبهه حق مردم است وگوش کردن به نقد آنان تکلیف شما.آنهم در علن نه در خفا. صد محفل و مجلس برای تائید ولایت فقیه بر پا می‌کنید یکی‌ هم برای نقد و آسیب شناسی‌‌اش بر پا کنید.صد مداح و ثنا خوان در روز نامه و صدا و سیما دارید ،یک نقاد را هم تحمل کنید. نه فقط تحمل که تشویق کنید تا عیب شما را آشکارا بگویند. زیان نمیکنید. خشونت نقد را بچشید ، خاصیت‌ها دارد. دانشگاه‌ها را بگذارید حقیقتاً دانش گاه ودارالعلم باشند . راضی‌ مشوید که حرامیان و راهزنان دهان و استخوان دانشجویان را بشکنند و چشمشان را در آورند . دشنه را به مصاف دلیل نفرستید. بگذارید افکار شاخ یکدیگر را بشکنند. از زوال ایمان جوانان نهراسید. دشمن‌ترین دشمنان ایمان ، مستبدان اند نه نقادان .
در بخشی از این نامه آمده است: مردم « زوال استبداد دینی» را جشن میگرفتند و باد و آتش در کار برکندن خیمه استبداد وسوختن ریشه بیداد بودند که مزدوران و شقاوت پیشگان فرمان یافتند تا قتل و شکنجه و شرارت و تجاوز و تطاول را به اوج رسانند و عَلَم شقاوت را بر قلٌه قساوت بر افرازند . گورستان‌ها را پر کردند و زندان‌ها را پر تر. اما جنبش فرو ننشست.
وی در ادامه افزوده است: دانستید که کار از گلوله پیش نمی‌رود . به تحبیب پرداختید. هر روز به بهانه‌ای جمعی‌ را فرا خواندید و با آنان به سخن نشستید . حتی شاعران شعر به مزد را ، مگر آب رفته را به جوی بازگردانید. اما شعار‌های ستم رسیدگان نشان داد که شعورشان بسی‌ بیشتر از این هاست و نارضائی آنان فراتر از آن است که به نوازشی فرو بنشیند. شعار" مرگ بر دیکتاتور" نشان آن بود که جز زوال استبداد و مرگ دیکتاتوری راضی‌ شان نخواهد کرد.
سروش با انتقاد از شیوه های جاری می گوید: آنقدر جامعه را چون کودکی تر و خشک نکنید و پستانک ولایت به دهانش نگذارید .خدایی نکنید بل خدا را در میان آورید ! هر جا عدالت و خلاقیت و رحمت و حرّیت هست ، خدا هم هست. خدایی که ما میشناسیم و می‌‌پرستیم موصوف به این او صاف است. جامعه را لبریز از عدالت و رحمت و خلاقیت کنید ، خدایی می‌‌شود.به قشور و ظواهر دل شاد مکنید و حقیقت را به مجاز نفروشید .

متن کامل نامه دکتر عبدالکریم سروش که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفت به شرح زیر است:
باغبانا ز خزان بی‌ خبرت می بینم
حرٌزمانه وهنرمند دلیر و آزاده ، محمد نوری زاد ، باب نقد ناصحانه و نصح ناقدانه رهبری را گشوده است و از اصحاب قلم و اجتهاد خواسته است تا دعوت او را لبیک گویند و به نوبه خود ادای تکلیف و امر به معروف کنند و دفتر انتقاد را کلان تر سازند ، مگر این آواهای نازک ناقدانه بدل به فریا د شود و پرده گوشی و صفحه وجدانی را بلرزاند و گره از کار فرو بسته خلقی بگشاید.
آقای سید علی خامنه یی رهبر جمهوری اسلامی ایران
صاحب این قلم چند بار با شما با عتاب و درشتی سخن گفته و مذمّت‌ها و ملامت‌ها بر شما باریده و قلم را بر سیاهی‌ها و تباهی‌ها گریانده است اما اینک بر آن است تا خشم خود را فرو خورد و قلم را به جانب دیگر بگرداند و از در ارشاد و نصیحت و انذار و موعظت در آید. و اگر چه به عین الیقین پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک می‌بیند ، راه نکونامی و نیک‌ سر انجامی را به شما نشان دهد ، مگر به جاروب انصاف خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید و از خدا و خلق آمرزش و پوزش بطلبید و بند از پای عدالت و آزادی بردارید و زندانیا‌ن استبداد را آزاد و استبداد را (که اعظم منکرات عالم است) زندانی کنید و آب حکمت را به جوی حکومت بازگردانید و بازی سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید و بقیه دوران زعامت را به توبه و تدارک سپری کنید تا سپید روی به دیدار خدا روید.
زین کاروان سرای بسی‌ کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی‌ شمع‌ها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
میدانم که آزموده رامی‌‌ آزمایم و ‌ای بسا که جز ملامت و خذلان نصیب نبرم ، اما با خود می‌‌گویم " نور او نوشد که باشد شعله خوار " . در گفتن فایده‌ها هست که در نگفتن نیست : گزاردن تکلیف ، آگاهانیدن خلایق ، عذر تقصیر به پیشگاه خا لق ، جنبانیدن وجدان مخاطب ، گشودن راه آزدگی و شکستن قفل غمناکی و غلامی وافسانه نیک‌ شدن در تاریخ. پس " بیم خسران و خسروانم نیست".
گر چو فرهادم به تلخی‌ جان بر آید باک نیست بس حکایت‌های شیرین باز می ماند ز من


