حجت الاسلام احمد منتظری، فرزند آیت الله منتظری، در نامه ای سرگشاده به علی خامنه ای، به وی پیشنهاد کرد، تا هنوز فرصت باقی است و ابتکار عمل از دست وی نیز خارج نشده، دست به یک اقدام قطعی و قاطع زده و با آزادی زندانیان سیاسی و گفتگوی مستقیم با آقایان کروبی، موسوی، خاتمی و هاشمی رفسنجانی، راه حل و تدبیری برای وضع کنونی بیابد.
احمدی منتظری در نامه خود نوشت:
« جنابعالی توجه دارید که در حکومتهای پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) با وجود مخالفان بسیار، زندانی سیاسی وجود نداشت و حضرت علی(ع) حتی با پیشنهاد و اصرار بعضی مبنی بر زندانی نمودن خوارج مخالفت فرمودند.
آزادی همه زندانیان سیاسی و دلجویی از خانواده آنان و تمامی خانوادههایی که عزیزان خود را در جریانات اخیر از دست دادهاند موجب همدلی آحاد ملت خواهد شد.
آقایان مهندس میرحسین موسوی و حجةالاسلام والمسلمین مهدی کروبی از همفکران و همکاران قدیمی و دوستان واقعی جنابعالی و نظام بوده و هستند. اینکه این آقایان حاضر نیستند برخلاف عقیده خود حرفی بزنند و یا عملی انجام دهند بسیار قابل تقدیر است. این اخلاق و رفتار را با شیوه کسانی مقایسه فرمایید که در ظاهر خود را علاقمند و مطیع جنابعالی جلوه میدهند ولی در واقع دوست و خیرخواه شما نیستند و فقط منافع خود را در نظر میگیرند. کسانی که حاضرند آسایش خود و خانواده خویش را در جهت عقیده و مرام خود فدا کنند ارزشمند و قابل احترامند. حصر و سلب آزادی و متهم نمودن آنان به مواردی که تاکنون شرعاً و قانوناً ثابت نشده است، در کشوری که اسلامی بودن و پیروی از امام علی(ع) را افتخار خود میداند، علاوه بر این که موجب نارضایتی قشر وسیعی از مردم میشود، قابل توجیه نیست و هیچ کمکی هم به حل مسائل موجود نمیکند.
جنابعالی که اکنون بسط ید دارید، به راحتی میتوانید با یک تصمیم تاریخی این مسأله را حل نمایید و موجب همدلی اقشار مختلف مردم گردید.
آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی رفسنجانی و حضرتعالی طی این سی سال نخستوزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهور بودهاید. تشکیل یک جلسه 5 نفره و گفتگوی مستقیم و دوستانه بسیاری از مسائل را حل میکند و نور امیدی در قلب همه ملت میافکند. این اقدام قدرت و موقعیت شما را بالا برده و نظر دیگران را نیز نسبت به یک حاکم اسلامی بسیار مساعد تر میسازد. لابد استحضار دارید که بر اثر برخوردهای ناشایست عدهای که به نام اسلام و جمهوری اسلامی انجام میشود اعتقادات بسیاری از مردم و بخصوص جوانان سست شده و دینگریزی و حتی دینستیزی رو به افزایش است. جنابعالی با یک تصمیم انقلابی یأس و سرخوردگی از اسلام و حاکمیت دینی را تبدیل به امید خواهید نمود.
اگر روند کنونی ادامه یابد باعث ریزش بیشتر نیروهای متعادل و بالا آمدن نیروهای رادیکال و تندرو خواهد شد و چه بسا در آینده ابتکار عملاز دست جنابعالی نیز خارج شود.
مرحوم والد (رضوان الله تعالی علیه) همواره نسبت به سرنوشت انقلاب و نظام نگران بودند و اکنون در فقدان ایشان اینجانب این تقاضا را از شما دارم. امیدوارم با قبول آن، نوروز 1390 را عیدی پر از شادی و امید برای همه ایرانیان گردانید
۱۳۸۹ اسفند ۹, دوشنبه
۱۳۸۹ اسفند ۸, یکشنبه
هاشمی رفسنجانی در انتخابات ریاست خبرگان بموجب تکلیفم، شرکت می کنم!
هاشمی رفسنجانی روزگذشته درجلسه مجمع تشخیص مصلحت نظام، ضمن ارزیابی خود از تحولات خاورمیانه و شاخ افریقا که متفاوت با نظرات امثال احمدی جنتی و احمد خاتمی و خطبه عربی شتابزده علی خامنه ای در نماز جمعه تهران بود، رسما اعلام داشت که در انتخابات هیات رئیسه مجلس خبرگان شرکت خواهد کرد.
هاشمی رفسنجانی ابتدا، ضمن اشاره به نهضت بیداری اسلامی در كشورهای منطقه گفت:
حوادث منطقه و ازجمله در مصر، بحرین و یمن كه از لحاظ جغرافیایی در منطقهای حساس قرار گرفته و در لیبی به دلیل موقعیت ممتاز نفت برای اروپا؛ خطر حضور نظامی ناتو در این منطقه را جدی كرده است. در چنین شرایطی هوشیاری و دیپلماسی فعال برای مواجهه با شرایط خاص منطقه ضروری است.
در این شرایط، حفظ و تقویت وحدت و همدلی و اعتماد در كشور خودمان یكی از ضروریترین امور است. از وظایف مهم امروز مسئولان این است كه اكثریت وفادار به انقلاب را متحد نگه دارد و از اعلام مواضع تفرقهانگیز و افراطی پرهیز شود.
هیچ محور دیگری نمیتواند جایگزین اسلام و قانون اساسی و ولایت در شرایط فعلی برای كشور شود. اساسیترین بستر تحقق اهداف متعالی نظام اسلامی، تحقق اهداف قانون اساسی است كه جمهوری اسلامی ایران با ساختار مناسب براساس این اصول شكل گرفته مردم هستند كه متأسفانه حركتها و مواضع افراطی و تندرو خواسته یا ناخواسته میتواند این اصول مترقی را تضعیف و وحدت و همبستگی مردم را مخدوش كند.
دراین شرایط از افراد و نیروهای معتدل، اصولی و دلسوز واقعی انتظار میرود به دور از عصبانیت و كارهای افراطی، براساس اصول قانون اساسی، سعی در ایجاد تعدیل در افراطیگریها و حاكمیت منطق و قانون در جامعه كنند.
انتقاد صحیح و منطقی نه تنها مذموم نیست بلكه سازنده و عامل رشد است، ولی افراطیگری در تضعیف ولایت و دین و نادیده گرفتن نقش مردم بسیار خطرناك است.
متأسفانه، اخیرا برخی محافل و افراد و رسانههای معلومالحال، مباحثی را در خصوص خبرگان مطرح میكنند تا اینگونه به جامعه القاء كنند كه اینجانب تشنه ریاست بر جایگاه و مسند خاصی هستم. در صورتی كه به گواه تاریخ و گواهی شخصیتهای موجود در نظام، بحمدلله هیچگاه و در هیچ مقطعی به دنبال پُست و مسئولیت نبودهام و از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و مبارزه تاكنون در همه مسئولیتها، اعم از تأمین سوخت داخل كشور، شورای انقلاب، وزارت كشور، صداوسیما، دفاع مقدس، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، خبرگان و... یا از طرف امام راحل یا رهبری معظم انقلاب تكلیف و دستور مسئولیت را متوجه من كرده است یا با خواست مردم و بزرگان، با آرای مردم بوده است و در آینده نیز به عنوان یك سرباز انقلاب، همینگونه خواهد بود.
حتی در اجلاس دوره قبل خبرگان رهبری، ریاست خبرگان را شخصاً به آیتالله مهدوی كنی پیشنهاد كردم و خود مایل به پذیرش آن نبودم و حضور در انتخابات خبرگان را رهبری معظم بر من تكلیف كردند ولی متأسفانه برخی افراد ناآگاه و یا شاید آگاه، بهگونهای شانتاژ میكنند كه گویی اینگونه مسئولیتها برای اینجانب جاذبهای دارد. در حالی كه اگر مسئولیتی پذیرفته میشود جز ادای تكلیف و دین به جامعه و انقلاب و نظام اسلامی نیست و این بار نیز برخی افراد و گروه های افراطی دانسته یا ندانسته شانتاژهایی میكنند كه احساس میكنم نباید تسلیم آنها و القائات آنان شد. لذا به تكلیف عمل خواهم كرد و نتیجه آن هر چه باشد تنها رضایت و خشنودی خداوند برایم مهم است
هاشمی رفسنجانی ابتدا، ضمن اشاره به نهضت بیداری اسلامی در كشورهای منطقه گفت:
حوادث منطقه و ازجمله در مصر، بحرین و یمن كه از لحاظ جغرافیایی در منطقهای حساس قرار گرفته و در لیبی به دلیل موقعیت ممتاز نفت برای اروپا؛ خطر حضور نظامی ناتو در این منطقه را جدی كرده است. در چنین شرایطی هوشیاری و دیپلماسی فعال برای مواجهه با شرایط خاص منطقه ضروری است.
در این شرایط، حفظ و تقویت وحدت و همدلی و اعتماد در كشور خودمان یكی از ضروریترین امور است. از وظایف مهم امروز مسئولان این است كه اكثریت وفادار به انقلاب را متحد نگه دارد و از اعلام مواضع تفرقهانگیز و افراطی پرهیز شود.
هیچ محور دیگری نمیتواند جایگزین اسلام و قانون اساسی و ولایت در شرایط فعلی برای كشور شود. اساسیترین بستر تحقق اهداف متعالی نظام اسلامی، تحقق اهداف قانون اساسی است كه جمهوری اسلامی ایران با ساختار مناسب براساس این اصول شكل گرفته مردم هستند كه متأسفانه حركتها و مواضع افراطی و تندرو خواسته یا ناخواسته میتواند این اصول مترقی را تضعیف و وحدت و همبستگی مردم را مخدوش كند.
دراین شرایط از افراد و نیروهای معتدل، اصولی و دلسوز واقعی انتظار میرود به دور از عصبانیت و كارهای افراطی، براساس اصول قانون اساسی، سعی در ایجاد تعدیل در افراطیگریها و حاكمیت منطق و قانون در جامعه كنند.
انتقاد صحیح و منطقی نه تنها مذموم نیست بلكه سازنده و عامل رشد است، ولی افراطیگری در تضعیف ولایت و دین و نادیده گرفتن نقش مردم بسیار خطرناك است.
متأسفانه، اخیرا برخی محافل و افراد و رسانههای معلومالحال، مباحثی را در خصوص خبرگان مطرح میكنند تا اینگونه به جامعه القاء كنند كه اینجانب تشنه ریاست بر جایگاه و مسند خاصی هستم. در صورتی كه به گواه تاریخ و گواهی شخصیتهای موجود در نظام، بحمدلله هیچگاه و در هیچ مقطعی به دنبال پُست و مسئولیت نبودهام و از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و مبارزه تاكنون در همه مسئولیتها، اعم از تأمین سوخت داخل كشور، شورای انقلاب، وزارت كشور، صداوسیما، دفاع مقدس، مجلس شورای اسلامی، ریاست جمهوری، خبرگان و... یا از طرف امام راحل یا رهبری معظم انقلاب تكلیف و دستور مسئولیت را متوجه من كرده است یا با خواست مردم و بزرگان، با آرای مردم بوده است و در آینده نیز به عنوان یك سرباز انقلاب، همینگونه خواهد بود.
حتی در اجلاس دوره قبل خبرگان رهبری، ریاست خبرگان را شخصاً به آیتالله مهدوی كنی پیشنهاد كردم و خود مایل به پذیرش آن نبودم و حضور در انتخابات خبرگان را رهبری معظم بر من تكلیف كردند ولی متأسفانه برخی افراد ناآگاه و یا شاید آگاه، بهگونهای شانتاژ میكنند كه گویی اینگونه مسئولیتها برای اینجانب جاذبهای دارد. در حالی كه اگر مسئولیتی پذیرفته میشود جز ادای تكلیف و دین به جامعه و انقلاب و نظام اسلامی نیست و این بار نیز برخی افراد و گروه های افراطی دانسته یا ندانسته شانتاژهایی میكنند كه احساس میكنم نباید تسلیم آنها و القائات آنان شد. لذا به تكلیف عمل خواهم كرد و نتیجه آن هر چه باشد تنها رضایت و خشنودی خداوند برایم مهم است
۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه
نامه ای خطاب به خامنه ای شاید با رهنمود و حمایت رحیم مشائی این الگو را قرار است به جهان اسلام صادر کنید!
در نماز جمعه تهران خطاب به مردم عرب خاورمیانه فرمودید که جمهوری اسلامی برای شما یک الگو و راه نجات بشریت است. نگاهی به این الگو بیاندازیم:
نرخ بیکاری بالای 30 در صد است. 48 در صد مواد مخدر تولیدی افغانستان در ایران مصرف می شود. بین 10 تا 12 میلیون ایرانی مواد مخدر مصرف می کنند. 6 میلیون زن مطلقه داریم که 800 هزار تن آنها در تهران زندگی می کنند. 6 میلیون ایرانی از کشور گریخته اند. سن سقط جنین به 18 سال رسیده و ترمیم پرده بکارت یکی از پر رونق ترین کسب و کارهای پزشکان است. ایران پرمصرف کننده ترین لوازم آرایش زنان در جهان است. هم جنس گرائی در خوابگاههای دانشجوئی شایع است. زنان ایرانی به ساخت و ساز مشروبات الکلی کشانده شده اند. هرسال 12 میلیون پرونده تشکیل میشود. در خودكشی زنان رتبه سوم جهان را پیدا کرده ایم. در اعدام رتبه دوم جهانی، بعد از چین. در مهاجرت نخبگان بین 91 کشور جهان اول شده ایم و در آزادی مطبوعات رتبه 172 را از میان 175 کشور جهان کسب کرده ایم. در بهداشت و تامین سلامت مردم به رتبه 123 سقوط کرده ایم. در سهم زنان در مدیریت به رتبه 101 میان 120 كشور رسیده ایم و در
سرعت اینترنت رتبه 186 (پائینتر از بورکینافاسو و افغانستان) را بدست آورده ایم.پول ملی "ریال" هم سومین پول بیارزش دنیا شده است.
"فرهاد جعفری" از همفکران و همسنگران احمدی نژاد است که گفته می شود، روابط نزدیکی با رحیم مشائی همه کاره دولت احمدی نژاد دارد. وی در انتخابات مجلس پنجم، به گفته خویش، برنده شده بود اما مانع رفتن او به مجلس شدند. از وی در روزهای اخیر نامه ای خطاب به علی خامنه ای منتشر شده که به نوشته خود وی؛ سومین نامه جعفری به علی خامنه ایست.
این نامه در وبلاگ "گفتگو" منتشر شده و شایع است که مضمون این نامه در واقع طرح رحیم مشائی برای انتخابات آینده ریاست جمهوری است. یعنی مانیفست جمهوری اسلامی چهارم که در آن روحانیت باید از صحنه سیاسی حذف و بساط ولایت فقیه نیز جمع شود.
این نامه و یا طرح؛ بویژه اگر رحیم مشائی و طیف وسیعی که پشت او قرار دارد، درحقیقت سوار شدن بر موج نفرت مردم از ولایت فقیه و حکومت روحانیت بر ایران و مصادره آراء مردم جان به لب رسیده ایران.
این که چنین طرحی به نتیجه برسد و یا نرسد و این که رحیم مشائی و احمدی نژاد پشت آن باشند و یا نباشند و باز، این که حذف روحانیت از صحنه سیاسی کشور مثبت است یا منفی و کدام روحانیت باید حذف شود و کدام روحانیت باید حفظ شود.... این نامه حاوی اطلاعاتی است قابل توجه. همچنان که خطاب آن به علی خامنه ای برای تعطیل کردن ولایت فقیه و حمایت از همان تز اصلی "حجتیه" که معتقد است روحانیت باید کنار حاکمیت قرار بگیرد و آن را رهبری کند و نه در راس حاکمیت قرار بگیرد و زیر ضربه برود!
خلاصه ای از این نامه را میخوانید و در صورت تمایل می توانید به وبلاگ گفتگو و اصل نامه نیز مراجعه کنید که لینک آن را در پایان این خلاصه قید کرده ایم.
حضرتآیتاله خامنهای
با سلام و احترام
ین؛ سومین نامهایست که تاکنون، خطاب به حضرتعالی نوشتهام. «نخستینبار»، نزدیک به 15 سال پیش در «اسفند سال 1375» بود که نامهای خطاب به حضرتعالی نوشتم.
آنچه مرا به نگارش این نامه مصمم ساخت؛ یکی از جملاتِ اظهارشده توسط شما در آخرین نمازجمعهی تهران بود. در فرازی از خطبههای خود و در اشاره به آنچه در خاورمیانهی عربی میگذرد فرمودید: «ما به دنیا ثابت خواهیم کرد که راه نجاتِ بشریت این (جمهوری اسلامی) است». همانلحظه به ذهنم رسید که: «اگر حقیقتاً راه نجات بشریت، نظامی چون جمهوری اسلامی بود؛ میبایست که پیش از همه، شهروندانِ خود را به فلاح و رستگاری رهنمون میشد». اما آیا حقیقت این است؟!
حضرت آیتاله!
یکی از اصلیترین ملاکهای «یک جامعهی سالم» که شاهدی بر «مناسببودن قوانین»، و «کارآمدبودن سیستم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر آن» و «شایستگی و کفایتِ کارگزاران حاکم» است «نرخ طلاق و فروپاشی خانوادهها در یک جامعه» است. که ناگفته پیداست: هرچه کمتر و پائینتر باشد، نشاندهندهی «سالمبودن و سالمماندنِ مناسباتِ اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی در آن جامعه» و هرچه که بالاتر باشد؛ نشاندهندهی «بیماری، انحطاط و سقوط آن جامعه» خواهد بود.
حال آنکه بنابه اقرار و اذعان مقامات حکومتی؛ هماکنون «6 میلیون زن مطلقه» در جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند که فقط «800هزارنفر از آنان» در شهر تهران بهسر میبرند. آنچنانکه اگر مردان بالای 50 سال و پسران زیر 18 سال و همهی زنان و دختران را از جمعیت کل تهران کم کنیم؛ بهازای هر سه مردِ جوان، یک زن بیوه در این شهر زندگی میکند.
ناگفته روشن است که در ازاء «شش میلیون زن مطلقه»؛ «شش میلیون مردِ مطلقه» و دستکم «12 میلیون فرزندِ طلاق» نیز جزو دیگر واقعیتهای جامعهای هستند که از «دستاوردهای نظام روحانیون» [در طی سهدهه حکمرانی بلامنازعشان، و درحالی که «همهی فرصتها و تریبونهای تبلیغی و آموزشی و تربیتی کشور، و نیز «همهی ثروت ملی» در انحصار و اختیارشان بوده است] محسوب میشوند.
بدین ترتیب [و بدون احتساب همهی آن دیگر کسانی که از پدیدهی «طلاق» و «فروپاشی یک خانواده» آسیب میبینند] دستکم «25 میلیون نفر»، یعنی «یکسوم جمعیت کل کشور!»؛ آسیبدیدگانِ این بلای اجتماعی هستند که خود سرمنشاء بسیاری بحرانها و نابهنجاریها و فسادهای دیگر است. و این تازه در وقتیست که: آمار مزبور؛ فقط ناظر به «طلاقهای رسمی و ثبتشده در محاضر رسمی» هستند و «طلاقهای عاطفی» و «مفارغتهای جسمانی» را شامل نمیشوند.
بدینترتیب روشن میشود که: یکی از برجستهترین «رهاوردها و ارمغانهای حکومتِ روحانیون و روحانیزادگان بر ایران»؛ «فروپاشی بنیادِ خانواده» بوده است که بهنحوی فزاینده و بسیار نگرانکننده، درحال گسترش هرچه بیشتر هم هست. آنچنان که بنابه یک خبر، میزان طلاق در استانی چون کردستان، نسبت به سال گذشته 68درصد افزایش داشته است. و این درحالیست که: 24 میلیون جوان ایرانی «در آستانهی تشکیل خانواده» بهسر میبرند!
حضرت آیتاله!
یکی دیگر از علائم و نشانههای حیات اجتماعی یک جامعه، «پائینبودنِ نرخ بیکاری» در آن جامعه است. از «میزان واقعی نرخ بیکاری در جمهوری اسلامی ایران» خبری و آماری در دست نیست که بتوان با اتکای به آن به تحلیل و ارزیابی نشست. آمارهای ارائهشده توسط مسئولان نیز آنقدر پائین است که آشکارا «خلاف واقع» است و با نگاهی به پیرامونمان، حتا با چشم غیرمسلح نیز میتوان به نادرستی آن پی برد.
اما مطابق آمارهای رسمی که توسط بانک جهانی ارائه شده «نرخ بیکاری در عربستان 16.3 درصد است». بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت که: اگر نرخ بیکاری در کشوری چون عربستان «16درصدِ جمعیت کل آن کشور» باشد [که تقریباً «سهبرابر ایران درآمد» و «یکسوم ایران جمعیت» دارد و در تمام مدتی که «اقتصاد ناکارآمد دولتی» در ایران حاکم بوده، اقتصاد آن کشور «اقتصادی نسبتاً آزاد و در دست بخش خصوصی» بوده و آن کشور، همچون ایران، یک جنگ هشتسالهی خانمانسوز را نیز پشتسر نگذاشته تا تاثیر بسیار مخربی بر بنیادهای اقتصادی و اجتماعی آن برجا بگذارد آنچنانکه هماکنون هر 5.7 ریالِ عربستان یک دلار و هر 11000ریال ایران یک دلار بها دارد!]؛ آنگاه «نرخ بیکاری در جمهوری اسلامی ایران» اگر نزدیک به «50درصد» نباشد، «دستکم 30درصد» خواهد بود [یعنی تقریباً همان رقمی از جمعیتِ ایران که دچار مشکل «طلاق و فروپاشی خانواده» نیز بود. یعنی تقریباً همان رقمی که «جوانان در آستانهی تشکیل خانواده» را نیز تشکیل میداد: «25 میلیون نفر»!]. بدینترتیب؛ از این حیث نیز «کارنامهی حکومتِ روحانیون و روحانیزادگان» (اسلام سیاسی) چندان درخشان و موجه نیست که بتواند گواه و مستندِ «الگوی نجاتِ بشریت» قرار گیرد.
اما شاخص دیگر حیات و پویائی اجتماعی در یک جامعه، «نرخ اعتیاد در آن جامعه» است. در این باره نیز آمار ارائه شده توسط مسئولان جمهوری اسلامی بهقدری پائین است که مورد تردیدِ همهی کسانی قرار میگیرد که از قدرت بینائی و تشخیص اولیه برخوردارند و میتوانند آنچه را که در اجتماع امروز ایران میگذرد، بهخوبی ببینند!
با اینحال که از «تعداد کل معتادان در جمهوری اسلامی» خبر موثقی در دست نیست؛ اما از «میزان مصرف موادمخدر تولیدشده در افغانستان در کشورهای دیگر» اطلاعات موثقی در دست هست که بتواند مبنای تخمین و تحلیل قرار گیرد.
تازهترین آمار ارائهشده توسطِ سازمان ملل متحد این است که: «48درصد مواد مخدر تولیدشده در افغانستان؛ صرفاً در ایران مصرف میشود». رقم هولناکی که معنای آن چیزی جز این نیست که: درحالیکه هفت میلیارد جمعیتِ کل جهان، 52 درصد مواد مخدر تولیدشده در افغانستان را مصرف میکنند؛ جمعیتِ 75 میلیوننفری جمهوری اسلامی ایران، مصرفکنندهی 48درصد باقیماندهی آن است»! [همان گزارش گواهی میکند که: در تمام «شبهقارهی هند»، با نزدیک به دومیلیاردنفر جمعیت، که آن نیز در «همسایگی افغانستان» بهسر میبرد؛ فقط 7درصد این مواد مصرف میشوند!].
