۱۳۹۰ دی ۸, پنجشنبه

:: با تجاوز جنسی امنیت را در ایران حاکم میکنیم سردار باقر افشار و سربازان تحت امرش حین تجاوز جنسی در قزوین دستگیر شدند !

هشت مامور نیروی انتظامی قزوین به اتهام تجاوزبه دهها دختر دانشجو دستگیر شده اند . خبرگزاری آذربایجان ماموران کلانتری های ۱۱، ۱۲ و ۱۳ قزوین در طرح امنیت اخلاقی و مبارزه با مظاهر بدحجابی و فساد برای خودشان یک باند تشکیل داده اند و از این فرصت کمال سوء استفاده را برده اند. این ماموران ، در حال انجام وظیفه، خودرو دخترانی که بدحجاب بوده اند را متوقف می کردند و به پارکینگی به نام پارکینگ شرکت نفت ( منطقه ی متروکه ی حد فاصل قزوین و شهرک صنعتی البرز در جاده ی قدیم ) انتقال می دادند و در آنجا با تهدید دختران که بیشترشان دانشجو بوده اند، آن ها را تهدید می کردند که این پرونده برایشان گران تمام می شود و ممکن است با گزارشی که تهیه می کنند به چندین سال زندان محکوم شوند. دختران دانشجو هم که بیشترشان غیر بومی بوده اند از پلیس حافظ ناموس ملت! می خواستند که در حق آن ها لطفی بکنند ومسئله را فیصله دهند. ماموران کلانتری با گرفتن شماره تماس دخترها قول می دادند که مشکل آن ها را خودشان حل کنند.بعد با آن ها تماس می گرفتند و در همان پارکینگ قرار می گذاشتند که بیاید خودرو را تحویل بگیرد. وقتی که دخترهای بی خبر از همه جا به پارکینگ می رفتند ماموران هم “وظیفه اشان” را انجام داده اند.در یکی از همین روزها یکی از فرماندهان مبارزه با مفاسد اجتماعی که اتفاقی در پارکینگ حاضر می شود ،متوجه می گردد که خودرو کلانتری ۱۲ زیر پل پارکینگ مثلا مخفی شده است. مشکوک شده و داخل پارکینگ می رود و یکی از پلیسها را با لباس نظامی در وضعیت نامناسبی می بیند . همانجا با اطلاعات نیروی انتظامی قزوین تماس می گیرد و با دستگیری این مامور هفت نفر دیگر هم لو می روند.در بررسی های اولیه مشخص شده است که تا به حال ۱۸ دختر دانشجو به دام این ماموران افتاده اند. همینطور ۱۰۰ مورد تعهد و شماره تلفن از دختران دانشجو در محل کار این مامور پیدا می شود.بعد که داستان ادامه پیدا می کند رئیس باند “ماموران متجاوز نیروی انتظامی” ماموری به نام سردارباقر افشار بوده است که در بازرسی از منزل این مامور نیروی انتظامی ، ۲۰۰۰ بطری مشروب کشف می کنند. شایان ذکر است نیروی انتظامی قزوین برای لاپوشانی های آتی ( نمونه ی های مشابه که سرپوش گذاشتند ) پرونده را به دادگستری قزوین نفرستاده و همچنین اجازه ورود به این ماجرا را به خبرنگاران محلی نداده است .

۱۳۹۰ دی ۷, چهارشنبه

همگی چفیه دارند و با رهبر بیعت کرده اند جهش های میلیاردی رکوردهای انقلابی در ج. اسلامی



دادستان کل جمهوری اسلامی و سخنگوی بانک ملی، یک توپ توخالی شلیک کرده و گفته اند بزودی "خاوری" رئیس بانک ملی را بعنوان متهم اصلی اختلاس 3 میلیارد دلاری از کانادا به ایران باز می گردانند. این توپ توخالی چند هفته پیش شلیک شد و پس از آن هم دیگر تکرار نشد.
در گزارشی که درباره وضع بازار ایران و وضع دلار در شماره دیروز و امروز پیک نت خوانده و می خوانید، کاملا آشکار و مستند قید شده که دلار فعلا نقش گوی را در میدان انتخابات مجلس بازی می کند و اگر این گوی خوب به دروازه مجلس بنشیند (کمی ورزشی شد. منظور ورود به دروازه است) آنگاه همین گوی نقش آفرین اصلی انتخابات ریاست جمهوری خواهد شد.
فعلا آقای خاوری و آقازاده اش در کانادا هستند و لابد منتظر فراهم آمدن شرایط بازگشت به ایران. البته نه بعنوان متهم، بلکه بعنوان قهرمان ملی و جهت بدست گرفتن سکانی اصلی تر از سکان یک بانک ورشکسته و غارت شده ای بنام "بانک ملی"!
خاوری عضو پاک ترین دولت تاریخ ایران (ادعای رهبر جمهوری اسلامی) است. یعنی دولتی مرکب از رویش یافتگان بعد از انقلاب، که جانشین نیروهای ریزش کرده دوران انقلاب شدند. (اصطلاحی که رهبر جمهوری اسلامی در نماز جمعه تهران به کار برد: درهر انقلابی، عده ای ریزش می کنند و عده ای رویش کرده و جای آنها را می گیرند.") خاوری یکی از آنهائی است که مثلا جای بهزاد نبوی را گرفته است!
اخیرا سایت خبری «آینده»، با انتشار عکس آقازاده "خاوری" نوشت که این جوان، که لابد از نسل دوم رویش یافتگان پس از انقلاب است و ساکن کانادا، مالك 6 شركت در ایران است كه از قضا، یكی از آنها شعبه ای هم در اسرائیل دارد.
شركت سوآرینگ تراول، دو آژانس اوج و هما، نمایندگی های ایران ایر و ماهان و همچنین شركت سوآرینگ تراول که علاوه بر خدمات مسافرتی در كار حمل و نقل هم بوده است این شركت در تهران در خیابان شیخ بهایی دفتر داشته و یا هنوز هم دارد.
رویش از این جهشی تر؟
پیک نت 6 دی 1390

۱۳۹۰ دی ۴, یکشنبه

نامه دکتر سروش به رهبرجمهوری اسلامی پايان استبداد دینی نزديک است




ندای سبز آزادی: دکتر عبدالکریم سروش در نامه ای به آیت الله خامنه ای از افول دولت وی خبر داده است.
سروش با انتقاد از سیاستهای جاری نوشته است: رهبری حق شما باشد یا نباشد ،نقد رهبری بی شبهه حق مردم است وگوش کردن به نقد آنان تکلیف شما.آنهم در علن نه در خفا. صد محفل و مجلس برای تائید ولایت فقیه بر پا می‌کنید یکی‌ هم برای نقد و آسیب شناسی‌‌اش بر پا کنید.صد مداح و ثنا خوان در روز نامه و صدا و سیما دارید ،یک نقاد را هم تحمل کنید. نه فقط تحمل که تشویق کنید تا عیب شما را آشکارا بگویند. زیان نمیکنید. خشونت نقد را بچشید ، خاصیت‌ها دارد. دانشگاه‌ها را بگذارید حقیقتاً دانش گاه ودارالعلم باشند . راضی‌ مشوید که حرامیان و راهزنان دهان و استخوان دانشجویان را بشکنند و چشمشان را در آورند . دشنه را به مصاف دلیل نفرستید. بگذارید افکار شاخ یکدیگر را بشکنند. از زوال ایمان جوانان نهراسید. دشمن‌ترین دشمنان ایمان ، مستبدان اند نه نقادان .
در بخشی از این نامه آمده است: مردم « زوال استبداد دینی» را جشن میگرفتند و باد و آتش در کار برکندن خیمه استبداد وسوختن ریشه بیداد بودند که مزدوران و شقاوت پیشگان فرمان یافتند تا قتل و شکنجه و شرارت و تجاوز و تطاول را به اوج رسانند و عَلَم شقاوت را بر قلٌه قساوت بر افرازند . گورستان‌ها را پر کردند و زندان‌ها را پر تر. اما جنبش فرو ننشست.
وی در ادامه افزوده است: دانستید که کار از گلوله پیش نمی‌رود . به تحبیب پرداختید. هر روز به بهانه‌ای جمعی‌ را فرا خواندید و با آنان به سخن نشستید . حتی شاعران شعر به مزد را ، مگر آب رفته را به جوی بازگردانید. اما شعار‌های ستم رسیدگان نشان داد که شعورشان بسی‌ بیشتر از این هاست و نارضائی آنان فراتر از آن است که به نوازشی فرو بنشیند. شعار" مرگ بر دیکتاتور" نشان آن بود که جز زوال استبداد و مرگ دیکتاتوری راضی‌ شان نخواهد کرد.
سروش با انتقاد از شیوه های جاری می گوید: آنقدر جامعه را چون کودکی تر و خشک نکنید و پستانک ولایت به دهانش نگذارید .خدایی نکنید بل خدا را در میان آورید ! هر جا عدالت و خلاقیت و رحمت و حرّیت هست ، خدا هم هست. خدایی که ما میشناسیم و می‌‌پرستیم موصوف به این او صاف است. جامعه را لبریز از عدالت و رحمت و خلاقیت کنید ، خدایی می‌‌شود.به قشور و ظواهر دل شاد مکنید و حقیقت را به مجاز نفروشید .

متن کامل نامه دکتر عبدالکریم سروش که در اختیار ندای سبز آزادی قرار گرفت به شرح زیر است:
باغبانا ز خزان بی‌ خبرت می بینم
حرٌزمانه وهنرمند دلیر و آزاده ، محمد نوری زاد ، باب نقد ناصحانه و نصح ناقدانه رهبری را گشوده است و از اصحاب قلم و اجتهاد خواسته است تا دعوت او را لبیک گویند و به نوبه خود ادای تکلیف و امر به معروف کنند و دفتر انتقاد را کلان تر سازند ، مگر این آواهای نازک ناقدانه بدل به فریا د شود و پرده گوشی و صفحه وجدانی را بلرزاند و گره از کار فرو بسته خلقی بگشاید.
آقای سید علی خامنه یی رهبر جمهوری اسلامی ایران
صاحب این قلم چند بار با شما با عتاب و درشتی سخن گفته و مذمّت‌ها و ملامت‌ها بر شما باریده و قلم را بر سیاهی‌ها و تباهی‌ها گریانده است اما اینک بر آن است تا خشم خود را فرو خورد و قلم را به جانب دیگر بگرداند و از در ارشاد و نصیحت و انذار و موعظت در آید. و اگر چه به عین الیقین پایان دولت سحر مدت شما را نزدیک می‌بیند ، راه نکونامی و نیک‌ سر انجامی را به شما نشان دهد ، مگر به جاروب انصاف خانه قدرت را از خاشاک ستم بپیرایید و از خدا و خلق آمرزش و پوزش بطلبید و بند از پای عدالت و آزادی بردارید و زندانیا‌ن استبداد را آزاد و استبداد را (که اعظم منکرات عالم است) زندانی کنید و آب حکمت را به جوی حکومت بازگردانید و بازی سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید و بقیه دوران زعامت را به توبه و تدارک سپری کنید تا سپید روی به دیدار خدا روید.
زین کاروان سرای بسی‌ کاروان گذشت ناچار کاروان شما نیز بگذرد
بادی که در زمانه بسی‌ شمع‌ها بکشت هم بر چراغدان شما نیز بگذرد
میدانم که آزموده رامی‌‌ آزمایم و ‌ای بسا که جز ملامت و خذلان نصیب نبرم ، اما با خود می‌‌گویم " نور او نوشد که باشد شعله خوار " . در گفتن فایده‌ها هست که در نگفتن نیست : گزاردن تکلیف ، آگاهانیدن خلایق ، عذر تقصیر به پیشگاه خا لق ، جنبانیدن وجدان مخاطب ، گشودن راه آزدگی و شکستن قفل غمناکی و غلامی وافسانه نیک‌ شدن در تاریخ. پس " بیم خسران و خسروانم نیست".
گر چو فرهادم به تلخی‌ جان بر آید باک نیست بس حکایت‌های شیرین باز می ماند ز من


آقای خامنه یی:
این تجربه نخستین من در گفتگوی نرم با شما نیست. سال‌ها پیش وقتی‌ در نوشته یی از روحانیت انتقاد کردم که چرا سقف معیشت را بر ستون شریعت زده اند ، با عتاب شما رو به رو شدم که در خطابه یی بر آن نوشته خرده گرفتید و چون پاسخ آن خرده گیری را با کمال ادب و فروتنی در مجله کیان دادم و از فتح باب دیالوگ با رهبری ابراز شادمانی کردم و عتاب تلخ شما را با قند تحمل فرو خوردم که " جور از حبیب خوشتر کز مدعی رعایت " ، شما در خطابه یی دیگر چنان درشتی کردید و این باب نیم باز مخاطبه را چنان غضب ناکانه به هم کوفتید که گویی دنده‌ها و دندان‌های مرا می‌شکنید تا به من و دیگران حالی‌ کنید که " شاه با تو گر نشیند بر زمین/ خویشتن بشناس و نیکوتر نشین".
رفتار‌های هراس آور وزارت اطلاعات از آن پس شروع شد و آنان به بهانه اینکه " تو صدای آقا را هم در آورده ای " بر من تنگ تر گرفتند و اشتلم‌ها کردند و دشنام‌ها دادند و محرومیت‌ها پیش آورد‌ند و " زور عریان " را که از آستین انصار حزب الله بیرون می‌‌آمد ، حوالت من کردند و صریحاً گفتند که تکه تکه ات میکنند و آتشت میزنند که تا امروز هم آن گستاخی‌ها ادامه دارد. چندی پیش بود که فرزند مرا، که تنها گناهش فرزندی منست، صدا زدند و به قتل تهدیدش کردند و گفتند آماده شهادت باش چون ممکن است " اسرائیلی‌ها " کارت را بسازند و خونت را بگردن حکومت بیندازند. ممنوع التدریس و ممنوع الخطابه وممنوع الخروج بودن و سپس اخراج شغلی وکتک خوردن ها در تهران وقم ومشهد واصفهان وخرم آباد و... به جای خود ، که از جنس " خشونت نرم " اند و از فرط نرمی و نعومت بی‌ آزار می‌‌نمایند! رنجنامه های من به هاشمی رفسنجانی مطلقاً بی پاسخ ماند. از آن پس زبان در کام بردم و رسم مخاطبه پر مخاطره را فرو نهادم . این‌ها همه در زمستان استخوان سوز انسداد بود..
خاتمی که آمد گفتم فاتحت است نه خاتمت. باب گفتگو باید گشوده بماند که ضمان حرّیت است و نشان مدنیت.
او هشت سال رئیس جمهور بود و ما یکدیگر را ندیدیم. ازمکر ماکران و طعن‌ طاعنان می‌‌ترسید. به قم رفت و همه جا رفت ، اما به ملاقات اعظم و افقه فقیهان ، آیت الله منتظری رحمة الله نرفت . دست و پایش چنان به زنجیر احتیا ط بسته بود که پیوندش با احباب گسسته بود. با این همه من به او نامه‌های گشاده و سر گشاده نوشتم و نقد‌های چالاک کردم و او را از سرهنگی‌های فرهنگی‌ با انگیزه‌های چنگیزی بیم دادم که : " اگر ایران است ، اگر ایمان است ، اگر کرامت انسان است ، اگر عقل و برهان است ، اگر عشق و عرفان است ، همه دستخوش تاراج و طوفان است . کجاست شیر دلی‌ کز بلا نپرهیزد".
پاسخی نداد ، گر چه پاسخی واژگون هم نداد . حکایت حافظ بود و شاه یزد:
شاه هرموزم ندید و بی‌ سخن صد لطف کرد شاه یزدم دید و مدحش گفتم و هیچم نداد
به همین دلخوش بودم که اگر رهبری کلاه گوشه به آستین دلبری می‌‌شکند و برتر از سلیمان می‌‌نشیند و با موران سخن نمی‌‌گوید ، رئیس جمهوری هست که آشکارا نقد می‌‌شنود و بر نمی‌‌آشوبد و به " آئین گفتگو " روی خوش نشان میدهد و به جوانان می‌‌آموزد که نقد آشکار حاکمان هم ممکن است و هم مطلوب. دریغا که او سپر بلای رهبری بود و در نقض پیمان با مردم تا آنجا پیش رفت که " ترک کام خود گرفت تا بر آید کام دوست".
احمدی نژاد که به جای خاتمی نشست " ز تاب جعد مشکینش چه خون افتا د در دل‌ها " . این بار حتا وسوسه یی خرد دل مرا نگزید که نامه یی به وی بنویسم و با او رازی‌ بگشایم. بلی ، " ز منجیق فلک سنگ فتنه می‌‌بارید " و کجروی‌ها و بی‌ رسمی‌‌ها طوفان می‌کرد ، اما " کی‌ شعر تر انگیزد خاطر که حزین باشد " چه جای مکاتبه است با دولتمردی بی‌ تدبیر و دولتی خرافه گستر و سفاهت پرور که از چاه‌های نفت بر می‌دارد و در چاه‌های جمکران می‌ریزد ؟ و قایق خرد خیالات خام خود را با پاروی تائیدات رهبری در دریای مخاطرات بین المللی به یمین و یسار می‌‌راند و به توهم " ظهوری " و فتح الفتوحی قریب الوقوع ، انگشت تحریک در چشم خونریز جهان خواران جنگ طلب می‌کند و باکی از ویرانی خاک ایران ندارد.
...................................................................................................................
ایام میگذشت و خود را برای نقد و نصیحت رهبری آماده می‌کردم که قصّۀ " وحی و نبوّت " پیش آمد وتهمت تکفیرو غوغای عنیفی که بر سر آن بر آورد‌ند . دست نگاه داشتم و نخواستم شهد کلام را به زهر سیاست بر آمیزم و پا از کفش فقاهت بر نیاورده در کفش ولایت کنم. انتقادات عالمانه را پاسخ گفتم و به قدر مقدور شوخ های شبهه را از رخسار رسالت زدودم و حقیقت کلام خدا را که همان کلام محمد ( ص) ست باز نمودم . غبار آن مناقشات که فرو نشست، برق انتخابات از افق سیاست دمید و چشم‌ها را خیره و دل‌ها را فریفته کرد . امید ها زنده و جانها تازه شد. همه جوشیدند و گفتند نوبت آزمودن بخت است و نشاندن عدالت بر تخت. کسی‌ نمیدانست که درون پرده چه فتنه‌ها میرود و شاخ گستاخ استبداد چشم عدالت را چه زود کورخواهد کرد. نتایج که ازپرده برون افتا د ، آشکار شد که دست خیانت در صندوق امانت مردم برده اند و دیوی را دوباره بر تخت سلیمان نشانده اند و دامادی دروغین را به حجله حکومت فرستاده اند و غنیمتی را به غارت ربوده اند و پای اهانت بر شرافت مردم نهاده ند. خوشبختانه غیرت ملت بر غارت شورید و شیرینی‌ سرقت را در کام راهزنان تلخ کرد.
مردم « زوال استبداد دینی» را جشن میگرفتند و باد و آتش در کار برکندن خیمه استبداد وسوختن ریشه بیداد بودند که مزدوران و شقاوت پیشگان فرمان یافتند تا قتل و شکنجه و شرارت و تجاوز و تطاول را به اوج رسانند و عَلَم شقاوت را بر قلٌه قساوت بر افرازند . گورستان‌ها را پر کردند و زندان‌ها را پر تر. اما جنبش فرو ننشست.
دانستید که کار از گلوله پیش نمی‌رود . به تحبیب پرداختید. هر روز به بهانه‌ای جمعی‌ را فرا خواندید و با آنان به سخن نشستید . حتی شاعران شعر به مزد را ، مگر آب رفته را به جوی بازگردانید. اما شعار‌های ستم رسیدگان نشان داد که شعورشان بسی‌ بیشتر از این هاست و نارضائی آنان فراتر از آن است که به نوازشی فرو بنشیند. شعار" مرگ بر دیکتاتور" نشان آن بود که جز زوال استبداد و مرگ دیکتاتوری راضی‌ شان نخواهد کرد.
در هنگامه این بیداد و استبداد و در یکی از مجالس لطف و عتاب رهبری بود که جوانی دلیری کرد و وام شجاعت بگزارد و شما را به شنودن انتقاد دعوت و سفارش کرد(محمود حمیدنیا) .شما هم خشک و خنک پاسخ دادید که: بلی ما مخالف انتقاد نیستیم، همین و بس. پیدا بود که لغتنامه تنگ رهبری از شرح و بسط واژه انتقاد سخت تهی است و ذهن خو کرده به ستا یش ها و نوازش های مداحان ، تحمل ورود این مفهوم ویرانگر را ندارد.
آشکار بود و رفته رفته آشکار تر شد که رهبری هواهای دیگر در سر دارد. نه مشتا ق نقد است نه مشوق ناقدان و خوی نکوهیده استبداد چنان در دماغش متمکن شده است که سیاهی درحبش و سرخی درآتش.
حدیث تلخ حوادث ایام بعد را چگونه می‌توان نوشت که قلم را نسوزاند؟ اعظم مصائب آن بود که مزرع سبز جنبش را به خون سرخ جوانان آلودید و شمس و قمرِ آن را در بند کردید وآن دوشیر بیشه شجاعت را به زنجیر ستم بستید وآن دوچراغ راه آزادی را در تاریکخانه اسارت نشاندید بدین امید که جنبش فرو نشیند و بیداری فرو خسبد و اینک نیز مبتهج و مفتخرید که به عنایت ولی‌ّ عصر فتنه گران را محبوس کرده اید و بد خواهان را مأیوس و” به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد”. جمعی از بهترین فرزندان این آب و خاک اکنون در سیاه چال و زندان اند و رنجه و شکنجه می‌‌شوند و تاوان نیک‌خواهی‌‌ها و حق طلبی‌های خود را می‌‌دهند و نجاست و خباثت سفلگان و سفّاکان را به جان میکشند تا ردای ریاست و هاله قداست شما آسیب نبیند.
بس کنم گر این سخن افزون شود خود جگر چبود؟ که خارا خون شود