آقای خامنه یی:
این تجربه نخستین من در گفتگوی نرم با شما نیست. سال‌ها پیش وقتی‌ در نوشته یی از روحانیت انتقاد کردم که چرا سقف معیشت را بر ستون شریعت زده اند ، با عتاب شما رو به رو شدم که در خطابه یی بر آن نوشته خرده گرفتید و چون پاسخ آن خرده گیری را با کمال ادب و فروتنی در مجله کیان دادم و از فتح باب دیالوگ با رهبری ابراز شادمانی کردم و عتاب تلخ شما را با قند تحمل فرو خوردم که " جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت " ، شما در خطابه یی دیگر چنان درشتی کردید و این باب نیم باز مخاطبه را چنان غضب ناکانه به هم کوفتید که گویی دنده‌ها و دندان‌های مرا می‌شکنید تا به من و دیگران حالی‌ کنید که " شاه با تو گر نشیند بر زمین/ خویشتن بشناس و نیکوتر نشین".
رفتار‌های هراس آور وزارت اطلاعات از آن پس شروع شد و آنان به بهانه اینکه " تو صدای آقا را هم در آورده ای " بر من تنگ تر گرفتند و اشتلم‌ها کردند و دشنام‌ها دادند و محرومیت‌ها پیش آورد‌ند و " زور عریان " را که از آستین انصار حزب الله بیرون می‌‌آمد ، حوالت من کردند و صریحاً گفتند که تکه تکه ات میکنند و آتشت میزنند که تا امروز هم آن گستاخی‌ها ادامه دارد. چندی پیش بود که فرزند مرا، که تنها گناهش فرزندی منست، صدا زدند و به قتل تهدیدش کردند و گفتند آماده شهادت باش چون ممکن است " اسرائیلی‌ها " کارت را بسازند و خونت را بگردن حکومت بیندازند. ممنوع التدریس و ممنوع الخطابه وممنوع الخروج بودن و سپس اخراج شغلی وکتک خوردن ها در تهران وقم ومشهد واصفهان وخرم آباد و... به جای خود ، که از جنس " خشونت نرم " اند و از فرط نرمی و نعومت بی‌ آزار می‌‌نمایند! رنجنامه های من به هاشمی رفسنجانی مطلقاً بی پاسخ ماند. از آن پس زبان در کام بردم و رسم مخاطبه پر مخاطره را فرو نهادم . این‌ها همه در زمستان استخوان سوز انسداد بود..
خاتمی که آمد گفتم فاتحت است نه خاتمت. باب گفتگو باید گشوده بماند که ضمان حرّیت است و نشان مدنیت.
او هشت سال رئیس جمهور بود و ما یکدیگر را ندیدیم. ازمکر ماکران و طعن‌ طاعنان می‌‌ترسید. به قم رفت و همه جا رفت ، اما به ملاقات اعظم و افقه فقیهان ، آیت الله منتظری رحمة الله نرفت . دست و پایش چنان به زنجیر احتیا ط بسته بود که پیوندش با احباب گسسته بود. با این همه من به او نامه‌های گشاده و سر گشاده نوشتم و نقد‌های چالاک کردم و او را از سرهنگی‌های فرهنگی‌ با انگیزه‌های چنگیزی بیم دادم که : " اگر ایران است ، اگر ایمان است ، اگر کرامت انسان است ، اگر عقل و برهان است ، اگر عشق و عرفان است ، همه دستخوش تاراج و طوفان است . کجاست شیر دلی‌ کز بلا نپرهیزد".
پاسخی نداد ، گر چه پاسخی واژگون هم نداد . حکایت حافظ بود و شاه یزد:
شاه هرموزم ندید و بی‌ سخن صد لطف کرد شاه یزدم دید و مدحش گفتم و هیچم نداد
به همین دلخوش بودم که اگر رهبری کلاه گوشه به آستین دلبری می‌‌شکند و برتر از سلیمان می‌‌نشیند و با موران سخن نمی‌‌گوید ، رئیس جمهوری هست که آشکارا نقد می‌‌شنود و بر نمی‌‌آشوبد و به " آئین گفتگو " روی خوش نشان میدهد و به جوانان می‌‌آموزد که نقد آشکار حاکمان هم ممکن است و هم مطلوب. دریغا که او سپر بلای رهبری بود و در نقض پیمان با مردم تا آنجا پیش رفت که " ترک کام خود گرفت تا بر آید کام دوست".
احمدی نژاد که به جای خاتمی نشست " ز تاب جعد مشکینش چه خون افتا د در دل‌ها " . این بار حتا وسوسه یی خرد دل مرا نگزید که نامه یی به وی بنویسم و با او رازی‌ بگشایم. بلی ، " ز منجیق فلک سنگ فتنه می‌‌بارید " و کجروی‌ها و بی‌ رسمی‌‌ها طوفان می‌کرد ، اما " کی‌ شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد " چه جای مکاتبه است با دولتمردی بی‌ تدبیر و دولتی خرافه گستر و سفاهت پرور که از چاه‌های نفت بر می‌دارد و در چاه‌های جمکران می‌ریزد ؟ و قایق خرد خیالات خام خود را با پاروی تائیدات رهبری در دریای مخاطرات بین المللی به یمین و یسار می‌‌راند و به توهم " ظهوری " و فتح الفتوحی قریب الوقوع ، انگشت تحریک در چشم خونریز جهان خواران جنگ طلب می‌کند و باکی از ویرانی خاک ایران ندارد.
...................................................................................................................
ایام میگذشت و خود را برای نقد و نصیحت رهبری آماده می‌کردم که قصّۀ " وحی و نبوّت " پیش آمد وتهمت تکفیرو غوغای عنیفی که بر سر آن بر آورد‌ند . دست نگاه داشتم و نخواستم شهد کلام را به زهر سیاست بر آمیزم و پا از کفش فقاهت بر نیاورده در کفش ولایت کنم. انتقادات عالمانه را پاسخ گفتم و به قدر مقدور شوخ های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد ( ص) ست باز نمودم . غبار آن مناقشات که فرو نشست، برق انتخابات از افق سیاست دمید و چشم‌ها را خیره و دل‌ها را فریفته کرد . امید ها زنده و جانها تازه شد. همه جوشیدند و گفتند نوبت آزمودن بخت است و نشاندن عدالت بر تخت. کسی‌ نمیدانست که درون پرده چه فتنه‌ها میرود و شاخ گستاخ استبداد چشم عدالت را چه زود کورخواهد کرد. نتایج که ازپرده برون افتا د ، آشکار شد که دست خیانت در صندوق امانت مردم برده اند و دیوی را دوباره بر تخت سلیمان نشانده اند و دامادی دروغین را به حجله حکومت فرستاده اند و غنیمتی را به غارت ربوده اند و پای اهانت بر شرافت مردم نهاده ند. خوشبختانه غیرت ملت بر غارت شورید و شیرینی‌ سرقت را در کام راهزنان تلخ کرد.
مردم « زوال استبداد دینی» را جشن میگرفتند و باد و آتش در کار برکندن خیمه استبداد وسوختن ریشه بیداد بودند که مزدوران و شقاوت پیشگان فرمان یافتند تا قتل و شکنجه و شرارت و تجاوز و تطاول را به اوج رسانند و عَلَم شقاوت را بر قلٌه قساوت بر افرازند . گورستان‌ها را پر کردند و زندان‌ها را پر تر. اما جنبش فرو ننشست.
دانستید که کار از گلوله پیش نمی‌رود . به تحبیب پرداختید. هر روز به بهانه‌ای جمعی‌ را فرا خواندید و با آنان به سخن نشستید . حتی شاعران شعر به مزد را ، مگر آب رفته را به جوی بازگردانید. اما شعار‌های ستم رسیدگان نشان داد که شعورشان بسی‌ بیشتر از این هاست و نارضائی آنان فراتر از آن است که به نوازشی فرو بنشیند. شعار" مرگ بر دیکتاتور" نشان آن بود که جز زوال استبداد و مرگ دیکتاتوری راضی‌ شان نخواهد کرد.
در هنگامه این بیداد و استبداد و در یکی از مجالس لطف و عتاب رهبری بود که جوانی دلیری کرد و وام شجاعت بگزارد و شما را به شنودن انتقاد دعوت و سفارش کرد(محمود حمیدنیا) .شما هم خشک و خنک پاسخ دادید که: بلی ما مخالف انتقاد نیستیم، همین و بس. پیدا بود که لغتنامه تنگ رهبری از شرح و بسط واژه انتقاد سخت تهی است و ذهن خو کرده به ستا یش ها و نوازش های مداحان ، تحمل ورود این مفهوم ویرانگر را ندارد.
آشکار بود و رفته رفته آشکار تر شد که رهبری هواهای دیگر در سر دارد. نه مشتا ق نقد است نه مشوق ناقدان و خوی نکوهیده استبداد چنان در دماغش متمکن شده است که سیاهی درحبش و سرخی درآتش.
حدیث تلخ حوادث ایام بعد را چگونه می‌توان نوشت که قلم را نسوزاند؟ اعظم مصائب آن بود که مزرع سبز جنبش را به خون سرخ جوانان آلودید و شمس و قمرِ آن را در بند کردید وآن دوشیر بیشه شجاعت را به زنجیر ستم بستید وآن دوچراغ راه آزادی را در تاریکخانه اسارت نشاندید بدین امید که جنبش فرو نشیند و بیداری فرو خسبد و اینک نیز مبتهج و مفتخرید که به عنایت ولی‌ّ عصر فتنه گران را محبوس کرده اید و بد خواهان را مأیوس و” به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد”. جمعی از بهترین فرزندان این آب و خاک اکنون در سیاه چال و زندان اند و رنجه و شکنجه می‌‌شوند و تاوان نیک‌خواهی‌‌ها و حق طلبی‌های خود را می‌‌دهند و نجاست و خباثت سفلگان و سفّاکان را به جان میکشند تا ردای ریاست و هاله قداست شما آسیب نبیند.
بس کنم گر این سخن افزون شود خود جگر چبود؟ که خارا خون شود

همین قدر بگویم کاری کرده اید که اینک کوچکترین اصلاح به یک انقلاب می‌‌ماند، آیا هنروحسن تدبیر این نبود که هاضمه مدیریت را ، چنانکه هنر همه دموکراسی هاست، چندان فراخ و نیرومند کنید که حرکات انقلابی بدل به اصلاح شود ؟
آیا از ضعف بصیرت وسوء سیاست نبود که با دروغزنی کم خردوفریبکار چون محمود احمدی نژاد ابتدا به مغازله پرداختید ودولت او را فخر امت وشرف سیاست وا نمودید وحاشیه نشینان درگاه رهبری هم امام زمان را دعا خوان وپشتیبان او دانستند ، لکن همینکه رفتار اورا حمل به نافرمانی کردید فرمان حمله باو را صادر کردید؟ جنٌ و انس جمع شدند و به شما گفتند:
بر تو میلرزد دلم زاندیشه یی با چنین خرسی مرو در بیشه یی
وشمااز سر رعونت گوش نکردید تا آنجا که:
سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عا لم فا ش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهرست و مهر اوست کین
باری از پس نامه نگاریهای نورانی نوریزاد، بجستجو در پایگاه الکترونیکی‌ و دفتر خطابه‌های پیشین شما برآمدم و ازبخت نیک این جملات نادر را یافتم که درین فضای ملول وعبوس ، مصلحت اقتضا می‌کند حقیقت انگاشته شود: " البته نباید با مسئولان مبارزه و دشمنی کرد ، اما این حرف به معنای‌ انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسئولان متخلف از جمله رهبری نیست ، چرا که می‌‌توان در عین صفا و دوستی‌ انتقاد هم کرد. " ( ۱۷مهر ماه ۱۳۸۶ - پایگاه اطلاع رسانی دفتررهبری)
آقای خامنه یی
حالا من از همین سخن ساده و کم جان شما می‌خواهم قلم را جان دهم تا با شما سخنان جانانه بگوید که:
نه هر کس حق تواند گفت گستاخ سخن ملکی است سعدی را مسلٌم
سالها پیش دیدم که بر کنگرهٔ ایوان ، آنجا که مهمانان را می‌پذیرید کتیبه یی نهاده اند و این سخنان امام علی‌ را به خط خوش بر آن کنده اند : " من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتادیب نفسه قبل تأدیب غیره ...... " : "هر کس بر مسند رهبری می‌‌نشیند ، نخست به تأدیب خود بپردازد و سپس به تأدیب دیگران ، که معلم خویشتن احترامش بیشتر از معلم دیگران است".