بهعنوان یک ناظر اجتماعی؛ رابطهی وثیق و مستحکمی میان «نرخ بیکاری»، «نرخ طلاق و فروپاشی خانوادهها» و نیز «نرخ اعتیاد» در یک جامعه مشاهده میکنم. آنچنانکه میتوانم مدعی شوم: لاجرم؛ چیزی در همان حدود از جمعیت ایران، میبایست با پدیدهی اعتیاد، قاچاق، توزیع و فروش مواد مخدر روبرو، و مستقیماً درگیر باشند».
اما اگر بخواهم فقط به «تعداد کل معتادان» دست پیدا کنم؛ کافیست خوشبین باشم و نزدیک به نیمی از جمعیتِ 25 میلیونی موصوف را از عدد کل کسر کنم. بدینترتیب؛ در جمهوری اسلامی ایران، چیزی نزدیک به «10 تا 12 میلیوننفر معتاد» وجود دارند.
وضعیتی که آنهم از زمرهی «دیگر ارمغانهای حکومتِ روحانیون» و «سیستم اجتماعی توصیهشده توسط آنان» برای جامعه و مردم ایران است.
کمترین «سهم و مسئولیتِ روحانیون حاکم در این فاجعهی ملی»؛ آن است که با اجرای سیاستهای غلط و خانمانبرانداز خود در حوزهی اجتماع، سیاست و فرهنگ، و اصرار و پافشاری بر آن [درحالیکه بهوضوح پیامدهای فاجعهبار آن را در زندگی مردمان مشاهده میکردند!] زمینهی مساعدی برای شکلگیری چنین وضعیتی برای «فرزندانِ جمهور مردمان» فراهم نمودند. مسئولیتی که بهوقت خود؛ میبایست در برابر آن پاسخگو باشند و بهخواست خدا، چنان زمانی فراخواهد رسید.
حضرت آیتاله!
اگر بهراستی راه نجات بشریت، «برخورداری از یک سیستم حکومتی مانند جمهوری اسلامی» (نظام روحانیون و روحانیزادگان) بود؛ چنین مسئلهای نمیبایست توسط مسئولان و کارگزارانِ آن اعلام شود. بلکه «چنین سیستم گیرا و جذابی»، میبایست که میتوانست در 32 سال گذشته؛ یکبار (بله، فقط یکبار) «یک خانوادهی غیرایرانی» از «جمع بیستوچند کشوری که همسایهی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند» را [یا در نزدیکی آن قرار دارند] به خود جذب مینمود.
آنچنانکه مانند بسیاری از ایرانیان که در سیودوسال گذشته، با تحمل سختیها و مشقاتی که گاه منجر به مرگ آنان شده است از جمهوری اسلامی ایران گریخته و به کشورهای دیگر پناه بردهاند [یا آنان را واداشته تا سالها زندگی در کمپهای بسته و محصور را پذیرا شوند]؛ میبایست «دستکم یکنفر از شهروندانِ دیگر کشورها»، خود را به آب و آتش میزد تا بههرقیمت که شده، خود و فرزندانش را به جغرافیای «تحتِ حکمرانی روحانیونِ اسلام سیاسی» برساند تا نجات یابد! اما آیا هرگز چنین شده و کسی شاهد این ماجرا بوده است که:
مثلاً یک شهروندِ اهل ترکیه، یا اهل آذربایجان (یا حتا اهل پاکستان و بنگلادش) از کشورش گریخته باشد تا با خانوادهاش به «جمهوری اسلامی ایران» پناه آورده باشد؟! و آیا کسی شنیده است که شهروندِ کشوری جز «شهروندانِ دو کشور همطراز و همسرنوشتِ ایرانیان» یعنی «افغانستان و عراق» [آنهم فقط در «روزگار جنگ با شوروی» و فقط در «روزگار سیاهِ حاکمیتِ بنیادگراهای مذهبی»، و فقط «درنتیجهی اخراج توسط صدام حسین»، آنهم «فقط شیعیانِ این کشورها» که ممکن است در عراق یا یمن، ناحد مرگ تحتِ آزار و اذیت قرار گیرند!] راهِ نجاتِ خود و خانوادهاش را در «اخذ تابعیتِ جمهوری اسلامی ایران» یا «زندگی در آن» یافته باشد؟!
آیا واقعیت این نیست که:
«جمهوری اسلامی ایران» که ادعا میشود «راه نجات بشریت» است؛ در تمام سهدههی گذشته، «بزرگترین کشور مهاجرفرست به دیگر کشورهای دنیا» بوده و متاسفانه، کماکان نیز هست؟!... بهراستی این چه «تنها راه نجات بشریت»یست که «هیچ بشری ظرف 32 گذشته»، درخشش و تابناکی آن را ندیده، جذب و مدهوش آن نشده و خود را برای رسیدن به آن، به آب و آتش نزده است؟!
به راستی کدام کشور دیگر را سراغ دارید که فقط در طی سیدهه حکمرانی، «نزدیک به 6 میلیون نفر» از هموطنان خود را ناچار به فرار یا ترکِ کشور خود کرده باشد و همچنان، گروه گروه، در صف خروج از آن قرار داشته باشند؟! آنچنانکه برخی از معتقدترینهاشان، حتا حاضر به «تغییر دین خود» شوند تا از حمایت میسیونرهای مذهبی در کشورهای غربی برخوردار شده و بتوانند از کشور خارج شوند؟!.
حضرت آیتاله!
از دیگر شاخصهای «یک جامعهی سالم و انسانی» که فرهنگ و مناسباتِ اخلاقی در آن به سقوط و انحطاط نگرائیده باشد؛ «نرخ سقط جنین» و نیز «سن سقط جنین» در آن جامعه (و نیز «فرهنگ حاکم بر زنان و دختران آن جامعه») است. که هرچه اولی کمتر باشد و هرچه دومی بیشتر باشد؛ حاکی از آن است که «قوانین و مناسبات حاکم بر آن جامعه»، عادلانه، منصفانه، سازنده، اخلاقی و انسانیتر است.
اما این گزارشیست که یکی از سایتهای حکومتی مورد تائیدِ حاکمیت (تابناک) آن را منتشر کرده که فقط بخش کوچکی از حقایق و واقعیتهای تلخ و دردناکِ «زندگی تحتِ قوانین جمهوری اسلامی» (بهمنزلهی «تنها حکومتِ مذهبی ـ شیعی در جهان معاصر») را گزارش میکند: «سن بارداری و سقط جنین، به 18 سال و 19 سال کاهش یافته و ترمیم پردهیبکارت، یکی از پررونقترین کسبوکارهای روز پزشکان ایرانیست»! [همچنانکه خبری در سال گذشته، در یک سایت حکومتی دیگر، حاکی از آن بود که «میزان سقط جنینهایی که مبتلا به ایدز هستند؛ نسبت به سالقبل، 7 برابر افزایش یافته است». یا آماری دیگر، نشاندهندهی آن است که: «زنان و دختران ایرانی، بزرگترین مصرفکنندهی لوازم آرایشی در جهان هستند» و بازار ایران، داغترین بازار جهان برای لوازم آرایش کارخانههای اروپایی و آمریکائی محسوب میشود!].
گذشته از آن؛ آیا در پیش از انقلاب اسلامی؛ هرگز شنیده بودید که «زن ایرانی»، در کار «ساختوساز و فروش مشروبات الکلی» باشد و در یک قلم، فقط از همان یکنفر، 5000 لیتر مشروب کشف شود؟! یا پدیدههایی چون «همجنسبازی»، «اعتیاد» و از این قبیل، هرگز در این سطح و اندازه که یک سایت حکومتی را واداشته تا از «شیوع آن درخوابگاههای دختران دانشجو» اظهار نگرانی کند؛ مشاهده شده بود؟!
به مواردِ دیگری که «زنان و دخترانِ شریف و نجیب ایرانی» را ناخواسته به خود مبتلا کرده و حرمت و حیثیتِ تاریخی، یا سلامت و عزتنفس آنان را مخدوش ساخته است نمیپردازم که وضع، از اینهم دردناکتر است. ابتلائاتی که قریببهاتفاق آنها، درنتیجهی «عقیمبودنِ راهبردهای فرهنگی حاکم بر کشور»، «اجرای قوانین محدودکنندهای که اثر عکس مینهند»، «ورشکستهبودن سیستم آموزشی و پرورشی و تربیتی» و نیز «تحمیل سبک زندگی موردِ علاقهی روحانیون بر عموم مردمان» بوده است.
حضرت آیتاله!
از دیگر شاخصهای توسعه و پیشرفت؛ قرار داشتن دانشگاههای کشور، در فهرستهای ردهبندی جهانیست. اما تاسفبار اینکه: حتا بهترین دانشگاههای کشور [و از جمله دانشگاه صنعتی شریف که هرساله فرستندهی چندین و چند نخبهی کشوری به ایالات متحده و اروپاست]تقریباً در هیچ ردهبندی جهانی (حتا در میان پانصد و گاه در هزار دانشگاه نخست) قرار ندارند!
اما درعوض: نام «جمهوری اسلامی ایران»، در کنار «یمن و عراق و افغانستان و موزامبیک»، در اغلب جداول مربوط به شاخصهای توسعه؛ همواره در «سهچهار رتبهی آخر» قرار دارد. آنقدر که همین سهسال پیش؛ آقای «احمد توکلی» [یکی از ساکنانِ منغیرحق بهارستان و «رئیس مرکز پژوهشهای آن»] بدان اعتراف کرد و آنها را «مایهی سرافکندگی و سرشکستگی جمهوری اسلامی» دانست. به برخی از آنها توجه کنید:
خودكشی زنان: رتبهی سوم جهان
اعدام: رتبهی دوم جهان بعد از چین/ به نسبت جمعیت، رتبهی اول
مهاجرت نخبگان از میان 91 كشور: رتبهی اول جهان
آزادی مطبوعات: رتبهی ۱۷۲ از ۱۷۵كشور
فساد دیوانسالاری دولتی: رتبهی ۱46
شاخص توسعه انسانی: رتبهی 88
اعتبار و ارزش گذرنامه: در قعر جدول جهانی
بهداشت و تامین سلامت مردم: رتبهی ۱۲۳ جهانی
جاذبههای تجاری: ایران بالاتر از آنگولا در انتهای جدول
سهم زنان ایران در مدیریت: رتبهی 101 میان 120 كشور
فضای كسب و كار جهان: رتبهی 144
سرعت اینترنت: رتبهی 186 (پائینتر از بورکینافاسو و افغانستان)
ارزش پول ملی: ریال ایران «سومین پول بیارزش دنیا»!
ه یکی دیگر از شاخصهایی که میتواند نشانهی «کارآمدی سیستم سیاسی و مدیریتی حاکم بر آن کشور» و نیز نشاندهندهی «قوانین مناسب، عادلانه و مترقی در همهی حوزهها و بخشها» باشد [از اجتماع گرفته تا سیاست، از فرهنگ گرفته تا آموزش، از کسبوکار گرفته تا صنعت، از قوانین جزائی گرفته تا قوانین اقتصادی] «شمار پروندههای ورودی به محاکم قضائی» آن کشور» است. بنابه اذعان برخی از مسئولان دستگاه قضائی؛ نزدیک به «12 میلیون پرونده در سال» است! رقم حیرتانگیزی که خود «بهتنهایی» کافیست تا گواه و مستندی بر «شکستِ تمامعیار و همهجانبهی نظام روحانیون در ادارهی امور کشور» [و نگرهای که متکای چنین نظامی قرار گرفته، یعنی «اسلام سیاسی»]باشد.
بپذیرید یا نه، بهگواهی مدارک و شواهد و قرائن گوناگون که در حوصلهی این نامه نمیگنجد: «نظام روحانیون و روحانیزادگان» [که متسامحاً «جمهوری اسلامی ایران» خوانده میشود وگرنه از دید نگارنده، با ساختار حقوقی و حقیقی فعلیاش نه جمهوری، نه اسلامی و نه آنچنانکه باید ایرانیست] نهفقط «راه نجات بشریت» نیست بلکه حتا شهروندان خود را نیز نتوانسته است به سوی «یک جامعهی سالم، اخلاقی، آزاد، مرفه و عادلانه» رهنمون شود.
«شادی و نشاط و سرزندگی و طراوت» از عموم ملت سلب شده و ایرانیان، جزو افسردهترین مردمان جهان بوده و یکی از «بالاترین میزان مصرف داروهای افسردگی و روحی» نیز متعلق به آنان است] ناچار از پذیرش این واقعیت است که:
با مقاومتِ بیهوده و خسارتبار برای «مّلک و ملت و دین»، در برابر «تغییراتی که الزامی شدهاند وگرنه کشورمان را به مرحلهی سقوط و انحطاط مطلق سوق خواهد داد»؛ میکوشد تا از پذیرش نتایج تلخی که خود برای جامعهی ایرانی به ارمغان آورده سرباز زند. غیرمسئولانه؛ همهی ناشایستگیها و ناکارآمدیهایش را به توطئهی دشمنان نسبت دهد و با تکیه بر قدرتِ انتظامی، پذیرش این واقعیت را هرچه بیشتر بهتعویق بیندازد که: «بهدلیل فقدان کیفیتی عادلانه و کارآمد، از مدار انتخاب شهروندان خود خارج شده است».
حضرت آیتاله!
برخلاف بسیاری از ناظران صحنهی سیاست ایران [و بهویژه همصنفان و همفکران پیشینتان که اکنون ظاهراً از رقبای شما محسوب میشوند] که هرکدام به دلیل و علت و انگیزهی مخصوصبهخود، در پشتِ «آیتاله خمینی» سنگر میگیرند تا شما را تضعیف و تحقیر کرده باشند و «همهی مسئولیتِ وضع موجودِ ایران و مردمانش» را برعهدهی جنابعالی بگذارند تا از خود سلب مسئولیت کرده باشند؛ نگارنده معتقد است: حضرتعالی، تنها و تنها، «میراثبر» وضعیتِ غیرمنصفانه و ناعادلانهای بودهاید که پایهها و بنیادهای آن، از دههی نخست انقلاب اسلامی بنا گذاشته شده است. بنیادهای از پایه غلطی که روز به روز بر «فقر، فساد و تبعیض» در میانِ جمهور ایرانیان افزوده و آنان را به وضعیتِ تحملناپذیری رسانده است.
حضرت آیتاله!
همچنانکه در مقدمهی این نامه به عرض رسید:«ساختار حقوقی جمهوری اسلامی ایران در شکل موجود» فراهمآورندهی نخست «تمرد» و سپس «طغیان» است. «تمرد و سرپیچی» را در چهارسالِ نخستِ بهقدرترسیدن نظامیان شاهد بودید که بهنحوی سازمان یافته، بر «بیعدالتی» شوریدند و متکی بر گفتمانی عدالتطلبانه که با استقبال وسیع تودههای محروم و حاشیهنشین روبرو شد؛ اغلب مناصب را از دستان روحانیون و روحانیزادگان خارج کردند و آنگاه، سرپیچی خود از آنان را بهنحو آشکارتری به نمایش گذاشتند.
سپس؛ در دوسال اخیر و بهویژه از این پس؛ شاهد «طغیانِ دمبهدم فرایندهتر جمهور مردمان علیه این ساختار حقوقی صنفی ـ خانوادگی» بوده و خواهید بود. مردمانی که تداوم ساختار موردِ بحث؛ «آینده» و «شرافت و کرامتِ انسانی آنان و فرزندانشان» را تهدید میکند. آنچنانکه درحال حاضر، بخشی از آنان را ناچار ساخته است تا بههر بهانهای، و با کسب هر فرصتی، تمامیتِ ساخت سیاسی حاکم را، در خلاصهشدهترین شکل و نماد آن، به چالش بکشند.
حضرت آیتاله!
بارها و بارها در مطالب خود، و خطاب به برخی خوانندگان مطالبم که «همهی نظامیان» را یکسره در صف «مدافعان وضع غیرمنصفانهی موجود» جای میدهند نوشتهام که: ایبسا دلِ آنان و خانوادههاشان (و بهویژه خانوادهی شهدای جنگ) بارها و بارها از دل ما خونتر و گرفتهتر باشد. پیشبینی من این نبوده و نیست که نظامیان ایرانی، در برابر «خواست و ارادهی عموم مردم کشور خود» بایستند تا از یک «نظم غیرمنصفانه» دفاع کرده باشند. همچنان که در وقایع کشورهای خاورمیانهی عربی نیز شاهد بودیم که «وفادارترین نیروهای نظامی به الیگارشیهای حاکم در کشورشان»، آنگاه که دفاع از آنان مستلزم «رویارویی با برادران و خواهران و فرزندانِ خودشان» بود، ترجیح دادند که در کنار مظلومان بایستند و از تحولخواهی و حقطلبی مردم ستمدیدهی کشور خود حمایت کنند.
حضرت آیتاله!
بهلطف «قدرت مطلقه»ای که «قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی» در اختیارتان نهاده است؛ و به لطف «تفسیرهای موسع روحانیونی که نظریهپرداز نظام روحانیونِ اسلام سیاسی محسوب میشوند» [از جمله آیتاله محمد یزدی که اخیراً گفته بودند: قدرت ولیفقیه تا بدانجاست که اگر تشخیص بدهد، حتا میتواند سیستم را نیز تغییر دهد] از این قدرت و امکان برخوردار هستید که ساختار حقوقی نظم سیاسی را بهنحوی تغییر دهید که «تغییراتِ اجتنابناپذیرشده»، بهنحو خردمندانهتر و مسالمتآمیزتری صورت پذیرد.
با صدور حکمی، نخست نهادهایی را که در عمل نه «تضمینکنندهی اسلامیتِ نظام» بلکه درحقیقت «تضمینکنندهی حکومتِ خانوادهها و خاندانهای روحانیونِ اسلام سیاسی بر جمهور مردمان» محسوب میشوند[که عبارتند از: «مجلس خبرگان»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «شورای نگهبان» و نیز نهادهای نمایندگی ولیفقیه] منحل نموده و سپس حکم به «تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی» دهید.
بهنحوی که:
الف) ولیفقیه، از «رهبری سیاسی» به «رهبری مذهبی»یی تبدیل شود که اولاً: توسطِ فقها، مراجع و روحانیون به این سمت برگزیده شود. و ثانیاً: کار «نظارتِ استطلاعی بر قوانین وضعشده از حیث مطابقت با احکام اسلام» و «صدور رای مشورتی»، برعهدهی ایشان (یا هیاتِ تحتِ سرپرستی ایشان) باشد.
ب) رئیسجمهور، همچنانکه در هر نظم سیاسی مترقی دیگری؛ به «شخص نخست مملکت» تبدیل شود.
ج) قوهی قضائیه، از اختیار و انحصار روحانیون خارج شده، به ملت اعاده شود.
د) تاسیس و راهاندازی شبکههای خصوصی رادیوئی و تلویزیونی، امکانپذیر شود.
حضرت آیتاله!
حتا با استناد به احکام صادره از سوی «آیتاله خمینی»، بنیانگزار نظریهی ولایتفقیه در ایران نیز میتوانید چنین کنید. چراکه ایشان گفتهاند «ولیفقیه؛ حتا میتواند توحید را تعطیل کند».
پس اگر «ولیفقیه» بتواند و اختیار داشته باشد که مرتبهی «توحید» را تعطیل نماید [کمااینکه ایشان در زمان خود، حتا «امر واجبی چون حج» را برای مدتی تعطیل نمودند] چرا نتواند «ولایت فقیه» را تعطیل نماید؟! مگر آنکه خدای ناکرده؛ شأن و مرتبت و اهمیتی بیش از «وحدانیتِ خداوند» برای این نهاد قائل باشد. که چنین مباد.
با احترام مجدد / فرهاد جعفری
http://www.goftamgoft.com
نرخ بیکاری بالای 30 در صد است. 48 در صد مواد مخدر تولیدی افغانستان در ایران مصرف می شود. بین 10 تا 12 میلیون ایرانی مواد مخدر مصرف می کنند. 6 میلیون زن مطلقه داریم که 800 هزار تن آنها در تهران زندگی می کنند. 6 میلیون ایرانی از کشور گریخته اند. سن سقط جنین به 18 سال رسیده و ترمیم پرده بکارت یکی از پر رونق ترین کسب و کارهای پزشکان است. ایران پرمصرف کننده ترین لوازم آرایش زنان در جهان است. هم جنس گرائی در خوابگاههای دانشجوئی شایع است. زنان ایرانی به ساخت و ساز مشروبات الکلی کشانده شده اند. هرسال 12 میلیون پرونده تشکیل میشود. در خودكشی زنان رتبه سوم جهان را پیدا کرده ایم. در اعدام رتبه دوم جهانی، بعد از چین. در مهاجرت نخبگان بین 91 کشور جهان اول شده ایم و در آزادی مطبوعات رتبه 172 را از میان 175 کشور جهان کسب کرده ایم. در بهداشت و تامین سلامت مردم به رتبه 123 سقوط کرده ایم. در سهم زنان در مدیریت به رتبه 101 میان 120 كشور رسیده ایم و در
سرعت اینترنت رتبه 186 (پائینتر از بورکینافاسو و افغانستان) را بدست آورده ایم.پول ملی "ریال" هم سومین پول بیارزش دنیا شده است.
"فرهاد جعفری" از همفکران و همسنگران احمدی نژاد است که گفته می شود، روابط نزدیکی با رحیم مشائی همه کاره دولت احمدی نژاد دارد. وی در انتخابات مجلس پنجم، به گفته خویش، برنده شده بود اما مانع رفتن او به مجلس شدند. از وی در روزهای اخیر نامه ای خطاب به علی خامنه ای منتشر شده که به نوشته خود وی؛ سومین نامه جعفری به علی خامنه ایست.
این نامه در وبلاگ "گفتگو" منتشر شده و شایع است که مضمون این نامه در واقع طرح رحیم مشائی برای انتخابات آینده ریاست جمهوری است. یعنی مانیفست جمهوری اسلامی چهارم که در آن روحانیت باید از صحنه سیاسی حذف و بساط ولایت فقیه نیز جمع شود.
این نامه و یا طرح؛ بویژه اگر رحیم مشائی و طیف وسیعی که پشت او قرار دارد، درحقیقت سوار شدن بر موج نفرت مردم از ولایت فقیه و حکومت روحانیت بر ایران و مصادره آراء مردم جان به لب رسیده ایران.
این که چنین طرحی به نتیجه برسد و یا نرسد و این که رحیم مشائی و احمدی نژاد پشت آن باشند و یا نباشند و باز، این که حذف روحانیت از صحنه سیاسی کشور مثبت است یا منفی و کدام روحانیت باید حذف شود و کدام روحانیت باید حفظ شود.... این نامه حاوی اطلاعاتی است قابل توجه. همچنان که خطاب آن به علی خامنه ای برای تعطیل کردن ولایت فقیه و حمایت از همان تز اصلی "حجتیه" که معتقد است روحانیت باید کنار حاکمیت قرار بگیرد و آن را رهبری کند و نه در راس حاکمیت قرار بگیرد و زیر ضربه برود!
خلاصه ای از این نامه را میخوانید و در صورت تمایل می توانید به وبلاگ گفتگو و اصل نامه نیز مراجعه کنید که لینک آن را در پایان این خلاصه قید کرده ایم.
حضرتآیتاله خامنهای
با سلام و احترام
ین؛ سومین نامهایست که تاکنون، خطاب به حضرتعالی نوشتهام. «نخستینبار»، نزدیک به 15 سال پیش در «اسفند سال 1375» بود که نامهای خطاب به حضرتعالی نوشتم.
آنچه مرا به نگارش این نامه مصمم ساخت؛ یکی از جملاتِ اظهارشده توسط شما در آخرین نمازجمعهی تهران بود. در فرازی از خطبههای خود و در اشاره به آنچه در خاورمیانهی عربی میگذرد فرمودید: «ما به دنیا ثابت خواهیم کرد که راه نجاتِ بشریت این (جمهوری اسلامی) است». همانلحظه به ذهنم رسید که: «اگر حقیقتاً راه نجات بشریت، نظامی چون جمهوری اسلامی بود؛ میبایست که پیش از همه، شهروندانِ خود را به فلاح و رستگاری رهنمون میشد». اما آیا حقیقت این است؟!