همین قدر بگویم کاری کرده اید که اینک کوچکترین اصلاح به یک انقلاب می‌‌ماند، آیا هنروحسن تدبیر این نبود که هاضمه مدیریت را ، چنانکه هنر همه دموکراسی هاست، چندان فراخ و نیرومند کنید که حرکات انقلابی بدل به اصلاح شود ؟
آیا از ضعف بصیرت وسوء سیاست نبود که با دروغزنی کم خردوفریبکار چون محمود احمدی نژاد ابتدا به مغازله پرداختید ودولت او را فخر امت وشرف سیاست وا نمودید وحاشیه نشینان درگاه رهبری هم امام زمان را دعا خوان وپشتیبان او دانستند ، لکن همینکه رفتار اورا حمل به نافرمانی کردید فرمان حمله باو را صادر کردید؟ جنٌ و انس جمع شدند و به شما گفتند:
بر تو میلرزد دلم زاندیشه یی با چنین خرسی مرو در بیشه یی
وشمااز سر رعونت گوش نکردید تا آنجا که:
سنگ روی خفته را خشخاش کرد این مثل بر جمله عا لم فا ش کرد
مهر ابله مهر خرس آمد یقین کین او مهرست و مهر اوست کین
باری از پس نامه نگاریهای نورانی نوریزاد، بجستجو در پایگاه الکترونیکی‌ و دفتر خطابه‌های پیشین شما برآمدم و ازبخت نیک این جملات نادر را یافتم که درین فضای ملول وعبوس ، مصلحت اقتضا می‌کند حقیقت انگاشته شود: " البته نباید با مسئولان مبارزه و دشمنی کرد ، اما این حرف به معنای‌ انتقاد نکردن و مطالبه نکردن از مسئولان متخلف از جمله رهبری نیست ، چرا که می‌‌توان در عین صفا و دوستی‌ انتقاد هم کرد. " ( ۱۷مهر ماه ۱۳۸۶ - پایگاه اطلاع رسانی دفتررهبری)
آقای خامنه یی
حالا من از همین سخن ساده و کم جان شما می‌خواهم قلم را جان دهم تا با شما سخنان جانانه بگوید که:
نه هر کس حق تواند گفت گستاخ سخن ملکی است سعدی را مسلٌم
سالها پیش دیدم که بر کنگرهٔ ایوان ، آنجا که مهمانان را می‌پذیرید کتیبه یی نهاده اند و این سخنان امام علی‌ را به خط خوش بر آن کنده اند : " من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتادیب نفسه قبل تأدیب غیره ...... " : "هر کس بر مسند رهبری می‌‌نشیند ، نخست به تأدیب خود بپردازد و سپس به تأدیب دیگران ، که معلم خویشتن احترامش بیشتر از معلم دیگران است".

من می‌خواهم شما را در این تادیب کمک کنم
باور کنید من بر شما رقت بسیار میبرم که چگونه میتوانید از گرداب مداحی‌ها طاهر و سالم بیرون بجهید ؟ ناز پرورده مدح نرم مداحان آیا طاقت نقد سخت نقادان را خواهد داشت؟
نیک‌ خواهان دهند پند ولیک نیک‌ بختان بوند پند پذیر
پند من گر چه نیکخواه توأم می‌ کند در تو سنگدل تاثیر؟
بر رعایایی چون خود و نوری زاد و ... هم رحمت میبرم که چه مایه ناکامی کشیده اند و ناراستی دیده اند که اکنون کلماتی‌ کم جان را که با کراهت ادا شده اند باید به منزله کرامتی آسمانی بر گیرند و در پناه آن خطر کنند و‌ای بسا که ترک جان و سر کنند
غریبا ! واعظ مسجد کرامت مشهد را چه افتاده است که خود وعظ کسی‌ را نمی‌‌شنود و قدرت مطلقه ولایت در گوش او چه خوانده است که ناشنوا ما ند ه است ؟
ای صاحب کرامت ! شکرانه سلامت روزی تفقّدی کن درویش بی‌ نوا را
شما که کراراً در خطابه‌های خود برای اعیان حضرت و ارکان دولت به ویژه سفیران و رایزنان و مبلغّان می‌گویید " پیام اسلام را به همه جا برسانید . ما برای جهانیان حرف‌های گفتنی بسیار داریم " آیا نمی‌دانید که سخن بدون مجال نقد ، نه گفتنی میشود و نه ماندنی. شما و همراهانتان که همیشه یک سو‌یه سخن میگوئید و سخن دیگران را نه از نزدیک و نه از دور نمیشنوید و اصلا لایق شنیدن نمی‌دانید ، کدام حرف گفتنی برایتان باقی‌ مانده است ؟ چهار صد سال است که جهان تئوری نقد آزاد و عمل آزادانه نقد را می‌‌آزماید و از برکاتش بهره مند می‌‌شود. حالا از شما چه بشنود که ز این بانگ جرس چهار صد سال است پس مانده آید و هنوز سخنان آب ندیده و نقد نشنیده خود را علاج درد‌های جهانیان می‌دانید؟
ای کاش نقد‌ها را فقط نشنیده می‌‌نهادید و ناقدان را این همه فرو نمی‌‌کوفتید.
کارنامه شما در پاسخگو کردن خویش و شنیدن نقد دیگران به هیچ روی درخشان نیست. جوانان و نیکخواهان توصیه های شما را بکدام پیشینه و پشتوانه جدی بگیرند؟ در آغاز رهبری که دماغ مرجعیت می پختید، فقیهی دلیر مشفقانه و عالمانه شما را پند داد که فروتنی کنید و جامه افتاء بر تن مکنید که "من افتی بغیر علم فلیتبوّأ مقعده من النّار"، صاعقه عذاب چنان بر او نازل شد که دیگر مراجع از بیم سرها در گلیم کشیدند وخائفانه در کنج خاموشی خزیدند. آنچه ولایتی ها با آن فقیه اهل بیت کردند ناصبی ها با علی واهل بیت نکردند. این پیمانه کوچک تحمل که به نیم قطره مخالفت پر می شود با سیلاب بی امان نقد چه خواهد کرد؟
البته در این میان فقیهی زیرک قد علم کرد وسر قدم کرد وجوهر در قلم کردو رساله یی در ولایت مطلقه شما فراهم کرد.مقام رهبری هم کرم کردو اورا به ریاست قوه قضاییه مفتخر ومکرّم کرد.
از سعیدی سیرجانی نمیگویم که او را از جان سیر کردید و به دست "سعید "شقی اسیر کردید و یک چند او را در غل و زنجیر
کردید وعاقبت او را هم سرنوشت امیرکبیر کردید، و چون او بسی بسیار، از فروهر ها گرفته تا پوینده و سهرابی وتفضلی و زیدآبادی واحمدقابل و... ودریغ از یک جمله توضیح یا استغفار.
چرا با ناقدان و مخالفان چنین می‌کنید؟ از مقید شدن قدرت مطلقه میترسید؟مگر آنان جز این می‌‌گویند که بازی‌ سیاست را به قاعده کنید و جامه ریاست را به اندازه ببرید؟ میترسید که دیگر نتوانید با اشاره انگشتی دفتر حیات کسی را ببندید؟ این همه که مردم را در خطابه‌ها به تقوا دعوت می‌کنید ، آیا می‌‌شود به انتقاد هم دعوت کنید؟ نقد، تقوای سیاست است و بی‌ انتقاد و مطالبه ، تقوا طبلی‌ تو خالی‌ است. مگر علی‌ با مردم خود نگفت :" لا تکفٌو عن مشورة بعدل او مقولة بحق فانی فی نفسی لست بفوق آن نخطی”:
"از مشورت دادن و حق گفتن با من دریغ نکنید که من برتر از خطا نیست".

در این روزگار چه حاجت به انوری پروری است که چنین با شاعران شب نشینی می‌کنید؟ آیا حافظان زمانه هم راهی‌ به مجالس شما دارند؟ آیا اصلا حافظ صفتانی باقی‌ گذشته اید ؟ شاعران پر گوی دم سرد وفصاحت فروشان بی درد کم نبوده اند و نیستند. حافط را دلیری نقد فقیهان و صوفیان و ریاکاران و تزویر گران و خرقه پوشان و زهد فروشان و محتسبان و اوقاف خواران و قارونان و گران جانان و عبوسان و شحنه شناسان ، یعنی نقد جامعه دینی زمان ، حافظ کرد نه حدیث سرو و گل و لاله و وصف چشم و ابرو وخال و گیسوی نازک بدنان و سیمین ذقنان.
شما هم بگذارید تا جامعه ، حافظان دلیر و نقاد و تزویر ستیز خود را بپرورد حتی اگر در روی شما بایستند وبدرشتی بگویند :
گر جلوه می نمایی و گر طعنه می زنی ما نیستیم معتقد شیخ خود پسند
نگویید مجلس خبرگان و خبرگان مجلس هستند و " عرایض لازم را به استحضار می رسانند ". آنان مفلسان منقادند نه مخلصان نقّاد: از دلق پوش صومعه نقد طلب مجو یعنی ز مفلسان سخن کیمیا مپرس
دیانت را چرا بهانه خشونت کرده اید؟ گفته اید "اسلام تازیانه هم دارد" ولی آیا فقط تازیانه دارد؟ عسل فروشی چه عیب داشت که سرکه فروشی اسلامی دائر کرده اید؟ می دانم به حافظ ارادتی دارید. پس "ارادتی بنما تا سعادتی ببری." جامعه حافظی بپا کنید: بی ریا و پر لبخند. هم کسوتان حلوا خوردۀ خود را بنگرید که کشوری را در ماتم وخرافه و ریا و گزافه غرق کرده اند، لبخند را از لب ها ، معرفت را از مغزها ودلیری را از دلها ربوده اند، جلوه می فروشند و عشوه می خرند، آب می دهند و گلاب می گیرند، درس غلامی و غمناکی به مردم می دهند و تخم تقلید و تزویر می پراکنند.
بنگاه بانگ ورنگ هم اینک خادم طنازی ها و گزافه پردازیها و شعبده بازی های آنان شده است: مدرسه ای برای نادانی و مصطبه ای برای ثنا خوانی و قهوه خانه ای برای نقّالی و سخنرانی و دغل سرائی برای آبرو سوزی و حیثیّت ستانی. صندوق صوت و صورت را بنگرید که سرای زاغ و زغن و خانۀ تزویر و دغل شده است و از آن جز بانگ تملّق ورنگ تزویر به چشم وگوش نمی رسد. نه صدائی از مدارا درآن هست نه سیمائی از مروّت، نه نقدی نه مطالبه ای، نه سؤالی نه محاسبه ای. درس غلامی می دهند و نقد دلیری می ستانند. آبرو ها می برند و دروغ ها می پراکنند. نیم خرده بر خشونت نمی گیرند ولی صد آفت در آزادی می بینند. از ریختن آبروئی چندان بیم ندارند که نمودن تار موئی.
تا بداند مؤمن و گبر و یهود کاندراین صندوق جز لعنت نبود
خدا را بر رعیّت رحمت آورید و جای این نرم تنان گزافه‌گوی را به سخت رویان بدهید که با شما درشتی کنند و با خلایق نرمی. با شما سردی کنند و با خلایق گرمی.
آن قدر ارتفاع بگیرید که تیغ تصرفتان جامۀ قوای سه گانه را چاک نکند اما آن قدر ارتفاع نگیرید که گوشتان فریاد مظلومان و صدای ناقدان را ادراک نکند. به شما زبانی توانا داده‌اند تا حق را بگویید ودستی نا توان یعنی که دراز دستی نکنید.
مجلس و دستگاه قضا را به خدمت نگیرید واز آنها رأی و حکم بر وفق مزاج خود طلب نکنید. دستگاه قضا باید پنجه در پنجه رهبری بیفکند و او را در سوء معاملاتش مؤاخذه کند. با این مجلس ذلیل وقضای زبون کدام دادگری و کدام مردم سالاری ممکن است؟ و انتخابات چه گرهی از کار ملت خواهد گشود؟ مثلث زر و زور و تزویر یعنی سه برادران لاریجانی را گماشته اید تاشما رااز شر قضا وقانون وحقوق بشر برهانند؟ خلایق رااز نحوست این تثلیث برهانید وبی خطر بر خط راست برانید. چهره قضا وقانون را به آب عزت از غبار ذلت بشویید واز اسب انتخابات فرودآیید وزمامش را بدست مردم بسپارید.