من می‌خواهم شما را در این تادیب کمک کنم
باور کنید من بر شما رقت بسیار میبرم که چگونه میتوانید از گرداب مداحی‌ها طاهر و سالم بیرون بجهید ؟ ناز پرورده مدح نرم مداحان آیا طاقت نقد سخت نقادان را خواهد داشت؟
نیک‌ خواهان دهند پند ولیک نیک‌ بختان بوند پند پذیر
پند من گر چه نیکخواه توأم می‌ کند در تو سنگدل تاثیر؟
بر رعایایی چون خود و نوری زاد و ... هم رحمت میبرم که چه مایه ناکامی کشیده اند و ناراستی دیده اند که اکنون کلماتی‌ کم جان را که با کراهت ادا شده اند باید به منزله کرامتی آسمانی بر گیرند و در پناه آن خطر کنند و‌ای بسا که ترک جان و سر کنند
غریبا ! واعظ مسجد کرامت مشهد را چه افتاده است که خود وعظ کسی‌ را نمی‌‌شنود و قدرت مطلقه ولایت در گوش او چه خوانده است که ناشنوا ما ند ه است ؟
ای صاحب کرامت ! شکرانه سلامت روزی تفقّدی کن درویش بی‌ نوا را
شما که کراراً در خطابه‌های خود برای اعیان حضرت و ارکان دولت به ویژه سفیران و رایزنان و مبلغّان می‌گویید " پیام اسلام را به همه جا برسانید . ما برای جهانیان حرف‌های گفتنی بسیار داریم " آیا نمی‌دانید که سخن بدون مجال نقد ، نه گفتنی میشود و نه ماندنی. شما و همراهانتان که همیشه یک سو‌یه سخن میگوئید و سخن دیگران را نه از نزدیک و نه از دور نمیشنوید و اصلا لایق شنیدن نمی‌دانید ، کدام حرف گفتنی برایتان باقی‌ مانده است ؟ چهار صد سال است که جهان تئوری نقد آزاد و عمل آزادانه نقد را می‌‌آزماید و از برکاتش بهره مند می‌‌شود. حالا از شما چه بشنود که ز این بانگ جرس چهار صد سال است پس مانده آید و هنوز سخنان آب ندیده و نقد نشنیده خود را علاج درد‌های جهانیان می‌دانید؟
ای کاش نقد‌ها را فقط نشنیده می‌‌نهادید و ناقدان را این همه فرو نمی‌‌کوفتید.
کارنامه شما در پاسخگو کردن خویش و شنیدن نقد دیگران به هیچ روی درخشان نیست. جوانان و نیکخواهان توصیه های شما را بکدام پیشینه و پشتوانه جدی بگیرند؟ در آغاز رهبری که دماغ مرجعیت می پختید، فقیهی دلیر مشفقانه و عالمانه شما را پند داد که فروتنی کنید و جامه افتاء بر تن مکنید که "من افتی بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النّار"، صاعقه عذاب چنان بر او نازل شد که دیگر مراجع از بیم سرها در گلیم کشیدند وخائفانه در کنج خاموشی خزیدند. آنچه ولایتی ها با آن فقیه اهل بیت کردند ناصبی ها با علی واهل بیت نکردند. این پیمانه کوچک تحمل که به نیم قطره مخالفت پر می شود با سیلاب بی امان نقد چه خواهد کرد؟
البته در این میان فقیهی زیرک قد علم کرد وسر قدم کرد وجوهر در قلم کردو رساله یی در ولایت مطلقه شما فراهم کرد.مقام رهبری هم کرم کردو اورا به ریاست قوه قضاییه مفتخر ومکرّم کرد.
از سعیدی سیرجانی نمیگویم که او را از جان سیر کردید و به دست "سعید "شقی اسیر کردید و یک چند او را در غل و زنجیر
کردید وعاقبت او را هم سرنوشت امیرکبیر کردید، و چون او بسی بسیار، از فروهر ها گرفته تا پوینده و سهرابی وتفضلی و زیدآبادی واحمدقابل و... ودریغ از یک جمله توضیح یا استغفار.
چرا با ناقدان و مخالفان چنین می‌کنید؟ از مقید شدن قدرت مطلقه میترسید؟مگر آنان جز این می‌‌گویند که بازی‌ سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید؟ میترسید که دیگر نتوانید با اشاره انگشتی دفتر حیات کسی را ببندید؟ این همه که مردم را در خطابه‌ها به تقوا دعوت می‌کنید ، آیا می‌‌شود به انتقاد هم دعوت کنید؟ نقد، تقوای سیاست است و بی‌ انتقاد و مطالبه ، تقوا طبلی‌ تو خالی‌ است. مگر علی‌ با مردم خود نگفت :" لا تکفٌو عن مشورة بعدل او مقولة بحق فانی فی نفسی لست بفوق آن نخطی”:
"از مشورت دادن و حق گفتن با من دریغ نکنید که من برتر از خطا نیست".

در این روزگار چه حاجت به انوری پروری است که چنین با شاعران شب نشینی می‌کنید؟ آیا حافظان زمانه هم راهی‌ به مجالس شما دارند؟ آیا اصلا حافظ صفتانی باقی‌ گذشته اید ؟ شاعران پر گوی دم سرد وفصاحت فروشان بی درد کم نبوده اند و نیستند. حافط را دلیری نقد فقیهان و صوفیان و ریاکاران و تزویر گران و خرقه پوشان و زهد فروشان و محتسبان و اوقاف خواران و قارونان و گران جانان و عبوسان و شحنه شناسان ، یعنی نقد جامعه دینی زمان ، حافظ کرد نه حدیث سرو و گل و لاله و وصف چشم و ابرو وخال و گیسوی نازک بدنان و سیمین ذقنان.
شما هم بگذارید تا جامعه ، حافظان دلیر و نقاد و تزویر ستیز خود را بپرورد حتی اگر در روی شما بایستند وبدرشتی بگویند :
گر جلوه می نمایی و گر طعنه می زنی ما نیستیم معتقد شیخ خود پسند
نگویید مجلس خبرگان و خبرگان مجلس هستند و " عرایض لازم را به استحضار می رسانند ". آنان مفلسان منقادند نه مخلصان نقّاد: از دلق پوش صومعه نقد طلب مجو یعنی ز مفلسان سخن کیمیا مپرس
دیانت را چرا بهانه خشونت کرده اید؟ گفته اید "اسلام تازیانه هم دارد" ولی آیا فقط تازیانه دارد؟ عسل فروشی چه عیب داشت که سرکه فروشی اسلامی دائر کرده اید؟ می دانم به حافظ ارادتی دارید. پس "ارادتی بنما تا سعادتی ببری." جامعه حافظی بپا کنید: بی ریا و پر لبخند. هم کسوتان حلوا خوردۀ خود را بنگرید که کشوری را در ماتم وخرافه و ریا و گزافه غرق کرده اند، لبخند را از لب ها ، معرفت را از مغزها ودلیری را از دلها ربوده اند، جلوه می فروشند و عشوه می خرند، آب می دهند و گلاب می گیرند، درس غلامی و غمناکی به مردم می دهند و تخم تقلید و تزویر می پراکنند.
بنگاه بانگ ورنگ هم اینک خادم طنازی ها و گزافه پردازیها و شعبده بازی های آنان شده است: مدرسه ای برای نادانی و مصطبه ای برای ثنا خوانی و قهوه خانه ای برای نقّالی و سخنرانی و دغل سرائی برای آبرو سوزی و حیثیّت ستانی. صندوق صوت و صورت را بنگرید که سرای زاغ و زغن و خانۀ تزویر و دغل شده است و از آن جز بانگ تملّق ورنگ تزویر به چشم وگوش نمی رسد. نه صدائی از مدارا درآن هست نه سیمائی از مروّت، نه نقدی نه مطالبه ای، نه سؤالی نه محاسبه ای. درس غلامی می دهند و نقد دلیری می ستانند. آبرو ها می برند و دروغ ها می پراکنند. نیم خرده بر خشونت نمی گیرند ولی صد آفت در آزادی می بینند. از ریختن آبروئی چندان بیم ندارند که نمودن تار موئی.
تا بداند مؤمن و گبر و یهود کاندراین صندوق جز لعنت نبود
خدا را بر رعیّت رحمت آورید و جای این نرم تنان گزافه‌گوی را به سخت رویان بدهید که با شما درشتی کنند و با خلایق نرمی. با شما سردی کنند و با خلایق گرمی.
آن قدر ارتفاع بگیرید که تیغ تصرفتان جامۀ قوای سه گانه را چاک نکند اما آن قدر ارتفاع نگیرید که گوشتان فریاد مظلومان و صدای ناقدان را ادراک نکند. به شما زبانی توانا داده‌اند تا حق را بگویید ودستی نا توان یعنی که دراز دستی نکنید.
مجلس و دستگاه قضا را به خدمت نگیرید واز آنها رأی و حکم بر وفق مزاج خود طلب نکنید. دستگاه قضا باید پنجه در پنجه رهبری بیفکند و او را در سوء معاملاتش مؤاخذه کند. با این مجلس ذلیل وقضای زبون کدام دادگری و کدام مردم سالاری ممکن است؟ و انتخابات چه گرهی از کار ملت خواهد گشود؟ مثلث زر و زور و تزویر یعنی سه برادران لاریجانی را گماشته اید تاشما رااز شر قضا وقانون وحقوق بشر برهانند؟ خلایق رااز نحوست این تثلیث برهانید وبی خطر بر خط راست برانید. چهره قضا وقانون را به آب عزت از غبار ذلت بشویید واز اسب انتخابات فرودآیید وزمامش را بدست مردم بسپارید.