حضرت آیتاله!
یکی از اصلیترین ملاکهای «یک جامعهی سالم» که شاهدی بر «مناسببودن قوانین»، و «کارآمدبودن سیستم اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی حاکم بر آن» و «شایستگی و کفایتِ کارگزاران حاکم» است «نرخ طلاق و فروپاشی خانوادهها در یک جامعه» است. که ناگفته پیداست: هرچه کمتر و پائینتر باشد، نشاندهندهی «سالمبودن و سالمماندنِ مناسباتِ اجتماعی و اخلاقی و فرهنگی در آن جامعه» و هرچه که بالاتر باشد؛ نشاندهندهی «بیماری، انحطاط و سقوط آن جامعه» خواهد بود.
حال آنکه بنابه اقرار و اذعان مقامات حکومتی؛ هماکنون «6 میلیون زن مطلقه» در جمهوری اسلامی ایران زندگی میکنند که فقط «800هزارنفر از آنان» در شهر تهران بهسر میبرند. آنچنانکه اگر مردان بالای 50 سال و پسران زیر 18 سال و همهی زنان و دختران را از جمعیت کل تهران کم کنیم؛ بهازای هر سه مردِ جوان، یک زن بیوه در این شهر زندگی میکند.
ناگفته روشن است که در ازاء «شش میلیون زن مطلقه»؛ «شش میلیون مردِ مطلقه» و دستکم «12 میلیون فرزندِ طلاق» نیز جزو دیگر واقعیتهای جامعهای هستند که از «دستاوردهای نظام روحانیون» [در طی سهدهه حکمرانی بلامنازعشان، و درحالی که «همهی فرصتها و تریبونهای تبلیغی و آموزشی و تربیتی کشور، و نیز «همهی ثروت ملی» در انحصار و اختیارشان بوده است] محسوب میشوند.
بدین ترتیب [و بدون احتساب همهی آن دیگر کسانی که از پدیدهی «طلاق» و «فروپاشی یک خانواده» آسیب میبینند] دستکم «25 میلیون نفر»، یعنی «یکسوم جمعیت کل کشور!»؛ آسیبدیدگانِ این بلای اجتماعی هستند که خود سرمنشاء بسیاری بحرانها و نابهنجاریها و فسادهای دیگر است. و این تازه در وقتیست که: آمار مزبور؛ فقط ناظر به «طلاقهای رسمی و ثبتشده در محاضر رسمی» هستند و «طلاقهای عاطفی» و «مفارغتهای جسمانی» را شامل نمیشوند.
بدینترتیب روشن میشود که: یکی از برجستهترین «رهاوردها و ارمغانهای حکومتِ روحانیون و روحانیزادگان بر ایران»؛ «فروپاشی بنیادِ خانواده» بوده است که بهنحوی فزاینده و بسیار نگرانکننده، درحال گسترش هرچه بیشتر هم هست. آنچنان که بنابه یک خبر، میزان طلاق در استانی چون کردستان، نسبت به سال گذشته 68درصد افزایش داشته است. و این درحالیست که: 24 میلیون جوان ایرانی «در آستانهی تشکیل خانواده» بهسر میبرند!
حضرت آیتاله!
یکی دیگر از علائم و نشانههای حیات اجتماعی یک جامعه، «پائینبودنِ نرخ بیکاری» در آن جامعه است. از «میزان واقعی نرخ بیکاری در جمهوری اسلامی ایران» خبری و آماری در دست نیست که بتوان با اتکای به آن به تحلیل و ارزیابی نشست. آمارهای ارائهشده توسط مسئولان نیز آنقدر پائین است که آشکارا «خلاف واقع» است و با نگاهی به پیرامونمان، حتا با چشم غیرمسلح نیز میتوان به نادرستی آن پی برد.
اما مطابق آمارهای رسمی که توسط بانک جهانی ارائه شده «نرخ بیکاری در عربستان 16.3 درصد است». بدینترتیب میتوان نتیجه گرفت که: اگر نرخ بیکاری در کشوری چون عربستان «16درصدِ جمعیت کل آن کشور» باشد [که تقریباً «سهبرابر ایران درآمد» و «یکسوم ایران جمعیت» دارد و در تمام مدتی که «اقتصاد ناکارآمد دولتی» در ایران حاکم بوده، اقتصاد آن کشور «اقتصادی نسبتاً آزاد و در دست بخش خصوصی» بوده و آن کشور، همچون ایران، یک جنگ هشتسالهی خانمانسوز را نیز پشتسر نگذاشته تا تاثیر بسیار مخربی بر بنیادهای اقتصادی و اجتماعی آن برجا بگذارد آنچنانکه هماکنون هر 5.7 ریالِ عربستان یک دلار و هر 11000ریال ایران یک دلار بها دارد!]؛ آنگاه «نرخ بیکاری در جمهوری اسلامی ایران» اگر نزدیک به «50درصد» نباشد، «دستکم 30درصد» خواهد بود [یعنی تقریباً همان رقمی از جمعیتِ ایران که دچار مشکل «طلاق و فروپاشی خانواده» نیز بود. یعنی تقریباً همان رقمی که «جوانان در آستانهی تشکیل خانواده» را نیز تشکیل میداد: «25 میلیون نفر»!]. بدینترتیب؛ از این حیث نیز «کارنامهی حکومتِ روحانیون و روحانیزادگان» (اسلام سیاسی) چندان درخشان و موجه نیست که بتواند گواه و مستندِ «الگوی نجاتِ بشریت» قرار گیرد.
اما شاخص دیگر حیات و پویائی اجتماعی در یک جامعه، «نرخ اعتیاد در آن جامعه» است. در این باره نیز آمار ارائه شده توسط مسئولان جمهوری اسلامی بهقدری پائین است که مورد تردیدِ همهی کسانی قرار میگیرد که از قدرت بینائی و تشخیص اولیه برخوردارند و میتوانند آنچه را که در اجتماع امروز ایران میگذرد، بهخوبی ببینند!
با اینحال که از «تعداد کل معتادان در جمهوری اسلامی» خبر موثقی در دست نیست؛ اما از «میزان مصرف موادمخدر تولیدشده در افغانستان در کشورهای دیگر» اطلاعات موثقی در دست هست که بتواند مبنای تخمین و تحلیل قرار گیرد.
تازهترین آمار ارائهشده توسطِ سازمان ملل متحد این است که: «48درصد مواد مخدر تولیدشده در افغانستان؛ صرفاً در ایران مصرف میشود». رقم هولناکی که معنای آن چیزی جز این نیست که: درحالیکه هفت میلیارد جمعیتِ کل جهان، 52 درصد مواد مخدر تولیدشده در افغانستان را مصرف میکنند؛ جمعیتِ 75 میلیوننفری جمهوری اسلامی ایران، مصرفکنندهی 48درصد باقیماندهی آن است»! [همان گزارش گواهی میکند که: در تمام «شبهقارهی هند»، با نزدیک به دومیلیاردنفر جمعیت، که آن نیز در «همسایگی افغانستان» بهسر میبرد؛ فقط 7درصد این مواد مصرف میشوند!].
بهعنوان یک ناظر اجتماعی؛ رابطهی وثیق و مستحکمی میان «نرخ بیکاری»، «نرخ طلاق و فروپاشی خانوادهها» و نیز «نرخ اعتیاد» در یک جامعه مشاهده میکنم. آنچنانکه میتوانم مدعی شوم: لاجرم؛ چیزی در همان حدود از جمعیت ایران، میبایست با پدیدهی اعتیاد، قاچاق، توزیع و فروش مواد مخدر روبرو، و مستقیماً درگیر باشند».
اما اگر بخواهم فقط به «تعداد کل معتادان» دست پیدا کنم؛ کافیست خوشبین باشم و نزدیک به نیمی از جمعیتِ 25 میلیونی موصوف را از عدد کل کسر کنم. بدینترتیب؛ در جمهوری اسلامی ایران، چیزی نزدیک به «10 تا 12 میلیوننفر معتاد» وجود دارند.
وضعیتی که آنهم از زمرهی «دیگر ارمغانهای حکومتِ روحانیون» و «سیستم اجتماعی توصیهشده توسط آنان» برای جامعه و مردم ایران است.
کمترین «سهم و مسئولیتِ روحانیون حاکم در این فاجعهی ملی»؛ آن است که با اجرای سیاستهای غلط و خانمانبرانداز خود در حوزهی اجتماع، سیاست و فرهنگ، و اصرار و پافشاری بر آن [درحالیکه بهوضوح پیامدهای فاجعهبار آن را در زندگی مردمان مشاهده میکردند!] زمینهی مساعدی برای شکلگیری چنین وضعیتی برای «فرزندانِ جمهور مردمان» فراهم نمودند. مسئولیتی که بهوقت خود؛ میبایست در برابر آن پاسخگو باشند و بهخواست خدا، چنان زمانی فراخواهد رسید.
حضرت آیتاله!
اگر بهراستی راه نجات بشریت، «برخورداری از یک سیستم حکومتی مانند جمهوری اسلامی» (نظام روحانیون و روحانیزادگان) بود؛ چنین مسئلهای نمیبایست توسط مسئولان و کارگزارانِ آن اعلام شود. بلکه «چنین سیستم گیرا و جذابی»، میبایست که میتوانست در 32 سال گذشته؛ یکبار (بله، فقط یکبار) «یک خانوادهی غیرایرانی» از «جمع بیستوچند کشوری که همسایهی جمهوری اسلامی ایران محسوب میشوند» را [یا در نزدیکی آن قرار دارند] به خود جذب مینمود.
آنچنانکه مانند بسیاری از ایرانیان که در سیودوسال گذشته، با تحمل سختیها و مشقاتی که گاه منجر به مرگ آنان شده است از جمهوری اسلامی ایران گریخته و به کشورهای دیگر پناه بردهاند [یا آنان را واداشته تا سالها زندگی در کمپهای بسته و محصور را پذیرا شوند]؛ میبایست «دستکم یکنفر از شهروندانِ دیگر کشورها»، خود را به آب و آتش میزد تا بههرقیمت که شده، خود و فرزندانش را به جغرافیای «تحتِ حکمرانی روحانیونِ اسلام سیاسی» برساند تا نجات یابد! اما آیا هرگز چنین شده و کسی شاهد این ماجرا بوده است که:
مثلاً یک شهروندِ اهل ترکیه، یا اهل آذربایجان (یا حتا اهل پاکستان و بنگلادش) از کشورش گریخته باشد تا با خانوادهاش به «جمهوری اسلامی ایران» پناه آورده باشد؟! و آیا کسی شنیده است که شهروندِ کشوری جز «شهروندانِ دو کشور همطراز و همسرنوشتِ ایرانیان» یعنی «افغانستان و عراق» [آنهم فقط در «روزگار جنگ با شوروی» و فقط در «روزگار سیاهِ حاکمیتِ بنیادگراهای مذهبی»، و فقط «درنتیجهی اخراج توسط صدام حسین»، آنهم «فقط شیعیانِ این کشورها» که ممکن است در عراق یا یمن، ناحد مرگ تحتِ آزار و اذیت قرار گیرند!] راهِ نجاتِ خود و خانوادهاش را در «اخذ تابعیتِ جمهوری اسلامی ایران» یا «زندگی در آن» یافته باشد؟!
آیا واقعیت این نیست که:
«جمهوری اسلامی ایران» که ادعا میشود «راه نجات بشریت» است؛ در تمام سهدههی گذشته، «بزرگترین کشور مهاجرفرست به دیگر کشورهای دنیا» بوده و متاسفانه، کماکان نیز هست؟!... بهراستی این چه «تنها راه نجات بشریت»یست که «هیچ بشری ظرف 32 گذشته»، درخشش و تابناکی آن را ندیده، جذب و مدهوش آن نشده و خود را برای رسیدن به آن، به آب و آتش نزده است؟!
به راستی کدام کشور دیگر را سراغ دارید که فقط در طی سیدهه حکمرانی، «نزدیک به 6 میلیون نفر» از هموطنان خود را ناچار به فرار یا ترکِ کشور خود کرده باشد و همچنان، گروه گروه، در صف خروج از آن قرار داشته باشند؟! آنچنانکه برخی از معتقدترینهاشان، حتا حاضر به «تغییر دین خود» شوند تا از حمایت میسیونرهای مذهبی در کشورهای غربی برخوردار شده و بتوانند از کشور خارج شوند؟!.
حضرت آیتاله!
از دیگر شاخصهای «یک جامعهی سالم و انسانی» که فرهنگ و مناسباتِ اخلاقی در آن به سقوط و انحطاط نگرائیده باشد؛ «نرخ سقط جنین» و نیز «سن سقط جنین» در آن جامعه (و نیز «فرهنگ حاکم بر زنان و دختران آن جامعه») است. که هرچه اولی کمتر باشد و هرچه دومی بیشتر باشد؛ حاکی از آن است که «قوانین و مناسبات حاکم بر آن جامعه»، عادلانه، منصفانه، سازنده، اخلاقی و انسانیتر است.
اما این گزارشیست که یکی از سایتهای حکومتی مورد تائیدِ حاکمیت (تابناک) آن را منتشر کرده که فقط بخش کوچکی از حقایق و واقعیتهای تلخ و دردناکِ «زندگی تحتِ قوانین جمهوری اسلامی» (بهمنزلهی «تنها حکومتِ مذهبی ـ شیعی در جهان معاصر») را گزارش میکند: «سن بارداری و سقط جنین، به 18 سال و 19 سال کاهش یافته و ترمیم پردهیبکارت، یکی از پررونقترین کسبوکارهای روز پزشکان ایرانیست»! [همچنانکه خبری در سال گذشته، در یک سایت حکومتی دیگر، حاکی از آن بود که «میزان سقط جنینهایی که مبتلا به ایدز هستند؛ نسبت به سالقبل، 7 برابر افزایش یافته است». یا آماری دیگر، نشاندهندهی آن است که: «زنان و دختران ایرانی، بزرگترین مصرفکنندهی لوازم آرایشی در جهان هستند» و بازار ایران، داغترین بازار جهان برای لوازم آرایش کارخانههای اروپایی و آمریکائی محسوب میشود!].
گذشته از آن؛ آیا در پیش از انقلاب اسلامی؛ هرگز شنیده بودید که «زن ایرانی»، در کار «ساختوساز و فروش مشروبات الکلی» باشد و در یک قلم، فقط از همان یکنفر، 5000 لیتر مشروب کشف شود؟! یا پدیدههایی چون «همجنسبازی»، «اعتیاد» و از این قبیل، هرگز در این سطح و اندازه که یک سایت حکومتی را واداشته تا از «شیوع آن درخوابگاههای دختران دانشجو» اظهار نگرانی کند؛ مشاهده شده بود؟!
به مواردِ دیگری که «زنان و دخترانِ شریف و نجیب ایرانی» را ناخواسته به خود مبتلا کرده و حرمت و حیثیتِ تاریخی، یا سلامت و عزتنفس آنان را مخدوش ساخته است نمیپردازم که وضع، از اینهم دردناکتر است. ابتلائاتی که قریببهاتفاق آنها، درنتیجهی «عقیمبودنِ راهبردهای فرهنگی حاکم بر کشور»، «اجرای قوانین محدودکنندهای که اثر عکس مینهند»، «ورشکستهبودن سیستم آموزشی و پرورشی و تربیتی» و نیز «تحمیل سبک زندگی موردِ علاقهی روحانیون بر عموم مردمان» بوده است.
حضرت آیتاله!
از دیگر شاخصهای توسعه و پیشرفت؛ قرار داشتن دانشگاههای کشور، در فهرستهای ردهبندی جهانیست. اما تاسفبار اینکه: حتا بهترین دانشگاههای کشور [و از جمله دانشگاه صنعتی شریف که هرساله فرستندهی چندین و چند نخبهی کشوری به ایالات متحده و اروپاست]تقریباً در هیچ ردهبندی جهانی (حتا در میان پانصد و گاه در هزار دانشگاه نخست) قرار ندارند!
اما درعوض: نام «جمهوری اسلامی ایران»، در کنار «یمن و عراق و افغانستان و موزامبیک»، در اغلب جداول مربوط به شاخصهای توسعه؛ همواره در «سهچهار رتبهی آخر» قرار دارد. آنقدر که همین سهسال پیش؛ آقای «احمد توکلی» [یکی از ساکنانِ منغیرحق بهارستان و «رئیس مرکز پژوهشهای آن»] بدان اعتراف کرد و آنها را «مایهی سرافکندگی و سرشکستگی جمهوری اسلامی» دانست. به برخی از آنها توجه کنید:
خودكشی زنان: رتبهی سوم جهان
اعدام: رتبهی دوم جهان بعد از چین/ به نسبت جمعیت، رتبهی اول
مهاجرت نخبگان از میان 91 كشور: رتبهی اول جهان
آزادی مطبوعات: رتبهی ۱۷۲ از ۱۷۵كشور
فساد دیوانسالاری دولتی: رتبهی ۱46
شاخص توسعه انسانی: رتبهی 88
اعتبار و ارزش گذرنامه: در قعر جدول جهانی
بهداشت و تامین سلامت مردم: رتبهی ۱۲۳ جهانی
جاذبههای تجاری: ایران بالاتر از آنگولا در انتهای جدول
سهم زنان ایران در مدیریت: رتبهی 101 میان 120 كشور
فضای كسب و كار جهان: رتبهی 144
سرعت اینترنت: رتبهی 186 (پائینتر از بورکینافاسو و افغانستان)
ارزش پول ملی: ریال ایران «سومین پول بیارزش دنیا»!
ه یکی دیگر از شاخصهایی که میتواند نشانهی «کارآمدی سیستم سیاسی و مدیریتی حاکم بر آن کشور» و نیز نشاندهندهی «قوانین مناسب، عادلانه و مترقی در همهی حوزهها و بخشها» باشد [از اجتماع گرفته تا سیاست، از فرهنگ گرفته تا آموزش، از کسبوکار گرفته تا صنعت، از قوانین جزائی گرفته تا قوانین اقتصادی] «شمار پروندههای ورودی به محاکم قضائی» آن کشور» است. بنابه اذعان برخی از مسئولان دستگاه قضائی؛ نزدیک به «12 میلیون پرونده در سال» است! رقم حیرتانگیزی که خود «بهتنهایی» کافیست تا گواه و مستندی بر «شکستِ تمامعیار و همهجانبهی نظام روحانیون در ادارهی امور کشور» [و نگرهای که متکای چنین نظامی قرار گرفته، یعنی «اسلام سیاسی»]باشد.
بپذیرید یا نه، بهگواهی مدارک و شواهد و قرائن گوناگون که در حوصلهی این نامه نمیگنجد: «نظام روحانیون و روحانیزادگان» [که متسامحاً «جمهوری اسلامی ایران» خوانده میشود وگرنه از دید نگارنده، با ساختار حقوقی و حقیقی فعلیاش نه جمهوری، نه اسلامی و نه آنچنانکه باید ایرانیست] نهفقط «راه نجات بشریت» نیست بلکه حتا شهروندان خود را نیز نتوانسته است به سوی «یک جامعهی سالم، اخلاقی، آزاد، مرفه و عادلانه» رهنمون شود.
«شادی و نشاط و سرزندگی و طراوت» از عموم ملت سلب شده و ایرانیان، جزو افسردهترین مردمان جهان بوده و یکی از «بالاترین میزان مصرف داروهای افسردگی و روحی» نیز متعلق به آنان است] ناچار از پذیرش این واقعیت است که:
با مقاومتِ بیهوده و خسارتبار برای «مّلک و ملت و دین»، در برابر «تغییراتی که الزامی شدهاند وگرنه کشورمان را به مرحلهی سقوط و انحطاط مطلق سوق خواهد داد»؛ میکوشد تا از پذیرش نتایج تلخی که خود برای جامعهی ایرانی به ارمغان آورده سرباز زند. غیرمسئولانه؛ همهی ناشایستگیها و ناکارآمدیهایش را به توطئهی دشمنان نسبت دهد و با تکیه بر قدرتِ انتظامی، پذیرش این واقعیت را هرچه بیشتر بهتعویق بیندازد که: «بهدلیل فقدان کیفیتی عادلانه و کارآمد، از مدار انتخاب شهروندان خود خارج شده است».
حضرت آیتاله!
برخلاف بسیاری از ناظران صحنهی سیاست ایران [و بهویژه همصنفان و همفکران پیشینتان که اکنون ظاهراً از رقبای شما محسوب میشوند] که هرکدام به دلیل و علت و انگیزهی مخصوصبهخود، در پشتِ «آیتاله خمینی» سنگر میگیرند تا شما را تضعیف و تحقیر کرده باشند و «همهی مسئولیتِ وضع موجودِ ایران و مردمانش» را برعهدهی جنابعالی بگذارند تا از خود سلب مسئولیت کرده باشند؛ نگارنده معتقد است: حضرتعالی، تنها و تنها، «میراثبر» وضعیتِ غیرمنصفانه و ناعادلانهای بودهاید که پایهها و بنیادهای آن، از دههی نخست انقلاب اسلامی بنا گذاشته شده است. بنیادهای از پایه غلطی که روز به روز بر «فقر، فساد و تبعیض» در میانِ جمهور ایرانیان افزوده و آنان را به وضعیتِ تحملناپذیری رسانده است.
حضرت آیتاله!
همچنانکه در مقدمهی این نامه به عرض رسید:«ساختار حقوقی جمهوری اسلامی ایران در شکل موجود» فراهمآورندهی نخست «تمرد» و سپس «طغیان» است. «تمرد و سرپیچی» را در چهارسالِ نخستِ بهقدرترسیدن نظامیان شاهد بودید که بهنحوی سازمان یافته، بر «بیعدالتی» شوریدند و متکی بر گفتمانی عدالتطلبانه که با استقبال وسیع تودههای محروم و حاشیهنشین روبرو شد؛ اغلب مناصب را از دستان روحانیون و روحانیزادگان خارج کردند و آنگاه، سرپیچی خود از آنان را بهنحو آشکارتری به نمایش گذاشتند.
سپس؛ در دوسال اخیر و بهویژه از این پس؛ شاهد «طغیانِ دمبهدم فرایندهتر جمهور مردمان علیه این ساختار حقوقی صنفی ـ خانوادگی» بوده و خواهید بود. مردمانی که تداوم ساختار موردِ بحث؛ «آینده» و «شرافت و کرامتِ انسانی آنان و فرزندانشان» را تهدید میکند. آنچنانکه درحال حاضر، بخشی از آنان را ناچار ساخته است تا بههر بهانهای، و با کسب هر فرصتی، تمامیتِ ساخت سیاسی حاکم را، در خلاصهشدهترین شکل و نماد آن، به چالش بکشند.
حضرت آیتاله!
بارها و بارها در مطالب خود، و خطاب به برخی خوانندگان مطالبم که «همهی نظامیان» را یکسره در صف «مدافعان وضع غیرمنصفانهی موجود» جای میدهند نوشتهام که: ایبسا دلِ آنان و خانوادههاشان (و بهویژه خانوادهی شهدای جنگ) بارها و بارها از دل ما خونتر و گرفتهتر باشد. پیشبینی من این نبوده و نیست که نظامیان ایرانی، در برابر «خواست و ارادهی عموم مردم کشور خود» بایستند تا از یک «نظم غیرمنصفانه» دفاع کرده باشند. همچنان که در وقایع کشورهای خاورمیانهی عربی نیز شاهد بودیم که «وفادارترین نیروهای نظامی به الیگارشیهای حاکم در کشورشان»، آنگاه که دفاع از آنان مستلزم «رویارویی با برادران و خواهران و فرزندانِ خودشان» بود، ترجیح دادند که در کنار مظلومان بایستند و از تحولخواهی و حقطلبی مردم ستمدیدهی کشور خود حمایت کنند.
حضرت آیتاله!