آقای خامنه یی
ولایت فقیه البته نه شرعاً اعتبار دارد نه عقلاً وکثیری از فقها وعقلا با آن مخالفند اما هرچه هست به معنای ولایت سیاسی ست نه ولایت معنوی ، ومفهومی جز ریاست و زعامت فقیه ندارد. امتحان کنید و همین را آشکارا بیان کنید "کافرم گر جوی زیان بینی". تا نا آشنایان، " ولایت فقیه" را دیگر عین ولایت باطنی و قداست معنوی نشمارند. دکان این مغالطه را خودتان ببندید. ریاست و سیاست را رنگ قدسی و آسمانی نزنید. صادقانه و آمرانه به صدا و سیما بگوئید تا ازین پس از زعامت فقیه سخن بگوید نه از ولایت او. تا هیچ مؤمنی به هوس ذوب شدن سر در تنور ولایت نکند و در آرزوی شفا یافتن ، نیم خورده "ولیّ خدا" را نخورد و« بر زمینی که نشان کف پای توبود» بوسه نزند و برای انتقاد کردن وجدان و ایمانش نلرزد.
این مغالطۀ کلان را خود از اذهان پاک کنید تا آنچه را به جبر تاریخ یا به سوء اختیار یا از بلندی بخت در دامن ایرانیان افتاده نیکوتر بشناسند.
سخنان شما اگر حجت باشد در عرصه سیاست ست نه در عرصه معرفت ،ودیگرچه معنا دارد درباره همه چیز سخن راندن و فقیهان و فیلسوفان و عالمان و مدیران و اقتصاددانان و هنرمندان و دانشجویان و روحانیان و شاعران و فیلمسازان و... را مخاطب قرار دادن و بهمه درس دادن؟ "خویش را کامل ندیدن خود کمال دیگر است" مگر نه؟از همه شگفت تر حدیث علوم انسانی ورهنمودهای ناروای شماست که عین نارسایی آگاهی و نا پارسایی اندیشه ست.تقوای سیاست که نقد است وتقوای اندیشه که سکوت است وتقوای عمل که مداراومروت است ازگفتاروکرداروپندار شما غایب است.در سیاست فراتر از نقد می نشینید ودر خطابه فزون تر از دانشتان سخن میگویید ودر عمل از حریفان ذلت وتسلیم میطلبید.
چه شب ها نشستم درین سیر،گم که دهشت گرفت آستینم که قم
آقای خامنه ای
با خود می اندیشیدم که تفاوت من با شما در کجاست. هر دو ایرانی و مسلمانیم و در دعوی متابعت از پیامبر عزیز اسلام همداستانیم و خیانت به وطن و هلاک حرث ونسل را اعظم گناهان میدانیم. فراستِ چندان نمی خواست که ببینم اختلاف عمیق در آن جاست که من به قبح ذاتی استبداد معتقد و ملتزمم اما شما استبداد را اگر به خاطر دین و در خدمت نشرو بسط آن باشد ، می پسندید و می پرورید وبا دینداری قابل جمع میدانید. بلی نقطه افتراق همین جاست و همه رفتار حاکمانه شما بر آن گواست (سخن ازوسوسه ثروت وقدرت نمیگویم وانگیزه های شمارا به پرسش نمیکشم وبینش سید قطبی شما از دین را هم در شمار نمی آورم). بی جهت نیست که گاه با یک سخنرانی جان و مال و آبروی کسی را به خطر می افکنید (ومن خوداز قربانیان این صلاح اندیشی مستبدانه ام و چون من بسی بسیار)، در انتخابات دخالت وتقلب می کنید ، مجلس را در رایزنی های مهم سر جای خود می نشانید، اجازۀ تظاهرات آزاد به هیچ گروهی و حزبی نمی دهید، بنام دفع تهاجم فرهنگی بروزنامه ها تهاجم می کنید، قوّۀ قضائیه را معلّق می گذارید و بی التفات به آن ، مخالفان را مجازات ودر حصروحبس می کنید، حتی با درویشان که "وفا کنند و ملامت کشند و خوش باشند" وفا نمی کنید ، به احدی اجازه نقد رهبری را نمی دهید، سپاهیان را به عرصه سیاست و اقتصاد می کشید، صدا و سیما را مهار میزنید، فرهنگ و دانشگاه را امنیتی نظامی می کنید، حوزه های علمیه دینی و مساجد ومنابر را حکومتی می کنید، ناقدان را حتی اگر از مراجع باشند فرو می کوبید، زور عریان را به خانه ها وخیابانها می برید و انصار حزب اله را برتر از قانون می نشانید و مصونیت قضائی می بخشید و...
آخر اگر روزی این آب وخاک به مخمصه یی و مهلکه یی بیفتد و بیگانگان دست طمع درآن دراز کنند از مجلسیان ذلیل ، از دانشگاهیان مظلوم، از نویسندگان شکسته دل وشکسته قلم، از عالمان بسته دهان، از احزاب اخته و مرعوب ، از سیاست پیشگان بله قربان گو، از مدیران ناکارآمد، از صدا و سیمای دروغگو، از روحانیان خونین دل، از کارگران فقیر، از نوکیسه گان فاسد انتظار چه معجزه ای می توان داشت؟
میگویید سپاه پاسداران هست، بلی "هیچ شهی چون تو این سپاه ندارد." ولی کشور پادگان نیست ، و همه کارش به قوای قهریه بر نمی آید. چه حسنی وهنری دارد تابع الگوی سوریه و لیبی شدن و کشور را به نیروهای نظامی و امنیتی و فراقانونی و... سپردن و در حصاری از عسکریان و لشکریان نشستن و به "نصربالرعب" دل خوش داشتن؟
باور کنید که استبداد ذاتا قبیح است وبا دینداری غیر قابل جمع ست و شرّش ازهر شرّدیگری فزون تر است . این رذیلت رابا فضیلت دفع کنید نه با رذیلت دیگر." ادفع بالّتی هی احسن السیئة".
به نقد تن دهید. " بر چشم دشمنان تیر از این کمان توان زد". استبداد را بکشید و خلقی را زنده کنید. نقد رهبری مقدمه آشتی ملی و نشانه نیرومندی و فرو تنی است. آغاز ورود به عرصه مدنیّت و مدرنیّت ، و تمرین دلیری و حریّت و نفی غلام پروری و عبودیّت است. چیزی را که چندین برکت در آن است چرا از رعیّت دریغ میدارید؟
زیرکان اطلاع واطمینان دارند که همه زجرها و زنجیرها وتجاوزها و تطاول ها به علم و رضا و اذن و اشراف شما ولذا گناهش بگردن شماست وبقول سعدی :
که گفت ار نه سلطان اشارت کند که را زهره باشدکه غارت کند؟
خبر خباثت ها وقساوتهای قصابان شما به تواتر رسیده است. آیا تاوان اینهمه جنایت را می توانید بپردازید؟ اگر همه خوبیهای مملکت محصول رهبریهای داهیانه وپیامبر گونه شماست چرا زشتیهایش نباشد؟ قدرت مطلقه مسوولیت مطلقه می آورد.
مورٌخان آورده‌اند که آغا محمد خان قاجار هم موسیقی می نواخت هم زیارت عاشورایش ترک نمی‌شد هم به دستان نامبارک خود سر می برید وچشم در می آورد. چرا رفتار و کردار شما باید یاد آور احوال وی باشد؟ از فقه صفوی آموخته اید که با " باغیان ویاغیان»چنین قساوت مندانه عمل کنید؟ بد نیست آن فقه را کمی هم به اخلاق بیامیزید و جان و مال و آبروی آدمیان را حرمت بگذارید. زندانهای شما خبر از خدایی خونخوار می دهند که از قتل وتجاوز باکی ندارد و پرده ناموس بندگان را می درد. از چنین خدایی به خدای عادل رحیم پناه برید و بر این بی رحمی ها و جنایات نقطه پایان بگذارید.
***************************************
می بینم که وام از غزالی و سعدی می گیرم و نصیحة الملوک دیگر می نویسم و از سلطان تقاضای عدل ورحمت برای رعیت می کنم و چه جای شگفتی است؟ نه نظام ما نظامی مردم سالار است نه مردم ما شهروندان حقّ مدار. بل همچنان سلطانی داریم ورعیتی . " اینک ز بنده دعوی وز محتسب گواهی".
سعدی گفت : "دو چیز حاصل عمر است: نام نیک و ثواب". شما هم برای نام نیک این جهان و پاداش کلان آن جهان ، در این "نصیحةالملوک" به عین عنایت بنگرید. ابراهیم نبی از خدا نام نیک می خواست: " و اجعل لی لسان صدقٍ فی الآخرین" شما هم که از نام نیک نمی گریزید. از صحبت دوستی برنجید که بد را حَسَن و خار را سمن و عیب را کمال و زشتی را جمال می نماید
کو دشمن شوخ چشم چالاک تا عیب مرا به من نماید؟
من دشمن چالاک شما نیستم اما ناقد بی باک شما هستم و در کار شما عیوب بسیار می بینم که اگر بنویسم مثنوی هفتاد بل هفتصد من کاغذ می شود. من در این مخاطبۀ پر مخاطره آبروی فقر و قناعت را می خرم و نام نیک و ثواب می طلبم. پروای حقیقت و مصلحت مرا به این خطر می خواند که بجای شربت شیرین مدح ،داروی تلخ نقد را در کام شما بچشانم.
زان حدیث تلخ می گویم ترا تا ز تلخی ها فروشویم ترا
بر این رعیّت فرشته فطرت رحمت آورید که در چنگال دیو استبداد همچنان اسیرند، نه لبخند بر لب دارند نه ایمان در دل نه نان در سفره ، نه دانش در دفتر ، نه نشاط عیشی نه درمان دلی. محتسبان لبخندشان را ربوده اند و واعظان شحنه شناس ایمانشان را. مفسدان نانشان را بریده اند و جاهلان دفتر معرفتشان را دریده اند. نه رنگ دادگری را می بینند نه چهره آزادی را . گران از تکالیف و تهی ازحقوق.
رهبرانشان شب و روز ارجوزۀ عدالت می خوانند و بدنیا درس مهر و کرامت می دهند. اما خود زندان ها را از قساوت انباشته اند و جامعه را به عفونت دروغ و ریا آغشته اند. درس غلامی به مردم می آموزند و رشته بندگی بر آنان می آویزند و در " رسم ناقدکشی و شیوه شهر آشوبی " استادند. صد خرده بر دیگران می گیرند و اما خرده ای انتقاد بر خود را نمی پذیرند. خدا و دیانت را سپر بی کفایتی های خود نموده اند و خود راقوم برگزیده و ولی ٌ مقرب خدا وانموده اند. یحسبون کل صیحة علیهم. هر نصیحتی را صدای دشمن و هر ندای مخالفتی را نوای اهریمن می دانند. کارشناسان مقدس تراشی اند ومهندسان خبره زنجیربافی. قاتلان بی باک مروت و سارقان چالاک حریّت.
بر این بندگان بندی رحمت آورید که چون غلامان غمگین در اسارت ولایت شمایند تا زنجیر غلامی وقفل غمناکی شان بشکند و برق دلیری و شادمانی در چشمان نمناکشان بشکفد.
"یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم" ، قومی جامه ونان و جان و جوانشان را دادند اما به آنان اجازه یک انتقاد و اعتراض ساده ندادند و جواب مطالباتشان را با داغ و درفش آبداده دادند؟
" با که این نکته توان گفت که آن سنگین دل" جواب مراجع را هم با سنگ داد؟ و بهمه ناقدان اعلام جنگ داد؟
آن کو تو را به سنگدلی گشت رهنمون ای کاشکی که پاش به سنگی برآمدی

آقای خامنه ای
حرف جدّی من با شما این است که حرف خود را جدّی بگیرید.حالا که صحبت از نقد میکنید، نسیه اش نگذارید، آنرا نقد کنید "چونکه آنرا کاشتی آبش بده". تا رعیّت به صداقت شما شهاد ت دهند و از برکاتش فایدت برند. از چه می ترسید؟ مبادا حشمت و جلالت شما بشکند؟ مگر دل است که شکستنش گناه باشد؟ تازه "از آن گناه که نفعی رسد به غیر چه باک؟" درآن شکستن صد برکت هست: سلامت میهن، سعادت رعیّت ، پالایش فرهنگ ، نام نیک ، شکستن طلسم غلامی و دمیدن روح دلیری ، تعدیل انحرافات و تقویم اعوجاجات و تصحیح اشتباهات... از این بیشتر چه می خواهید؟
من و دل گرفدا شویم چه باک؟ غرض اندر میان سلامت اوست
از مولوی بیاموزید و چهره متبسّم اسلام باشید ، نگذارید نامتان در زمرۀ بانیان و حامیان قراءت فاشیستی ازاسلام رقم بخورد. "ذاک دعوای وها انت وتلک الایام".
من از نوشتن این نامۀ مشفقانه تنها فتح باب نقد را امید می برم و بس وگرنه آنچه باید بر سبیل نقد گفته شود چندان است "که گرصد نامه بنویسم حکایت همچنان آید" .دیگران باید از راه برسند و از شما بپرسند دیوار وطن چرا خم شده است و جویبار فرهنگ چرا آلوده است و آسمان آزادی چرا ابری ست وچهرۀ دین چرا عبوس است وکمر عدالت چرا شکسته است وچشم هنر چرا گریان است و دل دانش چرا پریشان است و جان و آبرو چرا اینهمه ارزان است و داعیان شعار نه شرقی و نه غربی چرا در هوس پی افکندن یک "شوروی" دیگرند و هوای سیاست چرا مرگزاست و شکم اقتصاد چرا فربه از اختلاس وحرام است؟ کشتی انقلاب چرا کژ مژ می رود و ترکیۀ سکولار چرا از ایران دیندار بیش تر دل می برد؟
و چرا
جاهلان سرور شدستند و ز بیم عاقلان سرها کشیده درگلیم
می توانستم این نامه را نهانی روانه کنم تا " به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد" بدست شما برسد اما رواتر دیدم که طبل زیر گلیم نکوبم و صفا را به خفا نپوشم بل بلاغ مبین کنم و بر سر مناره فغان برآورم و " به پیش شحنه بگویم که صوفیان مستند" .
بقدر طاقت خشم خود را فرو می خورم و با دلواپسی عمیق از آینده کشور و بی کفایتی های ویرانگر وایران سوز، صبورانه سرکشی های قلم را مهار میکنم و درست گویی را به درشت گویی نمی آمیزم و خطاب بی عتاب می کنم، وسخن بنرمی و آزرم می گویم تا دلی را به نصیحت گرم کنم وسلطانی را از سوء سیاست برهانم.
پست می گویم باندازۀ عقول عیب نبود، این بود کار رسول
نرم گو لیکن مگو غیر صواب وسوسه مفروش در لین الخطاب
رهبری حق شما باشد یا نباشد ،نقد رهبری بی شبهه حق مردم است وگوش کردن به نقد آنان تکلیف شما.آنهم در علن نه در خفا.
صد محفل و مجلس برای تائید ولایت فقیه بر پا می‌کنید یکی‌ هم برای نقد و آسیب شناسی‌‌اش بر پا کنید.صد مداح و ثنا خوان در روز نامه و صدا و سیما دارید ،یک نقاد را هم تحمل کنید. نه فقط تحمل که تشویق کنید تا عیب شما را آشکارا بگویند. زیان نمیکنید. خشونت نقد را بچشید ، خاصیت‌ها دارد. دانشگاه‌ها را بگذارید حقیقتاً دانش گاه ودارالعلم باشند . راضی‌ مشوید که حرامیان و راهزنان دهان و استخوان دانشجویان را بشکنند و چشمشان را در آورند . دشنه را به مصاف دلیل نفرستید. بگذارید افکار شاخ یکدیگر را بشکنند. از زوال ایمان جوانان نهراسید. دشمن‌ترین دشمنان ایمان ، مستبدان اند نه نقادان . به مغرب زمین نگاه کنید . سه‌ قرن است گزنده‌ترین و کوبنده‌ترین مخالفت‌ها و دشمنی‌ها رابا دین کرده و میکنند ، اما دین داری معرفت اندیش همچنان بالنده و باقی‌مانده است. کلیسا‌ها چراغشان روشن است. کتاب‌های محققانه در تاریخ و فلسفه و علم و دین ، بهتر و بیشتر از کشور ما به بازار می آیند.عاقبت ماندنی‌ها می‌‌مانند و رفتنی‌ها چون کفی بر آب می‌‌روند. .
دشمنان با انبیا بر می‌‌تنند پس ملایک رب سلٌم می‌‌زنند
کاین چراغی را که هست اونوردار از دم و پف‌های دزدان دوردار
آنقدر جامعه را چون کودکی تر و خشک نکنید و پستانک ولایت به دهانش نگذارید .خدایی نکنید بل خدا را در میان آورید ! هر جا عدالت و خلاقیت و رحمت و حرّیت هست ، خدا هم هست. خدایی که ما میشناسیم و می‌‌پرستیم موصوف به این او صاف است. جامعه را لبریز از عدالت و رحمت و خلاقیت کنید ، خدایی می‌‌شود.به قشور و ظواهر دل شاد مکنید و حقیقت را به مجاز نفروشید .
" غرّه مشو که گربه عابد نماز کرد ".
آقای خامنه‌ای
من و شما افسانه می‌‌شویم ، اما این نامه ها جاودان می‌‌ماند ، چون پنجره‌ای به روی آینده و چون آینهِ یی برای آینده گان که چهره ریاست شما را می‌‌نماید و قصه زعامت شما را می‌‌خواند.
باری چو فسانه میشوی ای بخرد افسانه نیک‌ شو نه افسانه بد
به منزل نخستین قدم بگذارید و به منزله‌ نخستین قدم ، بگذارید این نامه را همگان بخوانند ، آن هم به فراغت نه به تشویش ، در روز نامه‌ها نه در شب نامه ها، در علن نه در خفا. با رعیت فتح باب گفتگو کنید و به آنان جواب علنی بدهید و از“استبداد دینی تان “دفاع کنید .این نامه را خود بر مردم بخوانید وگر نه مردم بر شما خواهند خواند که:” من نام لم ینم عنه "از کثرت این گونه نقد‌ها و نامه‌ها نترسید.اگر رشته عدالت محکم شود ، عده این نامه‌ها هم کم میشود. اگر هم نشد ، آن را که حساب پاک است از محاسبه چه باک است؟ کمترین حرمت به حقوق رعیت آن است که سخنش شنیده و سنجیده شود. این باب را گشاده نگاه دارید که صد گشایش در آن است.قدر این قلم‌های بی‌ طمع را بدانید و تا سیلی روزگار در نرسیده حلوای نقد رایگان را نوش جان کنید.
نه فخری است برای جمهوری اسلامی و نه نام نیکی‌ برای شما که ناصحان نا امن باشند . اما اگر باری به صاعقه غیرت یا به ساءقه مصلحت ، کارگردانان دیوان قضا فرمان یافتند تا صاحبان این قلم‌ها را در بند کنند ، بسپارید تا جرم دیگری برای‌شان نتراشند و بر گناه ناکرده‌ شان نام گناه دیگر ننهند و برایشان جامه تنگ جاسوسی ندوزند و نامه ننگ ناموسی ننویسند.خویشاوندانشان را نیزآزار مکنیدوهمسران وفرزندانشان را به سیاهچال ها مبرید ودر سردخانه ها منشانید ودست تجاوز وتطاول در شرافتشان دراز مکنید . جوانمردی را به جوانمرگی میفکنید.آیا می پسندید با فرزندانتان چنین کنند؟
در پایان ، باز هم وامدار گفتمان مهربان سعدی هستم که رعیت وار باب نصیحت را با سلطان می‌‌گشود :
شهی که پاس رعیت نگاه می‌‌دارد حلال باد خراجش که مزد چوپانی است
وگر، نه راعی خلق است زهر مارش باد که هر چه می‌‌خورد او جزیت مسلمانی ست

قل اطیعوالله واطیعوالرٌسول. فان تولٌوا فانما علیه ما حمٌل وعلیکم ما حمٌلتم.وان تطیعواه تهتدوا وما علی الرٌسول الاالبلاغ المبین.هذابلاغ للنٌاس ولینذروا به ولیعلموا انما هو اله واحد.ولیذٌکٌر اولواالالباب
.
اوّل دیماه1390
عبدالکریم سروش

۱۳۹۰ دی ۱, پنجشنبه

در واکنش به آنچه دراجلاس شورای همکاری خلیج فارس گذشت تجارت 25 میلیارد دلاری با امارات متحده عربی قطع شد

رابطه تجاری جمهوری اسلامی و امارات متحده روز گذشته قطع شد، که دلیل آن را در عنوان اصلی این شماره پیک نت می خوانید.
حجم کل واردات و صادرات ایران و امارات در سال ۸۹ مطابق آمار گمرک 15 میلیارد دلار و مطابق آمار گمرک امارات حدود 25 میلیارد دلار بود. تفاوت این دو رقم به آن دلیل است که از مرزهای آبی ایران در خلیج فارس که دراختیار سپاه است، 10 میلیارد دلار کالا بدون ثبت در گمرک وارد و خارج می شود می شود. درحالیکه در امارات متحده حساب و کتاب وجود دارد و هر کالاهائی که وارد می شود و یا خارج می شود، به ثبت می رسد.
روز گذشته برخی رسانه های داخل کشور نوشتند: حجم صادرات و واردات ایران با کشورهای جهان بدون احتساب نفت و گازی، حدود 125میلیارد دلار است که از این رقم، 25 میلیارد دلار سهم امارات است و به همین دلیل امارات متحده بزرگترین طرف تجاری ایران است.
این حجم از مناسبات تجاری ناشی از دو واقعیت است.
1- نابودی تولید داخلی و حاکمیت اقتصادی تجاری- وارداتی که نیازمند بندرگاه است.
2- تحریم های جهانی و محدودیت هائی که درمرزهای مشترک ایران با کشورهای همسایه وجود دارد.
معاون گمرک جمهوری اسلامی، در ارتباط با قطع مناسبات تجاری با امارات متحده، روز گذشته وحشت زده از نتایج این اقدام سیاسی گفت:
32 درصد تجارت ایران با کشور امارات متحد عربی است و در 8 ماهه ابتدای امسال ارزش واردات ایران از امارات نزدیک 13 میلیارد دلار و ارزش صادرات بالغ بر 3 میلیارد دلار بوده است. بنابراین، بهتر بود تصمیمات سنجیده تر گرفته شود.
پیک نت 30 آذر

۱۳۹۰ آذر ۲۸, دوشنبه

آقایان علما تقیه می فرمایند! جاوید فر

آقایان علما
تقیه می فرمایند!
جاوید فر
محمد نوریزاد شرف مانده‌های نسل اول است. تا امروز ۱۵ نامه به رهبر خود نوشته، و دریغ از دو سطر پاسخ. اگر در روی کره‌ی زمین فقط یک نفر طالب رستگاری رهبر فعلی باشد، همو است.
او در نامه‌ی آخر از جمعی معروف خواسته که اگر هیچ کار ازشان بر نمی‌آید، دستکم چیزی برای رهبر بنویسند. اکثر این معروفها از روحانیت هستند.
جسته و گریخته دلایلی از طرف روحانیت در باب بی عملیشان به گوش می‌رسد، که نوریزاد در نامه‌ی آخر خودش هم به آنها اشاراتی داشت.
لازم است با هم آنها را بررسی کنیم.
۱. عدم احتمال تاثیرگذاری: اینکه نامه‌ی ما تاثیر ندارد.
سوال این است که «بر کی؟». بر رهبر فعلی شاید، ولی بر بعضی دودل ها چه؟ بر جوانانی که ادعای معلمی‌شان را دارید چه؟ بر ملتی گرسنه و بیکار و فسادزده چه؟
سواستفاده‌ی دشمنان: اینکه این نامه‌ها باعث سواستفاده‌ی دشمنان می‌شود.
دشمن کار خودش را می‌کند، و چقدر هم با سکوت شما موفق است. شما هم کاری بکنید.
۳. عدم اطمینان از گفته‌ها: اینکه مغرضان اشکالات را بزرگتر جلوه می‌دهند، و وضع به آن خرابی نیست که تذکر مستقیم ما را طلب کند.
در این صورت مردم می‌پرسند روحانیتی که در بدست آوردن تواتر یک حدیث ۱۴۰۰ ساله ادعای استادی دارد، چطور از بدست آوردن تواتر حرف و حدیث زمان خودش ناتوان است؟ زمانی تاجزاده، دیگر شرف نسل اول گفته بود، وقتی آقای جنتی روزگار خودش را درست تحلیل نمی‌کند، چطور می‌توان ادعای تحلیل ۱۴۰۰ سال پیش را از او قبول کرد.
بسیاری از جماعت اسم آورده شده در نامه‌ی نوری‌زاد، برای امور شخصی یا نیمه‌شخصی نامه و پیام می‌فرستند. آیا به اسارت رفتن یک ملت ارزش دو خط نامه را ندارد؟

۱۳۹۰ آذر ۲۶, شنبه

نمی خواهیم کش بدهیم، اما کش می آید! بانک ملی ج. اسلامی از "کانادا" مدیریت می شود!