آقای خامنه یی
ولایت فقیه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً وکثیری از فقها وعقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسی ست نه ولایت معنوی ، ومفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد. امتحان کنید و همین را آشکارا بیان کنید "کافرم گر جوی زیان بینی". تا نا آشنایان، " ولایت فقیه" را دیگر عین ولایت باطنی و قداست معنوی نشمارند. دکان این مغالطه را خودتان ببندید. ریاست و سیاست را رنگ قدسی و آسمانی نزنید. صادقانه و آمرانه به صدا و سیما بگوئید تا ازین پس از زعامت فقیه سخن بگوید نه از ولایت او. تا هیچ مؤمنی به هوس ذوب شدن سر در تنور ولایت نکند و در آرزوی شفا یافتن ، نیم خورده "ولیّ خدا" را نخورد و« بر زمینی که نشان کف پای توبود» بوسه نزند و برای انتقاد کردن وجدان و ایمانش نلرزد.
این مغالطۀ کلان را خود از اذهان پاک کنید تا آنچه را به جبر تاریخ یا به سوء اختیار یا از بلندی بخت در دامن ایرانیان افتاده نیکوتر بشناسند.
سخنان شما اگر حجت باشد در عرصه سیاست ست نه در عرصه معرفت ،ودیگرچه معنا دارد درباره همه چیز سخن راندن و فقیهان و فیلسوفان و عالمان و مدیران و اقتصاددانان و هنرمندان و دانشجویان و روحانیان و شاعران و فیلمسازان و... را مخاطب قرار دادن و بهمه درس دادن؟ "خویش را کامل ندیدن خود کمال دیگر است" مگر نه؟از همه شگفت تر حدیث علوم انسانی ورهنمودهای ناروای شماست که عین نارسایی آگاهی و نا پارسایی اندیشه ست.تقوای سیاست که نقد است وتقوای اندیشه که سکوت است وتقوای عمل که مداراومروت است ازگفتاروکرداروپندار شما غایب است.در سیاست فراتر از نقد می نشینید ودر خطابه فزون تر از دانشتان سخن میگویید ودر عمل از حریفان ذلت وتسلیم میطلبید.
چه شب ها نشستم درین سیر،گم که دهشت گرفت آستینم که قم
آقای خامنه ای
با خود می اندیشیدم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام همداستانیم و خیانت به وطن و هلاک حرث ونسل را اعظم گناهان میدانیم. فراستِ چندان نمی خواست که ببینم اختلاف عمیق در آن جاست که من به قبح ذاتی استبداد معتقد و ملتزمم اما شما استبداد را اگر به خاطر دین و در خدمت نشرو بسط آن باشد ، می پسندید و می پرورید وبا دینداری قابل جمع میدانید. بلی نقطه افتراق همین جاست و همه رفتار حاکمانه شما بر آن گواست (سخن ازوسوسه ثروت وقدرت نمیگویم وانگیزه های شمارا به پرسش نمیکشم وبینش سید قطبی شما از دین را هم در شمار نمی آورم). بی جهت نیست که گاه با یک سخنرانی جان و مال و آبروی کسی را به خطر می افکنید (ومن خوداز قربانیان این صلاح اندیشی مستبدانه ام و چون من بسی بسیار)، در انتخابات دخالت وتقلب می کنید ، مجلس را در رایزنی های مهم سر جای خود می نشانید، اجازۀ تظاهرات آزاد به هیچ گروهی و حزبی نمی دهید، بنام دفع تهاجم فرهنگی بروزنامه ها تهاجم می کنید، قوّۀ قضائیه را معلّق می گذارید و بی التفات به آن ، مخالفان را مجازات ودر حصروحبس می کنید، حتی با درویشان که "وفا کنند و ملامت کشند و خوش باشند" وفا نمی کنید ، به احدی اجازه نقد رهبری را نمی دهید، سپاهیان را به عرصه سیاست و اقتصاد می کشید، صدا و سیما را مهار میزنید، فرهنگ و دانشگاه را امنیتی نظامی می کنید، حوزه های علمیه دینی و مساجد ومنابر را حکومتی می کنید، ناقدان را حتی اگر از مراجع باشند فرو می کوبید، زور عریان را به خانه ها وخیابانها می برید و انصار حزب اله را برتر از قانون می نشانید و مصونیت قضائی می بخشید و...
آخر اگر روزی این آب وخاک به مخمصه یی و مهلکه یی بیفتد و بیگانگان دست طمع درآن دراز کنند از مجلسیان ذلیل ، از دانشگاهیان مظلوم، از نویسندگان شکسته دل وشکسته قلم، از عالمان بسته دهان، از احزاب اخته و مرعوب ، از سیاست پیشگان بله قربان گو، از مدیران ناکارآمد، از صدا و سیمای دروغگو، از روحانیان خونین دل، از کارگران فقیر، از نوکیسه گان فاسد انتظار چه معجزه ای می توان داشت؟
میگویید سپاه پاسداران هست، بلی "هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد." ولی کشور پادگان نیست ، و همه کارش به قوای قهریه بر نمی آید. چه حسنی وهنری دارد تابع الگوی سوریه و لیبی شدن و کشور را به نیروهای نظامی و امنیتی و فراقانونی و... سپردن و در حصاری از عسکریان و لشکریان نشستن و به "نصربالرعب" دل خوش داشتن؟
باور کنید که استبداد ذاتا قبیح است وبا دینداری غیر قابل جمع ست و شرّش ازهر شرّدیگری فزون تر است . این رذیلت رابا فضیلت دفع کنید نه با رذیلت دیگر." ادفع بالّتی هی احسن السیئة".
به نقد تن دهید. " بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد". استبداد را بکشید و خلقی را زنده کنید. نقد رهبری مقدمه آشتی ملی و نشانه نیرومندی و فرو تنی است. آغاز ورود به عرصه مدنیّت و مدرنیّت ، و تمرین دلیری و حریّت و نفی غلام پروری و عبودیّت است. چیزی را که چندین برکت در آن است چرا از رعیّت دریغ میدارید؟
زیرکان اطلاع واطمینان دارند که همه زجرها و زنجیرها وتجاوزها و تطاول ها به علم و رضا و اذن و اشراف شما ولذا گناهش بگردن شماست وبقول سعدی :
که گفت ار نه سلطان اشارت کند که را زهره باشدکه غارت کند؟
خبر خباثت ها وقساوتهای قصابان شما به تواتر رسیده است. آیا تاوان اینهمه جنایت را می توانید بپردازید؟ اگر همه خوبیهای مملکت محصول رهبریهای داهیانه وپیامبر گونه شماست چرا زشتیهایش نباشد؟ قدرت مطلقه مسوولیت مطلقه می آورد.
مورٌخان آورده‌اند که آغا محمد خان قاجار هم موسیقی می نواخت هم زیارت عاشورایش ترک نمی‌شد هم به دستان نامبارک خود سر می برید وچشم در می آورد. چرا رفتار و کردار شما باید یاد آور احوال وی باشد؟ از فقه صفوی آموخته اید که با " باغیان ویاغیان»چنین قساوت مندانه عمل کنید؟ بد نیست آن فقه را کمی هم به اخلاق بیامیزید و جان و مال و آبروی آدمیان را حرمت بگذارید. زندانهای شما خبر از خدایی خونخوار می دهند که از قتل وتجاوز باکی ندارد و پرده ناموس بندگان را می درد. از چنین خدایی به خدای عادل رحیم پناه برید و بر این بی رحمی ها و جنایات نقطه پایان بگذارید.
***************************************
می بینم که وام از غزالی و سعدی می گیرم و نصیحة الملوک دیگر می نویسم و از سلطان تقاضای عدل ورحمت برای رعیت می کنم و چه جای شگفتی است؟ نه نظام ما نظامی مردم سالار است نه مردم ما شهروندان حقّ مدار. بل همچنان سلطانی داریم ورعیتی . " اینک ز بنده دعوی وز محتسب گواهی".
سعدی گفت : "دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب". شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان ، در این "نصیحةالملوک" به عین عنایت بنگرید. ابراهیم نبی از خدا نام نیک می خواست: " و اجعل لی لسان صدقٍ فی الآخرین" شما هم که از نام نیک نمی گریزید. از صحبت دوستی برنجید که بد را حَسَن و خار را سمن و عیب را کمال و زشتی را جمال می نماید
کو دشمن شوخ چشم چالاک تا عیب مرا به من نماید؟
من دشمن چالاک شما نیستم اما ناقد بی باک شما هستم و در کار شما عیوب بسیار می بینم که اگر بنویسم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می شود. من در این مخاطبۀ پر مخاطره آبروی فقر و قناعت را می خرم و نام نیک و ثواب می طلبم. پروای حقیقت و مصلحت مرا به این خطر می خواند که بجای شربت شیرین مدح ،داروی تلخ نقد را در کام شما بچشانم.
زان حدیث تلخ می گویم ترا تا ز تلخی ها فروشویم ترا
بر این رعیّت فرشته فطرت رحمت آورید که در چنگال دیو استبداد همچنان اسیرند، نه لبخند بر لب دارند نه ایمان در دل نه نان در سفره ، نه دانش در دفتر ، نه نشاط عیشی نه درمان دلی. محتسبان لبخندشان را ربوده اند و واعظان شحنه شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان را بریده اند و جاهلان دفتر معرفتشان را دریده اند. نه رنگ دادگری را می بینند نه چهره آزادی را . گران از تکالیف و تهی ازحقوق.
رهبرانشان شب و روز ارجوزۀ عدالت می خوانند و بدنیا درس مهر و کرامت می دهند. اما خود زندان ها را از قساوت انباشته اند و جامعه را به عفونت دروغ و ریا آغشته اند. درس غلامی به مردم می آموزند و رشته بندگی بر آنان می آویزند و در " رسم ناقدکشی و شیوه شهر آشوبی " استادند. صد خرده بر دیگران می گیرند و اما خرده ای انتقاد بر خود را نمی پذیرند. خدا و دیانت را سپر بی کفایتی های خود نموده اند و خود راقوم برگزیده و ولی ٌ مقرب خدا وانموده اند. یحسبون کل صیحة علیهم. هر نصیحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را نوای اهریمن می دانند. کارشناسان مقدس تراشی اند ومهندسان خبره زنجیربافی. قاتلان بی باک مروت و سارقان چالاک حریّت.
بر این بندگان بندی رحمت آورید که چون غلامان غمگین در اسارت ولایت شمایند تا زنجیر غلامی وقفل غمناکی شان بشکند و برق دلیری و شادمانی در چشمان نمناکشان بشکفد.
"یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم" ، قومی جامه ونان و جان و جوانشان را دادند اما به آنان اجازه یک انتقاد و اعتراض ساده ندادند و جواب مطالباتشان را با داغ و درفش آبداده دادند؟
" با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل" جواب مراجع را هم با سنگ داد؟ و بهمه ناقدان اعلام جنگ داد؟
آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی

آقای خامنه ای
حرف جدّی من با شما این است که حرف خود را جدّی بگیرید.حالا که صحبت از نقد میکنید، نسیه اش نگذارید، آنرا نقد کنید "چونکه آنرا کاشتی آبش بده". تا رعیّت به صداقت شما شهاد ت دهند و از برکاتش فایدت برند. از چه می ترسید؟ مبادا حشمت و جلالت شما بشکند؟ مگر دل است که شکستنش گناه باشد؟ تازه "از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟" درآن شکستن صد برکت هست: سلامت میهن، سعادت رعیّت ، پالایش فرهنگ ، نام نیک ، شکستن طلسم غلامی و دمیدن روح دلیری ، تعدیل انحرافات و تقویم اعوجاجات و تصحیح اشتباهات... از این بیشتر چه می خواهید؟
من و دل گرفدا شویم چه باک؟ غرض اندر میان سلامت اوست
از مولوی بیاموزید و چهره متبسّم اسلام باشید ، نگذارید نامتان در زمرۀ بانیان و حامیان قراءت فاشیستی ازاسلام رقم بخورد. "ذاک دعوای وها انت وتلک الایام".
من از نوشتن این نامۀ مشفقانه تنها فتح باب نقد را امید می برم و بس وگرنه آنچه باید بر سبیل نقد گفته شود چندان است "که گرصد نامه بنویسم حکایت همچنان آید" .دیگران باید از راه برسند و از شما بپرسند دیوار وطن چرا خم شده است و جویبار فرهنگ چرا آلوده است و آسمان آزادی چرا ابری ست وچهرۀ دین چرا عبوس است وکمر عدالت چرا شکسته است وچشم هنر چرا گریان است و دل دانش چرا پریشان است و جان و آبرو چرا اینهمه ارزان است و داعیان شعار نه شرقی و نه غربی چرا در هوس پی افکندن یک "شوروی" دیگرند و هوای سیاست چرا مرگزاست و شکم اقتصاد چرا فربه از اختلاس وحرام است؟ کشتی انقلاب چرا کژ مژ می رود و ترکیۀ سکولار چرا از ایران دیندار بیش تر دل می برد؟
و چرا
جاهلان سرور شدستند و ز بیم عاقلان سرها کشیده درگلیم
می توانستم این نامه را نهانی روانه کنم تا " به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد" بدست شما برسد اما رواتر دیدم که طبل زیر گلیم نکوبم و صفا را به خفا نپوشم بل بلاغ مبین کنم و بر سر مناره فغان برآورم و " به پیش شحنه بگویم که صوفیان مستند" .
بقدر طاقت خشم خود را فرو می خورم و با دلواپسی عمیق از آینده کشور و بی کفایتی های ویرانگر وایران سوز، صبورانه سرکشی های قلم را مهار میکنم و درست گویی را به درشت گویی نمی آمیزم و خطاب بی عتاب می کنم، وسخن بنرمی و آزرم می گویم تا دلی را به نصیحت گرم کنم وسلطانی را از سوء سیاست برهانم.
پست می گویم باندازۀ عقول عیب نبود، این بود کار رسول
نرم گو لیکن مگو غیر صواب وسوسه مفروش در لین الخطاب
رهبری حق شما باشد یا نباشد ،نقد رهبری بی شبهه حق مردم است وگوش کردن به نقد آنان تکلیف شما.آنهم در علن نه در خفا.
صد محفل و مجلس برای تائید ولایت فقیه بر پا می‌کنید یکی‌ هم برای نقد و آسیب شناسی‌‌اش بر پا کنید.صد مداح و ثنا خوان در روز نامه و صدا و سیما دارید ،یک نقاد را هم تحمل کنید. نه فقط تحمل که تشویق کنید تا عیب شما را آشکارا بگویند. زیان نمیکنید. خشونت نقد را بچشید ، خاصیت‌ها دارد. دانشگاه‌ها را بگذارید حقیقتاً دانش گاه ودارالعلم باشند . راضی‌ مشوید که حرامیان و راهزنان دهان و استخوان دانشجویان را بشکنند و چشمشان را در آورند . دشنه را به مصاف دلیل نفرستید. بگذارید افکار شاخ یکدیگر را بشکنند. از زوال ایمان جوانان نهراسید. دشمن‌ترین دشمنان ایمان ، مستبدان اند نه نقادان . به مغرب زمین نگاه کنید . سه‌ قرن است گزنده‌ترین و کوبنده‌ترین مخالفت‌ها و دشمنی‌ها رابا دین کرده و میکنند ، اما دین داری معرفت اندیش همچنان بالنده و باقی‌مانده است. کلیسا‌ها چراغشان روشن است. کتاب‌های محققانه در تاریخ و فلسفه و علم و دین ، بهتر و بیشتر از کشور ما به بازار می آیند.عاقبت ماندنی‌ها می‌‌مانند و رفتنی‌ها چون کفی بر آب می‌‌روند. .
دشمنان با انبیا بر می‌‌تنند پس ملایک رب سلٌم می‌‌زنند
کاین چراغی را که هست اونوردار از دم و پف‌های دزدان دوردار
آنقدر جامعه را چون کودکی تر و خشک نکنید و پستانک ولایت به دهانش نگذارید .خدایی نکنید بل خدا را در میان آورید ! هر جا عدالت و خلاقیت و رحمت و حرّیت هست ، خدا هم هست. خدایی که ما میشناسیم و می‌‌پرستیم موصوف به این او صاف است. جامعه را لبریز از عدالت و رحمت و خلاقیت کنید ، خدایی می‌‌شود.به قشور و ظواهر دل شاد مکنید و حقیقت را به مجاز نفروشید .
" غرّه مشو که گربه عابد نماز کرد ".
آقای خامنه‌ای
من و شما افسانه می‌‌شویم ، اما این نامه ها جاودان می‌‌ماند ، چون پنجره‌ای به روی آینده و چون آینهِ یی برای آینده گان که چهره ریاست شما را می‌‌نماید و قصه زعامت شما را می‌‌خواند.
باری چو فسانه میشوی ای بخرد افسانه نیک‌ شو نه افسانه بد
به منزل نخستین قدم بگذارید و به منزله‌ نخستین قدم ، بگذارید این نامه را همگان بخوانند ، آن هم به فراغت نه به تشویش ، در روز نامه‌ها نه در شب نامه ها، در علن نه در خفا. با رعیت فتح باب گفتگو کنید و به آنان جواب علنی بدهید و از“استبداد دینی تان “دفاع کنید .این نامه را خود بر مردم بخوانید وگر نه مردم بر شما خواهند خواند که:” من نام لم ینم عنه "از کثرت این گونه نقد‌ها و نامه‌ها نترسید.اگر رشته عدالت محکم شود ، عده این نامه‌ها هم کم میشود. اگر هم نشد ، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ کمترین حرمت به حقوق رعیت آن است که سخنش شنیده و سنجیده شود. این باب را گشاده نگاه دارید که صد گشایش در آن است.قدر این قلم‌های بی‌ طمع را بدانید و تا سیلی روزگار در نرسیده حلوای نقد رایگان را نوش جان کنید.
نه فخری است برای جمهوری اسلامی و نه نام نیکی‌ برای شما که ناصحان نا امن باشند . اما اگر باری به صاعقه غیرت یا به ساءقه مصلحت ، کارگردانان دیوان قضا فرمان یافتند تا صاحبان این قلم‌ها را در بند کنند ، بسپارید تا جرم دیگری برای‌شان نتراشند و بر گناه ناکرده‌ شان نام گناه دیگر ننهند و برایشان جامه تنگ جاسوسی ندوزند و نامه ننگ ناموسی ننویسند.خویشاوندانشان را نیزآزار مکنیدوهمسران وفرزندانشان را به سیاهچال ها مبرید ودر سردخانه ها منشانید ودست تجاوز وتطاول در شرافتشان دراز مکنید . جوانمردی را به جوانمرگی میفکنید.آیا می پسندید با فرزندانتان چنین کنند؟
در پایان ، باز هم وامدار گفتمان مهربان سعدی هستم که رعیت وار باب نصیحت را با سلطان می‌‌گشود :
شهی که پاس رعیت نگاه می‌‌دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است
وگر، نه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می‌‌خورد او جزیت مسلمانی ست