بهلطف «قدرت مطلقه»ای که «قانون اساسی فعلی جمهوری اسلامی» در اختیارتان نهاده است؛ و به لطف «تفسیرهای موسع روحانیونی که نظریهپرداز نظام روحانیونِ اسلام سیاسی محسوب میشوند» [از جمله آیتاله محمد یزدی که اخیراً گفته بودند: قدرت ولیفقیه تا بدانجاست که اگر تشخیص بدهد، حتا میتواند سیستم را نیز تغییر دهد] از این قدرت و امکان برخوردار هستید که ساختار حقوقی نظم سیاسی را بهنحوی تغییر دهید که «تغییراتِ اجتنابناپذیرشده»، بهنحو خردمندانهتر و مسالمتآمیزتری صورت پذیرد.
با صدور حکمی، نخست نهادهایی را که در عمل نه «تضمینکنندهی اسلامیتِ نظام» بلکه درحقیقت «تضمینکنندهی حکومتِ خانوادهها و خاندانهای روحانیونِ اسلام سیاسی بر جمهور مردمان» محسوب میشوند[که عبارتند از: «مجلس خبرگان»، «مجمع تشخیص مصلحت نظام» و «شورای نگهبان» و نیز نهادهای نمایندگی ولیفقیه] منحل نموده و سپس حکم به «تشکیل شورای بازنگری قانون اساسی» دهید.
بهنحوی که:
الف) ولیفقیه، از «رهبری سیاسی» به «رهبری مذهبی»یی تبدیل شود که اولاً: توسطِ فقها، مراجع و روحانیون به این سمت برگزیده شود. و ثانیاً: کار «نظارتِ استطلاعی بر قوانین وضعشده از حیث مطابقت با احکام اسلام» و «صدور رای مشورتی»، برعهدهی ایشان (یا هیاتِ تحتِ سرپرستی ایشان) باشد.
ب) رئیسجمهور، همچنانکه در هر نظم سیاسی مترقی دیگری؛ به «شخص نخست مملکت» تبدیل شود.
ج) قوهی قضائیه، از اختیار و انحصار روحانیون خارج شده، به ملت اعاده شود.
د) تاسیس و راهاندازی شبکههای خصوصی رادیوئی و تلویزیونی، امکانپذیر شود.
حضرت آیتاله!
حتا با استناد به احکام صادره از سوی «آیتاله خمینی»، بنیانگزار نظریهی ولایتفقیه در ایران نیز میتوانید چنین کنید. چراکه ایشان گفتهاند «ولیفقیه؛ حتا میتواند توحید را تعطیل کند».
پس اگر «ولیفقیه» بتواند و اختیار داشته باشد که مرتبهی «توحید» را تعطیل نماید [کمااینکه ایشان در زمان خود، حتا «امر واجبی چون حج» را برای مدتی تعطیل نمودند] چرا نتواند «ولایت فقیه» را تعطیل نماید؟! مگر آنکه خدای ناکرده؛ شأن و مرتبت و اهمیتی بیش از «وحدانیتِ خداوند» برای این نهاد قائل باشد. که چنین مباد.
با احترام مجدد / فرهاد جعفری
http://www.goftamgoft.com
۱۳۸۹ اسفند ۵, پنجشنبه
آقایان مراجع؛آقایان اصلاح طلب آیا میخواهید به سکوت شرم آور خود ادامه بدهید تا کروبی را به قتل برسانند؟
در حالی که لحظه به لحظه خبرهای نگران کننده ای ازیورش مغول وار نیروهای امنیتی به حریم خصوصی کروبی و خانواده اش میرسد و بیم از تعرض نسبت به جان رهبر جنبش سبز رو به افزایش گذاشته هیچ واکنشی از سوی مراجع یا اصلاح طلبان در برابر این فجایع دیده نمیشود. نیروهای امنیتی از صبح امروز مجتمع محل اقامت کروبی و کوچه های اطراف آن را به اشغال خود در آورده اند و فرزندان کروبی نگرانی شدید خود را نسبت به خطر جانی که کروبی و همسرش را تهدید می کند ابراز داشته اند. این در حالیست که هیچ ارگان قانونی در کشور مسئولیت این حملات وحشیانه و عربده کسی و هتاکی را به عهده نگرفته است. این فجایع در حالی علیه شیخ شجاع صورت می گیرد که آقایان مراجع و گروههای اصلاح طلب هیچ اعتراضی نسبت به این تجاوزات نکرده اند. به نظر میرسد درس مبارزه و ایستادگی حسین در برابر ظلم را آقایان برای کاسبی و روضه خوانی یاد گرفته اند و هنگامی که زمان عمل میرسد ترجیح میدهند با سکوت خود یزیدیان را همراهی کنند. سکوت یا اعتراض شما به این فجایع آینده تشیع را در ایران رقم خواهد زد. با سکوت خود در برابر ظلم به مردم ثابت خواهید کرد آموخته های شما در باره ظلم ستیزی پشیزی ارزش ندارد. شاید هم منتظر هستید کروبی را به قتل برسانند تا با خیال راحت به روضه خوانی مشغول شوید
۱۳۸۹ اسفند ۴, چهارشنبه
بیانیه مجلس در باره کشتار در لیبی و سرانجام فرعون ها ، استبداد و کشتار در ایران واجب است، در منطقه محکوم
191 نماینده مجلس اسلامی روز گذشته بیانیه صادر فرموده و کشتارمردم لیبی، یمن، بحرین و مغرب از سوی سران این كشورهارا محكومفرموند. بسیاری از آنها که بعد از تظاهرات 25 اسفند پشت تریبون مجلس جمع شده و ضمن عربده کشی خواهان اعدام موسوی و کروبی و خاتمی شده بودند، این بیانیه را امضاء کرده بودند. نمایندگانی که بسیاری از آنها سرکردگان گروه های فشار و اوباش خیابانی اند و دستشان در دست بازجوها و تیراندازهای حکومتی به سوی مردم معترض به کودتای 22 خرداد اند، کشتار در خیابان های ایران و بویژه پایتخت را فراموش کرده و سینه برای مردم لیبی و تونس و مراکش و بحرین و یمن به تنور چسباندند. شک نیست که مردم پس از شنیدن این خبر از صدا و سیما، چهارتا ناسزا حواله این جمع کرده و خواهد گفت: تو اگر بیل زنی؛ اول برو زمین خودت را بیل بزن!
در منطقه و در میان کشورهائی که مردم آنها درگیر مبارزه با استبداد اند نیز اگر این نوع خبرها بازتابی هم در رسانه های آنها پیدا کند، مردم همان واکنش و همان پاسخی را به این بیانیه و امضاء کنندگان آن خواهند داد که مردم ایران میدهند.
از قدیم گفته اند: گر اگر طبیب بودی- سر خود داو نمودی!
در همین بیانیه از سازمان کنفرانس اسلامی خواسته شده تا برای جلوگیری از سرکوب مردم معترض به حکومت های استبدادی منطقه گام پیش بگذارد! و لابد این کنفرانس برای رسیدگی به جنایاتی که در جمهوری اسلامی انجام می شود و سرکوب مردم و حبس و شکنجه و اعدام معترض به استبداد حاکم باید دو گام به عقب بگذارد!
واقعیت اینست که در جریان قیام ضد استبدادی در منطقه، تاکنون هیچ حکومتی مانند جمهوری اسلامی و امارت اسلامی لیبی چنین بیرحمانه مردم خود را به گلوله نبسته و از خارج برای سرکوب مردم خودش نیرو وارد نکرده که قذافی از اتیوپی و سومالی مزدور وارد کرده و جمهوری اسلامی از واحدهای لبنانی و عراقی و افغانی سپاه قدس که رهبری آنها را سپاه برعهده دارد برای سرکوب مردم و کودتای 22 خرداد استفادهکرده است.
بیانیه نمایندگان مجلس اسلامی را در ادامه بخوانید:
«حوادث تاسف بار در كشورهای لیبی، یمن، بحرین و مغرب و كشتار بیرحمانه مردم بیدفاع این كشورها از سوی حكام خودكامه یادآور جنایاتی است كه همه دیكتاتورهای تاریخ برای باقی ماندن در قدرت انجام دادهاند و سرنوشت آنان از فرعون گرفته تا صدام، مبارك و بنعلی، سرنگونی خفتبار بوده وسرانجام ملتهایی كه برای رهایی ازظلم مبارزه میكنند، آزادی و سرافرازی بوده است.
آنچه تاسف از این وقایع را بیشتر میكند این است كه این جنایتها نابخشودنی در جهان اسلام و با حمایت قدرتهای غربی به ویژه آمریكا از این حكام فاسد اتفاق افتاده است و البته روی دوم این سكه وقایع كه برای امت اسلامی افتخار و سربلندی را به همراه دارد مبارزه با ظلم و بیعدالتی و حركت به سوی عدالت اسلامی است.
سكوت و مواضع دو پهلوی آمریكا به ویژه در برابر جنایات قذافی جنایتكار در لیبی نشان دهنده این واقعیت است كه آمریكا تنها در پی منافع خویش است و در این راه حقوق بشر و همه معیارهای انسانی را به سادگی قربانی میكند و جهانیان امروز بیش از هر زمان دیگری به این واقعیت مهم دست یافتهاند.
انتظار میرود سازمان كنفرانس اسلامی با برداشتن گامهای عملی و با فشار آوردن به حكام جنایتكار این كشورها از كشتار مردم بیگناه در این كشورها كه با سلاحهای سنگین از جمله تانك و هواپیماهای جنگی انجام میشود، جلوگیری كند.
ما نمایندگان ملت بزرگ ایران ضمن محكوم كردن این جنایتها یكبار دیگر ازمبارزات ملتهای اسلامی حمایت قاطع خودرا اعلام كرده و امیدواریم ملل اسلامی بتوانند هرچه سریعتر با به دست آوردن آزادی از نعمت بزرگ مردم سالاری در زیر سایه اسلام و قرآن بهرهمند شوند.»
۱۳۸۹ اسفند ۳, سهشنبه
حاکمیت هنوز نمی خواهد واقعیت را بپذیرد مانورسکوت حکومتی همزماه با سرکوب سیاسی
فرمانده نیروی انتظامی جمهوری اسلامی "احمدی مقدم" روز گذشته به خبرگزاری های داخلی گفت که در روز یکشنبه اول اسفند حادثه در ایران روی نداده و تجمعی هم نبوده و لابد هنگ موتوری چماقداران ولایت برای اکروبات و یا مسابقه پرش با موتور دو ترکه از خیابان به میدان به خیابان های تهران و شیراز و اصفهان و کرمانشاه و کرمان و رشت و سنندج و ... سرازیر شده بودند.
دروغگوئی شناسنامه حکومت است و بنابراین ادعای فرمانده نیروی انتظامی تعجب آور نیست، اما این بار این دروغگوئی در اجرای یک فرمان از طرف فرمانده کل قوا هم هست. این فرمان که هیچ خبری از تظاهرات منتشر نشود، فرماندهان سپاه و انتظامی و حتی امام جمعه ها درباره حوادث و جنبش سبز بر زبان نیآورند و بویژه نامی از رهبران جنبش نبرند. چنان باید رفتار کنند که انگار هیچ حادثه ای در کشور روی نداده و فتنه و فتنه گر و سران فتنه ای وجود نداشته و یا از این پس دیگر وجود ندارند..
این فرمان با بهره گیری از تجربه حصر خانگی آیت الله منتظری صادر شده و هدف از آن از اذهان عمومی خارج کردن نام موسوی و کروبی و خاتمی است. حتی طرح شهید دزدی و تشییع جنازه ای که قاتلین و چماقداران خود زیر تابوت قربانیان راه می انداختند نیز از این نباید اجرا شود. در مجلس نیز کسی نباید در باره فتنه و سران فتنه حرف بزند. همه باید مهر سکوت بر لب بزنند تا بلکه حساسیت مردم کم شده و بتدریج زیر بار مشکلات زندگی مردم آنها را فراموش کنند. بعد از این فراموشی و پایان حساسیت عمومی، نوبت به زندان بردن و سر به نیست کردن ها می شود.
تمام این طرح بر این اساس تنظیم شده که جنبش کنونی یک هیجان و خشم است و نباید این هیجان و خشم را دامن زد تا ماجرا تمام شود.
طراحان خوش خیال این طرح که از درون بیت رهبری بیرون آمده، هنوز نتوانسته اند بپذیرند که آنچه در ایران جریان دارد یک جنبش سراسری علیه حاکمیت و نتایج سیاست هائی است که آنها سر سفره خود، در دانشگاه، در مدرسه، در اداره، در خانه، در سیما، در مطبوعات؛ در نماز جمعه ها، در خیابان ها، در برخورد با سیاسیون، با فعالان مدنی، با زنان، با جوانان، با حجاب، با سینما و سینماگران، با فوتبال، با روحانیت و خلاصه در همه زمینه ها شاهد و زیر فشار آن بوده اند و اکنون فرصت فریاد علیه آن را یافته اند. بنابراین مشکل با حصر موسوی و کروبی و یا برپا کردن زندان های بیشتر و دستگیری های افزون تر حل نمی شود. مردم ایران، خود راهم سرنوشت با مردم مصر و لیبی و تونس و یمن و بحرین و مراکش و الجزایر یافته اند. بنابراین اگر در آن کشورها و توسط دولت های آن، این نوع مانورها و ترفندها نتیجه بخش بود در ایران هم نتیجه بخش است!
دروغگوئی شناسنامه حکومت است و بنابراین ادعای فرمانده نیروی انتظامی تعجب آور نیست، اما این بار این دروغگوئی در اجرای یک فرمان از طرف فرمانده کل قوا هم هست. این فرمان که هیچ خبری از تظاهرات منتشر نشود، فرماندهان سپاه و انتظامی و حتی امام جمعه ها درباره حوادث و جنبش سبز بر زبان نیآورند و بویژه نامی از رهبران جنبش نبرند. چنان باید رفتار کنند که انگار هیچ حادثه ای در کشور روی نداده و فتنه و فتنه گر و سران فتنه ای وجود نداشته و یا از این پس دیگر وجود ندارند..
این فرمان با بهره گیری از تجربه حصر خانگی آیت الله منتظری صادر شده و هدف از آن از اذهان عمومی خارج کردن نام موسوی و کروبی و خاتمی است. حتی طرح شهید دزدی و تشییع جنازه ای که قاتلین و چماقداران خود زیر تابوت قربانیان راه می انداختند نیز از این نباید اجرا شود. در مجلس نیز کسی نباید در باره فتنه و سران فتنه حرف بزند. همه باید مهر سکوت بر لب بزنند تا بلکه حساسیت مردم کم شده و بتدریج زیر بار مشکلات زندگی مردم آنها را فراموش کنند. بعد از این فراموشی و پایان حساسیت عمومی، نوبت به زندان بردن و سر به نیست کردن ها می شود.
تمام این طرح بر این اساس تنظیم شده که جنبش کنونی یک هیجان و خشم است و نباید این هیجان و خشم را دامن زد تا ماجرا تمام شود.
طراحان خوش خیال این طرح که از درون بیت رهبری بیرون آمده، هنوز نتوانسته اند بپذیرند که آنچه در ایران جریان دارد یک جنبش سراسری علیه حاکمیت و نتایج سیاست هائی است که آنها سر سفره خود، در دانشگاه، در مدرسه، در اداره، در خانه، در سیما، در مطبوعات؛ در نماز جمعه ها، در خیابان ها، در برخورد با سیاسیون، با فعالان مدنی، با زنان، با جوانان، با حجاب، با سینما و سینماگران، با فوتبال، با روحانیت و خلاصه در همه زمینه ها شاهد و زیر فشار آن بوده اند و اکنون فرصت فریاد علیه آن را یافته اند. بنابراین مشکل با حصر موسوی و کروبی و یا برپا کردن زندان های بیشتر و دستگیری های افزون تر حل نمی شود. مردم ایران، خود راهم سرنوشت با مردم مصر و لیبی و تونس و یمن و بحرین و مراکش و الجزایر یافته اند. بنابراین اگر در آن کشورها و توسط دولت های آن، این نوع مانورها و ترفندها نتیجه بخش بود در ایران هم نتیجه بخش است!
۱۳۸۹ اسفند ۱, یکشنبه
حاکمیت پنبه را از گوشش در آورد 10 میلیون تهرانی آماده تظاهرات خیابانی اند!
گزارش دکتر مهدی خزعلی از تظاهرات دیروز تهران
تهران امروز یکشنبه، اول اسفند ۱۳۸۹ به یک پادگان نظامی تبدیل شده بود. مثل ۲۵ بهمن نبود. اینبار نیروهای گارد، کاملا تجهیز شده آمده بودند. گشتی در بلوار کشاورز، خیابان ولیعصر، میدان انقلاب، میدان آزادی زدم. همه جا مملو از نیروهای گارد بود. در خیابان کارگر به بسیجیهایی که در پیادهرو دستهجمعی با کلاههای ضد شورش و باتوم حرکت میکردند، گفتم، "مثل این که بنا بوده جنبش سبز راهپیمایی کند، اما شما راهپیمایی میکنید".
در بلوار کشاورز جوان دانشجویی که از دانشگاه تهران بیرون آمده را گرفتند و او را جلوی چشم ما بد جوری زدند. من فکر میکنم تظاهرات امروز تظاهرات نیروهای ضدشورش بود.
در همان مسیر متعرض ما هم شدند، با این که در ماشین بودیم. ماشین را نگه داشتند و گفتند شما فیلمبرداری میکردید. گفتم نه ما فیلمبرداری نمیکردیم. کاملاً فضا امنیتی بود. پیادهروها پر از جمعیتی بود که در خیابان انقلاب به سمت آزادی حرکت میکردند و مشخص هم بود که نیروهای امنیتی در بین جمعیت حرکت میکنند و نظارت خیلی شدیدی داشتند. پایینتر هم درخیابان پاستور، نزدیک منزل آقای میرحسین موسوی ۱۰ ماشین ضد شورش مستقر بود.
امروز یک مامور نیروی انتظامی پیش من درد دل میکرد. او گله میکرد و میگفت بسیجیها وارد اتوبوسی شدند که ۲۰۰ سرنشین داشت. به زور زن و بچه را پایین ریختند تا یکنفر را دستگیر کنند. با چوب رفته بودند داخل اتوبوس. این رفتارها در خاطرهی مردم میماند. اگر واقعاً براین باورند که تعداد مخالفین و منتقدین به تعبیر کیهان فقظ ۵۰ نفر هستند، نیازی نیست این جمعیت عظیم را به عنوان نیروهای ضدشورش و سرکوبگر به خیابانها بیاورند. البته حضور مردم در خیابانها خیلی زیاد بود. مردم در پیادهروها حرکت میکردند و برای این که درگیری نشود شعار نمیدادند.
به قدری سرعت اینترنت را پایین آوردهاند که امکان باز کردن سایتهای فیلترنشده هم نیست. از دو سال پیش گفتند، "فتنه" تمام شد، من فتنه را همین کسانی میدانم که سرکوبمیکنند.
من با آقایان اتمام حجت میکنم و شرط میبندم. شرط میبندم اگر شما به معترضین مجوز راهپیمایی بدهید، در تهران ۱۰ میلیون نفر به خیابان میآیند. حالا شما میگویید جمعیت تهران این قدر نیست. همانطور که "ماشالله"، شما برای راهپیماییهایتان از تمام شهرها آدم میآورید، ما نمیآوریم و اتوبوس هم نمیفرستیم. خود مردم میآیند. از تمام شهرهای اطراف میآیند. نگویید تهران ۱۰ میلیون جمعیت ندارد. نخیر، مطئمن باشید خیابانهای تهران با ۱۰ میلیون معترض آرام و با سکوت پر خواهد شد. ما حاضریم مدیریت کنیم تا "خدای نکرده" کسی آزرده نشود. فقط شما دخالت نکنید.(فشرده مصاحبه ای که شب گذشته دکتر خزعلی با رادیو آلمان "دویچه وله" کرد.)
تهران امروز یکشنبه، اول اسفند ۱۳۸۹ به یک پادگان نظامی تبدیل شده بود. مثل ۲۵ بهمن نبود. اینبار نیروهای گارد، کاملا تجهیز شده آمده بودند. گشتی در بلوار کشاورز، خیابان ولیعصر، میدان انقلاب، میدان آزادی زدم. همه جا مملو از نیروهای گارد بود. در خیابان کارگر به بسیجیهایی که در پیادهرو دستهجمعی با کلاههای ضد شورش و باتوم حرکت میکردند، گفتم، "مثل این که بنا بوده جنبش سبز راهپیمایی کند، اما شما راهپیمایی میکنید".
در بلوار کشاورز جوان دانشجویی که از دانشگاه تهران بیرون آمده را گرفتند و او را جلوی چشم ما بد جوری زدند. من فکر میکنم تظاهرات امروز تظاهرات نیروهای ضدشورش بود.
در همان مسیر متعرض ما هم شدند، با این که در ماشین بودیم. ماشین را نگه داشتند و گفتند شما فیلمبرداری میکردید. گفتم نه ما فیلمبرداری نمیکردیم. کاملاً فضا امنیتی بود. پیادهروها پر از جمعیتی بود که در خیابان انقلاب به سمت آزادی حرکت میکردند و مشخص هم بود که نیروهای امنیتی در بین جمعیت حرکت میکنند و نظارت خیلی شدیدی داشتند. پایینتر هم درخیابان پاستور، نزدیک منزل آقای میرحسین موسوی ۱۰ ماشین ضد شورش مستقر بود.
امروز یک مامور نیروی انتظامی پیش من درد دل میکرد. او گله میکرد و میگفت بسیجیها وارد اتوبوسی شدند که ۲۰۰ سرنشین داشت. به زور زن و بچه را پایین ریختند تا یکنفر را دستگیر کنند. با چوب رفته بودند داخل اتوبوس. این رفتارها در خاطرهی مردم میماند. اگر واقعاً براین باورند که تعداد مخالفین و منتقدین به تعبیر کیهان فقظ ۵۰ نفر هستند، نیازی نیست این جمعیت عظیم را به عنوان نیروهای ضدشورش و سرکوبگر به خیابانها بیاورند. البته حضور مردم در خیابانها خیلی زیاد بود. مردم در پیادهروها حرکت میکردند و برای این که درگیری نشود شعار نمیدادند.
به قدری سرعت اینترنت را پایین آوردهاند که امکان باز کردن سایتهای فیلترنشده هم نیست. از دو سال پیش گفتند، "فتنه" تمام شد، من فتنه را همین کسانی میدانم که سرکوبمیکنند.
من با آقایان اتمام حجت میکنم و شرط میبندم. شرط میبندم اگر شما به معترضین مجوز راهپیمایی بدهید، در تهران ۱۰ میلیون نفر به خیابان میآیند. حالا شما میگویید جمعیت تهران این قدر نیست. همانطور که "ماشالله"، شما برای راهپیماییهایتان از تمام شهرها آدم میآورید، ما نمیآوریم و اتوبوس هم نمیفرستیم. خود مردم میآیند. از تمام شهرهای اطراف میآیند. نگویید تهران ۱۰ میلیون جمعیت ندارد. نخیر، مطئمن باشید خیابانهای تهران با ۱۰ میلیون معترض آرام و با سکوت پر خواهد شد. ما حاضریم مدیریت کنیم تا "خدای نکرده" کسی آزرده نشود. فقط شما دخالت نکنید.(فشرده مصاحبه ای که شب گذشته دکتر خزعلی با رادیو آلمان "دویچه وله" کرد.)
۱۳۸۹ بهمن ۳۰, شنبه
سید محمدرضا خاتمی: آقای صادق لاریجانی! شما دیگر صلاحیت ندارید
یکشنبه, ۱ اسفند, ۱۳۸۹
چکیده :شما با ورود ماهوی به پرونده ای که علی الظاهر در محاکم دادگستری مفتوح است، و صدور حکم، مطابق مقررات، عملا خود را از صلاحیت رسیدگی به این پرونده و هرگونه ورود به آن منعزل نموده اید و طبعا قوه قضائیه تحت مدیریت جنابعالی، با سابقه ای که از آن می دانیم، دیگر صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارد...