با سلام و درود و احترام- اینجانب از کارمندان بازنشسته نظام بانکی کشور هستم ورازها در سینه دارم که تدریجا برایتان خواهم فرستاد و دیگر سکوت را جایز نمیدانم .

اظهارات اخیر پور محمدی _ که شما هم قسمتی از آن را دو روز پیش چاپ کردید_در باره واجد شرایط فساد بودن دستگاههای دولتی با نظر سنجی دمکراتیک منشانه از مردم (http://www.entekhab.ir/fa/news/46816)، دو نکته دارد:
نکته اول این که توپ را با یک ژست زرگری به هم پاسکاری می کنند تا بازنده اصلی این بازیها حقیقتی باشد که تصادفا از زبان امثال جهرمی نیز قبلا در رفته است. جهرمی که با وجود انکارهای مداوم فرار خاوری توسط حسین دشتی، پیشکار و ملیجک خاوری در بانک ملی، نامه سرگشاده به مردم نوشت و تلویحا برای این که بار جرمش سبک تر شود، انگشت اشاره اش را سمت خاوری گرفت و شریک اصلی را نمایاند. وی در آن نامه اشاره کرده است که خاوری با رخصت مقامات بالاتر و برای سرپوش گذاری روی چاه فاضلاب اختلاس، توانسته ایران را ترک کند و مقصر اختلاس است. اشاره ای که مقامات با دستپاچگی آن را جمع و جور کردند و همین حسین دشتی، پیشکار اول خاوری_که یک شبه در بانک ملی ایران پله های ترقی را در عرض دوسال طی کرد تا به حکم خاوری دو سمت اساسی یعنی ریاست کلی روابط عمومی و ریاست دفتری حوزه مدیر عامل رابا حفظ سمت یکجا داشته باشد _ بارها به رسانه ها وعده داد که خاوری برای ماموریتی به خارج رفته و تا چند روز دیگر بر می گردد. وعده ای که صد البته هرگزعمل نشد و جهرمی در نامه سرگشاده فوق با عنوان آدرس غلط از آن یاد کرده است. وگرنه رقابت قوه قضاییه با قوه مجریه به اعتبار یک نظر سنجی مثلا مردمی ، آنهم برای سنجش میزان وثوق و اعتبار و اطمینان مردم از عملکرد این دو نهاد به یک جوک بیشتر شباهت دارد. چرا که آنان خود بهتر از همه میزان محبوبیتشان! را در میان مردم میدانند.
نکته دیگر این که مردم با این حرفهای رنگ و رو رفته تغییراتی حس نمیکنند: اختلاسی در حد جنایت بشری اتفاق افتاده است ، اما نه کسی به رئیس کل بانک مرگزی میگوید بالای چشمش ابروست، نه وزیر اقتصاد عوض می شود، نه معاون بانکیش ابولحسنی را که روز استیضاحش در مجلس قول عوض شدنش را به نمایندگان داد، عوض خواهند کرد و نه این تیم از هم می پاشد که آقایان سوراخ دعا را خوب یافته اند! وگرنه کسی که ریگی را در میان ابرها و هواپیمای فوق سری رادار گریز امریکا را در آسمانها شکار میکند، عاجز از برگرداندن خاوری است؟ حاشا و کلا!
نکته مهمتر این که علیرغم فراراندن یا فراریدن! مدیرعامل، هنوز تیم خاوری بانک ملی را اداره میکند. همچنان که مدیر واقعی قوه قضائیه و مقننه هم برخلاف حضور تصنعی روسای آنان، کس دیگری است. سر دسته تیم خاوری در بانک ملی ایران حسین دشتی است که آخرین نامه ای هم که از خاوری در مطبوعات ایران لو رفت، به نام اوست.
پیشکار خاوری اکنون به لطف مقامات و خوش خدمتی چنان کلفت شده است که حیدری، مدیر عامل جدید و بی خطر بانک ملی هم یارای جابجایی او را نداشته باشد! وی که به قول خودش چند سال پیش با یک وانت بار کل خانه اش را از مشهد تا تهران آورده، به یمن ریزه خواری سر سفره خاوری ،خانه ای به قیمت یک میلیارد و هفتصد ملیون تومان در یوسف آباد تهران خریده است. دست نامبرده به عنوان نماینده از ما بهتران در بانک ملی برای همه رو شده اما مدیر عامل جدید چنان به فرموده عمل میکند که توان تغییر رئیس دفترش را هم ندارد و البته خودش هم می داند که ماشین امضایی بیش نیست. یعنی در بزرگترین بانک جهان اسلام! رئیس بازرسی کل کشور یک خروار از این نظر سنجی ها را فشرده اش کند یک نان بربری نمی شود که شکم یکی از صد هزاران گرسنه ای را سیر کند که در این مملکت غنی سر گرسنه به بالین می گذارند، هرچند بقول معاون اول رئیس جمهور خدوم! اصلا ما در کشورمان گرسنه نداریم! اینان نطفه شان با دروغ بسته شده است.
پیک نت: خواننده گرامی که نامه بالا را دراختیار ما قرار داده، همراه نامه افشاگرانه خود چندین ضمیمه و سند نیز ارسال داشته که انتشار آنها نه در ظرفیت پیک نت است و نه در حوصله خوانندگان. طبیعی است که تا همین حد هم که ایشان نوشته و ما منتشر کرده ایم، ماجرا روشن است. امیدواریم در پیام بعدی نام اداره کنندگان قوای مقننه و قضائیه را نیز برای مردم روشن فرمایند.
پیک نت 24 آذر

۱۳۹۰ آذر ۲۳, چهارشنبه

مردم ایران بیمار نیستند فکری برای جنون رهبر باید کرد! ساسان کردستانی

آقای خامنه ای بدنبال یک سکوت سنگین و هفته ها غیبت، عاقبت به زبان آمد و راهپیمائی آرام و اعتراض حدود 3 ملیون نفر به کودتای انتخاباتی خرداد 88 را " بیماری " نام نهاد!
ایشان همچون اصحاب کهف، بسان انسان های بی خبر از همه جا و بدون توجه به رخدادهای بزرگ و کوچک یک ماهه اخیر و انفجار تأسیسات موشکی ملارد و سپس اصفهان ، به زبان آمدند و میلیون ها ایرانی را مریض و بیمار خطاب کردند و در برابر آن ، تظاهرات اجباری و دولتی کارمندان و حقوق بگیران را در همان سال که نزد مردم ایران به روز کیک و ساندیس شهرت دارد " حماسه 9 دی " نام نهادند !
انتظار می رفت که ایشان به جای نمایشنامه خوانی از مردمی که تا خرخره زیر بار سنگین هزینه های روزافزون زندگی قرار دارند حداقل در کلام دلجوئی می کرد وحلالیت می طلبید !
انتظار می رفت از بیکاری و بی آیندگی10 تا 15 میلیون جوان ایرانی، از تورم 40 درصدی دولت بی برنامه و برگمارده خود و از آلودگی فلج کننده تهران و شهرهای دیگر کشور سخن بگوید که نگفت !
گیرم بر فرض که حرف شما درست باشد و شما توانستید 3 سال پیش به کمک صدها دستگاه اتوبوس و ...میدان انقلاب تهران را که وسعت آن با میدان آزادی قابل قیاس نیست را پر از هواخواهان خود بکنید (کما این که عکس های هوائی گوگل موید همین است ) خوب یعنی با این راه پیمائی فرمایشی ( که شاه سابق هم بهتر از شما می توانست انجام دهد ) می توان صدها کارخانه تعطیل شده را فعال کرد و انبوه عظیم بیکاری را برطرف کرد ؟
تهران تحت زعامت شما که با مدیرت رئیس جمهور خودتان تبدیل به یک اطاق گاز عظیمی شده که براساس آمارهای رسمی دولت، روزانه بیش از 300 نفر در آن بیمار که چه عرض شود، بلکه خفه می شوند و نیز مصیبت اعتیاد و فحشا و سرقت و آدم کشی و کلیه فروشی در آن بیداد می کند را چگونه و با کدام برنامه می خواهید حل و فصل فرمائید و آیا بهتر نیست از آن سخن بگوئید ؟
امروز مردم به جان آمده از حکومت شما برنامه مدُون و نقشه راه برون رفت از هزاران درد و بیماری می خواهند که شخص شما در خلال 23 سال زعامت خود مسئول ایجاد و یا تشدید آن هستید و با بیمار نامیدن معترضین خود و تحقیر اعتراضات مردمی ، اگر قصد فرار از وافعیات موجود ندارید پس قرار است کدام معضل امروز مردم ایران را پاسخگو باشید ؟ چرا به مردم چنین گرفتار و خشمگین اهانت می کنید ؟
پیک نت 22 آذر

۱۳۹۰ آذر ۲۰, یکشنبه

برای تحریم نفت ایران اتحادیه اروپا به اجماع رسید

خبرگزاری رویتر شب گذشته از مقر اتحادیه اروپا گزارش داد که کشورهای عضو این اتحادیه بر سر تحریم خرید نفت از ایران به توافق رسیدند اما زمان اجرای آن اعلام نشد. این اتحادیه اکنون در تلاش است تا روسیه را نیز به جبهه تحریم نفتی ایران وارد کند.
درعین حال امریکا در تلاش است تا کشورهای امریکای لاتین، آسیا و افریقا را وارد جبهه تحریم نفت ایران کند.
۱۸ درصد از نفت صادراتی ایران به کشورهای عضو اتحادیه اروپا وارد می‌شود. مقصد بیشتر نفت صادراتی ایران، کشورهایی از آسیا، افریقا و امریکای لاتین هستند.
ایران در حال حاضر روزانه 4 میلیون بشکه نفت استخراج می کند که بیش از 2 میلیون بشکه آن صادر می شود و با این صادرات، که بدلیل تحریم ها از میزان آن کم شده، هنوز دومین کشور صادرکننده نفت پس از عربستان سعودی در میان کشورهای عضو اوپک است. اما بتدریج عراق می رود تا مکان دوم صادرات نفت در جمع اعضای اوپک را به خود اختصاص بدهد. بویژه با تحریم نفت ایران. پیش بینی می شود از آغاز سال جدید میلادی عراق دومین صادر کننده نفت در میان اعضای اوپک بشود.
پیک نت 16 آذر

۱۳۹۰ آذر ۱۶, چهارشنبه

دلائل کودتا علیه موسوی در مصاحبه با آیت الله کنی

آیت‌الله محمدرضا مهدوی ‌کنی رئیس جدید مجلس خبرگان و دبیرکل جامعه روحانیت مبارز با مجله پاسدار اسلام گفتگو کرده است. این گفتگو بی آنکه نقدی بر آن نوشته شود و یا نکات اساسی مطرح شده در آن مورد بحث قرار گیرد و یا حتی برجسته شود که خوانندگان توجه بیشتری به آن بکنند، وسیعا در سایت های داخل و خارج کشور منتشر شده است.
مهدوی کنی در این گفتگو، مسائلی را درباره دوران مبارزاتی خود در زمان شاه و همچنین نقل قول هائی را از آیت الله خمینی در باره ولایت فقیه و ... مطرح کرده و سپس مکرر در مکرر از رهبری آقای خامنه ای ستایش کرده است. البته اما و اگرهای کم رنگی را دراین ارتباط مطرح کرده اما این اما و اگر ها پشت ستایش ها کمرنگ شده است. در مجموع، دراین گفتگو سه نکته محوری وجود دارد:
1- بیان صریح دلیل کودتای 22 خرداد و جلوگیری از رئیس جمهور شدن موسوی.
2- تناقض گوئی با هدف رسیدن به اتحاد با باند مصباح یزدی برای انتخابات مجلس و سکوت کردنش درباره حمایت همه جانبه ای که از روی کار آمدن احمدی نژاد کرده بود.
3- وارونه جلوه دادن موضع گیری های سالهایش در سالهای اول انقلاب، بویژه در جریان نبرد قدرت در حزب جمهوری اسلامی بر سر مقابله با بنی صدر.

1- مهدوی کنی: آقای آقازاده- وزیر اسبق نفت- قبل از انتخابات ۸۸ پیش من آمد و گفت: «شما با آقای میرحسین موسوی مخالفت نکن و سکوت کن». من دو تا ایراد گرفتم و گفتم:‌
«من آقای میرحسین را از نظر اقتصادی یک آدم سوسیالیست می‌دانم. ایشان نه فقط در دوران جنگ، که اصولاً سبک تفکرش این بود. مسئله بعدی هم اینکه ایشان به آقای خامنه‌ای اعتقاد ولایی ندارد. درحالیکه ما آقای خامنه ای را رهبر نمی‌دانیم، بلکه می‌گوییم ایشان نائب امام زمان«عج» است و نوعی تقدس برای این جایگاه قائلیم. آقای میرحسین به این اعتقاد ندارد. ممکن است بگوید رهبری را در قانون اساسی قبول دارد، ولی این برای ما کافی نیست. انتخابات که تمام شد و آن اوضاع که پیش آمد، به ایشان گفتم: «دیدی آقا را قبول ندارد!»
مهدوی کنی در ادامه همین گفتگو، هنگامی که درباره ضرورت حفظ اتحاد در جبهه راست و بقول خود ضد سوسیالیستی سخن می گوید، قبول قانون اساسی برای اتحاد را کافی می داند. یعنی همان چیزی که درباره موسوی با آن مخالفت کرده بود. بنابراین مسئله او شخص موسوی، نظرات اقتصادی او و مخالفتش با استبداد فردی است.
2- مهدوی کنی: در این انقلاب کسانی که امام، رهبری و قانون اساسی را قبول دارند، در بعضی از جنبه‌ها ممکن است تفاوت‌هایی داشته باشند. بیاییم با هم باشیم، چون در این صورت است که هیچ نگرانی‌ای وجود ندارد و انقلابیون، در انتخابات، اکثریت را به دست خواهند آورد، ولی این جدایی‌ای که الان درست کرده‌اند، خطرناک است.
3- مهدوی کنی درباره اولین انتخابات ریاست جمهوری و حذف بنی صدر نیز واقعیت را نمی گوید. این که او از جمله روحانیونی بود که مخالف حذف بنی صدر بود و تا آخرین لحظات نیز بر این نظر خود باقی مانده بود. این که انگیزه او چه بود؟ را خودش باید توضیح بدهد، اما دراین گفتگو حقیقت را نمی گوید! حقیقتی که اتفاقا از نقاط مثبت کارنامه سیاسی او در جمهوری اسلامی است. نه تنها درباره بنی صدر که حتی در باره مجاهدین انقلاب اسلامی نیز روش و منش دیگری داشت، تا حدی که بهزاد نبوی عضو ارشد این سازمان او را به حکمیت در اختلافات درون حکومتی قبول داشت و رهبری این سازمان در سالهای اول پس از درگذشت آیت الله خمینی برای حکمیت به وی نامه نوشتند.
امان از جاه طلبی و قدرت که تنها خامنه ای را به قعر خودکامگی و جنایت و کودتا نکشید، بلکه دامن امثال مهدوی کنی را هم گرفت.
پیک نت 16 آذر

۱۳۹۰ آذر ۱۲, شنبه

علینقی جهرمی عصای دست احمد جنتی مجرم است، اما آزاد می گردد

روز گذشته اعلام شد که حکم مجرمیت "علینقی جهرمی" پیشکار اقتصاد احمد جنتی در فارس و سپس پیشکار سیاسی او در شورای امنیت که به پاس خدماتش در کابینه اول احمدی نژاد وزیر کار و سپس مدیرعامل بانک صادر شده بود، صادر شده است. این حکم به دلیل نقش مستقیم وی در اختلاس 3 میلیارد دلاری صادر شده است. علیرغم صدور این حکم، علینقی جهرمی که از چند سال پیش نام خود را تبدیل به "سید محمد جهرمی" کرده است، هنوز بازداشت نشده و پیشکاری هایش را ادامه میدهد!
جهرمی در سمت معاون اجرایی و امور انتخابات شورای نگهبان، در انتخابات مجلس هشتم و همچنین انتخابات سال 1384 ریاست جمهوری که منجر به رئیس جمهور شدن احمدی نژاد شد، نقش مهمی در ابطال صندوق های رای و تقلب های گسترده و رای سازی و صندوق سازی مطابق دستورات احمد جنتی داشت و در کابینه اول احمدی نژاد، دارای چنان وزن و پشتوانه ای بود که حدس زده می شد پس از احمدی نژاد سکان ریاست جمهوری را بدست او خواهند سپرد.
پیک نت 9 آذر

حمله به سفارت انگلیس پرونده جدید ج.اسلامی در شورای امنیت سازمان ملل

پس از انتشار خب و بردن پرونده این حمله به شورای امنیت سازمان ملل را در دستور کار قرار دادند. متعاقب آن وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی در بیانیه ای از رفتارغیر قابل قبول معدودی از مهاجمین ابراز تاسف کرد. این درحالی است که نخستین عکس ها و تصاویر منتشر شد از مهاجمین، کاملا آشکار می سازد که مهاجمین نیروهای ویژه سپاه بوده اند و نیروی انتظامی نیز با آگاهی از همین مسئله، بسیار محترمانه راه تهاجم را برای آنها باز کرد. برای اثبات ماهیت مهاجمین هیچ نیازی به مجموعه عکس ها نیست. همین دو عکس کافی است. آن که لگد به شیشه و در می کوبد و آن که نظارت می کند و آن که کوکتل بدست نوبت گرفته، خودشان هستند. در عکس دوم نیز یکی از مهاجمین که بنام "کریم جلالی" عضو سپاه قدس است شناسائی شده است. دهها سردار و عضو سپاه و سپاه قدس و امنیتی های وزارت اطلاعات در سالهای اخیر از ایران گریخته و در خدمت اسرائیل و امریکا قرار دارند و در داخل کشور و حتی در میان همان ها که به سفارت انگلیس حمله کردند نیز هستند کسانی که عکس و مشخصات مهاجمین را برای اسرائیل و امریکا و انگلیس بفرستند.ر حمله به سفارت انگلستان در تهران، آمریکا و اتحادیه اروپا این حمله را محکوم کرده
پیک نت 9 آذر

۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

بیانیه "راه سبز"، به استقبال 16 آذر هسته های دانشجوئی برای گسترش آگاهی تشکیل بدهید

شورای هماهنگی راه سبز امید بمناسبت روز دانشجو – 16 آذر- بیانیه ای صادر کرد.در بخش هائی از ابن بیانیه آمده است:

از خاطرات تلخ سال های دور که بگذریم، دو حادثه ی هولناک حمله نیروهای نظامی، انتظامی، امنیتی و همراهان لباس شخصی آنان به کوی دانشگاه تهران در سال های ۷۸ و ۸۸ را همگی به یاد داریم؛ حوادث خونینی که حاکمیت هربار در آغاز به انکار آن پرداخت و پس از آنکه در مقابل موج اعتراضات مردم ناگزیر به پذیرفتن وقوع آنها شد، دستور پیگیری قضایی صادر کرد، و سرانجام با بازداشت، حبس و محرومیت از تحصیل مظلومان و ارتقای درجه ی ظالمان، به خیال خام خویش، پرونده را مختومه کرد.
در روزهای سخت و تلخی که می گذرانیم، گذشته از دهها شهید به خون خفته، صدها دانشجوی آزادیخواه در زندان ها به سر می برند یا پرونده قضایی برایشان تشکیل شده و به قید وثیقه آزادند و یا از ادامه ی تحصیل محروم و دچار تهدیدهای مشدد شده اند. حاکمیت اما نمی فهمد که بزرگترین دشمن استبداد، آگاهی است و از همین روست که مهندسی آزمون های ورودی مقاطع مختلف دانشگاه، تصفیه ی گسترده ی دانشجویان و اساتید، توسل به شعارهای نخ نمایی همچون «اسلامی کردن» دانشگاه ریشخند می زند، دستکاری در ترکیب هیئت علمی دانشگاه ها و انتصاب کسانی که بتوانند «به فرموده» تدریس کنند، همه و همه بی اثر مانده و خواهد ماند. خودکامگان باید به جای مضحکه ی دم زدن از ضرورت برپایی کرسی های آزاداندیشی در شرایط خفقان آوری که بر دانشگاه ها تحمیل کرده اند، برای مقابله با تأثیر طبیعی آگاهی و دانایی فکری کنند؛ تأثیری که در عمق جان آدمی خانه می کند و با بستن دهان ها و شکستن قلم ها از بین نمی رود. چنین است که بسیاری از کسانی که توسط حاکمیت به منظور مقابله با سرشت آگاهی بخشی دانشگاه به آن وارد می شوند، پس از کسب دانش و آگاهی، خود در صف مبارزه ی با استبداد جهل پرست قرار می گیرند.
از همین روست که جنبش سبز مردم ایران، از همان روزهای نخست، آگاهی بخشی را در سرلوحه ی وظایف همراهان جنبش قرار داد. امواج پیاپی این آگاهی بخشی، امروزه از محدوده ی نخبگان گذشته و اقشار وسیعی از جامعه را فراگرفته است. چنین است که دغلکاری دولتمردان سراپا آلوده به سوء استفاده از قدرت و اختلاس های بزرگ مالی، با وجود تمامی تلاشی که حاکمیت حامی آن برای کم رنگ ساختن آن می کند، همچنان نقل محافل و مجالس شهر و روستاست. چنین است که تبلیغات پر زرق و برق دستگاه های دروغ پراکنی حکومت، در مقابل آگاهی روزافزون ایرانیان از فجایعی که بر آنها می گذرد به زانو در آمده است. چنین است که آنانی که قرار بود با این تبلیغات به عنوان وابستگان به دشمن، فریب خوردگان، ناآگاهان و خس خاشاکی که به زودی زایل می شوند معرفی شوند، در دل مردم ما به عنوان قهرمانان آزادی و پیشروان آگاهی شناخته شده اند؛ آنانی که این روزهای تیره و تار را پیش بینی می کردند و برای پیشگیری از وقوع شوربختی هایی که اینک بر عرصه های گوناگون زندگی ایرانیان سایه انداخته به پا خاستند. و چنین است که یاد شهیدانشان همواره زنده است، مقاومت دربندشدگانشان غرق در تحسین همگان، و آرمان هایشان گره خورده با خواست مردم کوی و برزن.
جنبش دانشجویی اینک در کنار اقشار دیگر جامعه، شاهد بن بست های گوناگونی است که کشور را فرا گرفته: معضل برگزاری انتخاباتی که قرار نیست آزادانه برگزار شود و پشت سر خود از جمهوریت نظام نقش یادگاری بیش باقی نمی گذارد؛ دولتی ناکارآمد که با بی انضباطی های مالی و آشفتگی های مدیریتی خویش کشور را در بحران بزرگ اقتصادی وارد کرده و سیاست های نه تنها در گسترش عدالت ناکام مانده بلکه عمیق تر ساختن شکاف غنی و فقیر را در پی داشته؛ تحریم ها و تهدیدهای بین المللی که سیاست های نابخردانه و ماجراجویانه فرش قرمز پیش پای آن گسترده است. اگر جو پلیسی حاکم بر دانشگاه ها امکان برگزاری جلسات گفت و گو یا تجمعات اعتراضی باقی نگذاشته، می توان راه های جایگزین برای تبادل آراء یا ابراز نارضایتی دسته جمعی یافت. آگاهی، مسئولیت می آورد که یکی از اشکال آن، مسئولیت در قبال جامعه است. و دانشجویان طی دهه ها حضور مؤثر در عرصه های اجتماعی، نشان داده اند که از زیر بار این مسئولیت شانه خالی نکرده اند.
پیک نت 6 آذر

سخنرانی فرمانده هوا فضای سپاه با شلیک موشک سپر موشکی ترکیه را می زنیم!

در ادامه سفرهای انتخاباتی و سفرهای جنگی برخی روحانیون حکومتی و شماری از فرماندهان سپاه به شهرهای مختلف (از جمله سید احمد خاتمی به شیراز که خبر سخنرانی او را در همین شماره می خوانید) سردار "امیرعلی حاجی‌زاده"، فرمانده هوا فضای سپاه نیز به لرستان سفر کرد تا برای بسیجی های آن منطقه سخنرانی کند. سخنرانی او در باره حمله به ایران و جنگ بود. یعنی همان چیزی که سید احمد خاتمی در فارس منکر آن شده است!
سردار هوا فضای سپاه در لرستان تهدیدی را بر زبان آورد که ادامه همان مسئله سازی هائی است که احمدی نژاد در سالهای اخیر کرده است. او یک گام جلوتر گذاشته و برای نخستین بار ترکیه را تهدید به حمله کرد! سردار حاجی زاده گفت:
«در صورت حمله به ایران، سپر دفاع موشکی ناتو در ترکیه نخستین هدف سپاه خواهد بود.»
سخنان تحریک آمیز سردار حاجی زاده شباهت به آخرین سخنرانی سردار "جوانی" در باره پرتاب موشک به "تل آویو" داشت. سردار جوانی رئیس دفتر سیاسی سپاه، پس از این سخنرانی کنار گذاشته شد. جوانی در مواضع سیاسی که در دو نشریه رسمی سپاه آنها را منتشر می کرد؛ هیچ دست کمی در مقایسه با حسین شریعتمداری در کیهان نداشت.
این نوع موضع گیری ها علیه ترکیه، تداعی کننده موضع گیری های چند ماه گذشته بشار اسد در سوریه علیه دولت ترکیه است که عملا و گام به گام موجب شد تا ترکیه به نیزه حمله نظامی به سوریه تبدیل شود و "اردوغان" نخست وزیر ترکیه در پارلمان این کشور رسما اعلام کند: بشار اسد، هیلتر سوریه است!
مردم با آن که میدانند فرمانده کل قوا علی خامنه ایست، اما بدرستی نمی دانند این فرماندهان سپاه و یا روحانیونی نظیر احمد خاتمی، برای سخنرانی های تحریک آمیزی که ایراد می کنند و زمینه تبلیغاتی حمله به ایران را فراهم می سازند، از کدام مرکز مستقیما هدایت می شوند.
پیک نت 6 آذر

۱۳۹۰ آذر ۵, شنبه

روز شرم برای قوه قضائیه




چهارشنبه, ۲ آذر, ۱۳۹۰
چکیده :معلوم شد تأثیر خطابه های بلندبالای مسئولان قوة قضائیه دربارة استثنا قائل نشدن در برابر قانون شکنان، تنها دامن مردم کوچه و خیابان را می گیرد. معلوم شد که تنها گفتن این که «رأی من کجاست؟» گناهی نابخشودنی است. معلوم شد آزادی قلم هدیه ای است که تنها به نورچشمان حاکمیت عطا شده و دیگران از آن بهره ای ندارند. معلوم شد که هنوز هم می توان گفت که «گنه کرد در بلخ آهنگری ...


کلمه – سید کاظم قمی: روز دوشنبه نزدیک بود که خرمشهر دوباره خونین شهر شود، البته این بار نه در تجاوز دشمن به خاک ایران زمین و مقاومت خونین مدافعان جان بر کف آن که در یک طرف حق و در طرف دیگر باطل قرار داشت، بلکه در جریان درگیری خیابان خرمشهر تهران که حاصل رقابت دو جریانی قدرت طلبی است که نه داعیة حق، که در پی اثبات برتری خویش نسبت به دیگری هستند.
دفتر روزنامه ایران (که مالکیت آن از آن مردم ایران است و علی القاعده می بایست آئینة تمام نمای آن باشد) در خیابان خرمشهر شاهد یکی از زشت ترین صحنه های تاریخ سی و چندسالة نظام جمهوری اسلامی بود. نه از آن رو که به دفتر روزنامه ای حمله شد، چه این را پیش از این بارها دربارة مطبوعات منتقد از «اعتماد ملی» تا «کلمة سبز» دیده بودیم، و نه از آن رو که دستگیری تعداد زیادی از کارمندان و اهالی مطبوعات را بدنبال داشت، چه بازداشت و حبس روزنامه نگاران در سال های اخیر عادتی مألوف شده و بسیاری از فرهیختگان مطبوعاتی هم اکنون به جرم گفتن حقایق در زندان هستند.
آن حادثه، صحنه های تکراری دیگری را هم در بر داشت مانند دروغگویی دادستان تهران که اساسا مجهز بودن ضابطین قضایی (بخوانید نیروهای امنیتی) به باتوم و گاز اشک آور را منکر شد و ادعای دروغین مشاور مطبوعاتی دولت دروغ مبنی بر عدم صدور حکم دستگیری.
اما آن روز پیام مهم دیگری را هم در بر داشت: حادثة روز دوشنبه، این گفتة طنزآمیز رایج که «همه در برابر قانون برابرند، ولی برخی برابرترند» دربارة وضعیت اسفبار قانون در کشور ما صادق است. این بار خیابان خرمشهر شاهد صحنة نمایش آشکار باطل بودن ادعای استقلال قوة قضائیه بود. معلوم شد اجرای قانون را می توان پیش پای معاملة قدرت ذبح کرد، معلوم شد در اجرای قانون، اگر زورمان به مشاور مطبوعاتی رئیس جمهور نرسید، می توانیم در عوض، کارکنان و آبدارچی ها را مورد ضرب و شتم قرار داده و دستگیر کنیم.
پیش از این هم دیده بودیم که در یک اختلاس سه هزارمیلیاردی می توان به اشارة توصیه/ امر عالیترین مقام کشور، مسئول بزرگترین اختلاس تاریخ ایران را با یک عذرخواهی در مجلس در مقام خود ابقا کرد و در عوض به سراغ کسانی رفت که دارای حاشیه امنیتی قابل اعتنایی نیستند.
معلوم شد تأثیر خطابه های بلندبالای مسئولان قوة قضائیه دربارة استثنا قائل نشدن در برابر قانون شکنان، تنها دامن مردم کوچه و خیابان را می گیرد. معلوم شد که تنها گفتن این که «رأی من کجاست؟» گناهی نابخشودنی است. معلوم شد آزادی قلم هدیه ای است که تنها به نورچشمان حاکمیت عطا شده و دیگران از آن بهره ای ندارند. معلوم شد که هنوز هم می توان گفت که «گنه کرد در بلخ آهنگری … »
از همین نویسنده:
درسی از حوادث منطقه: راه آزادی از آگاهی می‌گذرد

۱۳۹۰ آذر ۳, پنجشنبه

:: داد خواهیم این بیداد را؛ قتل‌های زنجیره‌ای دهه ۷۰ فجیع‌ترین جنایت های فرهنگی و اجتماعی تاریخ بشریت

مصدق می دانست که خدا در و تخته را خوب به هم جور می کند. می دانست که این در و تخته ای که به هم جور شده اند در تمامی روزهای زندگی تمام قد در کنار هم خواهند بود و با هم به خون خود در راه مام میهن در می غلطند. پیشوا این دوجوان آن روزها را درست شناخته بود. 1 آذر 1377 و خبری دهشتبار. داریوش فروهر دبیرکل حزب ملت ایران و همسرش پروانه اسکندری به خون خود در غلطیدند. شاهدان روایت می کنند که قاتلان آنقدر جنایت پیشه بودند که نه تنها کشته بودند که خانه را هم با خون ایشان رنگ آمیزی کرده بودند. پروانه و داریوش کشته نشدند. دشنه آجین شدند. هر دشنه ای که بر پیکر ایشان وارد آمد یادآور یکی از کینه هایی بود که استبداد شیخی و شاهی از ایشان داشت. شیخ و شاهی که از وجود این دو گوهر تابناک آسمان وطن هر زمان بر خود می لرزید. اما ماجرای قتلهای سیاسی دهه 70 به همینجا ختم نشد. آقایان وزارت اطلاعات دولت اصلاحات پرونده ای گشودند. 4 تن را موضوع پرونده اعلام کردند. شهیدان فروهر ها و شهید مختاری و شهید پوینده را؛ اما همین ها دکتر مجید شریف را در این پرونده نپذیرفتند. مجید شریفی که شاگرد به حق مکتب معلم شهید دکتر شریعتی بود و جان بر سر آرمان نهاد. استاد مهندس معین فر عزیز در مراسمی که برای شهیدان فروهر در حسینیه ارشاد برگزار شد آمار را تا 135 تن بالا برد. تا 80 نفر اسم وجود داشت و آن روزها عماد الدین باقی و اکبر گنجی بی مهابا با نورافکنی به تاریکخانه ای که این جنایات را باعث شد در حال افشای نه تنها عاملان که آمران این قتلها بودند. از آیت الله خوشوقت تا محسنی اژه ای دستور دهنده قتل پیروز دوانی. تا آقای نوری همدانی و تا دیگرانی که نامشان در مقالات و اسناد می آمد. اما دولت اصلاحات تنها با همان 4 تن کار را پیش برد. وزارت اطلاعات را تصفیه کرد؛ آن هم از عناصر عاملی که تنها دستور را اجرا کردند. هیچ گاه نگذاشت که بر تاریکخانه این جنایت ها نورافکنی شود و اگر می خواست و نگذاشتند، هیچ گاه افشا نکرد. سکوت، سکوت و سکوت ایشان خود مهر تائیدی بر جنایت بود. مگر نمی خوانیم در زیارت عاشورا که لعن الله سمعت بذالک فرضیت به؟ آن کسانی که آن روزها دلیرانه بر تاریکخانه قتلهای سیاسی دهه 70 در ایران که از کارون حاجی زاده کودک تا پیران مو سپید را شامل می شد، بعدها هزینه اقدامات خود را پرداختند. باقی و گنجی زندان رفتند و همه سکوت؛ سکوتی که جز در زیر زمین خانه ها و در سالگرد آذرماه شکسته نمی شد. 13 سال گذشت از آن روز شوم. از همان روز اما بانوی دلیری چون پرستو فروهر فریاد زد که داد خواهیم این بیداد را. در خانقاه صفی علیشاه و در زیر باتوم ولایت مداران فریاد زدیم که داد خواهیم این بیداد راو همچنان بر این وعده گاه مصریم. داد خواهیم این بیداد را؛ تا روشن شدن تمامی زوایای این فجایع ساکت نمی شویم. آقایان می خواهند مسئله فراموش شود. حکومت ولایی در تمام طول این 13 سال در تلاش بوده تا مسئله قتلهای سیاسی و زنجیره ای دهه 70 در ایران را به بوته فراموشی بسپرد؛ قتل هایی که چه در ایران و چه در خارج از ایران انجام شده است. از شاهپور بختیار و کاظم رجوی و فریدون فرخزاد و قاسم لو و شرفکندی تا داریوش و پروانه فروهر و مختاری و پوینده و زال زاده و مجید شریف و حاجی زاده ها و حتی تا احمد خمینی که عماد الدین باقی در آن سالها سخنانی در باب مرگ مشکوک او بر زبان راند و اسنادی را هم مطرح کرد. هنوز که هنوز است داد می خواهیم این بیداد را. بهترین فرزندان ایران زمین را از ما گرفتند. کشتند و جنایتکارانه لاپوشانی کردند. اگر نبود هوشیاری نویسندگان کانونی شاید فاجعه اتوبوس ارمنستان هم به ثمر می نشست و دیگر امروز محمود دولت آبادی و سیمین بهبهانی را نمی توانستیم با چشم سر زیارت کنیم. رژیم جمهوری اسلامی در طول این قتل های سیاسی در دهه 70 یکی از فجیع ترین جنایت های فرهنگی و اجتماعی تاریخ بشریت را مرتکب شد. مگر هر ملتی چه میزان روشنفکر و اندیشه ورز مسئول و متعهد دارد که اینان در طول کمتر از یک دهه دهها تن از ایشان را به کام مرگ فرستادند؟ شاید امروز که عزمی جزم برای تکمیل پرونده حقوق بشری جمهوری اسلامی راه افتاده است و از هولوکاست ایرانی کشتار سیاه تابستان 67 به دستور خمینی سخن می رود، جا داشته باشد که فضایی نیز برای این قتلهای سیاسی باز شود؛ جنایتی که اندیشه ورزان یک ملت را از ایشان می گیرد کمتر از قتل هزاران تن نیست. ابلاغیه کتبی به پرستو داده اند که برگزاری مراسم ممنوع است. مگر مراسم در خیابان و حتی در خانه برگزار می شود؟ مراسم فروهر ها در قلب هر ایرانی است که در ایران و در روز 1 اسفند به طواف خانه شهیدان فروهر ها می رود و در برون مرز به یادآوری این روز خونبار و یاد شهدای آن روزهای سیاه می پردازد. رژیم جمهوری اسلامی در توهم فرعونانه خود فکر می کند که می تواند از برگزاری مراسم فروهر ها جلوگیری کند. مراسم فروهر ها در قلب ایرانیان است. برای جلوگیری از آن باید قلب تک تک ایرانیان را از خانه سینه برون آورد. اگر می توانند بکنند. داد خواهیم این بیداد را. صد سال دیگر هم بگذرد خون جوشان فروهر ها و شریف ها و مختاری ها و پوینده ها و زال زاده ها و تمامی شهیدان قتل های سیاسی دهه 70 خواهد جوشید و از این سیلاب خود و زایش گر ندا ها و سهراب ها متولد خواهند شد. نداها و سهراب ها فرزندان معنوی شهیدان دهه 70 اند که در دهه 80 و در سال 88 آن گونه جانبازانه در برابر رژیم استبداد ولایی ایستادند. این خون جوشان نمی ایستد. این شجره طیبه از ستار خان ها و باقرخان ها و میرزاها و خیابانی ها تا حنیف ها و سعید ها و محسن ها و بیژن ها و مصطفی ها و تا فروهر ها و مجید ها و پرویز ها و محمد ها و محمد جعفر ها و تا نداها و سهراب ها جاری است. این خون جاری است تا آزادی ایران زمین. ای ایران ای مرز پر گهر.