قل اطیعوالله واطیعوالرٌسول. فان تولٌوا فانما علیه ما حمٌل وعلیکم ما حمٌلتم.وان تطیعواه تهتدوا وما علی الرٌسول الاالبلاغ المبین.هذابلاغ للنٌاس ولینذروا به ولیعلموا انما هو اله واحد.ولیذٌکٌر اولواالالباب
.
اوّل دیماه1390
عبدالکریم سروش

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

در واکنش به آنچه دراجلاس شورای همکاری خلیج فارس گذشت تجارت 25 میلیارد دلاری با امارات متحده عربی قطع شد

رابطه تجاری جمهوری اسلامی و امارات متحده روز گذشته قطع شد، که دلیل آن را در عنوان اصلی این شماره پیک نت می خوانید.
حجم کل واردات و صادرات ایران و امارات در سال ۸۹ مطابق آمار گمرک 15 میلیارد دلار و مطابق آمار گمرک امارات حدود 25 میلیارد دلار بود. تفاوت این دو رقم به آن دلیل است که از مرزهای آبی ایران در خلیج فارس که دراختیار سپاه است، 10 میلیارد دلار کالا بدون ثبت در گمرک وارد و خارج می شود می شود. درحالیکه در امارات متحده حساب و کتاب وجود دارد و هر کالاهائی که وارد می شود و یا خارج می شود، به ثبت می رسد.
روز گذشته برخی رسانه های داخل کشور نوشتند: حجم صادرات و واردات ایران با کشورهای جهان بدون احتساب نفت و گازی، حدود 125میلیارد دلار است که از این رقم، 25 میلیارد دلار سهم امارات است و به همین دلیل امارات متحده بزرگترین طرف تجاری ایران است.
این حجم از مناسبات تجاری ناشی از دو واقعیت است.
1- نابودی تولید داخلی و حاکمیت اقتصادی تجاری- وارداتی که نیازمند بندرگاه است.
2- تحریم های جهانی و محدودیت هائی که درمرزهای مشترک ایران با کشورهای همسایه وجود دارد.
معاون گمرک جمهوری اسلامی، در ارتباط با قطع مناسبات تجاری با امارات متحده، روز گذشته وحشت زده از نتایج این اقدام سیاسی گفت:
32 درصد تجارت ایران با کشور امارات متحد عربی است و در 8 ماهه ابتدای امسال ارزش واردات ایران از امارات نزدیک 13 میلیارد دلار و ارزش صادرات بالغ بر 3 میلیارد دلار بوده است. بنابراین، بهتر بود تصمیمات سنجیده تر گرفته شود.
پیک نت 30 آذر

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

آقایان علما تقیه می فرمایند! جاوید فر

آقایان علما
تقیه می فرمایند!
جاوید فر
محمد نوریزاد شرف مانده‌های نسل اول است. تا امروز ۱۵ نامه به رهبر خود نوشته، و دریغ از دو سطر پاسخ. اگر در روی کره‌ی زمین فقط یک نفر طالب رستگاری رهبر فعلی باشد، همو است.
او در نامه‌ی آخر از جمعی معروف خواسته که اگر هیچ کار ازشان بر نمی‌آید، دستکم چیزی برای رهبر بنویسند. اکثر این معروفها از روحانیت هستند.
جسته و گریخته دلایلی از طرف روحانیت در باب بی عملیشان به گوش می‌رسد، که نوریزاد در نامه‌ی آخر خودش هم به آنها اشاراتی داشت.
لازم است با هم آنها را بررسی کنیم.
۱. عدم احتمال تاثیرگذاری: اینکه نامه‌ی ما تاثیر ندارد.
سوال این است که «بر کی؟». بر رهبر فعلی شاید، ولی بر بعضی دودل ها چه؟ بر جوانانی که ادعای معلمی‌شان را دارید چه؟ بر ملتی گرسنه و بیکار و فسادزده چه؟
سواستفاده‌ی دشمنان: اینکه این نامه‌ها باعث سواستفاده‌ی دشمنان می‌شود.
دشمن کار خودش را می‌کند، و چقدر هم با سکوت شما موفق است. شما هم کاری بکنید.
۳. عدم اطمینان از گفته‌ها: اینکه مغرضان اشکالات را بزرگتر جلوه می‌دهند، و وضع به آن خرابی نیست که تذکر مستقیم ما را طلب کند.
در این صورت مردم می‌پرسند روحانیتی که در بدست آوردن تواتر یک حدیث ۱۴۰۰ ساله ادعای استادی دارد، چطور از بدست آوردن تواتر حرف و حدیث زمان خودش ناتوان است؟ زمانی تاجزاده، دیگر شرف نسل اول گفته بود، وقتی آقای جنتی روزگار خودش را درست تحلیل نمی‌کند، چطور می‌توان ادعای تحلیل ۱۴۰۰ سال پیش را از او قبول کرد.
بسیاری از جماعت اسم آورده شده در نامه‌ی نوری‌زاد، برای امور شخصی یا نیمه‌شخصی نامه و پیام می‌فرستند. آیا به اسارت رفتن یک ملت ارزش دو خط نامه را ندارد؟

۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

نمی خواهیم کش بدهیم، اما کش می آید! بانک ملی ج. اسلامی از "کانادا" مدیریت می شود!

با سلام و درود و احترام- اینجانب از کارمندان بازنشسته نظام بانکی کشور هستم ورازها در سینه دارم که تدریجا برایتان خواهم فرستاد و دیگر سکوت را جایز نمیدانم .