سید محمدرضا خاتمی، نایب رئیس مجلس ششم ، در نامه ای سرگشاده به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، با اشاره به موضع گیری وی علیه سران جنبش سبز، تاکید کرد که او و قوه ی تحت مدیریتش به دلیل اظهارنظر و صدور حکم درباره پرونده ای که هنوز مفتوح است، دیگر صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارند.
دبیرکل سابق جبهه مشارکت همچنین حمله به مردم بی گناه و حق طلب در ٢۵ بهمن ماه را فاجعه ای سازمان یافته، از پیش طراحی شده، حمایت شده و سابقه دار توصیف و از آن ابراز انزجار کرد.
خاتمی همچنین تاکید کرد که تشکیل دادگاه علنی و عادلانه و مستقل برای “سران محترم و محبوب جنبش سبز” موجب رضای خداوند، عزت جمهوری اسلامی و آگاهی دقیق مردم از واقعیتها و رسوایی فتنه گران واقعی خواهد شد.
به گزارش نوروز، متن نامه به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آیة الله آقای حاج شیخ صادق لاریجانی
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام و احترام
ابتدا فرصت را غنیمت شمرده و با ابراز انزجار از فاجعه سازمان یافته، از پیش طراحی شده، حمایت شده و سابقه دار حمله به مردم بی گناه و حق طلب در ٢۵ بهمن ماه، برای دو شهید گرانقدر که مورد ستم مضاعف قرار گرفتند علو درجات و همنشینی با شهدای صدر اسلام آرزو مندم. متاسفانه در حال حاضر مجالی برای شکافتن این حوادث نیست که اگر امان داده شود، هزاران هزار انسان حاضر هستند بر واقعیتها شهادت دهند.
اما بعد،
علت این نامه نگاری به جنابعالی، مواضع سابق و لاحق شما در مورد سران جنیش سبز است. اجازه بدهید از شما بپرسم؛ جنابعالی بر اساس کدام قانون یا آیین نامه ای در موضوع پرونده ای که علی الظاهر در محاکم دادگستری مفتوح است، ورود ماهوی می کنید و حکم صادر می فرمایید؟ تا آنجا که این حقیر می داند، شما با این کار، مطابق مقررات، عملا خود را از صلاحیت رسیدگی به این پرونده و هرگونه ورود به آن منعزل نموده اید و طبعا قوه قضائیه تحت مدیریت جنابعالی، با سابقه ای که از آن می دانیم، دیگر صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارد.
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
فارغ از این موضوع حقوقی، تا آنجا که همه می دانیم، سران محترم و محبوب جنبش سبز بارها از برگزاری دادگاه علنی و عادلانه و مستقل استقبال کرده و همواره آمادگی خود را برای حضور در این دادگاه و پاسخگویی اعلام کرده اند. لذا بهتر آن است برای جلوگیری از این همه هیاهو و هتاکی و فحاشی از سوی اقلیتی که چیزی جز رگهای گردن قوی ندارند، چنین دادگاهی تشکیل شود که موجب رضای خداوند، عزت جمهوری اسلامی و آگاهی دقیق مردم از واقعیتها و رسوایی فتنه گران واقعی خواهد شد.
با احترام مجدد
سید محمد رضا خاتمی
01/12/89
چکیده :شما با ورود ماهوی به پرونده ای که علی الظاهر در محاکم دادگستری مفتوح است، و صدور حکم، مطابق مقررات، عملا خود را از صلاحیت رسیدگی به این پرونده و هرگونه ورود به آن منعزل نموده اید و طبعا قوه قضائیه تحت مدیریت جنابعالی، با سابقه ای که از آن می دانیم، دیگر صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارد...
سید محمدرضا خاتمی، نایب رئیس مجلس ششم ، در نامه ای سرگشاده به صادق لاریجانی، رئیس قوه قضائیه، با اشاره به موضع گیری وی علیه سران جنبش سبز، تاکید کرد که او و قوه ی تحت مدیریتش به دلیل اظهارنظر و صدور حکم درباره پرونده ای که هنوز مفتوح است، دیگر صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارند.
دبیرکل سابق جبهه مشارکت همچنین حمله به مردم بی گناه و حق طلب در ٢۵ بهمن ماه را فاجعه ای سازمان یافته، از پیش طراحی شده، حمایت شده و سابقه دار توصیف و از آن ابراز انزجار کرد.
خاتمی همچنین تاکید کرد که تشکیل دادگاه علنی و عادلانه و مستقل برای “سران محترم و محبوب جنبش سبز” موجب رضای خداوند، عزت جمهوری اسلامی و آگاهی دقیق مردم از واقعیتها و رسوایی فتنه گران واقعی خواهد شد.
به گزارش نوروز، متن نامه به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آیة الله آقای حاج شیخ صادق لاریجانی
رئیس محترم قوه قضائیه
با سلام و احترام
ابتدا فرصت را غنیمت شمرده و با ابراز انزجار از فاجعه سازمان یافته، از پیش طراحی شده، حمایت شده و سابقه دار حمله به مردم بی گناه و حق طلب در ٢۵ بهمن ماه، برای دو شهید گرانقدر که مورد ستم مضاعف قرار گرفتند علو درجات و همنشینی با شهدای صدر اسلام آرزو مندم. متاسفانه در حال حاضر مجالی برای شکافتن این حوادث نیست که اگر امان داده شود، هزاران هزار انسان حاضر هستند بر واقعیتها شهادت دهند.
اما بعد،
علت این نامه نگاری به جنابعالی، مواضع سابق و لاحق شما در مورد سران جنیش سبز است. اجازه بدهید از شما بپرسم؛ جنابعالی بر اساس کدام قانون یا آیین نامه ای در موضوع پرونده ای که علی الظاهر در محاکم دادگستری مفتوح است، ورود ماهوی می کنید و حکم صادر می فرمایید؟ تا آنجا که این حقیر می داند، شما با این کار، مطابق مقررات، عملا خود را از صلاحیت رسیدگی به این پرونده و هرگونه ورود به آن منعزل نموده اید و طبعا قوه قضائیه تحت مدیریت جنابعالی، با سابقه ای که از آن می دانیم، دیگر صلاحیت رسیدگی به این پرونده را ندارد.
اگر ز باغ رعیت ملک خورد سیبی
بر آورند غلامان او درخت از بیخ
فارغ از این موضوع حقوقی، تا آنجا که همه می دانیم، سران محترم و محبوب جنبش سبز بارها از برگزاری دادگاه علنی و عادلانه و مستقل استقبال کرده و همواره آمادگی خود را برای حضور در این دادگاه و پاسخگویی اعلام کرده اند. لذا بهتر آن است برای جلوگیری از این همه هیاهو و هتاکی و فحاشی از سوی اقلیتی که چیزی جز رگهای گردن قوی ندارند، چنین دادگاهی تشکیل شود که موجب رضای خداوند، عزت جمهوری اسلامی و آگاهی دقیق مردم از واقعیتها و رسوایی فتنه گران واقعی خواهد شد.
با احترام مجدد
سید محمد رضا خاتمی
01/12/89
۱۳۸۹ بهمن ۲۹, جمعه
امام زمان سپر احمدی نژاد شدو مردم علیه رهبر شعار دادند!
تحلیل رحیم مشائی از 25 بهمن در یک محفل خاص
سلام بر شما- تشکر می کنم که اعتماد کرده و گزارش جلسه در حضور رهبر را منتشر کردید. متعاقب آن اعتماد، این گزارش را هم برایتان ارسال می کنم که امروز بعنوان اظهارات مشائی در یک محفل خصوصی در روز 26 بهمن در اختیار بیت رهبری قرار گرفت.
مشایی در محفل خاص گفت: تفاوت مدیریت امام زمان و مدیریت به اصطلاح نایب امام زمان را در شعار های مردمی که در اعتراضات دیروز شرکت کردند می توان دید ! مشایی گفته است استراتزی ما بعد از انتخابات 88 علیرغم این که تمام شعار ها علیه دولت و احمدی نزاد بود به این صورت تدوین شد که تلاش کنیم مردم را متوجه مشکل اصلی کشور نماییم و در این راستا از بار فشاری که بر احمدی نزاد و دولت بود بکاهیم . متملقان حاکمیت می خواستند احمدی نژاد را سپر خودشان کنند و از او سیبل بسازند اما به لطف خدا و مدیریت امام زمان ما توانستیم معادله را وارونه کنیم و این دستاورد را در شعارهایی که مردم در 25 بهمن دادند به وضوح دیدیم . بر خلاف تظاهرات اعتراضی قبل این بار رهبر بود که هدف قرار گرفته بود و هیچ کس علیه دولت و رئیس جمهور شعار نداد .
ما به مردم این پیام را دادیم که :اولا کارنامه 30 ساله جمهوری اسلامی و سران آن مورد قبول ما نیست و به آن نقد جدی داریم که خدا را شکر در این جو سنگین به این خواسته خود رسیدیم . ما این موضع را در مناظره های تلویزیونی اتخاذ کردیم و علیرغم فشار هایی که اصولگراها بر ما وارد می کردند همین مسیر را تحت منویات امام زمان بعد از انتخابات 88 هم ادامه دادیم . در تداوم این حرکت بود که با طرح مکتب ایران پیام خود را اندکی شفاف تر به مردم رساندیم. در مورد سلب آزادی مطبوعات موضع گرفتیم به طوری که دکتر احمدی نزاد در مصاحبه ای آشکارا آن را به گردن قوه قضاییه و دادستانی انداخت . ما خبر درگیری فرمانده سپاه با احمدی نزاد را با وجودی که او به رئیس جمهور توهین کرده بود عمدا افشا کردیم تا مردم بدانند ما مخالف این بگیر و ببند ها هستیم و آن که می گیرد ادامه همان جریان 30 ساله ای است که ما با آن مخالف هستیم و کارنامه عملکرد آن را قبول نداریم . ما در طی این 2 سال حتی از شکنجه و کشتار سال 67 انتقاد کردیم و موسوی را به عنوان یکی از مسئولان ارشد در آن زمان به چالش کشیدیم. به در گفتیم تا دیوار بشنود و مردم پیام ما را بگیرند که خدا را شکر می بینیم که گرفته اند . شورای عالی ایرانیان را راه انداختیم و آن چه را خاتمی با شعار ایران مال همه ایرانیان است در حرف می گفت ما در عمل ثابت کردیم ، تابویی که برای روحانیت و مراجع بین مردم ساخته بودند را این ما بودیم که شکستیم . هر چند هزینه اش را دادیم اما با تظاهرات 25 بهمن میوه شیرین آن را چیدیم. دیدیم که مردم دیگر به احمدی نزاد بد و بیراه نمی گویند و علیه او شعار نمی دهند و همه رهبری را هدف قرار داده اند و می گویند او باید برود .
دوم این که تصمیم گرفتیم جریان اصولگراهای متملق که به غلط خود را منتقد می خوانند رسوا کنیم و اجازه ندهیم آن ها بر موج مخالفت با احمدی نزاد خود را در بین مخالفان محبوب کنند و خدا را شکر امروز به این هدف خود رسیدیم . البته در مقابل جناح اصولگراهای متملق هم با خبط و خطاهای خود به نابودی خودشان کمک کردند . آن ها تا توانستند مردم را ازکف خیابان ها و از خانه هایشان شب و نصف شب بازداشت کردند و به زندان های طولانی مدت محکوم کردند . خودشان این کار ها را می کردند و بعد به حساب دولت می گذاشتند و آن را بعضا نقد هم می کردند تا از این راه محبوبیت کسب کنند که ما این ترفند آن ها را هم با رسوا کردنشان شکستیم . به عنوان مثال در برابر حکم نا عادلانه صادره برای کسانی مانند جعفر پناهی موضع مخالف گرفتیم . حاصل آن این شد که دیروز مردم علیه دولت و احمدی نزاد شعار ندادند . بعد از تظاهرات 25 بهمن این جناح اصولگراهای متملق و یا باصطلاح منتقد ما بود که مثل اسفند روی آتش بالا و پایین می پریدند که از جمله موضع گیری علی لاریجانی و باقر قالیباف قابل توجه است . این دو نفر که تا دیروز بر موج مخالفت با ما می خواستند در میان مردم جا باز کنند با موضعی که گرفتند خودشان را نابود کردند . تمام آن چه لاریجانی و قالیباف با مخالفت با احمدی نزاد و سوار بر موج این مخالفت به زعم خود بافته بودند با موضعی که علیه تظاهرات 25 بهمن گرفتند رشته شد . این است که بنده اعتقاد دارم دولت احمدی نزاد و مواضعی که ما گرفتیم درست بوده است . به این دلیل که دیگر معترضین علیه ما شعار نمی دهند و همه شعار ها متوجه کسانی است که ما با گوشه و کنایه مدیریت 30 ساله اشان را زیر سوال برده ایم .
مشایی نتیجه گرفت که حالا این ما هستیم که می توانیم به خواسته ملت پاسخ بدهیم نه خامنه ای و نه موسوی و نه هاشمی و نه نوچه هایی چون لاریجانی و قالیباف و رضایی، که جملگی ادامه همان مسیر غلط 30 ساله ای هستند که نخستین بار ما آن را به چالش کشیدیم.
سلام بر شما- تشکر می کنم که اعتماد کرده و گزارش جلسه در حضور رهبر را منتشر کردید. متعاقب آن اعتماد، این گزارش را هم برایتان ارسال می کنم که امروز بعنوان اظهارات مشائی در یک محفل خصوصی در روز 26 بهمن در اختیار بیت رهبری قرار گرفت.
مشایی در محفل خاص گفت: تفاوت مدیریت امام زمان و مدیریت به اصطلاح نایب امام زمان را در شعار های مردمی که در اعتراضات دیروز شرکت کردند می توان دید ! مشایی گفته است استراتزی ما بعد از انتخابات 88 علیرغم این که تمام شعار ها علیه دولت و احمدی نزاد بود به این صورت تدوین شد که تلاش کنیم مردم را متوجه مشکل اصلی کشور نماییم و در این راستا از بار فشاری که بر احمدی نزاد و دولت بود بکاهیم . متملقان حاکمیت می خواستند احمدی نژاد را سپر خودشان کنند و از او سیبل بسازند اما به لطف خدا و مدیریت امام زمان ما توانستیم معادله را وارونه کنیم و این دستاورد را در شعارهایی که مردم در 25 بهمن دادند به وضوح دیدیم . بر خلاف تظاهرات اعتراضی قبل این بار رهبر بود که هدف قرار گرفته بود و هیچ کس علیه دولت و رئیس جمهور شعار نداد .
ما به مردم این پیام را دادیم که :اولا کارنامه 30 ساله جمهوری اسلامی و سران آن مورد قبول ما نیست و به آن نقد جدی داریم که خدا را شکر در این جو سنگین به این خواسته خود رسیدیم . ما این موضع را در مناظره های تلویزیونی اتخاذ کردیم و علیرغم فشار هایی که اصولگراها بر ما وارد می کردند همین مسیر را تحت منویات امام زمان بعد از انتخابات 88 هم ادامه دادیم . در تداوم این حرکت بود که با طرح مکتب ایران پیام خود را اندکی شفاف تر به مردم رساندیم. در مورد سلب آزادی مطبوعات موضع گرفتیم به طوری که دکتر احمدی نزاد در مصاحبه ای آشکارا آن را به گردن قوه قضاییه و دادستانی انداخت . ما خبر درگیری فرمانده سپاه با احمدی نزاد را با وجودی که او به رئیس جمهور توهین کرده بود عمدا افشا کردیم تا مردم بدانند ما مخالف این بگیر و ببند ها هستیم و آن که می گیرد ادامه همان جریان 30 ساله ای است که ما با آن مخالف هستیم و کارنامه عملکرد آن را قبول نداریم . ما در طی این 2 سال حتی از شکنجه و کشتار سال 67 انتقاد کردیم و موسوی را به عنوان یکی از مسئولان ارشد در آن زمان به چالش کشیدیم. به در گفتیم تا دیوار بشنود و مردم پیام ما را بگیرند که خدا را شکر می بینیم که گرفته اند . شورای عالی ایرانیان را راه انداختیم و آن چه را خاتمی با شعار ایران مال همه ایرانیان است در حرف می گفت ما در عمل ثابت کردیم ، تابویی که برای روحانیت و مراجع بین مردم ساخته بودند را این ما بودیم که شکستیم . هر چند هزینه اش را دادیم اما با تظاهرات 25 بهمن میوه شیرین آن را چیدیم. دیدیم که مردم دیگر به احمدی نزاد بد و بیراه نمی گویند و علیه او شعار نمی دهند و همه رهبری را هدف قرار داده اند و می گویند او باید برود .
دوم این که تصمیم گرفتیم جریان اصولگراهای متملق که به غلط خود را منتقد می خوانند رسوا کنیم و اجازه ندهیم آن ها بر موج مخالفت با احمدی نزاد خود را در بین مخالفان محبوب کنند و خدا را شکر امروز به این هدف خود رسیدیم . البته در مقابل جناح اصولگراهای متملق هم با خبط و خطاهای خود به نابودی خودشان کمک کردند . آن ها تا توانستند مردم را ازکف خیابان ها و از خانه هایشان شب و نصف شب بازداشت کردند و به زندان های طولانی مدت محکوم کردند . خودشان این کار ها را می کردند و بعد به حساب دولت می گذاشتند و آن را بعضا نقد هم می کردند تا از این راه محبوبیت کسب کنند که ما این ترفند آن ها را هم با رسوا کردنشان شکستیم . به عنوان مثال در برابر حکم نا عادلانه صادره برای کسانی مانند جعفر پناهی موضع مخالف گرفتیم . حاصل آن این شد که دیروز مردم علیه دولت و احمدی نزاد شعار ندادند . بعد از تظاهرات 25 بهمن این جناح اصولگراهای متملق و یا باصطلاح منتقد ما بود که مثل اسفند روی آتش بالا و پایین می پریدند که از جمله موضع گیری علی لاریجانی و باقر قالیباف قابل توجه است . این دو نفر که تا دیروز بر موج مخالفت با ما می خواستند در میان مردم جا باز کنند با موضعی که گرفتند خودشان را نابود کردند . تمام آن چه لاریجانی و قالیباف با مخالفت با احمدی نزاد و سوار بر موج این مخالفت به زعم خود بافته بودند با موضعی که علیه تظاهرات 25 بهمن گرفتند رشته شد . این است که بنده اعتقاد دارم دولت احمدی نزاد و مواضعی که ما گرفتیم درست بوده است . به این دلیل که دیگر معترضین علیه ما شعار نمی دهند و همه شعار ها متوجه کسانی است که ما با گوشه و کنایه مدیریت 30 ساله اشان را زیر سوال برده ایم .
مشایی نتیجه گرفت که حالا این ما هستیم که می توانیم به خواسته ملت پاسخ بدهیم نه خامنه ای و نه موسوی و نه هاشمی و نه نوچه هایی چون لاریجانی و قالیباف و رضایی، که جملگی ادامه همان مسیر غلط 30 ساله ای هستند که نخستین بار ما آن را به چالش کشیدیم.
۱۳۸۹ بهمن ۲۸, پنجشنبه
اشغال محل درس آیتالله وحید خراسانی و تعطیلی اجباری دروس حوزه
چهارشنبه, ۲۷ بهمن, ۱۳۸۹
چکیده :از صبح امروز، عوامل موسسه پژوهشی منتسب به مصباح، به رهبری قاسم روانبخش، با تجمع در محل تدریس مراجعی نظیر آیتالله وحید خراسانی و آیتالله شبیری زنجانی در مسجد اعظم قم، مانع از برگزاری دروس این مراجع...
در حالی که خبرگزاریهای وابسته به دولت، ادعای تعطیلی درس مراجع تقلید برای پیوستن به تجمع سازماندهیشدهی طلاب تندرو را مطرح میکند، تحول سبز گزارش داد که از صبح امروز، عوامل موسسه پژوهشی منتسب به مصباح، به رهبری قاسم روانبخش، با تجمع در محل تدریس مراجعی نظیر آیتالله وحید خراسانی و آیتالله شبیری زنجانی در مسجد اعظم قم، مانع از برگزاری دروس این مراجع شدند.
به نوشتهی این سایت، شورای مدیریت حوزه نیز بلافاصله با حمایت از این امر، دروس حوزه علمیه قم را امروز تعطیل اعلام کرد؛ در حالی که تعطیلی امروز از سوی هیچکدام از مراجع مستقل تایید نشده است. همچنین برخی از اساتید معتبر و مستقل حوزه نیز کلاسهای درس خارج فقه خود را در مکانهای متعلق به خود برگزار کردهاند.
آیات عظام وحید خراسانی و شبیری زنجانی در چند روز گذشته در دیدار با خانوادههای زندانیان سیاسی، از آنها دلجویی و نسبت به شرایط حاکم بر جامعه اظهار تاسف و نگرانی کرده بودند.
سایت روات حدیث نیز که اخبار حوزههای علمیه را به طور مستقل منعکس میکند، دیروز خبر داد که تغییرات جدیدی در سطح مدیریت حوزههای علمیه در جهت کاهش استقلال حوزه و وابستگی بیشتر به دولت در راه است.
بر اساس این گزارش، پس از استعفای جنجالی حجتالاسلام نواب و جایگزینی حجتالاسلام ربانی با وی و تغییرات در هیئت مدیره مرکز خدمات حوزههای علمیه و دفتر تبلیغات اسلامی و تغییر رئیس این نهاد حوزوی، رئیس جامعةالزهرا نیز تغییر خواهد کرد. در ابتدا سخن از این بود که حجت الاسلام حسینی بوشهری مدیر سابق حوزه علمیه قم به این سمت گمارده خواهد شد اما شنیده های جدید حاکی از آن است که حجت الاسلام اعرافی (مدیر جامعة المصطفی العالیة) با حفظ سمت مدیر جامعة الزهرا خواهد شد. برخی شنیده های دیگر حاکی از آن است که جامعة الزهرا استقلال خود را از دست خواهد داد و به عنوان یک حوزه علمیه به مجموعه حوزههای علمیه افزوده خواهد شد.
چکیده :از صبح امروز، عوامل موسسه پژوهشی منتسب به مصباح، به رهبری قاسم روانبخش، با تجمع در محل تدریس مراجعی نظیر آیتالله وحید خراسانی و آیتالله شبیری زنجانی در مسجد اعظم قم، مانع از برگزاری دروس این مراجع...
در حالی که خبرگزاریهای وابسته به دولت، ادعای تعطیلی درس مراجع تقلید برای پیوستن به تجمع سازماندهیشدهی طلاب تندرو را مطرح میکند، تحول سبز گزارش داد که از صبح امروز، عوامل موسسه پژوهشی منتسب به مصباح، به رهبری قاسم روانبخش، با تجمع در محل تدریس مراجعی نظیر آیتالله وحید خراسانی و آیتالله شبیری زنجانی در مسجد اعظم قم، مانع از برگزاری دروس این مراجع شدند.
به نوشتهی این سایت، شورای مدیریت حوزه نیز بلافاصله با حمایت از این امر، دروس حوزه علمیه قم را امروز تعطیل اعلام کرد؛ در حالی که تعطیلی امروز از سوی هیچکدام از مراجع مستقل تایید نشده است. همچنین برخی از اساتید معتبر و مستقل حوزه نیز کلاسهای درس خارج فقه خود را در مکانهای متعلق به خود برگزار کردهاند.
آیات عظام وحید خراسانی و شبیری زنجانی در چند روز گذشته در دیدار با خانوادههای زندانیان سیاسی، از آنها دلجویی و نسبت به شرایط حاکم بر جامعه اظهار تاسف و نگرانی کرده بودند.
سایت روات حدیث نیز که اخبار حوزههای علمیه را به طور مستقل منعکس میکند، دیروز خبر داد که تغییرات جدیدی در سطح مدیریت حوزههای علمیه در جهت کاهش استقلال حوزه و وابستگی بیشتر به دولت در راه است.