۱۳۹۰ آبان ۳۰, دوشنبه

باند حاکم بر ج. اسلامی مقابل دو کوچه بن بست!

حلقه محاصره جهانی ایران، روز گذشته تنگ تر شد. دو کشور فرانسه و انگلیس بانک مرکزی را تحریم کردند و سازمان ملل با رد دروغ هائی که محمد جواد لاریجانی در سفر به امریکا گفته بود، با اکثریتی بالا قطعنامه ای را تصویب کرد که بموجب آن جمهوری اسلامی نه تنها بدلیل نقض حقوق بشر محکوم شده، بلکه در آن بندهائی وجود دارد که بالاتر و جدی تر از این محکومیت است. بموجب این بندها، سازمان ملل از حکومت جمهوری اسلامی خواست تا زندانیان سیاسی را آزاد کند، به حبس خانگی موسوی و کروبی خاتمه بدهد و با برگزاری انتخاباتی آزاد و تحت نظارت داخلی و خارجی موافقت کند.
سه خواستی که از شلیک سه موشک اتمی به طرف جمهوری اسلامی جدی تر و کمر شکن تر است. تردید نیست که سرنشینان کشتی تبدیل شده به قایق "نظام" حمله به ایران، برپائی جنگ و ویرانی کشور را به پذیرش این سه خواست ترجیح میدهند. زیرا تصور می کنند با حمله به ایران، می توانند مردم را به بهانه دفاع از وطن مجبور به صرفنظر کردن از خواسته هایشان بکنند و علیرغم هر ویرانی که بر کشور تحمیل بشود بر سر قدرت باقی بمانند، اما در صورت پذیرش سه خواست مندرج در قطعنامه سازمان ملل، قدرت را باید بوسیده و از منبر آن پائین آمده و آن را واگذار کنند به منتخبین مردم. منتخبینی که حداقل از کودتای 22 خرداد تا اکنون، تحت سخت ترین پیگردها بوده اند. با قطعنامه سازمان ملل، رهبر جمهوری اسلامی و باند کودتای 22 خرداد و تصاحب کنندگان ارگان های نظام مانند صندلی های مجلس و یا کرسی های قضاوت و نهاد ریاست جمهوری که همگی مدعی "فتنه 88" اند و انتخابات 22 خرداد را انتخاباتی سالم دانسته و خود را برگزیده مردم میدانند، حالا دعوت به همان میدانی شده اند که مدعی آن هستند. یعنی رای مردم. اما انتخاباتی تحت نظارت داخلی و خارجی و نه نظارت احمد جنتی و شیخ محمد یزدی!
علیرغم آن که اکنون تحریم نفت ایران نیز از سوی فرانسه مطرح شده و امریکا نیز از فرانسه و انگلیس برای تحریم ها عقب نخواهد ماند، قطعنامه سازمان ملل و بویژه بندهائی از آن که در بالا به آنها اشاره شد؛ برای رهبران کودتاچی جمهوری اسلامی سهمگین تر است. بویژه که حدس می زنند فشار تحریم ها نه تنها شامل حال فعالیت های نظامی- اتمی می شود، بلکه باحتمال قریب به یقین با اجبار به برگزاری یک انتخابات تحت نظارت، با شرایط ذکر شده در قطعنامه، یعنی آزادی زندانیان سیاسی و بویژه کروبی و موسوی گره خواهد خورد. نه تنها گره خواهد خورد، بلکه این احتمال قوی است که این خواست بعنوان خواستی جهانی در راس خواست های مورد تاکید در تحریم ها قرار گیرد. دو راه حل در پیش پای حاکمیت است:
1- تن به این خواست ها – از عقب نشینی اتمی تا برگزاری انتخابات تحت نظارت- بدهد، که در اینصورت نه تنها با رای مردم رفتنی است، بلکه عقب نشینی اتمی بزرگترین واکنش ها را در داخل نیروهای نظامی بوجود خواهد آورد.
2- نخواهد و یا نتواند تن به قبول این خواست ها بدهد؛ دراین صورت گام بلند دیگری برای اجماع جهانی برای حمله نظامی به ایران برداشته شده است و این همان نتیجه ایست که اسرائیل روی آن سرمایه گذاری کرده و شبکه های نفوذی اش در دولت و مجموع حاکمیت کنونی، برای رسیدن به این نتیجه کار می کنند.
بدین ترتیب است که یا حاکمیت کنونی از قدرت دست می کشد و به سود ملت و کشور و حتی برای حفظ جمهوری اسلامی کنار می رود و یا می ایستد تا با ویرانی ایران کنار برود. صحنه رویاروئی درون و بیرون نظام بر مدار این تضاد شکل گرفته و در آینده شکل عریان تر به خود خواهد گرفت.
پیک نت 1 آذر

۱۳۹۰ آبان ۲۶, پنجشنبه

پرونده های بیت رهبری زیر بغل احمدی نژاد است ساسان کردستانی

اگر بخواهیم سرگذشت 33 ساله جمهوری اسلامی را ، از اوج انقلاب ضد دیکتاتوری 1357 تا سقوط ارزش های اقتصادی، اجتماعی و انحطاط بی سابقه فرهنگی و اخلاقی جامعه در شرایط کنونی را در قالب یک داستان و رمانی تاریخی همه فهم بیان کنیم، شاید بتوان چنین عنوانی را برآن نهاد "چگونه رهبران انقلاب 57 ایران که خود استاد گروگان گیری بودند، خود به اسارت گروگان گیرهای جدید در آمدند؟ "
دو ماه پیش زمانی که میر حسین موسوی از زندان خانگی خود همگان را فراخواند تا کتاب معروف گارسیا مارکز "گزارش یک آدم ربائی " را بخوانند، شاید خواسته یا نخواسته همه را به کشف راز عجیبی ترغیب کرد ...این که ملت ایران نه با مردان سیاسی- الهی ، که با آدم ربایان وگروگیران مرموزی سروکار دارد !
در این نوشته قصد ندارم تا ماجرای گروگان گیری اعضای سفارت آمریکا در اوائل انقلاب یا ماجرای گروگان گرفتن ملوانان انگلیسی توسط سپاه یا 3 جوان کوهنورد آمریکائی یا اسارت فعالان سیاسی و روزنامه نگاران معترض کودتای انتخاباتی را شرح دهیم بلکه بحث درباره سرنشینان خود کشتی نظام است.
با افشای ارتباط برخی از نزدیکان احمدی نژاد با عوامل اختلاس 3 هزار میلیارد دلاری ، نمایندگان مجلس خواهان تسریع جریان سوال از احمدی نژاد در مجلس شدند و حدود 100 نفر از انها درخواست خود را به هیئت رئیسه مجلس دادند . اما در برابر تهدیدات، بسیاری از آنها امضای خود را پس گرفتند و پیش از آنها خود هیئت رئیسه مجلس بود که تسلیم تهدید افشاگری احمدی نژاد شد و این خود گویای وجود اسرُار سر به مهری است که ملت ایران نباید از آن آگاه شود !
محمد خوش چهره از حامیان سابق احمدی نژاد اخیرأ به روزنامه ملت گفته است که " تیم احمدی نژاد پرونده های ویژه مقام های جمهوری اسلامی را از وزارت اطلاعات خارج کرده و باید در آینده منتظر سناریوهای پالیزدار 2 و 3 بود ! " . از این مطلب جز بویِ افشاگری پروندهای رقیبان مجلس نشین و درخواست سکوت از آنها و دیگران در برابر پرونده اختلاس 3 هزار میلیارد دلاری و ...آیا چیز دیگری به مشام می رسد ؟
احمدی نژاد از زمان فرمانداری اردبیل تا شهرداری تهران بارها متهم به حساب سازی و هزینه های فراوان فاقد سند بوده است. در برابر گم شدن یک میلیارد دلار ارز فروش نفت در 2 سال گذشته تا کنون کسی را یارای حساب رسی از او نبوده است .
به گفته یک کارشناس مسائل امنیتی ، مدارکی که خوش چهره به آن اشاره کرده در رده سازمانی در وزارت اطلاعات به ابهامات و نکات محرمانه می پردازد و عمدتأ به پرونده های سطح" آ " معروف است .
البته مقام های جمهوری اسلامی در این رده طبقه بندی می شوند و این به آن معناست که احمدی نژاد توانسته با بهره گیری از یک فرصت طلائی (همان چند روزی که مصلحی وزیر اطلاعات مستعفی گردیده و خود احمدی نژاد سرپرست این وزارت خانه را بدست گرفته بود) به رازهای پنهان و اسرار مگوی همسفران و سرنشینان با بصیرت کشتی نجات آقای خامنه ای ، دست یابد !
در حال حاضر بزرگ ترین حربه احمدی نژاد در برابر اتهامات اختلاس ها و فساد بیشمار اقتصادی و مالی و اداری (چون استخدام های گسترده خانوادگی) همانا حمایت های خامنه ای از اوست تا آنجا که کودتای خرداد سال 88 و ریختن خون ده ها نفر برای ابقا او در ریاست جمهوری نیز به پای او نوشته شد.
به زبان دیگر این شخص خامنه ای است که با اشتباهات خونبارخود ، چنان در منگنه احمدی نژاد گیر کرده که نه راه پیش دارد نه پس، لذا خامنه ای منافع 75 میلیون مردم ایران را سپر بلای منافع شحص خود در برابر سیاست گروگان گیری احمدی نژاد می داند . بی علت نیست خامنه ای با سوءّ استفاده از جایگاه خود همگان را به سکوت در برابر احمدی نژاد فرا می خواند چرا که احمدی نژاد قادر است در صورت افشای اختلاس های میلیاردی باندش، جریان کودتای 88 را به اضافه هزاران سند زمین خواری، جنگل تراشی، قاچاق نفت و سیگار و مشروب و مواد مخدر و ترور های متعدد داخل و خارج کشور و..... را فاش کند .
در یک کلام، نه تنها سرنوشت صد ها نفر از مجلس نشینان و حواریون رهبر، بلکه شخص خامنه ای و فرزندانش هم به نظر می رسد بر اساس نقشه ای فراتر از بضاعت باند مشائی به گروگان احمدی نژاد در آمده و این برگزیده رهبر فرزانه همچون تیغه اره در... چه جلو برود چه عقب بیاید فقط می برُد و می درد.
پیک نت 25 آبان

۱۳۹۰ آبان ۲۱, شنبه

الغنوشی میگوید:من نه خمینی هستم، نه شیعه

من نه خمینی هستم، نه شیعه
راشد الغنوشی پیش از پیروزی انقلاب و زمانی که در تبعیدگاه به سر می برد، گفته بود که جنبش او دموکرات است و نباید از آن ترسید. او همچنین هر گونه مقایسه میان خود و میان آیت الله خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران را رد کرد و گفت: "من نه خمینی هستم و نه شیعه". دولت موقت تونس هفته گذشته اعلام کرد که ممنوعیت فعالیت احزاب سیاسی از جمله جنبش نهضت اسلامی را لغو خواهد کرد. غنوشی خود را اسلامگرای دموکراسی خواه خواند و گفت " برخی افراد می خواهند قبای آیت الله خمینی را به من بپوشانند." الغنوشی درباره اسلامگرایان تندرویی که هر گونه دموکراسی به روش غربی را نمی پذیرند و خواهان برپایی یک دولت اسلامی سنتی هستند گفت که جنبش نهضت اسلامی تونس از این دیدگاه به دور است و در آن چنین تفکری وجود ندارد. او افزود چنین تفکری بر درک اشتباه از اسلام تکیه دارد.
الغنوشی:حجاب را اجباری نمی کنیم
الغنوشی برخلاف انتظار بسیاری از اسلامگرایان که منتظر بودند تا خبرهای ایجاد دولتی اسلامی را پس از هر انقلاب بهار عرب بشنوند، پس از پیروزی در انتخابات گفت " به دنبال اجباری کردن حجاب در این کشور نیست." الغنوشی در نخستین کنفرانس مطبوعاتی پس از اعلام نتایج انتخابات گفت که حزب تحت رهبری وی به حقوق زنان احترام می گذارد و الگوی اخلاقی اسلامی را به جامعه تونس تحمیل نخواهد کرد. الغنوشی گفت که حزب تحت رهبریش، حجاب را اجباری نخواهد کرد، زیرا تمامی اقدامات مشابه در کشورهای عربی، با شکست مواجه شده است. وی تاکید کرد: " زنان چه محجبه باشند و چه نباشند در دولت ائتلافی آینده مشارکت خواهند کرد." تاکید الغنوشی در مورد اقدامات مشابه در کشورهای عربی، شاید فقط می تواند شامل دو کشور ایران و افغانستان غیرعربی بشود، چرا که در هیچ کشور عربی دیگر، حتی عربستان سعودی نیز حجاب اجباری وجود ندارد. براساس نتایج انتخابات تونس " از ۴۹ زن پیروز در انتخابات اخیر تونس، ۴۲ زن از حزب النهضه بودند. وی همچنین گفت که در تونس جدید، بازار آزاد را در پیش می گیریم و تلاش خواهیم کرد دینار (واحد پول تونس)را تقویت کنیم. او ادامه داد: برخی از وزیران کابینه فعلی که کارآمد بوده اند در کابینه جدید حضور خواهند شد. "کلید اصلاحات" ، آزادی، کرامت انسان و استقلال جامعه مدنی از حکومت است. وی از دیگر گروه های سیاسی تونس نیز برای ساخت حکومت دموکراتیک دعوت به همکاری کرد و گفت: دموکراسی برای همه است. از برادران خود با هر دیدگاه سیاسی برای مشارکت در ساخت کشور دموکراتیک دعوت می کنیم. تونسی ها این حق را دارند که حزب النهضه یا حزب دیگر را انتخاب کنند

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

حسین شریعتمداری شاید زحمت را کم کند!


حسین شریعتمداری نیز مانند دکتر "کُردان" وزیر کشور احمدی نژاد که پس از استیضاح و سقوط از وزارت سرطان گرفت و فورا "ورپرید"، ظاهرا سرطان گرفته، اما هنور "ورنپریده"! یعنی، رحیم مشائی دیروز یک جائی گفته برادر حسین ورپریدنی است، چون سرطان پیشرفته ریه دارد. اما کیهان از قول شریعتمداری نوشت که از بیمارستان مرخص شده و در کیهان مشغول توطئه هستم! دکتر خزعلی هم در مطلب کوتاهی که در وبلاگش منتشر کرد، دعا کرد "حسین" نمیرد، تا بلکه زمان محاکمه اش برسد!
شاید تاریخ مصرف شریعتمداری نیز مانند تاریخ مصرف اسدالله لاجوردی و سعید امامی تمام شده باشد و همراه با اطلاعتش به زیر خاک فرستاده شود. شاید هم چنین نشود و همان شود که خزعلی برایش آرزو کرده. یعنی بازیافت سلامت و درانتظار محاکمه.

۱۳۹۰ آبان ۱۲, پنجشنبه

"سپاه قدس" چک بی محل مجلس، بنام ملت ایران

۲۴۰ نماینده مجلس، روز گذشته (چهارشنبه) بیانیه ای به حمایت از "سپاه قدس" صادر کردند. بیش از یکصد تن از امضاء کنندگان، خود عضو فراکسیون سپاه در مجلس هستند و بقیه مرعوب سپاه. بنابراین معلوم نیست این بیانیه بدنبال کدام هدف است؟
اگر منظور حمایت مردم از سپاه قدس است، که این اعلام حمایت به گونه دیگری باید بیان می شد. از جمله راهپیمائی غیر حکومتی و آزاد مردم. مردمی که تازه دارند با ماهیت سپاه قدس در داخل و خارج از کشور آشنا میشوند. اگر آنها به نمایندگی از مردم چنین بیانیه ای را صادر کرده اند، که مردم این مجلس را مجلس خود نمی دانند.
اگر هم هدف از این بیانیه، پیشگیری از طرح پرونده ترورهای منتسب به سپاه قدس در سازمان ملل است، که کسی گوشش به حرف های مجلسی که فاقد اعتبار درمیان مردم است بدهکار نیست.
سئوال مردم هم که اینست: سپاه قدس چه صیغه ایست و با چه هدفی تشکیل شده و کارش چیست؟ و مطابق کدام بند از قانون اساسی و قوانین دیگر تشکیل شده و در خارج از کشور، با پول نفت اجرای ماموریت می کند؟
بقیه ادعاها و ستایش هائی که در بیانیه 240 امضائی مطرح شده، نه در داخل کشور اعتبار دارد و مورد حمایت مردم است و نه در عرصه جهانی.
در این بیانیه، که کپی برداری از سخنان رهبر جمهوری اسلامی است، بنام مردم ایران چک بی محل کشیده شده و آمده است:
«ما امضاکنندگان این بیانیه به نمایندگی از ملت رشید و انقلابی و بصیر و ولایتمدار ایران از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به ویژه نیروی قدس با اشراف همه جانبه ودقیق اطلاعاتی و درک عمیق و درست از روند تحولات و رخدادهای منطقه‌ای و بین‌المللی و ماهیت توطئه‌ها و فتنه‌ها و تهدیدات زنجیره‌ای دشمنان توانسته است از دستاوردهای انقلاب اسلامی پاسداری کرده و ارتقای قدرت بازدارندگی کشور در راستای حفظ امنیت و منافع ملی و راهبردی نظام و میهن اسلامی را تدوین کند، قدرشناسی و حمایت همه جانبه خود را اعلام می‌کنیم. به آمریکا و همدستانش هشدار می‌دهیم که هر آنچه علیه فرزندان پاسدار ارزش‌های اسلامی بیشتر تبلیغ کنند، حمایت همه جانبه و در حال افزایش ملت بزرگ ایران را از سپاه و نیروهای مسلح بیشتر خواهد دید. مطمئن هستیم حاکمان آمریکا و انگلیس نمی‌توانند بحران همه جانبه در درون کشورهای خود و خشم 99 درصدی از مردم خویش را با این فرافکنی‌ها چاره کنند و بهتر است به خواسته‌های ملت خود پاسخ دهند.»
پیک نت 12 آبان

۱۳۹۰ آبان ۱۰, سه‌شنبه

:: طرح استیضاح مجلس رای آورد، مجلسیان به سقوط مجلس رای دادند.

ظاهر امر استیضاح یک وزیر بود، مهره‌ای از دولتی که فساد همه وجود‌اش را فرا گرفته و ناکارای به مهمترین مشخصه‌اش تبدیل شده، ظاهر این بود که باید یکی‌ از اجزایش در مقابل گروهی که لقب جعلی نمایندگان مردم را یدک میکشند جواب پس دهد، جواب یک دزدی بزرگ، یک فساد همه گیر. ولی‌ آنچه که در پسِ این ظاهر عیان بود در وجهی دیگر استیضاح خودِ مجلس هم بود، آزمونی که نشان دهند که آیا قادرند اندک استقلال خود را نشان دهند، تکانی به خود دهند و اندک اختیاری به رخ بکشند، آیا قادرند ذره‌ای از ابهتی که شن این نهاد نظارتی است را به منزه ظهور بگذرند. نتیجه این بود: وزیر ابقأ شد، ولی‌ مجلس رفوزه، مجلس سقوط کرد، بّر دست خود مجلسیان.