اظهارات اخیر پور محمدی _ که شما هم قسمتی از آن را دو روز پیش چاپ کردید_در باره واجد شرایط فساد بودن دستگاههای دولتی با نظر سنجی دمکراتیک منشانه از مردم (http://www.entekhab.ir/fa/news/46816)، دو نکته دارد:
نکته اول این که توپ را با یک ژست زرگری به هم پاسکاری می کنند تا بازنده اصلی این بازیها حقیقتی باشد که تصادفا از زبان امثال جهرمی نیز قبلا در رفته است. جهرمی که با وجود انکارهای مداوم فرار خاوری توسط حسین دشتی، پیشکار و ملیجک خاوری در بانک ملی، نامه سرگشاده به مردم نوشت و تلویحا برای این که بار جرمش سبک تر شود، انگشت اشاره اش را سمت خاوری گرفت و شریک اصلی را نمایاند. وی در آن نامه اشاره کرده است که خاوری با رخصت مقامات بالاتر و برای سرپوش گذاری روی چاه فاضلاب اختلاس، توانسته ایران را ترک کند و مقصر اختلاس است. اشاره ای که مقامات با دستپاچگی آن را جمع و جور کردند و همین حسین دشتی، پیشکار اول خاوری_که یک شبه در بانک ملی ایران پله های ترقی را در عرض دوسال طی کرد تا به حکم خاوری دو سمت اساسی یعنی ریاست کلی روابط عمومی و ریاست دفتری حوزه مدیر عامل رابا حفظ سمت یکجا داشته باشد _ بارها به رسانه ها وعده داد که خاوری برای ماموریتی به خارج رفته و تا چند روز دیگر بر می گردد. وعده ای که صد البته هرگزعمل نشد و جهرمی در نامه سرگشاده فوق با عنوان آدرس غلط از آن یاد کرده است. وگرنه رقابت قوه قضاییه با قوه مجریه به اعتبار یک نظر سنجی مثلا مردمی ، آنهم برای سنجش میزان وثوق و اعتبار و اطمینان مردم از عملکرد این دو نهاد به یک جوک بیشتر شباهت دارد. چرا که آنان خود بهتر از همه میزان محبوبیتشان! را در میان مردم میدانند.
نکته دیگر این که مردم با این حرفهای رنگ و رو رفته تغییراتی حس نمیکنند: اختلاسی در حد جنایت بشری اتفاق افتاده است ، اما نه کسی به رئیس کل بانک مرگزی میگوید بالای چشمش ابروست، نه وزیر اقتصاد عوض می شود، نه معاون بانکیش ابولحسنی را که روز استیضاحش در مجلس قول عوض شدنش را به نمایندگان داد، عوض خواهند کرد و نه این تیم از هم می پاشد که آقایان سوراخ دعا را خوب یافته اند! وگرنه کسی که ریگی را در میان ابرها و هواپیمای فوق سری رادار گریز امریکا را در آسمانها شکار میکند، عاجز از برگرداندن خاوری است؟ حاشا و کلا!
نکته مهمتر این که علیرغم فراراندن یا فراریدن! مدیرعامل، هنوز تیم خاوری بانک ملی را اداره میکند. همچنان که مدیر واقعی قوه قضائیه و مقننه هم برخلاف حضور تصنعی روسای آنان، کس دیگری است. سر دسته تیم خاوری در بانک ملی ایران حسین دشتی است که آخرین نامه ای هم که از خاوری در مطبوعات ایران لو رفت، به نام اوست.
پیشکار خاوری اکنون به لطف مقامات و خوش خدمتی چنان کلفت شده است که حیدری، مدیر عامل جدید و بی خطر بانک ملی هم یارای جابجایی او را نداشته باشد! وی که به قول خودش چند سال پیش با یک وانت بار کل خانه اش را از مشهد تا تهران آورده، به یمن ریزه خواری سر سفره خاوری ،خانه ای به قیمت یک میلیارد و هفتصد ملیون تومان در یوسف آباد تهران خریده است. دست نامبرده به عنوان نماینده از ما بهتران در بانک ملی برای همه رو شده اما مدیر عامل جدید چنان به فرموده عمل میکند که توان تغییر رئیس دفترش را هم ندارد و البته خودش هم می داند که ماشین امضایی بیش نیست. یعنی در بزرگترین بانک جهان اسلام! رئیس بازرسی کل کشور یک خروار از این نظر سنجی ها را فشرده اش کند یک نان بربری نمی شود که شکم یکی از صد هزاران گرسنه ای را سیر کند که در این مملکت غنی سر گرسنه به بالین می گذارند، هرچند بقول معاون اول رئیس جمهور خدوم! اصلا ما در کشورمان گرسنه نداریم! اینان نطفه شان با دروغ بسته شده است.
پیک نت: خواننده گرامی که نامه بالا را دراختیار ما قرار داده، همراه نامه افشاگرانه خود چندین ضمیمه و سند نیز ارسال داشته که انتشار آنها نه در ظرفیت پیک نت است و نه در حوصله خوانندگان. طبیعی است که تا همین حد هم که ایشان نوشته و ما منتشر کرده ایم، ماجرا روشن است. امیدواریم در پیام بعدی نام اداره کنندگان قوای مقننه و قضائیه را نیز برای مردم روشن فرمایند.
پیک نت 24 آذر

۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

مردم ایران بیمار نیستند فکری برای جنون رهبر باید کرد! ساسان کردستانی

آقای خامنه ای بدنبال یک سکوت سنگین و هفته ها غیبت، عاقبت به زبان آمد و راهپیمائی آرام و اعتراض حدود 3 ملیون نفر به کودتای انتخاباتی خرداد 88 را " بیماری " نام نهاد!
ایشان همچون اصحاب کهف، بسان انسان های بی خبر از همه جا و بدون توجه به رخدادهای بزرگ و کوچک یک ماهه اخیر و انفجار تأسیسات موشکی ملارد و سپس اصفهان ، به زبان آمدند و میلیون ها ایرانی را مریض و بیمار خطاب کردند و در برابر آن ، تظاهرات اجباری و دولتی کارمندان و حقوق بگیران را در همان سال که نزد مردم ایران به روز کیک و ساندیس شهرت دارد " حماسه 9 دی " نام نهادند !
انتظار می رفت که ایشان به جای نمایشنامه خوانی از مردمی که تا خرخره زیر بار سنگین هزینه های روزافزون زندگی قرار دارند حداقل در کلام دلجوئی می کرد وحلالیت می طلبید !
انتظار می رفت از بیکاری و بی آیندگی10 تا 15 میلیون جوان ایرانی، از تورم 40 درصدی دولت بی برنامه و برگمارده خود و از آلودگی فلج کننده تهران و شهرهای دیگر کشور سخن بگوید که نگفت !
گیرم بر فرض که حرف شما درست باشد و شما توانستید 3 سال پیش به کمک صدها دستگاه اتوبوس و ...میدان انقلاب تهران را که وسعت آن با میدان آزادی قابل قیاس نیست را پر از هواخواهان خود بکنید (کما این که عکس های هوائی گوگل موید همین است ) خوب یعنی با این راه پیمائی فرمایشی ( که شاه سابق هم بهتر از شما می توانست انجام دهد ) می توان صدها کارخانه تعطیل شده را فعال کرد و انبوه عظیم بیکاری را برطرف کرد ؟
تهران تحت زعامت شما که با مدیرت رئیس جمهور خودتان تبدیل به یک اطاق گاز عظیمی شده که براساس آمارهای رسمی دولت، روزانه بیش از 300 نفر در آن بیمار که چه عرض شود، بلکه خفه می شوند و نیز مصیبت اعتیاد و فحشا و سرقت و آدم کشی و کلیه فروشی در آن بیداد می کند را چگونه و با کدام برنامه می خواهید حل و فصل فرمائید و آیا بهتر نیست از آن سخن بگوئید ؟
امروز مردم به جان آمده از حکومت شما برنامه مدُون و نقشه راه برون رفت از هزاران درد و بیماری می خواهند که شخص شما در خلال 23 سال زعامت خود مسئول ایجاد و یا تشدید آن هستید و با بیمار نامیدن معترضین خود و تحقیر اعتراضات مردمی ، اگر قصد فرار از وافعیات موجود ندارید پس قرار است کدام معضل امروز مردم ایران را پاسخگو باشید ؟ چرا به مردم چنین گرفتار و خشمگین اهانت می کنید ؟
پیک نت 22 آذر