بر اساس این گزارش، پس از استعفای جنجالی حجتالاسلام نواب و جایگزینی حجتالاسلام ربانی با وی و تغییرات در هیئت مدیره مرکز خدمات حوزههای علمیه و دفتر تبلیغات اسلامی و تغییر رئیس این نهاد حوزوی، رئیس جامعةالزهرا نیز تغییر خواهد کرد. در ابتدا سخن از این بود که حجت الاسلام حسینی بوشهری مدیر سابق حوزه علمیه قم به این سمت گمارده خواهد شد اما شنیده های جدید حاکی از آن است که حجت الاسلام اعرافی (مدیر جامعة المصطفی العالیة) با حفظ سمت مدیر جامعة الزهرا خواهد شد. برخی شنیده های دیگر حاکی از آن است که جامعة الزهرا استقلال خود را از دست خواهد داد و به عنوان یک حوزه علمیه به مجموعه حوزههای علمیه افزوده خواهد شد.
۱۳۸۹ بهمن ۲۷, چهارشنبه
روز 25 بهمن همراهان رئیس جمهور ترکیه با ضربات باطوم بدرقه شدند!
روزنامه "زمان" چاپ تركیه، گزارش نشست خبری عبدالله گل رئیس جمهوری ترکیه درجریان سفر 3 روزه به ایران را منتشر کرد.
زمان نوشت: خبرنگاران حاضر در این جلسه به رئیس جمهور خبر دادند كه امروز ( روز 25 بهمن) صبح، به علت تظاهرات "هواداران اصلاحات" در تهران، شبكه تلفن همراه و اینترنت قطع شده است. عبدالله گل پاسخ داد: «دوران كنونی، متفاوت است! شاید بتوان تلفن های همراه را قطع كرد اما تلویزیون ها همه چیز را نشان می دهند و نباید هیچ اقدامی علیه مردم انجام شود. بزرگترین مسأله این رژیم ها، بی عدالتی، فساد اقتصادی، پاسخگو نبودن و استفاده ناقص از منابع است. در هیچ یك از كشورهای منطقه، در این زمینه نظارت منظمی وجود ندارد و خلأ موجود در این زمینه، علت بروز این مشكلات در كشورهای منطقه است.
عبدالله گل در همین مصاحبه گفت: من، پیش از آغاز وقایع اخیر و تظاهرات مردمی در كشورهای منطقه، به سران كشورها درباره اینكه باید سر و سامانی به اوضاع كشورهای شان بدهند هشدار داده بودم. تركیه با پویایی و ابتكاراتش، سطح معیارهای حقوقی را افزایش و دموكراسی خود را توسعه داده و همچنین به دست خود، ممنوعیت ها و تابوهایی را كه تاكنون با آن مواجه بوده است از میان بر می دارد.
روزنامه زمان در ادامه همین گزارش نوشت: "مصطفی ایسن" رئیس دفتر ریاست جمهوری تركیه نیز گفته است كه بعد از ظهر 25 بهمن پلیس و نیروهای لباس شخصی به اتومبیلی که ما را برای خرید کتاب به مقابل دانشگاه بزرگ تهران، حوالی میدان انقلاب می برد حمله کردند و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
زمان نوشت: خبرنگاران حاضر در این جلسه به رئیس جمهور خبر دادند كه امروز ( روز 25 بهمن) صبح، به علت تظاهرات "هواداران اصلاحات" در تهران، شبكه تلفن همراه و اینترنت قطع شده است. عبدالله گل پاسخ داد: «دوران كنونی، متفاوت است! شاید بتوان تلفن های همراه را قطع كرد اما تلویزیون ها همه چیز را نشان می دهند و نباید هیچ اقدامی علیه مردم انجام شود. بزرگترین مسأله این رژیم ها، بی عدالتی، فساد اقتصادی، پاسخگو نبودن و استفاده ناقص از منابع است. در هیچ یك از كشورهای منطقه، در این زمینه نظارت منظمی وجود ندارد و خلأ موجود در این زمینه، علت بروز این مشكلات در كشورهای منطقه است.
عبدالله گل در همین مصاحبه گفت: من، پیش از آغاز وقایع اخیر و تظاهرات مردمی در كشورهای منطقه، به سران كشورها درباره اینكه باید سر و سامانی به اوضاع كشورهای شان بدهند هشدار داده بودم. تركیه با پویایی و ابتكاراتش، سطح معیارهای حقوقی را افزایش و دموكراسی خود را توسعه داده و همچنین به دست خود، ممنوعیت ها و تابوهایی را كه تاكنون با آن مواجه بوده است از میان بر می دارد.
روزنامه زمان در ادامه همین گزارش نوشت: "مصطفی ایسن" رئیس دفتر ریاست جمهوری تركیه نیز گفته است كه بعد از ظهر 25 بهمن پلیس و نیروهای لباس شخصی به اتومبیلی که ما را برای خرید کتاب به مقابل دانشگاه بزرگ تهران، حوالی میدان انقلاب می برد حمله کردند و ما را مورد ضرب و شتم قرار دادند.
۱۳۸۹ بهمن ۲۴, یکشنبه
رفتن مبارك، و تظاهرات مبارك !!
عبدالعلی بازرگان
پيروزي امروز مصر نشان داد كه ملت هاي مقاوم در مطالبه حقوق غصب شده خود ، سرانجام پيروز مي شوند.
طنزنامه هفتگي "گل آقا" را كه به ياد داريد؟ همان اولين نشريه فكاهي پس از انقلاب، كه متاسفانه با درگذشت مديرش "كيومرث صابري" تا سال ۱۳۸۱ بيشتر دوام نياورد. خدا رحمت كند، گل آقا ستوني داشت به نام " صد سال بعد در همين روز"! كه طنزي بود وارونه ستون:"صد سال قبل درهمين روز" كه راديو و برخي مطبوعات از آن استفاده مي كردند. در يكي ازروزها در پيش بيني هاي ستون صد سال بعد، طنزي به اين مضمون نوشته بود:
" امروز نهضت آزادي ايران كه در يك قرن و اندي گذشته همواره صلاحيتش براي شركت در انتخابات توسط شوراي نگهبان رد شده است، بار ديگركانديداهائي را براي رقابت هاي انتخاباتي معرفي كرد"!!
يكي از دوستان كه او هم اين طنز را خوانده بود، مي گفت: "يكي نيست از اين گل آقا بپرسه مگه شما در شكايت از سارقي كه اموال تونو دزديده، تا از چنگش درنيارين تسليم ميشين كه ما تسليم بشيم؟ انتخابات حق مردمه، اين حاكميته كه راي مارو دزديده و با شوراي نگهبانش بازم داره مي دزده، بايد اينقدر پوست كلفتي كنيم تا از چنگش درآريم"! دعوت به تظاهرات و شركت در آن نيز همين حالت را دارد؛ اگر صد سال هم وزارت كشور اجازه ندهد و دولت، سپاه سلم و تور را هم تجهيز كند، تسليم نمي شويم. تظاهرات مسالمت آميز حق مسلم قانوني ماست كه مانند راي مان دائما دزديده مي شود.
فلسفه شركت در انتخابات از همان دوران نهضت ملي دوران مصدق هم اين بود كه : "ما شركت مي كنيم، يا پيروز مي شويم، يا افشا مي كنيم"، آنها ادعا مي كنند ما در ميان مردم زمينه و طرفدار نداريم، اگر نيائيم، مي گويند نگفتيم ؟ ديدند آبرويشان مي رود و بي اعتباري شان ثابت مي شود! ما مي رويم تا دروغ گوئي شان را در آزاد بودن انتخابات عملا به مردم نشان دهيم. همين خودش كمتر از انتخاب شدن نيست، مگر انتخاب شدن براي مبارزه با ظلم و فساد نيست؟ با انتخاب نشدن هم مي توان همان كار را كرد!
از آن گذشته، همانطور كه در كشورهاي استبداد زده فقط هنگام انتخابات است كه حاكمان نياز دارند براي گرم كردن تنور انتخابات و نمايش آزادي و دموكراسي، مختصر آزادي و امكان تنفسي به مخالفان بدهند، درموقعيت هاي ملي و مناسبت هائي همچون تجليل از پيروزي مردم تونس و مصر، چنين مانورهاي مسالمت آميز و قانوني، مستبدان را آچمز كرده و در دو راهي بد و بدتر قرار مي دهد كه خود پيروزي بزرگي است.
به آنها كه آيه يأس مي خوانند و مي گويند آزموده را آزمودن خطاست و سيل سركوب گران مسير انقلاب تا آزادي را خواهد پوشاند، بايد گفت همين صف آرائي سپاه رهبري در برابر ملت و سركوب و سكوت، از هر سرودي در بلند مدت رساتر است. اين را تاريخ نشان داده و امروز استعفاي فرعون مصرمبارك تر كرده است.
چراغ آزادي و عدالت خواهي را بايد همچنان فروزنده نگه داشت، سوخت اين چراغ را سركوب گران با ستمگري شان تامين مي كنند. ارتش مصر در كنار مردم قرار گرفت آبرومند شد، نيروهائي كه در برابر مردم قرار مي گيرند، جز بي آبروئي و زوال خودشان عاقبتي ندارند.
مي گويند لشكر مورچه ها اگر همه بيرون بيايند، فيل را هم از پاي در مي آورند، بگذار سركوب گران مسير خيابان انقلاب را كنترل كنند، كافي است دو برابر مردمي كه معمولا بيرون خانه هستند، در روز و ساعت راه پيمائي به خيابان ها بيايند، دراينصورت همه فضاي تهران و شهرستان ها از جمعيت انباشته خواهد شد و همه شهرها يك پارچه شاهد اين شور و شعار خواهند گشت. اصلا پيروزي انسان در مسير رقم مي خورد، نه در مقصد! شوق مقصد است كه ما را مي سازد، نه خود مقصد!
دنيا دارِ صبر و استقامت است، پيروزي امروز مصر نشان داد كه ملت هاي مقاوم در مطالبه حقوق غصب شده خود ، سرانجام پيروز مي شوند. اين تجربه مستمر تاريخ و قانون خدائي است:
اي كساني كه ايمان آورده ايد، به صورت فردي و جمعي پايداري كنيد، با يكديگر ارتباط بر قرار كنيد و پرواي خدائي داشته باشيد، باشد كه پيروز شويد (آل عمران ۱۹۹)
عبدالعلي بازرگان جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱ فوریه۲۰۱۱
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
پيروزي امروز مصر نشان داد كه ملت هاي مقاوم در مطالبه حقوق غصب شده خود ، سرانجام پيروز مي شوند.
طنزنامه هفتگي "گل آقا" را كه به ياد داريد؟ همان اولين نشريه فكاهي پس از انقلاب، كه متاسفانه با درگذشت مديرش "كيومرث صابري" تا سال ۱۳۸۱ بيشتر دوام نياورد. خدا رحمت كند، گل آقا ستوني داشت به نام " صد سال بعد در همين روز"! كه طنزي بود وارونه ستون:"صد سال قبل درهمين روز" كه راديو و برخي مطبوعات از آن استفاده مي كردند. در يكي ازروزها در پيش بيني هاي ستون صد سال بعد، طنزي به اين مضمون نوشته بود:
" امروز نهضت آزادي ايران كه در يك قرن و اندي گذشته همواره صلاحيتش براي شركت در انتخابات توسط شوراي نگهبان رد شده است، بار ديگركانديداهائي را براي رقابت هاي انتخاباتي معرفي كرد"!!
يكي از دوستان كه او هم اين طنز را خوانده بود، مي گفت: "يكي نيست از اين گل آقا بپرسه مگه شما در شكايت از سارقي كه اموال تونو دزديده، تا از چنگش درنيارين تسليم ميشين كه ما تسليم بشيم؟ انتخابات حق مردمه، اين حاكميته كه راي مارو دزديده و با شوراي نگهبانش بازم داره مي دزده، بايد اينقدر پوست كلفتي كنيم تا از چنگش درآريم"! دعوت به تظاهرات و شركت در آن نيز همين حالت را دارد؛ اگر صد سال هم وزارت كشور اجازه ندهد و دولت، سپاه سلم و تور را هم تجهيز كند، تسليم نمي شويم. تظاهرات مسالمت آميز حق مسلم قانوني ماست كه مانند راي مان دائما دزديده مي شود.
فلسفه شركت در انتخابات از همان دوران نهضت ملي دوران مصدق هم اين بود كه : "ما شركت مي كنيم، يا پيروز مي شويم، يا افشا مي كنيم"، آنها ادعا مي كنند ما در ميان مردم زمينه و طرفدار نداريم، اگر نيائيم، مي گويند نگفتيم ؟ ديدند آبرويشان مي رود و بي اعتباري شان ثابت مي شود! ما مي رويم تا دروغ گوئي شان را در آزاد بودن انتخابات عملا به مردم نشان دهيم. همين خودش كمتر از انتخاب شدن نيست، مگر انتخاب شدن براي مبارزه با ظلم و فساد نيست؟ با انتخاب نشدن هم مي توان همان كار را كرد!
از آن گذشته، همانطور كه در كشورهاي استبداد زده فقط هنگام انتخابات است كه حاكمان نياز دارند براي گرم كردن تنور انتخابات و نمايش آزادي و دموكراسي، مختصر آزادي و امكان تنفسي به مخالفان بدهند، درموقعيت هاي ملي و مناسبت هائي همچون تجليل از پيروزي مردم تونس و مصر، چنين مانورهاي مسالمت آميز و قانوني، مستبدان را آچمز كرده و در دو راهي بد و بدتر قرار مي دهد كه خود پيروزي بزرگي است.
به آنها كه آيه يأس مي خوانند و مي گويند آزموده را آزمودن خطاست و سيل سركوب گران مسير انقلاب تا آزادي را خواهد پوشاند، بايد گفت همين صف آرائي سپاه رهبري در برابر ملت و سركوب و سكوت، از هر سرودي در بلند مدت رساتر است. اين را تاريخ نشان داده و امروز استعفاي فرعون مصرمبارك تر كرده است.
چراغ آزادي و عدالت خواهي را بايد همچنان فروزنده نگه داشت، سوخت اين چراغ را سركوب گران با ستمگري شان تامين مي كنند. ارتش مصر در كنار مردم قرار گرفت آبرومند شد، نيروهائي كه در برابر مردم قرار مي گيرند، جز بي آبروئي و زوال خودشان عاقبتي ندارند.
مي گويند لشكر مورچه ها اگر همه بيرون بيايند، فيل را هم از پاي در مي آورند، بگذار سركوب گران مسير خيابان انقلاب را كنترل كنند، كافي است دو برابر مردمي كه معمولا بيرون خانه هستند، در روز و ساعت راه پيمائي به خيابان ها بيايند، دراينصورت همه فضاي تهران و شهرستان ها از جمعيت انباشته خواهد شد و همه شهرها يك پارچه شاهد اين شور و شعار خواهند گشت. اصلا پيروزي انسان در مسير رقم مي خورد، نه در مقصد! شوق مقصد است كه ما را مي سازد، نه خود مقصد!
دنيا دارِ صبر و استقامت است، پيروزي امروز مصر نشان داد كه ملت هاي مقاوم در مطالبه حقوق غصب شده خود ، سرانجام پيروز مي شوند. اين تجربه مستمر تاريخ و قانون خدائي است:
اي كساني كه ايمان آورده ايد، به صورت فردي و جمعي پايداري كنيد، با يكديگر ارتباط بر قرار كنيد و پرواي خدائي داشته باشيد، باشد كه پيروز شويد (آل عمران ۱۹۹)
عبدالعلي بازرگان جمعه ۲۲ بهمن ۱۳۸۹، ۱۱ فوریه۲۰۱۱
*نظرات وارده در یادداشت ها لزوما دیدگاه جرس نیست.
۱۳۸۹ بهمن ۲۳, شنبه
از یک پیام دریافتی دکتر یزدی را در حال مرگ از بیمارستان به خانه امنیتی باز گرداندند!
سلام- یک منبع موقق که در بیمارستان محل درمان ابراهیم یزدی پزشک است، گفت: آخرین بار که دکتر یزدی را آوردند حالش بسیار وخیم بود. پزشکان بیمارستان به مامورانی که او را به بیمارستان منتقل کرده بودند گفتند که دیگر امیدی به نجات او نیست و ما هم مسئولیت بستری کردن او را نمی پذیریم. همین پزشک گفت: این احتمال که دکتر ابراهیم یزدی هنگام بازگرداندن او به خانه امنیتی فوت کرده باشد زیاد است، اما بدلیل بازتاب داخلی و جهانی این خبر، از اعلام آن تا بعد از 25 بهمن می خواهند خودداری کنند و شاید هم هنوز در رایزنی هائی که سرگرم آن هستند به نتیجه قطعی برای نحوه اعلام آن نرسیده باشند.
سخنگوی کاخ سفید: مقامات ایران کاملا از اراده مردم خودشان ترسیدهاند و اینترنت را قطع میکنند
رابرت گیبس، سخنگوی کاخ سفید روز جمعه و پس از کنار رفتن حسنی مبارک، رییس جمهوری مصر از قدرت گفت مقامات ایران کاملا از اراده مردم خودشان ترسیدهاند و آنها که تا چند روز پیش حرفهای توخالی درباره اعتراض مردم مصر میزدند، حالا شبکهها و اینترنت را قطع میکنند و فعالان سیاسی را به زندان میاندازند. آقای گیبس در آخرین جلسه خود با خبرنگاران گفت: «اگر دولت و مقامات ایران به راستی از اعتراض مردم مصر خوشحال هستند، همان اجازه و حقوق را به مردم خود بدهند.» وی افزود: «همین که مقارن با به نتیجه رسیدن اعتراض مردم مصر، مقامات ایرانی شبکههای ماهوارهای را قطع میکنند و دستگیریها را افزایش میدهند یا میگویند جنبش سبز یک جسد است و یا تهدید میکنند، همین نشانه ترس آنها از مردم ایران است.» رابرت گیبس گفت: «به تازگی یکی از مقامات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گفته بود هرکه به خیابان بیاید و اعتراض کند را میکشیم. دولت ایران سعی داشت از اعتراض مردم مصر تمجید کند ولی همه دیدیم سال گذشته و در جریان اعتراضهای مردمی چگونه شهروندان خود را سرکوب کردند.»
۱۳۸۹ بهمن ۲۱, پنجشنبه
اظهارات دادستان کل کشور نشان دهنده مظلومیت مردم ایران است
آقای اژه ای به جای تهدید، تدابیر لازم را برای برگزاری راهپیمایی در آرامش فراهم کند
مشاور میرحسین موسوی خاطرنشان کرد: اینکه دادستان کل کشور اعلام می کند بر پایی تظاهرات یک اقدام سیاسی است باعث تعجب، تاسف و همچنین نشان دهنده ی عمق مظلومیت مردم ایران است. راهپیمایی قطعا یک عمل سیاسی است اما مگر عمل سیاسی جرم است؟ گرچه واضح است که جباران هر عمل سیاسی را که خود سازمان ندهند جرم می دانند.
امیر ارجمند با تاکید بر اینکه دادستان کل کشور مکلف به تضمین حقوق عامه است و اصل ۲۷ قانون اساسی حق راهپیمایی را تضمین می کند، اظهار داشت: آقای دادستان به جای تهدید مردم باید تدابیر لازم برای برگزاری راهپیمایی در کمال آرامش و امنیت را فراهم کند.
خشونت کار نفوذی هاست تا زمینه سرکوب فراهم شود
وی همچنین با تاکید بر اینکه دادستان باید از برخی مقامات نظامی که عملا تحریک و تهدید به خشونت می کنند بپرسد به چه حقی چنین می کنند اعلام کرد: ما همواره اعلام کرده ایم که با خشونت مخالف هستیم و خشونت اصولا کار عوامل نفوذی خشونت طلبان است تا به بهانه ی آن امکان سرکوب بیشتر را پیدا کنند.
این استاد ممتاز حقوق با ابراز امیدواری از اینکه نیروهای نظامی و انتظامی از فجایع دو سال گذشته عبرت گرفته باشند و از مقابله با راهپیمایی و همسان شمرده شدن با نیروهای سرکوبگر دیکتاتوری های منطقه پرهیز کنند گفت: امیدواریم که بتوانیم هر چه زودتر شعارهای راهپیمایی را بر اساس پیشنهادهای دریافتی که بسیار زیاد نیز هست مشخص و به به مردم پیشنهاد کنیم.
وی افزود: ما از همه و نه تنها حامیان جنبش سبز دعوت می کنیم که در راهپیمایی ِ حمایت از جنبش های دمکراسی خواهی، عدالت جویانه و ضد استبدادی مردم منطقه شرکت کنند و همبستگی مردم ایران را نشان دهند.
به جای پاسخ به مطالبات، شخصیت های سیاسی را تخریب می کنند
امیر ارجمند با اشاره به حجم عظیم توهین و افتراها و دروغ های اقتدارگرایان علیه معترضان و منتقدان گفت: آقایان بر این عقیده هستند که تا رادیو و تلویزیون را در اختیار دارند نیازی به منطق و استدلال ندارند. همواره به جای پاسخ به مطالبات مردم و جریان های سیاسی مبادرت به تخریب شخصیت افرادی که این مطالبات را بیان یا دنبال می کنند بر می آیند. در نتیجه همه معترضان ضد انقلاب، در ارتباط با منافقین، نوکر و وابسته به امریکا, اسراییل و انگلیس و دارای مفاسد اخلاقی و… هستند. لذا پرداختن به رد و تکذیب و تصحیح در مورد این گونه اظهارات معمولا بی فایده است.
از تهمت زنندگان توقعی نیست؛ آنها فرزند شهید بهشتی را هم متهم به ارتباط با قاتلین پدر خود کرده اند
وی در ادامه با اشاره به توهین و تهمت های چند سایت خبری وابسته به گروه تحجر به خود وی گفت: من از این افراد چه انتظاری می توانم داشته باشم، هنگامی که آنها معترضانی با سوابق انقلابی و مشی سیاسی کاملا روشن و پرداخت هزینه های فراوان از جانب خود و خانواده هایشان را متهم به چنین موارد ناروا و زشت می کنند.
امیر ارجمند افزود: گیریم که اتهامات آنها در مورد من درست باشد آیا چنین اتهامی به آقای موسوی قابل انتصاب است؟ آنها فرزند عزیز شهید دکتر بهشتی را نیز متهم به ارتباط با قاتلین پدر خود کرده اند. مشی سیاسی و علمی بنده نیز برای آقایان به اندازه ی کافی روشن است و تا جایی که توانسته ام به عنوان حقوق دانی مستقل، از انقلاب مردم ایران، اسلام، حقوق بشر و دمو کراسی برای مردم دفاع و انشا الله همچنان نیز دفاع می کنم.
وی با اشاره به اتهام هایی که در سایت های دروغپرداز به وی نسبت داده اند، گفت: بد نیست بدانید که مادر بزرگوار من در هنگام انقلاب حدود هفتاد سال سن داشت و نمی توانست سمپات گروهی باشد. بنده یازده خواهر و برادر دارم که هریک در رشته های فنی و علمی وعموما غیر سیاسی فعال هستند و نیازی به یادآوری نیست که هر فردی مسوول عقاید و اعمال خودش است.
وی تصریح کرد: با این دیدگاه اشتباه، اصل مسئولیت شخصی زیر سوال می رود و در این صورت کم نیستند سران سیاسی نظام که باید به جرم یا گناه یکی از اعضای خانواده اعدام شده یا در آخرت به عذاب جهنم گرفتار شوند.
از اتهام زنندگان شکایت کرده ام اما امیدی به پیگیری نیست
مشاور مهندس موسوی در انتها خاطر نشان کرد: ریشه اینگونه اتهامات به چند روز قبل از آغاز دستگیری مشاوران مهندس موسوی می گردد. بنده پس از آزادی از زندان رسما به مراجع قضایی شکایت کردم که البته آنچنان که توقع می رفت رسیدگی موثر نشد زیرا از نظر حقوقی محکومیت مرتکبین اینگونه اتهام ها و تهمت ها و افتراها مسلم بود.