۱۳۹۰ آبان ۶, جمعه

:: مزدوران ولایت در جامعه ما تخم نفاق می پاشند ،حتی در اینترنت نیز تحمل شنیدن اسم نیروی سرنگونی خواه را ندارند

آب بندی نظام ولایت ولای فقیه . با سه گزینه برای انتخاب رئیس جمهورپیشنهاد شده است این سه گزینه من را به یاد دولت موقت بازرگان می اندازد . زمان دولت موقت یک قانون اساسی نوشته شد درآن تمام قدرت براصل 75 پیش نویس قانون اساسی ازسوی دولت موقت تنظیم شده بود . این اصل بدون در نظرگرفتن ساختارحکومت اسلامی ، مقام رهبری و ولایت فقیه براین پیش نویس استوار بود که رئیس جمهوربالاترین مقام رسمی کشوراست . لذا بیان می داشت:« رئیس جمهوری بالاترین مقام رسمی کشور در امورداخلی و روابط بین المللی و اجرای قانون اساسی است و تنظیم روابط قوای سه گانه و ریاست قوه مجریه را برعهدا دارد» دراین پیش نویس رییس جمهور بالاترین مقام رسمی کشور دارای برخی اختیارات مهم مانند: تنظیم روابط قوای سه گانه، فرماندهی کل نیروهای نظامی(اصل93)، نصب رییس دیوان عالی کشور و دادستان کل کشور(اصل 140) بود. توصیه قوانین وحتی انطباق قوانین مصوب مجلس با احکام شرع وقانون اساسی به عهده رئیس جمهور بود(اصل 84)ورئیس جمهور می توانست از راه همه پرسی انحلال مجلس را به تصویب ملت برساند.(اصل89) با چنین اختیاراتی رئیس جمهور امکان وتوان لازم برای ایفای مسئولیت اجرای قانون اساسی را داشت. خوب تا اینجا همه قدرت در اختیار رئیس جمهور بود . و از ولی فقیه خبری نبود . و اما ولی فقیه دستورداد که مجلس خبرگان یعنی همان آخوندهای دین فروش در این قانون اساسی دخالت بکنند و کردند. این بیانیه بعد از دخالت ولایت فقیه از طریق مجلس خبرگان صادر شده است و نوشته خودشان است : (درمجلس خبرگان قانون اساسی در این اصل وسایر اصول پیشنهادی تغییراتی ایجاد شد. با تصويب اصل پنجم «در زمان غيبت حضرت ولي عصر ’’عج الله تعالي فرجه‘‘ در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت بر عهده فقيه عادل و با تقوي ، آگاه به زمان ، شجاع ،( منظورش ازشجاع این است که زندانیان را با یک فتوا قتل عام بکند!) مدير و مدبر است که طبق اصل یکصد وهفتم عهده دار آن می گردد» به همين دليل ديگر «رئيس جمهوري بالاترين مقام رسمي كشور» به شمار نمي رود.نهاد رهبری وولایت فقیه در قانون اساسی ایجاد شد وبرخی اختیارات کلیدی ومهم کشورکه در پیش نویس قانون اساسی برای رئیس جمهوردر نظر گرفته شده بود به این نهاد داده شد، در نتیجه اختیارات رئیس جمهور کاهش پیدا کرد.) اینجا بود که دجالیت شکل واقعی گرفت . این هم باز در رابطه با همان طرح دجال نگونه خمینی برای بدست گرفتن تمام قدرت بود. باز تعریف از نوشته های خود همان زمان رژیم: (در بازنگری قانون اساسی در سال 1368 با هدف ایجاد تمرکز در قوه مجریه نهاد نخست وزیری حذف و اختیارات وی به رییس جمهور واگذار شد. در مقابل این گسترش صلاحیت تنظیم روابط قوای سه گانه به عنوان یکی از وظایف عمده رییس جمهور که در دوران جنگ عملاً توسط حضرت امام خمینی(ره) اعمال می شد، از اصل 113 منتزع و به اصل 110 که به بیان صلاحیت های رهبری می پرداخت، منتقل شد.) در واقع از همان اول هدف خمینی و جا نشینانش این بود که تمام قدرت در دستشان باشد . بمنظور رفع چالشها در حوزه ریاست قوه مجریه وریاست جمهوری وکل نواقص در قانون اساسی ، انتخاب غیر مستقیم ریاست قوه مجریه توسط نمایندگان که از فیلترهای ولایت رد شده اند( یعنی مورد قبول ولی فقیه هستند) مناسب ترین روش برای خامنه ای است . در این میان رفسنجانی ملعون که خوب فهمیده است تنها درسایه ولایت فقیه است که میتوان به عمرننگین آخوند های جنایت پیشه ادامه داد . به خامنه ای پیشنهاد کرده است که برای این کار باید قانون اساسی که چندین بار دست کاری شده دوباره دست برد زد و اختیار رئیس جمهور را بطوری کلی از میان برد . ولی تعدادی وطن فروش اسم این را گذاشتند مخالفت رفسنجانی با رهبر ! باید گفت رفسنجانی نه قدرتی درگیر شدن با خامنه ای را دارد و نه چنین قصدی دارد . رفسنجانی بهتر از همه میداند که اگریک درصد ولایت فقیه را زیر سئوال ببرد تمام ولایت به سرش آوار خواهد شد پس رفسنجانی هیچ وقت دلش به ملت نسوخته است. او تنها در فکرخود و نظام مقدس امام دجالش است . هنوز عده ای هستند که امیدوارند رفسنجانی و خاتمی کاری بکنند که میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی را از چنگال ولایت برهانند و دوباره بیایند ،فعالیت سیاسی آن هم ضد ولایت فقیه بکنند ودر چارچوب ولایت.

۱۳۹۰ آبان ۲, دوشنبه

:: دوشنبه های اعتراض را جدی بگیریم

سید مصطفی تاجزاده درتازه ترین مصاحبه خود پیشنهاد کرده است تا هم وطنان عزیز برای نشان دادن اعتراض خود به اقدام غیرقانونی حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و نیز محکومیت احکام غیرقانونی و غیرعادلانه و در کنار فعالیت های دیگر، ضمن نامگذاری اولین دوشنبه هر ماه به اسم یک شهید جنبش سبز، آن روز را روزه بگیرند و یا دست به اعتصاب غذا بزنند و گزارش آن را نیز در شبکه های اینترنتی منعکس کنند. این زندانی سیاسی پیشنهاد خود را اینگونه مطرح میکند: هم وطنان عزیز برای نشان دادن اعتراض خود به اقدام غیرقانونی حبس خانگی آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد و نیز محکومیت احکام غیرقانونی و غیرعادلانه علیه فعالان سیاسی، انتخاباتی، مطبوعاتی، فرهنگی و هنری و اعلام هم بستگی با همه زندانیان سیاسی و عقیدتی در کنار فعالیت های دیگر، اولین دوشنبه هر ماه را روزه بگیرند و یا دست به اعتصاب غذا بزنند. هنگام غروب نیز در هر محل و مرکز در دسترس، از خوابگاه ها و کوی دانشگاه تا مسجد و تکیه و رستوران و حتی در دفاتر و منازل دور هم جمع شوند و به تبادل اخبار و گفت و گو درباره اوضاع ایران و منطقه و جهان بپردازند. گزارش آن را نیز البته با رعایت جنبه های احتیاطی و امنیتی در شبکه های اینترنتی منعکس کنند تا این حرکت به تدریج عمومی شود و هر ماه تعداد بیشتری در آن مشارکت کنند.این فعال سیاسی که در اعتراض به نقض حقوق خود از بیستم آبان ماه سال گذشته روزه دار است، با اعلام این که اقدام پیشنهادی نافی هیچ حرکت و تلاش فردی و گروهی دیگری برای اعتراض به اقدام های غیرقانونی حزب پادگانی نیست، گفت: چه به جاست که هر دوشنبه اول هرماه به اسم یک شهید جنبش سبز نام گذاری شود. برای مثال دوشنبه هفتم آذرماه را که می تواند آغاز این حرکت اعتراضی، روزه یا اعتصاب غذای یک روزه، باشد، به نام «نداآقاسلطان» بخوانیم و در دوشنبه پنجم دی ماه خاطره «سهراب اعرابی» را گرامی بداریم و این روند را به نام شهید “سید علی موسوی” و سایر شهدا ادامه دهیم.تاج زاده هم چنین گفته است: اقتدارگراها از هیچ مسأله ای به اندازه اجتماعات مدنی و مسالمت آمیز منتقدان هراس ندارند. بنابرین باید فرصت را برای دور هم نشستن و بحث کردن و انتشار اخبار این نشست ها، مغتنم بشماریم و دیوار هراس را فروبریزیم. اگر جوانان ایران زمین، اعم از دختر و پسر و همه شهروندان آگاه اراده کنند و جمع های کوچک و بزرگ، بسته به شرایط و امکانات تشکیل دهند و عملا در محکومیت رفتارهای غیرقانونی اقتدارگراها بکوشند، اطمینان دارم که جناح حاکم زودتر از آن چه تصور می رود، عقب خواهد نشست و امکان بهره مندی همه ایرانیان از حقوق خویش و نیز تحقق آرمان های آنان را فراهم خواهد کرد

۱۳۹۰ مهر ۲۹, جمعه

ادامه فیلم جگر سوز "زندگی سیاسی علی خامنه ای" سخنان مضحک وزیر اطلاعات و فرمانده کل نیروهای انتظامی

دو مصاحبه و اظهار نظر اطلاعاتی و امنیتی را در زیر می خوانید. کار امنیت داخلی و اطلاعات ملی در جمهوری اسلامی افتاده دست این قماش روحانی و سپاهی کم عقل و درعین حال خونریز و توطئه گر.
1- مصلحی وزیر اطلاعات در ارتباط با ماجرای ترور سفیرعربستان سعودی در امریکا برای بدل زدن به سازمان های اطلاعاتی و جاسوسی امریکا روز گذشته فرمود:
«مقامات آمریکایی با دادن تابعیت به "منصور ارباب سیر"، او را به همکاری در متهم کردن ایران به طراحی عملیات ترور سفیر آمریکا در واشنگتن تشویق کرده اند. ویژگی ها و شاکله شخصیت فردی این آدم با مأموران یا همکاران اطلاعاتی فاصله دارد و ضعیف ترین دستگاه های اطلاعاتی جهان هم حاضر نیستند چنین فردی را به همکاری بگیرند.»
تا اینجای اظهار نظر وزیر اطلاعات "منصور ارباب سیر" شخصیت اطلاعاتی نداشته و ضعیف تر از آنست که یک دستگاه اطلاعاتی در جهان او را به کار بگیرد.
همین وزیر در ادامه پرت و پلاهائی که گفت، اضافه فرمود:
« پلیس فدرال آمریکا بعنوان مصاحبه و تحقیقات، با ارباب سیر تماس گرفته و پس از "تخلیه اطلاعاتی"، او را به همکاری در ازای دریافت تابعیت تشویق کرد.»
سئوالی که خبرنگاران از وزیر اطلاعات نپرسیدند:
- احمدی نژاد قربان قد و بالایت برود! این بابا اگر به درد کار اطلاعاتی نمی خورده و هیچ دستگاه اطلاعاتی او را به کار نگرفته و یا لیاقت نداشته که به کار گرفته شود، پس چه اطلاعاتی داشته که پلیس فدرال او را تخلیه کرده؟
پس از این اظهار نظر فیلسوفانه و درعین حال اطلاعاتی، آقای مصلحی گفت:
البته روسای دستگاه های اطلاعاتی چند کشور با من تماس گرفته و در خصوص این فیلمنامه بدوی ابراز شگفتی کردند و تحلیل ها و بعضا اطلاعاتی در مورد جوانب این سناریو را با من در میان گذاشتند. حتی یکی افراد سازمان های اطلاعاتی آمریکا با مطرح کردن این اتهامات علیه ایران مخالف بوده که به من خبر داد.

2- سرتیپ پاسدار احمدی‌مقدم فرمانده کل نیروی انتظامی جمهوری اسلامی که سابقه درخشانش در سرکوب خونین مردم معترض به کودتای 22 خرداد در تاریخ ثبت می ماند نیز، روز گذشته در اظهار نظری فرمود:
«صدای آمریکا و بی‌بی‌سی، بازوهای دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا هستند و همکاری با این شبکه‌ها به منزله همکاری با سرویس‌های امنیتی است.
همکاری با این شبکه‌ها همکاری با رسانه نیست، بلکه همکاری با سرویس‌های امنیتی دشمن است که طبعا در این موارد وزارت اطلاعات نظارت و برخوردهای لازم را دارد. »
سرتیپ مقدم که برای خنک کردن دل رهبر معظم و فرزانه جمهوری اسلامی سخن می گفت تا بلکه ایشان تشفی خاطری بابت نمایش فیلم "زندگی سیاسی علی خامنه ای" به ایشان دست بدهد، یادش رفت در ادامه آن بالا چه گفته، زیرا در ادامه مصاحبه همکاری با دو رسانه یاد شده در بالا را که آنها را بازوی سازمان اطلاعاتی امریکا معرفی کرده بود گفت:
همکاری مستندسازان، بازیگران و … با این شبکه‌های ماهواره‌ای منوط بر آن است که آن شبکه‌ها اهدافی را علیه نظام در داخل کشور تعقیب نکنند.»

سئولی که خبرنگار نپرسید:
سردار رادان قربان قطر شکم جنابعالی! لطفا بفرمائید که اگر بی بی سی فیلم آقا را تهیه نکرده و پخش نکرده بود، و یا از این نوع فیلم ها پخش نکند، علیرغم آن که این دو قلو وابسته به سازمان اطلاعاتی امریکا هستند، می توان با آنها همکاری کرد؟
پیک نت ـ 30 مهر 1390

مصاحبه احمد ناطق نوری قرار است مجلس آینده سلطنت را به ایران باز گرداند!

احمد ناطق نوری، برادر علی اکبر ناطق نوری که قرار بود اگر ناطق نوری رئیس جمهور شد وی وزیر نفت شود و ید توانائی در چاپلوسی و نان به نرخ روز خوردن دارد، حالا عضو هیات رئیسه مجلس است و کنار علی لاریجانی می نشیند.
روز گذشته در تائید فرمایشات مقام معظم رهبری در کرمانشاه با خبرآنلاین مصاحبه کرده و گفت: ایشان با صحبت های خود باب بحث در این موضوع را باز كردند و من هم فكر می كنم این تغییر كار خوبی هم است. كشور نظام می گیرد و همه چیز پارلمانی باشد.
شكل گیری نظام سیاسی كشوربر مبنای پارلمان موجب می شود كه همه تصمیات زیر نظر مجلس باشد تا هم مردم بدانند كه چه كسی را انتخاب كنند. ضمن اینكه دو گانه تصمیم گرفتن از بین می رود وآن وقت مجلس است كه وزیر الوزرا را انتخاب می كند.
باید دید مجلس آینده ما چه میزان رشد می كند. باید در یك پروسه زمانی این بحث در مجامع دانشگاهی مورد بحث قرار بگیرد تا در نهایت در بازنگری قانون اساسی بتوان با یك دید همه جانبه و با الگو گیری از تجربه های موفق، نظام های پارلمانی خود را پایه ریزی كنیم."
دو نکته را ایشان خجالت کشید طرح کند. و شاید هم علی لاریجانی به صلاح خود ندانست که مطرح کند و خبر آنلاین را که سخنگوی ایشان است فرستاد نزد احمد ناطق نوری که حرف های بی کله زیاد می زند.
اما آن دو نکته:
1- ایشان خجالت کشید که نظام جمهوری قرار است برگردد به نظام پادشاهی. اگر غیر از این بود و هدف خاتمه چند مرجعی، می شود ولایت فقیه را حذف کرد و رئیس جمهور را به انتخاب مردم گذاشت و نخست وزیر را به انتخاب مجلس و البته نظام پارلمانی بدون نظام حزبی ممکن نیست.
2- ظاهرا نظام پارلمانی فعلا در کشور حاکم نیست و قرار است نظام پارلمانی شود! و برای آن که چنین شود، انتخابات مجلس آینده مهم است زیرا آن مجلس این وظیفه را عهده دار خواهد شد. بنابراین چه جای شرکت و حضور اصلاح طلبان و طرفداران جمهوریت؟ آن مجلس جای امثال احمد ناطق نوری است که از حالا برای خود صندلی رزرو کرده است!
پیک نت ـ 30 مهر 1390

۱۳۹۰ مهر ۲۸, پنجشنبه

میرحسین موسوی خطاب به زندانبانان: در حصر و حبس هم میدانم در مملکت چه می گذرد



دختران موسوی و رهنورد: به نظر ما، پدر را آورده بودند خارج از پاستور که ببینند می توانند در خانه دخترشان با ایشان حرف بزنند و به توافقی برسند، که پدرم با آن برخورد راه هر گونه صحبت از آن جنس که آن ها می خواستند را از همان ابتدا بست.
پدرم خطاب به ماموران گفت: با شنیدن یک جمله می شود فهمید که در کشور و دنیا چه می گذرد؟ من یک سیاستمدارم و پیر این راهم. وقتی شما خبری را نصفه نیمه به من می دهید من می فهمم که چه وقت هایی راست می گویید و چه زمان هایی عکس خبر را به من می دهید. می خواهید ذهن من را سفید کنید. اما ذهن من و ذهن خانم رهنورد هرگز در برابر شما سفید نخواهد شد.
در یکی از ملاقات ها پدر با تاکید پرسیدند که کتاب "گزارش یک آدم ربایی" را خواندید؟ ما گفتیم نه. گفتند این کتاب خیلی سیاسی است و شبیه اتفاقی است که بر ما گذشته است. آن جلسه گذشت و ما اسم کتاب را فراموش کردیم. دفعه ی بعد وقت خداحافظی یک دفعه یادمان آمد که دوباره نام کتاب را بپرسیم. اسم کتاب را در گوش یکی از ما تکرار کردند. رفتارشان خیلی هشدار آمیز و محتاطانه بود و ما حس کردیم پیامی دارد. مخفی گفتنشان به نظر ما پیام داشت!
مادرم با فعالان حقوق زن روابطی خیلی دوستانه داشت. او گلدان های خانه را به اسم آنها نام گذاشته بود، به خصوص آنهایی که در زندان هستند. برای آنها دلتنگ بود و مدام یادشان می کرد.

وبسایت "کلمه" متن گفتگوئی را که با دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد انجام داده منتشر کرد. در این گفتگو مشخص نیست که چه بخش از پاسخ ها را کدامیک ازدختران موسوی داده است، اما در مجموع، از آنجا که گفتگو بر محور دیدار با پدر و مادر و مسائل مربوط به حبس خانگی آنها، فشارهای مقامات امنیتی بر خانواده موسوی و کشاکش های میان مقامات حکومتی و امنیتی با موسوی و رهنورد دور می زند، این گفتگو شکلی واحد پیدا کرده است، که می خوانید:

- آخرین خبری که از آقای مهندس و خانم دکتر دارید چیست؟
بعد از گفتگوی قاطع پدر با یکی از مسئولان قضایی در ماه رمضان در خانه ی یکی از ما، به طور کلی ارتباطمان با پدر و مادر قطع شده است. بیش از ۵۰ روز است که ما هیچ نوع ارتباطی با آنها نداریم. اما چند روز پیش، عصر پنجاهمین روز بی خبری مطلق، با پدر بزرگ و مادربزرگم تماس گرفته و گفته اند که ما خوبیم. همین حرفهای همیشگی. همچنین یکی از اقوام را با دلایل خاص خود انتخاب کردند و در همان روز دیدار دادند. اما ما سه نفر همچنان از شنیدن صدای پدر و مادر یا دیدارشان به طور مطلق محرومیم. البته فردی که با ایشان دیدار داشت خبر داد که آنها در سلامت کامل هستند و روحیه خوبی هم داشته اند.