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

برای تحریم نفت ایران اتحادیه اروپا به اجماع رسید

خبرگزاری رویتر شب گذشته از مقر اتحادیه اروپا گزارش داد که کشورهای عضو این اتحادیه بر سر تحریم خرید نفت از ایران به توافق رسیدند اما زمان اجرای آن اعلام نشد. این اتحادیه اکنون در تلاش است تا روسیه را نیز به جبهه تحریم نفتی ایران وارد کند.
درعین حال امریکا در تلاش است تا کشورهای امریکای لاتین، آسیا و افریقا را وارد جبهه تحریم نفت ایران کند.
۱۸ درصد از نفت صادراتی ایران به کشورهای عضو اتحادیه اروپا وارد می‌شود. مقصد بیشتر نفت صادراتی ایران، کشورهایی از آسیا، افریقا و امریکای لاتین هستند.
ایران در حال حاضر روزانه 4 میلیون بشکه نفت استخراج می کند که بیش از 2 میلیون بشکه آن صادر می شود و با این صادرات، که بدلیل تحریم ها از میزان آن کم شده، هنوز دومین کشور صادرکننده نفت پس از عربستان سعودی در میان کشورهای عضو اوپک است. اما بتدریج عراق می رود تا مکان دوم صادرات نفت در جمع اعضای اوپک را به خود اختصاص بدهد. بویژه با تحریم نفت ایران. پیش بینی می شود از آغاز سال جدید میلادی عراق دومین صادر کننده نفت در میان اعضای اوپک بشود.
پیک نت 16 آذر

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

دلائل کودتا علیه موسوی در مصاحبه با آیت الله کنی

آیت‌الله محمدرضا مهدوی ‌کنی رئیس جدید مجلس خبرگان و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز با مجله پاسدار اسلام گفتگو کرده است. این گفتگو بی آنکه نقدی بر آن نوشته شود و یا نکات اساسی مطرح شده در آن مورد بحث قرار گیرد و یا حتی برجسته شود که خوانندگان توجه بیشتری به آن بکنند، وسیعا در سایت های داخل و خارج کشور منتشر شده است.
مهدوی کنی در این گفتگو، مسائلی را درباره دوران مبارزاتی خود در زمان شاه و همچنین نقل قول هائی را از آیت الله خمینی در باره ولایت فقیه و ... مطرح کرده و سپس مکرر در مکرر از رهبری آقای خامنه ای ستایش کرده است. البته اما و اگرهای کم رنگی را دراین ارتباط مطرح کرده اما این اما و اگر ها پشت ستایش ها کمرنگ شده است. در مجموع، دراین گفتگو سه نکته محوری وجود دارد:
1- بیان صریح دلیل کودتای 22 خرداد و جلوگیری از رئیس جمهور شدن موسوی.
2- تناقض گوئی با هدف رسیدن به اتحاد با باند مصباح یزدی برای انتخابات مجلس و سکوت کردنش درباره حمایت همه جانبه ای که از روی کار آمدن احمدی نژاد کرده بود.
3- وارونه جلوه دادن موضع گیری های سالهایش در سالهای اول انقلاب، بویژه در جریان نبرد قدرت در حزب جمهوری اسلامی بر سر مقابله با بنی صدر.

1- مهدوی کنی: آقای آقازاده- وزیر اسبق نفت- قبل از انتخابات ۸۸ پیش من آمد و گفت: «شما با آقای میرحسین موسوی مخالفت نکن و سکوت کن». من دو تا ایراد گرفتم و گفتم:‌
«من آقای میرحسین را از نظر اقتصادی یک آدم سوسیالیست می‌دانم. ایشان نه فقط در دوران جنگ، که اصولاً سبک تفکرش این بود. مسئله بعدی هم اینکه ایشان به آقای خامنه‌ای اعتقاد ولایی ندارد. درحالیکه ما آقای خامنه ای را رهبر نمی‌دانیم، بلکه می‌گوییم ایشان نائب امام زمان«عج» است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. آقای میرحسین به این اعتقاد ندارد. ممکن است بگوید رهبری را در قانون اساسی قبول دارد، ولی این برای ما کافی نیست. انتخابات که تمام شد و آن اوضاع که پیش آمد، به ایشان گفتم: «دیدی آقا را قبول ندارد!»
مهدوی کنی در ادامه همین گفتگو، هنگامی که درباره ضرورت حفظ اتحاد در جبهه راست و بقول خود ضد سوسیالیستی سخن می گوید، قبول قانون اساسی برای اتحاد را کافی می داند. یعنی همان چیزی که درباره موسوی با آن مخالفت کرده بود. بنابراین مسئله او شخص موسوی، نظرات اقتصادی او و مخالفتش با استبداد فردی است.
2- مهدوی کنی: در این انقلاب کسانی که امام، رهبری و قانون اساسی را قبول دارند، در بعضی از جنبه‌ها ممکن است تفاوت‌هایی داشته باشند. بیاییم با هم باشیم، چون در این صورت است که هیچ نگرانی‌ای وجود ندارد و انقلابیون، در انتخابات، اکثریت را به دست خواهند آورد، ولی این جدایی‌ای که الان درست کرده‌اند، خطرناک است.
3- مهدوی کنی درباره اولین انتخابات ریاست جمهوری و حذف بنی صدر نیز واقعیت را نمی گوید. این که او از جمله روحانیونی بود که مخالف حذف بنی صدر بود و تا آخرین لحظات نیز بر این نظر خود باقی مانده بود. این که انگیزه او چه بود؟ را خودش باید توضیح بدهد، اما دراین گفتگو حقیقت را نمی گوید! حقیقتی که اتفاقا از نقاط مثبت کارنامه سیاسی او در جمهوری اسلامی است. نه تنها درباره بنی صدر که حتی در باره مجاهدین انقلاب اسلامی نیز روش و منش دیگری داشت، تا حدی که بهزاد نبوی عضو ارشد این سازمان او را به حکمیت در اختلافات درون حکومتی قبول داشت و رهبری این سازمان در سالهای اول پس از درگذشت آیت الله خمینی برای حکمیت به وی نامه نوشتند.
امان از جاه طلبی و قدرت که تنها خامنه ای را به قعر خودکامگی و جنایت و کودتا نکشید، بلکه دامن امثال مهدوی کنی را هم گرفت.
پیک نت 16 آذر

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

علینقی جهرمی عصای دست احمد جنتی مجرم است، اما آزاد می گردد

روز گذشته اعلام شد که حکم مجرمیت "علینقی جهرمی" پیشکار اقتصاد احمد جنتی در فارس و سپس پیشکار سیاسی او در شورای امنیت که به پاس خدماتش در کابینه اول احمدی نژاد وزیر کار و سپس مدیرعامل بانک صادر شده بود، صادر شده است. این حکم به دلیل نقش مستقیم وی در اختلاس 3 میلیارد دلاری صادر شده است. علیرغم صدور این حکم، علینقی جهرمی که از چند سال پیش نام خود را تبدیل به "سید محمد جهرمی" کرده است، هنوز بازداشت نشده و پیشکاری هایش را ادامه میدهد!
جهرمی در سمت معاون اجرایی و امور انتخابات شورای نگهبان، در انتخابات مجلس هشتم و همچنین انتخابات سال 1384 ریاست جمهوری که منجر به رئیس جمهور شدن احمدی نژاد شد، نقش مهمی در ابطال صندوق های رای و تقلب های گسترده و رای سازی و صندوق سازی مطابق دستورات احمد جنتی داشت و در کابینه اول احمدی نژاد، دارای چنان وزن و پشتوانه ای بود که حدس زده می شد پس از احمدی نژاد سکان ریاست جمهوری را بدست او خواهند سپرد.
پیک نت 9 آذر

حمله به سفارت انگلیس پرونده جدید ج.اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل

پس از انتشار خب و بردن پرونده این حمله به شورای امنیت سازمان ملل را در دستور کار قرار دادند. متعاقب آن وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی در بیانیه ای از رفتارغیر قابل قبول معدودی از مهاجمین ابراز تاسف کرد. این درحالی است که نخستین عکس ها و تصاویر منتشر شد از مهاجمین، کاملا آشکار می سازد که مهاجمین نیروهای ویژه سپاه بوده اند و نیروی انتظامی نیز با آگاهی از همین مسئله، بسیار محترمانه راه تهاجم را برای آنها باز کرد. برای اثبات ماهیت مهاجمین هیچ نیازی به مجموعه عکس ها نیست. همین دو عکس کافی است. آن که لگد به شیشه و در می کوبد و آن که نظارت می کند و آن که کوکتل بدست نوبت گرفته، خودشان هستند. در عکس دوم نیز یکی از مهاجمین که بنام "کریم جلالی" عضو سپاه قدس است شناسائی شده است. دهها سردار و عضو سپاه و سپاه قدس و امنیتی های وزارت اطلاعات در سالهای اخیر از ایران گریخته و در خدمت اسرائیل و امریکا قرار دارند و در داخل کشور و حتی در میان همان ها که به سفارت انگلیس حمله کردند نیز هستند کسانی که عکس و مشخصات مهاجمین را برای اسرائیل و امریکا و انگلیس بفرستند.ر حمله به سفارت انگلستان در تهران، آمریکا و اتحادیه اروپا این حمله را محکوم کرده
پیک نت 9 آذر