گفتنی است سایت جهان وابسته به زاکانی به نقل از سایت جوان وابسته به سپاه در خبری ناشیانه اتهاماتی را که چند ماه پیش به یکی از اعضای ستاد مهندس موسوی زدند عینا اینبار برای اردشیر امیر ارجمند به کار بردند.
تهدید کنید...تکذیب کنید...تمسخر کنید...اما یادتان نرود که در بیستمین ماه اعتراض همچنان از نام سبزمان بر خود می لرزید
حکایتی بسیار جالب است ... 20 ماهه از آغاز اعتراضات ایرانیان می گذرد ...20 ماهه تلاش مستمر و حضور متنوع .در طول این مدت اعتراضات حضور مردم گاهی حماسی و پر شور و پرتعداد رقم خورده و گاهی بدلیل سرکوب گسترده و سنگین دولت کودتا کمرنگ گشته اما هیچگاه از انگیزه حضور اولیه کاسته نشده است.در طول این مدت نیروهای کودتایی همواره بر طبل پایان جنبش سبز کوبیدند و در هر سخنرانی خاطر نشان کردند که دیگر خبری از سبزها نخواهد شد .بارها مصاحبه کردند و گفتند که سبزها به دلیل ریزش شدید توان حضور خیابانی را به کلی از دست داده اند .بارها اعلام کردند که دیگر از جنبش سبز جز نام چیزی باقی نمانده و این تصور را با تمام توان در دستگاه های کودتایی و تبلیغی خود به انحاء مختلف پوشش دادند .همه ماهیت وجودیشان شده بود این نکته که از جنبش سبز چیزی باقی نمانده است.اما در بیستمین ماه این اعتراضات دنباله دار شاهد وحشت عجیب و دامنه داری از سوی کودتاچیان هستیم .در بیستمین ماه این اعتراضات فراخوان حضوری صادر گشت و استقبال بی نظیری از آن در محیط مجازی شکل گرفت و اکنون در حال ریشه دواندن در محیط های واقعی است تا این حضور را مبدل به نقطه عطفی در طول این مبارزات نماید .اما نکته جالب موضع گیری تکراری حضرات کودتاچی است .گویی اینان یک نوار ضبط شده با خود دارند و در هر مناسبتی آن را تکرار می کنند .این بار نیز نوچه ولایت، محسنی اژه ای طلایه دار و آغاز گر این روند گشته و باز هم طبق 20 ماهه پیش بر غیر واقعی بودن و خیالی تصور کردن سبزها تکیه کرده است.گرچه سخن اژه ای برای سبزها تنها جنبه گسترش تبلیغات را داراست اما خود نشانگر عمق وحشتشان است .وحشتی که از یک سو می کوشند آن را نمایان نسازند و از سویی دیگر تن به موضع گیری هایی می دهند که آن را علنی می سازد.جناب اژه ای 25 راه پیمایی 25 بهمن جدایی از صف مردم نیست، 25 بهمن روز پیوند و اتحاد ملت ایران است.
۱۳۸۹ بهمن ۱۹, سهشنبه
بیانیه میرحسین موسوی و مهدی کروبی به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی
شرایط سیاسی کشور چیزی از بازتولید مناسبات شاهنشاهی کم ندارد
سه شنبه, ۱۹ بهمن, ۱۳۸۹
چکیده :امروز حاکمیت در ورای ایجاد این نگرانی که اگر او نباشد دین از بین میرود سنگر گرفته است و مرتبا با این اعلام خطر سعی میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسیج و منسجم کند، حال آن که در واقعیت، آن چیزی که بیشترین لطمه را به فضای دینی جامعه زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددینی خود حاکمیت است. پایههای همه ادیان الهی در فطرت انسان ها قرار دارد و اگر اسلام پس از چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پایههای فطری آن است، تا جایی که حتی ورود مغول واقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بین...
میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با صدور بیانیه مشترکی، ضمن توصیف انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ به عنوان «جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان»، به بررسی گفتمان حاکم بر ساختار قبل از انقلاب و مقایسه آن با گفتمان نو انقلاب اسلامی پرداخته و سپس این مقایسه را به گفتمان جنبش سبز پیوند داده اند.
به گزارش کلمه، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در بیانیه ی خود ویژگی های گفتمان رژیم پهلوی را «بستن همه راه ها به روی اصلاح تدریجی حکومت و جامعه، کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان، در بند کردن آزادی خوهان، اعمال سانسور بر مطبوعات، مسلح شدن به سلاح های ریز و درشت، به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و صدا، توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، هیچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان» ذکر کرده اند.
موسوی و کروبی در این بیانیه از گفتمان نوینی سخن به میان آورده اند که از فردای کودتای ۲۸ مرداد متولد شد و بارزترین و غیرقابلانکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود. مناسباتی که به گفته ی این دو همراه جنبش سبز دوباره بازتولید شده است، اما این بار به نام دین رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آنها انتخابات ۸۸ را جلوه ای از احساس مسئولیت همگانی و ظهور گفتمان تازه ای در مقابل این خطرات دانسته و گفته اند که هیچ چیز نمی تواند مانع رشد این گفتمان شود، گفتمانی که فساد را تحمل نمی کند، خودی را ناخودی نمی کند، خطاهای گذشته را نقد می کند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمی کند. عزت کارگر و کار آفرین را می خواهد نه ذلت آنها را، اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی درصد بیکاری جوانان می داند و در نتیجه اجازه نمی دهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبه های دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبس ها راه بیفتد.
موسوی و کروبی همچنین در تشریح تحولات دوسال گذشته، از آن دسته از افراد ارگان های نظامی و انتظامی و امنیتی یاد کرده اند که نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری هایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند و اطمینان داده اند که «در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.»
به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه مشترک به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
و العصر * ان الانسان لفی خسر * الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران هستیم، انقلابی که جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم ما به دست خودشان بود و برای یکایک ما ایرانیان، شناخت و بازشناخت این حادثه بزرگ و مهم تاریخی، اهمیت بسیار دارد. شاید از آن رو که شناخت هویت تاریخی هر ملت، در تعیین راه آیندة آن مؤثر است، شاید از آن رو که این روزها از خود می پرسند که راه طی شده تا چه اندازه صحیح بوده، و شاید هم از آن رو که بیش از هر زمان دیگر، شاهد تلاش برای تحریف این تاریخ هستیم.
آنچه در آن روزها شاهد بودیم، نه یک جابجایی قدرت سیاسی صرف، که ورود یک گفتمان نو و خروج یک گفتمان کهنه بود: گفتمان کهنه ای که می انگاشت که با بستن همه راه ها به روی اصلاح تدریجی حکومت و جامعه، با کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان این مرز و بوم، با در بند کردن فوج فوج آزادیخوهان، با اعمال سانسور بر مطبوعات، با سرازیر کردن درآمد نفتی سرشار به جیب منفعت جویان شریک در قدرت، با تا دندان مسلح شدن به سلاح های ریز و درشت، با به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و صدا، با توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، با هیچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان، با نماد فره ایزدی انگاشتن قدرت فاقد اقتدار ناشی از رضایت مردم، ماندنی است.
اما گفتمان نوین پس از کودتای شوم ۲۸ مرداد از همان فردای سال ۴۱ متولد شد ،بازنگری به کارنامه گذشته و به دنبال آن، جستجو برای یافتن راه رهایی از استبدادی که با پشتوانه استعمار بر کشور یکه تازی می کرد، آغاز شد. در کنار آنانی که از هر گونه تغییر مأیوس و نا امید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به گونه ای تفسیر کردند که عافیت طلبی شخصی آنان را توجیه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هر گونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نیست. می دانستند که ملت های دیگر برای رسیدن به آزادی، عدالت ، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پیموده اند و تلاش برای دستیابی به جامعه ای که از چنین نعمت هایی برخوردار باشد، خود، عین زندگی است. چنین بود که هنگامی که خواسته های خود را در گفتار رهبری استوار چون امام خمینی (ره) یافتند که در این راه مصمم گام نهاده بود، با او همراه شدند و بساط ظلم و جور را برچیدند. با تجربه ای که از گذشته به دست آمده بود، از همان فردای پیروزی، دغدغه حراست و مراقبت از این دستاورد بزرگ در دل زن و مرد و پیر و جوان به جنبش درآمد تا مبادا کودتایی دیگر، تجاوز نظامی، و مهم تر از همه، انحراف از آرمان های انقلاب اسلامی، این نهال تازه رسته را در هم شکند.
درس هایی که از آن واقعه و سالیان پس از آن فراگرفته شد، موجب شد که مردم ما بارها عزم خود را برای جلوگیری از انحراف از راهی که می توانست آنها را به سرمنزل مقصود برساند به نمایش بگذارند. مشارکت گسترده در دفاع از میهن در مقابل دشمن متجاوز، تلاش های ستایش برانگیز در رونق اقتصاد ملی، کوشش برای انجام اصلاحات گسترده در عرصه های گوناگون و حضور آگاهانه در عرصة انتخابات، تبلور این احساس مسئولیت ملی است که مردم ما را اینگونه در صف مقدم تحولات فکری و اجتماعی چند دهة اخیر منطقه قرار داده است.
گفتمان نو باید با دیده بانی مستمر، خود را با نیازهای نو سازگار می کرد و نوشوندگی خود را پاس می داشت که بارزترین و غیرقابلانکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود.یادمان هست که بزرگترین دغدغه خبرگان قانون اساسی جستن راه هایی بود که جلوی ظهور استبداد و خود رایی و دیکتاتوری را به هر شکل و شمایل بگیرد و قانون اساسی در شرایطی نوشته شد که بیرون از مجلس خبرگان، مردم در خیابانها شعار میدادند «برابری، برادری، حکومت عدل علی».
درکتاب« پیکار صفین، نصرابن مزاحم» که شاید قدیمیترین کتاب روایی– تاریخی در مورد جنگ صفین باشد، آمده است که بعد از استقرارحضرت امیر (ع) در کوفه، ایشان مسافرتی به مناطق فارس نشین و ایرانی در نزدیکی کوفه می کنند و در یک آبادی از مردم در مورد شاهان ایرانی سوال می کنند. بزرگ روستا میگوید:« در سنت شاهان ایرانی چیزهایی بود به نفع رعیت و چیزهایی بود به نفع پادشاه، تا این که خسروپرویز آمد و هرچه به نفع رعیت بود منسوخ کرد و هرچه به نفع پادشاه بود نگاه داشت و این موجب اضمحلال پادشاهی آنان شد.»
این روایت، دقیقا فضای روحی و سیاسی کشور در دهه اول انقلاب فارغ از ضعف ها و خودسری هایی که دامنگیر هر انقلابی در آغاز آن می شد را تشکیل می داد: مردمی که انقلاب کردند قصدشان این بود که آن مناسبات رابا الگو گرفتن از حکومت عدل علی از بین ببرند.
آیا دردناک نیست که بعد از گذشت بیش از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم مواجهه با باز تولید همان مناسبات پادشاهی و این بار به نام دین باشد؟ در شرایطی هستیم که هر چیزی از حقوق مردم در قانون اساسی و آرمانهای انقلاب بود زیرپا گذاشته شده، فصل سوم قانون اساسی، یعنی حقوق ملت، در پرانتز قرار گرفته و آنچه به نفع حاکمان بوده است به صورت اغراقآمیز و چند برابر به اجرا درآمده و تبعیت بی چون و چرا از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته و عدم سوال از قدرت فضیلت شده وهر صدای منتقد و متعارض با شبیه سازی های مضحک، به خارجی بودن و همدستی با بیگانه و صهیونیسم و نفاق متهم گردیده است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آری انتخابات سال ۸۸ جلوه ای از این احساس مسئولیت همگانی در مقابل خطرات بود. مردمی که احساس خطر می کردند، مردمی که از مدیریت ناتوان دستگاه اداره کشور ناامید شده بودند، مردمی که از دروغ به تنگ آمده بودند، مردمی که احساس می کردند برای پیشرفت کشور به دگرگونی های فراگیرتر و بنیادی تر نیازمندند، به میدان آمدند و چه بسیار کسانی که سال ها بود در انتخابات شرکت نمی کردند و این بار قفل سکوت خود را شکستند و چه بسیار کسانی که پا را از رقابت های سیاسی رایج فراتر نهادند و برای ایجاد تحولی بزرگ همنوا گشتند.
دریغا که آنچه بر سر نتایج انتخابات آمد و آنچه در پی شبه کودتای اقتدارگرایان رخ داد، حق اساسی تعیین سرنوشت ملت به دست خویش را خدشه دار کرد. اما دستگیری معترضان، ضرب و شتم آنان در خیابان ها، کشته شدن عده زیادی از جوانان و زنان و مردان در خیابان ها و بازداشتگاه ها، فجایع کوی دانشگاه و کهریزک،حمله به بیوت و دفاتر مراجع تقلید، به راه انداختن تجمعات اتوبوسی و نمایشی، هجمه تبلیغاتی یک سویه مملو از دروغ و افترا، سرکوب کارگران و معلمان و جنبش زنان و دانشجویان و استادان، راه اندازی کارناوال های شرم آور و مانورهای امنیتی با هدف ایجاد رعب، تلاش مستمر برای انحراف افکار عمومی به سمت مسائل فرعی و انحرافی، برخورد غیراخلاقی با خانواده های شهدا و زندانیان، واعلام مرگ جنبش سبز در مناسبت های متوالی، هیچ یک نتوانسته است اقتدارگرایان را از چالش بزرگ حاصل از بی اعتمادی مردم به دولت نجات دهد، همچنان که نتوانسته خواسته های برحق مردم برای برخورداری از حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی را به دست فراموشی بسپارد.
در طول این ماه ها، تحولات مهمی رخ داده است که توجه هر ناظر آگاهی را جلب می کند. بسیاری از کسانی که در ارگان های نظامی و انتظامی و امنیتی شاغل بودند نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری هایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند . برخی از روی تقیه ویا اطلاعات ناکافی و برخی از افراد ساده که بر اثر تبلیغات دولتی گمان می کردند که معترضان، ایمان دینی شان را نشانه رفته اند به تدریج متوجه شدند که چنین نیست. بسیاری از کسانی که فکر می کردند جنبش اعتزاضی مردم از توطئه های قدرت های سلطه جوی بیگانه یا خشونت ورزانی که در بحبوحه جنگ به دامان دشمن پناه آورده و به خدمتش کمر بسته بودند سرچشمه می گیرد، فهمیدند که این ترفندی برای بدنام ساختن منتقدان و موجه ساختن اعمال غیرانسانی اقتدارگرایان بیش نیست.
وما دور نمی بینیم آنانی که بصورت واقعاً اصولی دغدغة منافع ملی و ارزشهای اسلامی را دارند در کنار همه ملت (یا به تعبیر مستبدین «خس و خاشاک») قرار گیرند و صف خود را از زیاده خواهان ودست اندازان به حقوق و بیت المال ملت جدا سازند. ما بویژه اعتقاد داریم که در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.
در طول سال های اخیر و بویژه دو سال گذشته، گفتمانی نو متولد شده و هیچ چیز نمی تواند مانع رشد آن شود. گفتمانی که فساد را تحمل نمیکند و با وعدۀ آوردن نفت بر سر سفره مردم، یکشبه قیمت نان وسوخت و برق و گاز را چند برابر نمی سازد. گفتمانی که به حفظ نیروی کار کشور ایمان دارد و منابع و تولیدملی را با تحویل بازار ملی به واردات خارجی ویران نمی سازد .گفتمانی که عزت کارگر و کار آفرین را میخواهد نه ذلت آنها را. گفتمانی که اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی در صد بیکاری جوانان می داند و در نتیجه اجازه نمی دهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبه های دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبس ها راه بیفتد. (به راستی شمایانی که هر روز و ساعت سنگ اسلام و معنویت را بر سینه میزنید، چند زن را میتوانید نشان دهید که در صدر اسلام اعدام شده باشند؟!) گفتمانی که از رأی مردم نمی ترسد واز رجوع به قانون اساسی نمی هراسد. گفتمانی که نه در شعار وهیئت ماکیاولیستی بلکه در عمل بدنبال وحدت اسلامی ونزدیکی مذاهب اسلامی به یکدیگر است و میلیونها شهروند ایرانی را تحت عنوان سنی و درویش و اهل حق و نام های دیگر ازخودنمی راند.
آری امروز گفتمانی تازه متولد شده است. گفتمانی که شهدای آن، پیشقراولان و دربندشدگانش پرچم داران آن هستند. گفتمانی که خشونت را طرد می کند و راه تغییر را از طرق مسالمت آمیز جستجو می کند. گفتمانی که پاسخ دروغ و نهمت و ناسزا را با راستی و حقیقت و ادب می دهد. گفتمانی که چشم امیدی به بازی های پنهانی قدرت های جهانی ندارد و راه حل شفاف ملی را تنها راه تحول به سوی اصلاح امور می داند. گفتمانی که خودی را ناخودی نمی کند بلکه سعی در خودی کردن ناخودی ها دارد. گفتمانی که چندصدایی را به رسمیت می شناسد و اتحاد ملی را نه در سکوت گورستانی که در تمسک به عقلانیت جمعی می جوید. گفتمانی که مردم را نسبت به آنچه در کشور می گذرد نامحرم نمی شناسد و گسترش آگاهی ها به میان همة اقشار و گوشه کنار این مرز بوم را وجه همت خویش قرار داده است. گفتمانی که با گسترش و تقویت شبکه های اجتماعی، افراد را گرد هم می آورد و فضای مدنی را توسعه می دهد. گفتمانی که سرمشق بسیاری از حرکت های آزادیخواهانة دیگر شده است. گفتمانی که خطاهای گذشته را نقد می کند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمی کند. گفتمانی که عدالت را نه در اقتصاد صدقه ای، بلکه در ایجاد فرصت های برابر و توانمندسازی محرومان می داند. گفتمانی که بجای انتشار کینه و انتقامجویی در میان فقیر و غنی، روستایی و شهری، اقوام، ادیان و مذاهب، به نهادینه کردن مدارا و مفاهمه و گذشت می پردازد. گفتمانی که درصدد پایان دادن به اوباش سالاری و حاکمیت نهادینة شایسته سالاری است تا در پرتو آن، شکوفایی و رشد استعدادها در میان ایرانیان، زمینه ساز ارتقای این سرزمین به جایگاهی که شایستة آن است، شود.
گفتمانی که بدنبال یافتن منجیان قهرمان نیست بلکه می خواهد هر ایرانی در نجات کشورش سهیم باشد. گفتمانی که به تعداد معتقدانش رهبر دارد. گفتمانی که می داند حفظ نظام یعنی حفظ ارزش هایی که نظام برای آن بوجود آمده، نه حفظ اشخاص در مناصب قدرت. گفتمانی که چرخش قدرت و پاسخگویی به مردم و برابری همه در قبال قانون را ضامن سلامت و زمینه ساز پیشرفت می شمرد. گفتمانی که اسلامیت و جمهوریت نظام و حاکمیت مردم سالاری بر همه شئونات کشور را تنها راه سعادت مردم می داند.
گفتمانی که در آن، تصمیمات و مصلحت بینی های شخصی جای خود را به عقلانیت جمعی می دهد. گفتمانی که با ایمان به خدایی که تعالی انسان را می خواهد، حق خواهی، و با استعانت از کردار نیکو، صبر و استقامت، راه امید را می پیماید و به پایندگی حق و زوال باطل یقین دارد.
امروز حاکمیت در ورای ایجاد این نگرانی که اگر او نباشد دین از بین میرود سنگر گرفته است و مرتبا با این اعلام خطر سعی میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسیج و منسجم کند، حال آن که در واقعیت، آن چیزی که بیشترین لطمه را به فضای دینی جامعه زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددینی خود حاکمیت است. پایههای همه ادیان الهی در فطرت انسان ها قرار دارد و اگر اسلام پس از چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پایههای فطری آن است، تا جایی که حتی ورود مغول واقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بین ببرد.
و این دین از ما خواسته است که به افراد ستمکار متمایل نشویم که در این صورت از کمک خداوند محروم خواهیم شد: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله اولیاء ثم لا تنصرون»، و به کسانی که ستم کردهاند میل نکنید که آتش شما را لمس خواهد کرد، و شما را سرپرستی جز خداوند نیست، سپس دیگر به شما یاری نخواهد شد.
در آستانه سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان دو همراه کوچک به شما حاملان بی شمار گفتمان جدید درود م یفرستیم و از خداوند متعال میخواهیم همه ما را از یاران مظلومان و دشمنان ظالمان قرار دهد.
وما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم
مهدی کروبی میر حسین موسوی
سه شنبه, ۱۹ بهمن, ۱۳۸۹
چکیده :امروز حاکمیت در ورای ایجاد این نگرانی که اگر او نباشد دین از بین میرود سنگر گرفته است و مرتبا با این اعلام خطر سعی میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسیج و منسجم کند، حال آن که در واقعیت، آن چیزی که بیشترین لطمه را به فضای دینی جامعه زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددینی خود حاکمیت است. پایههای همه ادیان الهی در فطرت انسان ها قرار دارد و اگر اسلام پس از چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پایههای فطری آن است، تا جایی که حتی ورود مغول واقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بین...
میرحسین موسوی و مهدی کروبی، در آستانه سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی با صدور بیانیه مشترکی، ضمن توصیف انقلاب مردم ایران در سال ۵۷ به عنوان «جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم به دست خودشان»، به بررسی گفتمان حاکم بر ساختار قبل از انقلاب و مقایسه آن با گفتمان نو انقلاب اسلامی پرداخته و سپس این مقایسه را به گفتمان جنبش سبز پیوند داده اند.
به گزارش کلمه، میرحسین موسوی و مهدی کروبی در بیانیه ی خود ویژگی های گفتمان رژیم پهلوی را «بستن همه راه ها به روی اصلاح تدریجی حکومت و جامعه، کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان، در بند کردن آزادی خوهان، اعمال سانسور بر مطبوعات، مسلح شدن به سلاح های ریز و درشت، به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و صدا، توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، هیچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان» ذکر کرده اند.
موسوی و کروبی در این بیانیه از گفتمان نوینی سخن به میان آورده اند که از فردای کودتای ۲۸ مرداد متولد شد و بارزترین و غیرقابلانکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود. مناسباتی که به گفته ی این دو همراه جنبش سبز دوباره بازتولید شده است، اما این بار به نام دین رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آنها انتخابات ۸۸ را جلوه ای از احساس مسئولیت همگانی و ظهور گفتمان تازه ای در مقابل این خطرات دانسته و گفته اند که هیچ چیز نمی تواند مانع رشد این گفتمان شود، گفتمانی که فساد را تحمل نمی کند، خودی را ناخودی نمی کند، خطاهای گذشته را نقد می کند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمی کند. عزت کارگر و کار آفرین را می خواهد نه ذلت آنها را، اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی درصد بیکاری جوانان می داند و در نتیجه اجازه نمی دهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبه های دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبس ها راه بیفتد.
موسوی و کروبی همچنین در تشریح تحولات دوسال گذشته، از آن دسته از افراد ارگان های نظامی و انتظامی و امنیتی یاد کرده اند که نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری هایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند و اطمینان داده اند که «در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.»
به گزارش کلمه متن کامل این بیانیه مشترک به شرح زیر است :
بسم الله الرحمن الرحیم
و العصر * ان الانسان لفی خسر * الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
در آستانه سی و دومین سالگرد انقلاب اسلامی ایران هستیم، انقلابی که جلوه درخشان تعیین سرنوشت مردم ما به دست خودشان بود و برای یکایک ما ایرانیان، شناخت و بازشناخت این حادثه بزرگ و مهم تاریخی، اهمیت بسیار دارد. شاید از آن رو که شناخت هویت تاریخی هر ملت، در تعیین راه آیندة آن مؤثر است، شاید از آن رو که این روزها از خود می پرسند که راه طی شده تا چه اندازه صحیح بوده، و شاید هم از آن رو که بیش از هر زمان دیگر، شاهد تلاش برای تحریف این تاریخ هستیم.