- یعنی معتقدید چون آقای مهندس روی خوش به آن مقام قضایی نشان ندادند ارتباط شما را دوباره قطع کردند؟

- البته فکر می کنیم این قطع ارتباط دو دلیل دارد. هم برخورد پدر و مادرمان بود و هم اینکه ما گزارش آن دیدار را دادیم و بخشی از صحبت های ایشان را خبری کردیم که باعث شد عصبانی شوند. به هرحال در روش جدید که اتخاذ کردند با ملاقات دادن به کسانی که خود می خواهند تبلیغات مورد نظر که دادن امکان دیدار به خانواده است را فراهم می کنند، اما واقعیت چیز دیگری است.

- دلیل ناراحتی آن روز آقای مهندس و برخورد قاطع ایشان با آن مقام قضایی چه بود؟

- به نظر ما، پدر را آورده بودند خارج از پاستور که ببینند می توانند در خانه دخترشان با ایشان حرف بزنند و به توافقی برسند، که پدرم با آن برخورد راه هر گونه صحبت از آن جنس که آن ها می خواستند را از همان ابتدا بست.

- در آخرین ملاقات از لحاظ روحی و جسمی خانم دکتر و آقای مهندس را چطور دیدید؟

- از نظر روحی که عالی هستند. حتی چند بار جلوی ما وقتی گفته می شد که انشاالله زودتر آزاد می شوید و همه چیز تمام می شود، مادرمان می گفت نه، ما آزادیمان را در کنار باقی زندانیان سیاسی می خواهیم. این را هم خیلی محکم و با استقامت می گفت. چیزی که ما دیدیم و درک کردیم این بود که خیلی شوق زندگی و ادامه راه داشتند.

- فشارها هنوز بر خانم دکتر و آقای مهندس وجود دارد؟ شرایط زندگی ایشان چطور است؟

- سه ماه اول که ظاهرا خیلی سنگین بود، البته این که دقیقا بر این دو چه گذشت را هنوز به ما نگفته اند، ما هم خیلی تمایل نداریم بپرسیم. طبیعی است که آنها هم برای آرمش ما نخواهند گفت. اما چیزهایی که اتفاقی می دیدیم یا می شنیدیم این بود که مثلا متوجه شدیم به پنجره های خانه آهن جوش داده اند. تمام فضای کوچه و خانه پر از دوربین و نورافکن است و آنها در یک طبقه با درها و پنجره های جوش داده بدون هیچ گونه ارتباطی با بیرون حبس بوده اند و…
به طور کلی این برخوردها برای ما سخت است و گرنه مثلا پدرمان تاکید داشت که با همه ی این فشارها هم اذیت نمی شوند و از این که در راه هدف و آرمان والای خود گام بر داشته اند خدا را شاکرند. فشارها الان همین عدم ارتباطات و بی خبری های مطلق و طولانی است آن هم در حالی که مدام خبرهای دروغ در مورد ما سه تا به آنها می دهند یا به آنها می گویند که ما را به خاطر همین دو تا خبر شکسته بسته بازداشت می کنند. یا اینکه پدر جز در روز فوت پدرش آن هم تنها بیست دقیقه در یک فضای پرفشار و فوق العاده امنیتی با انبوهی مامور هیچ یک از اعضای خانواده اش را ندیده است.
همه ی ما انسان هستیم و دلتنگی های خودمان را داریم. آدم اگر عاطفه نداشته باشد که آدم نمی شود. قطعا پدر و مادر ما هم دلتنگ می شوند و دوست دارند دوباره دور هم جمع شویم کدام پدر و مادر یا پدر بزرگ مادربزرگی دوست دارد و به اختیار دوری از عزیزانش را انتخاب می کند؟ اما خب انگیزه و هدف آنقدر ارزشمند است که تحمل این دوران را راحت تر می کند.

- فشارها بر شما و خانواده کمتر شده یا هنوز هم در همان شرایط امنیتی اوایل زندان هستید؟

- نه ما هنوز در همان شرایطیم. آنها ما را حتی در دوره ای برای انکار خبرهای رسانه های سبز تحت فشار گذاشتند.
یکی از مامورها جمله ای دارد که مدام تکرارش می کند و ما هر بار فکر می کنیم که یک مرد! واقعا از اینکه به یک دختر این جمله را می گوید احساس قدرت می کند؟ مرتب می گوید “این گردن من رو می بینید؟ تبر نمی تواند آن را بزند. مثل کوه می ماند.” یا مثلا مدام می گوید “من از موضع قدرت دارم با شما صحبت می کنم. ما از راس حکومتیم!”
یکی دیگر از تهدید ها و فشار ها همیشه این بوده است که مدام می گویند شما حق حرف زدن ندارید و تهدیدهای همیشگی این است که می اندازیمتان زندان و می بریمتان پیش قاضی. پرونده قضایی دارید و هی برگ به برگه هایش اضافه می کنید. کارهای شما تبعات شغلی دارد. اخراج می شوید و…
هر کاری که ما انجام می دهیم بلافاصله شروع می کنند بقیه اعضای فامیل و خانواده را اذیت می کنند. وقتی اعتراض می کنند که مگر ما چه کرده ایم می گویند که ما می دانیم کاری نکردید، اما این برخوردها به خاطر این است که دختران خانم رهنورد خبری داده اند یا با کسی دیدار داشته اند. بقیه ی اعضای خانواده هم مرتب دچار مشکل می شوند. تقریبا کسی نمانده که اذیتش نکرده باشند. بدتر از همه اینکه به سراغ دوستانمان هم رفته اند. یکی را در کنکور رد می کنند. یکی را بازداشت، یکی را اخراج، یکی را دادگاهی و … به همه ما می گویند که با منافقین در ارتباطیم! خدا را شکر که گروه های خائن و تروریست مثل منافقین یا سایر گروه های فرصت طلب و مطرود، تمام مدت مشغول تصفیه حساب و کینه ورزی و توهین نسبت به پدر و مادر ما هستند و دشمنی آنها و خط قرمزهای پدر و مادر و همه خانواده هم روشن بوده و هست.
فشارها که خیلی شدید است. مرتب تهدید به اخراج از کار و تهدیدهای دیگر می شویم، وقتی در خیابان می رویم می بینیم که پشت سرمان هستند. حتی زمانی که جایی می رویم می آیند دنبالمان. نامه های ممنوع الخروجی ما هم که از دادگاه انقلاب آمده است. ما همه ممنوع الخروجیم از دادگاه انقلاب و با امضای یکی از مسئولین اوین که اخیرا ممنوع الخروجی سه تایمان که باز تمدید شده و بقیه هم احتمالا همین چند روزه به دستمان می رسد. نمی دانم چرا فکر می کنند ممکن است با این اوضاع ما خانواده خود را تنها بگذاریم و برویم. اصلا کجا برویم؟ مگر جای امنی هم وجود دارد؟
غیر از این از وزارت اطلاعات نامه بر پرونده کاری ما قرار داده شده که هرگونه تغییر و تبدیل وضعیت پرونده شغلی فرزندان موسوی فعلا غیر ممکن است. نشست ها و گفتگوها (بازجویی ها) تلفنی و غیر تلفنی هم که بوده است.
- خبرها به آقای موسوی می رسد؟ به طور کلی چه اطلاعات و اخباری و از کجا در اختیارشان قرار می گیرد؟

- اینکه با چه فیلتری خبرها را به ایشان می دهند را ما نمی دانیم، اما همانطور که قبلا هم گفته شد پدرمان گفت که “با شنیدن یک جمله می شود فهمید که در کشور و دنیا چه می گذرد؟ من یک سیاستمدارم و پیر این راهم. وقتی شما خبری را نصفه نیمه به من می دهید من می فهمم که چه وقت هایی راست می گویید و چه زمان هایی عکس خبر را به من می دهید.”
یکبار هم تاکید کردند که “من از سه نقطه های خبرهای شما و جاهای خالی آن خبرهای واقعی را می فهمم. به همین دلیل هم درباره وقایع منطقه و خیزش های آن، با همان نگاه خودشان تحلیل هایی داشتند که شبیه همان تحلیل های پیش از بازداشتشان بود.”
نباید فراموش کنیم که اینها نمی خواهند اخبار به ایشان برسد زیرا نگران هستند که تحلیل ها و صدای پدر و مادرمان به مردم برسد. و نکته ی دیگر هم اینکه این امید را دارند که وقتی ما و ایشان تحت فشار هستیم امکان دارد که کم بیاوریم و جایی پایمان بلغزد. این دفعه بابا به مامورها گفتند “می خواهید ذهن من را سفید کنید. اما ذهن من و ذهن خانم رهنورد هرگز در برابر شما سفید نخواهد شد.”

- پس در واقع در جریان اخبار قرار دارند.

- کاملا فیلتر شده. مثلا درباره ی اخبار منطقه، بحرین را کاملا شنیده بودند اما مثلا درباره اخبار سوریه هیچ چیزی به ایشان گفته نشده بود. اطلاعات ایشان از هوش خودشان و به قول خودش از چیدن اخبار کنار یکدیگر است که مثل پازل آنها را کنارهم می گذارد.
- برای اینکه شما اخبار را منتقل کنید منعی ایجاد نمی شود؟
- چرا. شدیدا. در ملاقات های اندکی که داده بودند هر بار به ما هشدار تند داده اند که اصلا صحبت سیاسی نکنید و فقط درباره ی مسائل خانوادگی حرف بزنید. آنها همیشه به ما می گفتند که حرف سیاسی شما باعث قطع همه ارتباطات می شود. آنها در این مورد واقعا راست گفته و وفای به عهد کرده اند فعلا! اما خب بالاخره الان همه چیز به جامعه و سیاست بر می گردد. مثلا یک بار داشتیم در مورد یارانه ها صحبت می کردیم که زندانبانان کلافه شده بودند و می خواستند این بحث قطع شود و مدام وسط حرف های ما می پریدند و جملاتی از یکی از مسئولین را نقل می کردند که یک دفعه پدرمان خطاب به او گفتند “به مقام کسی کاری ندارم. مساله ای که مهم است این است که وضعیت یارانه ها دارد مردم را له می کند و وضعیت اقتصادی اسفناک است. این ظلم است و یادتان نرود که سنت الهی در مورد نتیجه ظلم تغییر ناپذیر است.”
- آیا در مکالمات زندانبان ها و ماموران با شما هم، بازداشت خانگی این دو عزیز انکار می شود؟
- آنها که مدام می گویند جای پدر و مادر شما خیلی عالی و خوب است. ما مواظبشان هستیم و صد در صد جانشان را حفظ می کنیم! از آن طرف هم البته در ملاقات ها مادرم هر دفعه این موضوع را به روی مامورها می آورند. می گویند “این فضایی که ما را در آن حبس کرده اید چیست؟ آقای … زندان است نه؟” و آنها غالبا اعتراض می کند که خانم رهنورد قرار شد نگویید زندان. اما مادرم از هر فرصتی برای اینکه تذکر دهد در زندان محصورند استفاده می کنند. مثلا می گویند “این زندانی که ما در آن هستیم اینجوری است و ما از وقتی که در زندانیم فلان و چنان.”
- ماموران از چه واژه ای به جای زندان استفاده می کنند؟
- ماموران اصلا سعی می کنند درباره اش حرف نزنند. ولی بار آخر یعنی همان ۵۰ روز پیش گفتند حفظ نظام برای ما از هر چیز مهم تر است و الان هم نظام تشخیص داده که شرایط به این شکل باشد. و باز هم اسم “شرایط” را نگفتند. ولی مادر و پدر ما تاکید دارند که این زندان است چون تمام درها و پنچره ها آهن دارد و ماموران هم هر موقع دلشان بخواهد توی خانه هستند. البته اگر الان در خانه باشند چون ما نزدیک هشت هفته است که نمی دانیم کجا هستند.
- ملاقات ها به چه شکل برگزار می شود؟
- چند بار در ابتدا ما را داخل یک ساختمان دیگر بردند. داخل اتاق همین شخصی که ظاهرا مسئول زندانبان هاست. یک اتاق کوچک هم هست که خودش می نشیند آنجا و یک مامور زن هم همیشه چسبیده به مادرم و حتی موقع وضو گرفتن هم لباس او را رها نمی کند و مامورهای دیگر هم که هستند. بعد هم ما را بردند داخل حیاط. دفعه سومش وقتی بود که برای هدی صابر زندانی ها اعتصاب کرده بودند و برای این قضیه هم ما ۲ خط نوشته بودیم. وقتی رفتیم آن آقا گفت دیگر حیاط تمام شد. دیگر حیاط بی حیاط.

- مردم می خواهند بدانند که آیا آقای موسوی و خانم رهنورد در منزل خودشان هستند یا جای دیگر.
- ما خودمان هم دقیق نمی دانیم. دو- سه ماه پیش که آن بار هم برای ۴۰ روز ناپدید شده بودند رفتیم دم خانه پدرمان. بیرون در های آهنی نصب شده سر کوچه زنگ گذاشته اند، وقتی زنگ زدیم یکی جواب داد. گفتیم که ما می خواهیم از مهندس موسوی خبر بگیریم. گفت شما؟ گفتیم ما دخترانشان هستیم. گفت کدام مهندس موسوی؟ اینجا مهندس موسوی نداریم. اینجا خانه ی ماست. گفتیم اینجا کوچه اختر بوده و شما آن را بسته اید. این بن بست کوچک تنها یک خانه دارد که آن هم خانه پدری ما بود یک زمانی! از ما اصرار بود و از آنها انکار که اینجا مهندس موسوی نداریم. باز چند روز پیش هم رفتیم گفتند بعدا اگر مقام قضایی اجازه دهد دیدار می دهیم ما هم منصرف شدیم لزومی ندارد. خدایی هم هست و ما هم خیلی پیشتر پیش بینی این روزها را کرده بودیم و پدر و مادرمان ما را برای روزهایی سخت تر آماده کرده بودند. اینجور وقت ها بین خودمان می گوییم دل ما کنار دل های منتظر و نگران سایر خانواده هایی که اسیری در بند دارند.
- در این مدت مردم چقدر با شما در تماس بوده اند؟
- ما خودمان با هیچ کس ارتباط نداشتیم. قبلاهمیشه به ما می گفتند وارد کارهای سیاسی نشوید. خودمان هم تمایلی به سر و صدا نداشتیم نه اینکه غافل باشیم چون به هرحال در یک خانواده سیاسی همه چیز از سیاست و دنیای آن متاثر است. بنابراین ما ارتباطی با کسی نداشتیم. ولی خب الان بعد از این حصر هر جا می رویم دوستان، همکاران آشنایان و هر کس که بشناسد با مهر و محبت برخورد و ابراز دوستی می کند. و برای وضعیت والدینمان ابراز نگرانی می کنند.
- با توجه به موقعیت آقای مهندس بعد از انقلاب آیا هیچ کدام از مسئولان جویای احوال شما و ایشان شده اند؟
- فقط آقای خاتمی تماس داشتند و هم به مادر بزرگم و هم به عمه و عمویم سر زدند. البته بعضی از مراجع بزرگوار و یا دوستان دیگر هم غیر حضوری احوالپرس بوده اند که از همه ممنونیم.
- اگر بخواهیم برگردیم به مواضع این دو عزیز فکر می کنید که موضع آقای مهندس و خانم دکتر در مقابل مسایلی مثل شهادت هاله سحابی، اجرای احکام شلاق برای جوانان منتقد و یا حکم سنگین نرگس محمدی و خانم ستوده و … چیست؟
- اگرچه ما جای آنها نیستیم و نمی توانیم هم جای آنها صحبت کنیم اما قطعا اگر آنها در زندان نبودند، موضع گیری قاطعی می کردند. مادرمان به طور خاص همیشه در مورد مسایل مربوط به زنان فعال بوده اند. یک وجه این قضیه در دفاع از حق هست. آنها زندگی خودشان را هم برای احقاق حق گذاشتند. درواقع تمام سالهای زندگی مشترک هر دو پیش و پس از انقلاب با همین دغدغه ها همراه بوده است. اما جدای از همه اینها مسایل عاطفی هم هست. در مورد مادرم باز می دانیم که با فعالان حقوق زن روابطی خیلی دوستانه داشت. او گلدان های خانه را هم به اسم آنها نام گذاشته بود به خصوص آنهایی که در زندان هستند. برای آنها دلتنگ بود و مدام یادشان می کرد. یا اینکه شهید هاله را خیلی دوست داشت و هر وقت از خاطرات فعالیتهای سیاسی قبل انقلاب حرفی بود زیاد اتفاق می افتاد که خاطراتی از خانواده بزرگواش و شخصیت دوست داشتنی و شیرین و هوشمند او می گفت. مگر می شد دوستی ها و چنین پروازی را بی توجه از کنارش گذشت؟ یا موارد دیگر مانند اینها..

- در شبکه های اجتماعی موجی به راه افتاد از کتابی که آقای مهندس پیشنهاد خواندنش را داده بودند، ماجرای آن چه بود؟

- در یکی از ملاقات ها پدر با تاکید پرسیدند که کتاب گزارش یک آدم ربایی را خواندید؟ ما گفتیم نه. گفتند این کتاب خیلی سیاسی است و شبیه اتفاقی است که بر ما گذشته است. آن جلسه گذشت و ما اسم کتاب را فراموش کردیم. دفعه ی بعد وقت خداحافظی یک دفعه یادمان آمد که دوباره نام کتاب را بپرسیم. اسم کتاب را در گوش یکی از ما تکرار کردند. رفتارشان خیلی هشدار آمیز و محتاطانه بود و ما حس کردیم پیامی دارد. مخفی گفتنشان به نظر ما پیام داشت.
- در آخر کلامی با مردم دارید؟
- واقعیت این است که در این هشت ماه فشارهای زیادی به ما تحمیل شده که خیلی از آنها گفتنی و دیدنی نیست شاید برخی گلایه ها هم که می شود در مورد کم بودن و یا دیر رسیدن خبرهای مربوط به پدر و مادرمان ناشی از همین مساله باشد که خیلی چیزها را در برخی اوقات نمی توان گفت. این مساله ما و خانواده محترم آقای کروبی است که برای ما چون پدر و مادر خودمان عزیزند. دل های ما کنار خانوادهایی است که عزیزانشان دیگر پیششان برنمی گردند. کسانی که عزیزی دربند دارند. هر چه ما می گوییم جنبه اطلاع رسانی دارد و اینکه وظیفه دختر بودن خودمان را انجام دهیم. هر موقع که مساله برایمان خیلی بزرگ می شود می گوییم که کسان دیگری هستند که سالها است با این مصائب دست به گریبانند. بازهم از همه مهربانانی که یاد ما کردند و دعای خیرشان روزهای سخت این ۸ ماه را گذشتنی کرد سپاسگزاریم. از دوستان بسیار عزیز سایت کلمه هم که واقعا یارانی مهربان و دلسوزند سپاسگزاریم.
پیک نت ـ 27 مهر 1390