آنچه در آن روزها شاهد بودیم، نه یک جابجایی قدرت سیاسی صرف، که ورود یک گفتمان نو و خروج یک گفتمان کهنه بود: گفتمان کهنه ای که می انگاشت که با بستن همه راه ها به روی اصلاح تدریجی حکومت و جامعه، با کودتایی متکی بر بیگانگان سلطه جو و غفلت دلسوختگان این مرز و بوم، با در بند کردن فوج فوج آزادیخوهان، با اعمال سانسور بر مطبوعات، با سرازیر کردن درآمد نفتی سرشار به جیب منفعت جویان شریک در قدرت، با تا دندان مسلح شدن به سلاح های ریز و درشت، با به کارگیری ماشین تبلیغاتی پر سر و صدا، با توهم ایفای نقشی بزرگ در تحولات منطقه وجهان، با هیچ خواندن مخالفان و منتقدان و همه خواندن خود و هم سفرگان، با نماد فره ایزدی انگاشتن قدرت فاقد اقتدار ناشی از رضایت مردم، ماندنی است.
اما گفتمان نوین پس از کودتای شوم ۲۸ مرداد از همان فردای سال ۴۱ متولد شد ،بازنگری به کارنامه گذشته و به دنبال آن، جستجو برای یافتن راه رهایی از استبدادی که با پشتوانه استعمار بر کشور یکه تازی می کرد، آغاز شد. در کنار آنانی که از هر گونه تغییر مأیوس و نا امید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به گونه ای تفسیر کردند که عافیت طلبی شخصی آنان را توجیه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هر گونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نیست. می دانستند که ملت های دیگر برای رسیدن به آزادی، عدالت ، استقلال و پبشرفت، راهی بس دراز پیموده اند و تلاش برای دستیابی به جامعه ای که از چنین نعمت هایی برخوردار باشد، خود، عین زندگی است. چنین بود که هنگامی که خواسته های خود را در گفتار رهبری استوار چون امام خمینی (ره) یافتند که در این راه مصمم گام نهاده بود، با او همراه شدند و بساط ظلم و جور را برچیدند. با تجربه ای که از گذشته به دست آمده بود، از همان فردای پیروزی، دغدغه حراست و مراقبت از این دستاورد بزرگ در دل زن و مرد و پیر و جوان به جنبش درآمد تا مبادا کودتایی دیگر، تجاوز نظامی، و مهم تر از همه، انحراف از آرمان های انقلاب اسلامی، این نهال تازه رسته را در هم شکند.
درس هایی که از آن واقعه و سالیان پس از آن فراگرفته شد، موجب شد که مردم ما بارها عزم خود را برای جلوگیری از انحراف از راهی که می توانست آنها را به سرمنزل مقصود برساند به نمایش بگذارند. مشارکت گسترده در دفاع از میهن در مقابل دشمن متجاوز، تلاش های ستایش برانگیز در رونق اقتصاد ملی، کوشش برای انجام اصلاحات گسترده در عرصه های گوناگون و حضور آگاهانه در عرصة انتخابات، تبلور این احساس مسئولیت ملی است که مردم ما را اینگونه در صف مقدم تحولات فکری و اجتماعی چند دهة اخیر منطقه قرار داده است.
گفتمان نو باید با دیده بانی مستمر، خود را با نیازهای نو سازگار می کرد و نوشوندگی خود را پاس می داشت که بارزترین و غیرقابلانکارترین ویژگی آن، جهت گیری در مقابل باز تولید مناسبات استبدادی و شاهنشاهی بود.یادمان هست که بزرگترین دغدغه خبرگان قانون اساسی جستن راه هایی بود که جلوی ظهور استبداد و خود رایی و دیکتاتوری را به هر شکل و شمایل بگیرد و قانون اساسی در شرایطی نوشته شد که بیرون از مجلس خبرگان، مردم در خیابانها شعار میدادند «برابری، برادری، حکومت عدل علی».
درکتاب« پیکار صفین، نصرابن مزاحم» که شاید قدیمیترین کتاب روایی– تاریخی در مورد جنگ صفین باشد، آمده است که بعد از استقرارحضرت امیر (ع) در کوفه، ایشان مسافرتی به مناطق فارس نشین و ایرانی در نزدیکی کوفه می کنند و در یک آبادی از مردم در مورد شاهان ایرانی سوال می کنند. بزرگ روستا میگوید:« در سنت شاهان ایرانی چیزهایی بود به نفع رعیت و چیزهایی بود به نفع پادشاه، تا این که خسروپرویز آمد و هرچه به نفع رعیت بود منسوخ کرد و هرچه به نفع پادشاه بود نگاه داشت و این موجب اضمحلال پادشاهی آنان شد.»
این روایت، دقیقا فضای روحی و سیاسی کشور در دهه اول انقلاب فارغ از ضعف ها و خودسری هایی که دامنگیر هر انقلابی در آغاز آن می شد را تشکیل می داد: مردمی که انقلاب کردند قصدشان این بود که آن مناسبات رابا الگو گرفتن از حکومت عدل علی از بین ببرند.
آیا دردناک نیست که بعد از گذشت بیش از سی سال از انقلاب، دوباره دغدغه مردم مواجهه با باز تولید همان مناسبات پادشاهی و این بار به نام دین باشد؟ در شرایطی هستیم که هر چیزی از حقوق مردم در قانون اساسی و آرمانهای انقلاب بود زیرپا گذاشته شده، فصل سوم قانون اساسی، یعنی حقوق ملت، در پرانتز قرار گرفته و آنچه به نفع حاکمان بوده است به صورت اغراقآمیز و چند برابر به اجرا درآمده و تبعیت بی چون و چرا از قدرت، رنگ قدسی و آسمانی به خود گرفته و عدم سوال از قدرت فضیلت شده وهر صدای منتقد و متعارض با شبیه سازی های مضحک، به خارجی بودن و همدستی با بیگانه و صهیونیسم و نفاق متهم گردیده است، تآ انجا که امروز شرایط سیاسی کشور ازخطر بازتولید مناسبات شاهنشاهی، جز موروثی بودن حکومت چیزی کم ندارد.
آری انتخابات سال ۸۸ جلوه ای از این احساس مسئولیت همگانی در مقابل خطرات بود. مردمی که احساس خطر می کردند، مردمی که از مدیریت ناتوان دستگاه اداره کشور ناامید شده بودند، مردمی که از دروغ به تنگ آمده بودند، مردمی که احساس می کردند برای پیشرفت کشور به دگرگونی های فراگیرتر و بنیادی تر نیازمندند، به میدان آمدند و چه بسیار کسانی که سال ها بود در انتخابات شرکت نمی کردند و این بار قفل سکوت خود را شکستند و چه بسیار کسانی که پا را از رقابت های سیاسی رایج فراتر نهادند و برای ایجاد تحولی بزرگ همنوا گشتند.
دریغا که آنچه بر سر نتایج انتخابات آمد و آنچه در پی شبه کودتای اقتدارگرایان رخ داد، حق اساسی تعیین سرنوشت ملت به دست خویش را خدشه دار کرد. اما دستگیری معترضان، ضرب و شتم آنان در خیابان ها، کشته شدن عده زیادی از جوانان و زنان و مردان در خیابان ها و بازداشتگاه ها، فجایع کوی دانشگاه و کهریزک،حمله به بیوت و دفاتر مراجع تقلید، به راه انداختن تجمعات اتوبوسی و نمایشی، هجمه تبلیغاتی یک سویه مملو از دروغ و افترا، سرکوب کارگران و معلمان و جنبش زنان و دانشجویان و استادان، راه اندازی کارناوال های شرم آور و مانورهای امنیتی با هدف ایجاد رعب، تلاش مستمر برای انحراف افکار عمومی به سمت مسائل فرعی و انحرافی، برخورد غیراخلاقی با خانواده های شهدا و زندانیان، واعلام مرگ جنبش سبز در مناسبت های متوالی، هیچ یک نتوانسته است اقتدارگرایان را از چالش بزرگ حاصل از بی اعتمادی مردم به دولت نجات دهد، همچنان که نتوانسته خواسته های برحق مردم برای برخورداری از حقوق شهروندی مصرح در قانون اساسی را به دست فراموشی بسپارد.
در طول این ماه ها، تحولات مهمی رخ داده است که توجه هر ناظر آگاهی را جلب می کند. بسیاری از کسانی که در ارگان های نظامی و انتظامی و امنیتی شاغل بودند نتوانستند سوابق جبهه و فداکاری هایشان برای حفظ مرزها و امنیت کشور را به سرکوب و ضرب و شتم مردم بی گناه بفروشند . برخی از روی تقیه ویا اطلاعات ناکافی و برخی از افراد ساده که بر اثر تبلیغات دولتی گمان می کردند که معترضان، ایمان دینی شان را نشانه رفته اند به تدریج متوجه شدند که چنین نیست. بسیاری از کسانی که فکر می کردند جنبش اعتزاضی مردم از توطئه های قدرت های سلطه جوی بیگانه یا خشونت ورزانی که در بحبوحه جنگ به دامان دشمن پناه آورده و به خدمتش کمر بسته بودند سرچشمه می گیرد، فهمیدند که این ترفندی برای بدنام ساختن منتقدان و موجه ساختن اعمال غیرانسانی اقتدارگرایان بیش نیست.
وما دور نمی بینیم آنانی که بصورت واقعاً اصولی دغدغة منافع ملی و ارزشهای اسلامی را دارند در کنار همه ملت (یا به تعبیر مستبدین «خس و خاشاک») قرار گیرند و صف خود را از زیاده خواهان ودست اندازان به حقوق و بیت المال ملت جدا سازند. ما بویژه اعتقاد داریم که در نهایت، بسیج و سپاه و نیروهای نظامی، ملت خود را تنها نخواهند گذاشت.
در طول سال های اخیر و بویژه دو سال گذشته، گفتمانی نو متولد شده و هیچ چیز نمی تواند مانع رشد آن شود. گفتمانی که فساد را تحمل نمیکند و با وعدۀ آوردن نفت بر سر سفره مردم، یکشبه قیمت نان وسوخت و برق و گاز را چند برابر نمی سازد. گفتمانی که به حفظ نیروی کار کشور ایمان دارد و منابع و تولیدملی را با تحویل بازار ملی به واردات خارجی ویران نمی سازد .گفتمانی که عزت کارگر و کار آفرین را میخواهد نه ذلت آنها را. گفتمانی که اعتیاد و دزدی و طلاق را نتیجه سی در صد بیکاری جوانان می داند و در نتیجه اجازه نمی دهد مشکل جرم و جنایت با بر پا کردن چوبه های دار و قساوتی تاریخی حل شود و به بهانه جنایت و خیانت گروهی اندک، دور جدید تواب سازی و اعتراف گیری و شکنجه در محبس ها راه بیفتد. (به راستی شمایانی که هر روز و ساعت سنگ اسلام و معنویت را بر سینه میزنید، چند زن را میتوانید نشان دهید که در صدر اسلام اعدام شده باشند؟!) گفتمانی که از رأی مردم نمی ترسد واز رجوع به قانون اساسی نمی هراسد. گفتمانی که نه در شعار وهیئت ماکیاولیستی بلکه در عمل بدنبال وحدت اسلامی ونزدیکی مذاهب اسلامی به یکدیگر است و میلیونها شهروند ایرانی را تحت عنوان سنی و درویش و اهل حق و نام های دیگر ازخودنمی راند.
آری امروز گفتمانی تازه متولد شده است. گفتمانی که شهدای آن، پیشقراولان و دربندشدگانش پرچم داران آن هستند. گفتمانی که خشونت را طرد می کند و راه تغییر را از طرق مسالمت آمیز جستجو می کند. گفتمانی که پاسخ دروغ و نهمت و ناسزا را با راستی و حقیقت و ادب می دهد. گفتمانی که چشم امیدی به بازی های پنهانی قدرت های جهانی ندارد و راه حل شفاف ملی را تنها راه تحول به سوی اصلاح امور می داند. گفتمانی که خودی را ناخودی نمی کند بلکه سعی در خودی کردن ناخودی ها دارد. گفتمانی که چندصدایی را به رسمیت می شناسد و اتحاد ملی را نه در سکوت گورستانی که در تمسک به عقلانیت جمعی می جوید. گفتمانی که مردم را نسبت به آنچه در کشور می گذرد نامحرم نمی شناسد و گسترش آگاهی ها به میان همة اقشار و گوشه کنار این مرز بوم را وجه همت خویش قرار داده است. گفتمانی که با گسترش و تقویت شبکه های اجتماعی، افراد را گرد هم می آورد و فضای مدنی را توسعه می دهد. گفتمانی که سرمشق بسیاری از حرکت های آزادیخواهانة دیگر شده است. گفتمانی که خطاهای گذشته را نقد می کند اما دستاوردهای روشن آن را نفی نمی کند. گفتمانی که عدالت را نه در اقتصاد صدقه ای، بلکه در ایجاد فرصت های برابر و توانمندسازی محرومان می داند. گفتمانی که بجای انتشار کینه و انتقامجویی در میان فقیر و غنی، روستایی و شهری، اقوام، ادیان و مذاهب، به نهادینه کردن مدارا و مفاهمه و گذشت می پردازد. گفتمانی که درصدد پایان دادن به اوباش سالاری و حاکمیت نهادینة شایسته سالاری است تا در پرتو آن، شکوفایی و رشد استعدادها در میان ایرانیان، زمینه ساز ارتقای این سرزمین به جایگاهی که شایستة آن است، شود.
گفتمانی که بدنبال یافتن منجیان قهرمان نیست بلکه می خواهد هر ایرانی در نجات کشورش سهیم باشد. گفتمانی که به تعداد معتقدانش رهبر دارد. گفتمانی که می داند حفظ نظام یعنی حفظ ارزش هایی که نظام برای آن بوجود آمده، نه حفظ اشخاص در مناصب قدرت. گفتمانی که چرخش قدرت و پاسخگویی به مردم و برابری همه در قبال قانون را ضامن سلامت و زمینه ساز پیشرفت می شمرد. گفتمانی که اسلامیت و جمهوریت نظام و حاکمیت مردم سالاری بر همه شئونات کشور را تنها راه سعادت مردم می داند.
گفتمانی که در آن، تصمیمات و مصلحت بینی های شخصی جای خود را به عقلانیت جمعی می دهد. گفتمانی که با ایمان به خدایی که تعالی انسان را می خواهد، حق خواهی، و با استعانت از کردار نیکو، صبر و استقامت، راه امید را می پیماید و به پایندگی حق و زوال باطل یقین دارد.
امروز حاکمیت در ورای ایجاد این نگرانی که اگر او نباشد دین از بین میرود سنگر گرفته است و مرتبا با این اعلام خطر سعی میکند اقشار مذهبی را در پشت سر خود بسیج و منسجم کند، حال آن که در واقعیت، آن چیزی که بیشترین لطمه را به فضای دینی جامعه زده است رفتارهای ستمکارانه و ضددینی خود حاکمیت است. پایههای همه ادیان الهی در فطرت انسان ها قرار دارد و اگر اسلام پس از چهارده قرن باقی مانده است علتش مستحکم بودن پایههای فطری آن است، تا جایی که حتی ورود مغول واقدامات پهلوی اول نتوانست آن را از بین ببرد.
و این دین از ما خواسته است که به افراد ستمکار متمایل نشویم که در این صورت از کمک خداوند محروم خواهیم شد: «و لا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار و ما لکم من دون الله اولیاء ثم لا تنصرون»، و به کسانی که ستم کردهاند میل نکنید که آتش شما را لمس خواهد کرد، و شما را سرپرستی جز خداوند نیست، سپس دیگر به شما یاری نخواهد شد.
در آستانه سی و دومین سال پیروزی انقلاب اسلامی، به عنوان دو همراه کوچک به شما حاملان بی شمار گفتمان جدید درود م یفرستیم و از خداوند متعال میخواهیم همه ما را از یاران مظلومان و دشمنان ظالمان قرار دهد.
وما النصر الا من عند الله العزیز الحکیم
مهدی کروبی میر حسین موسوی
۱۳۸۹ بهمن ۱۸, دوشنبه
پرچم قیام مصر و تونس روی شانه های این نسل حمل می شود
سه شنبه19بهمن89
اینها شماری از قربانیان خیابانی قیام مصر در روزهای اخیر اند. نه شباهت به احمدی نژاد و مصباح یزدی و احمد خاتمی و لباس شخصی ها دارند و نه از تبار سردار نقدی و حسین شریعتمداری اند. قربانیان جوان قیام مردم مصراند که بیش از همه به قربانیان جنبش سبز شبیه اند. اخوان المسلمین مصر نیز بدنبال آنها در حرکت است و نه برعکس. صدا و سیما و خبرگزاری های فارس و ایرنا برای آرامش خیال علی خامنه ای، خبرهائی از قول اخوان المسلمین و تفسیرهائی که در ستاد کودتا ساخته و پرداخته می شود را بعنوان اخبار انقلاب مصر پخش می کنند، اما حقیقت به مسیر خود می رود و نه در مسیر انحرافی دروغ سازان. چنان که در ایران نیز علیرغم همه دروغ و جنایتی که به کار گرفتند، جنبش سبز به راه خود رفت و عمق و ژرفای تازه گرفت و امروز خود را در آینه قیام در کشورهای استبداد زده عرب می بیند
اینها شماری از قربانیان خیابانی قیام مصر در روزهای اخیر اند. نه شباهت به احمدی نژاد و مصباح یزدی و احمد خاتمی و لباس شخصی ها دارند و نه از تبار سردار نقدی و حسین شریعتمداری اند. قربانیان جوان قیام مردم مصراند که بیش از همه به قربانیان جنبش سبز شبیه اند. اخوان المسلمین مصر نیز بدنبال آنها در حرکت است و نه برعکس. صدا و سیما و خبرگزاری های فارس و ایرنا برای آرامش خیال علی خامنه ای، خبرهائی از قول اخوان المسلمین و تفسیرهائی که در ستاد کودتا ساخته و پرداخته می شود را بعنوان اخبار انقلاب مصر پخش می کنند، اما حقیقت به مسیر خود می رود و نه در مسیر انحرافی دروغ سازان. چنان که در ایران نیز علیرغم همه دروغ و جنایتی که به کار گرفتند، جنبش سبز به راه خود رفت و عمق و ژرفای تازه گرفت و امروز خود را در آینه قیام در کشورهای استبداد زده عرب می بیند
۱۳۸۹ بهمن ۱۷, یکشنبه
کاسه "چه کنیم با 22 بهمن"، روی دست کودتاچی ها دهه فجر، امسال به دهه زجر حکومت تبدیل شده!
دهه فجر، یعنی ده روز آخر حکومت شاه که در 22 بهمن به سرنگونی نظام سلطنتی در ایران انجامید، امسال برای حکومت تبدیل به دهه زجر شده است. بویژه از وحشت مراسم دهمین روز. یعنی از راهپیمائی 22 بهمن. تبلیغات درباره این دهه، امسال بسیار کمرنگ شده و عمدتا به اظهار نظر و برنامه های نظامی و سپاهی خلاصه شده است. در سیما سخنرانی می کنند و فیلم های مونتاژ شده ای را هم نشان میدهند و از تولیدات نظامی هم سخن می گویند، اما نه بیش از این. می خواستند نقطه مرکزی تبلیغات این دهه را روی جنبش انقلابی و قیام مردم درکشورهای عرب منطقه متمرکز کنند و آن را دستآوردی برای جمهوری اسلامی تبلیغ کنند؛ اما این امکان روز به روز محدود تر می شود. بویژه که رسانه های امریکا و اروپا نیز مانند جمهوری اسلامی سعی میکنند جنبش انقلابی مردم را نه جنبشی برای کار و نان و آزادی، بلکه جنبشی برای احکام اسلامی معرفی کنند. مدل این اسلام نیز همان است که بصورت کودتائی در جمهوری اسلامی برقرار است!
جنبش انقلابی منطقه، چنان عرصه را بر جمهوری اسلامی تنگ کرده و کودتاچی ها چنان از جرقه و حریقی دیگر در خیابان های تهران و شهرهای ایران وحشت دارند، که حتی ممکن است قید برپائی یک تظاهرات محدود و مهندسی شده با محوریت بسیج و لباس شخصی ها و انتقال مردم حاشیه شهرهای اطراف تهران را نیز بزنند. زیرا بیم دارند که یکباره از درون همین جمع هم جرقه ای زده شود و یا همین تظاهرات مهندسی شده نیز بهانه ای شود برای به خیابان آمدن مردم و از هم گسیختن شیرازه های حکومتی!
بسیار محتمل است که بیانیه میرحسین موسوی در تهران و پیشنهادی که مشاور ارشد وی "امیرارجمندی" برای روز 22 بهمن داده، با توجه به همین بحث ها و شرایط باشد. امیرارجمندی اکنون چند ماهی است که در خارج از کشور مستقر شده و عملا سخنگوی خارج از کشور جنبش سبز است.
پیشنهاد امیرارجمندی عنوان اول شماره امروز پیک نت شده است.
جنبش انقلابی منطقه، چنان عرصه را بر جمهوری اسلامی تنگ کرده و کودتاچی ها چنان از جرقه و حریقی دیگر در خیابان های تهران و شهرهای ایران وحشت دارند، که حتی ممکن است قید برپائی یک تظاهرات محدود و مهندسی شده با محوریت بسیج و لباس شخصی ها و انتقال مردم حاشیه شهرهای اطراف تهران را نیز بزنند. زیرا بیم دارند که یکباره از درون همین جمع هم جرقه ای زده شود و یا همین تظاهرات مهندسی شده نیز بهانه ای شود برای به خیابان آمدن مردم و از هم گسیختن شیرازه های حکومتی!
بسیار محتمل است که بیانیه میرحسین موسوی در تهران و پیشنهادی که مشاور ارشد وی "امیرارجمندی" برای روز 22 بهمن داده، با توجه به همین بحث ها و شرایط باشد. امیرارجمندی اکنون چند ماهی است که در خارج از کشور مستقر شده و عملا سخنگوی خارج از کشور جنبش سبز است.
پیشنهاد امیرارجمندی عنوان اول شماره امروز پیک نت شده است.
۱۳۸۹ بهمن ۱۶, شنبه
خطبه های آقای خامنه ای با تقلید از مبارک و بن علی
آقای خامنه ای، روز گذشته نماز جمعه تهران را اقامه کرد تا بعنوان خطبه نماز، اولا گزارشی از دوران رهبری خود بدهد و دوم، تقریبا و غیر مستقیم همان سخنانی را بگوید که بن علی پیش از خروج از تونس گفت و حسنی مبارک نیز 10 روز پیش در سخنرانی تلویزیونی اش بر زبان آورد. او برای نخستین بار پس از 22 سال بر زبان آورد که رهبر در جمهوری اسلامی انتخابی و منتخب مجلس خبرگان است و نه به قول آیت الله محمد یزدی و آیت الله مصباح یزدی و آیت الله جنتی برگمار شده از جانب خداوند! او با این گریز به قانون اساسی، ضمنا خواست به شیوه حسنی مبارک و علی عبدالله صالح یمنی بگوید که نمی خواهد پسرش – مجتبی- را جانشین خود کند و از آنچه در مصر و یمن گذشت درس گرفته است!
او از التزام به قانون اساسی سخن گفت و از مردمسالاری دفاع کرد و این که تاکنون از هر جناح در ایران دولت تشکیل شده است. و این که این دولت هم رفتنی است و می تواند دولت دیگری از جناح دیگر و یا تلفیقی از جناح ها روی کار بیآید. او در تقبیح دیکتاتوری و استبداد سخن گفت و مدعی شد که در جمهوری اسلامی نقد و بحث آزاد است! در عین حال، وی نیز مانند همه مستبدان تاریخ، در خطبه های نماز دیروزش، درحالیکه یک پا به عقب می گذاشت، نیم پا هم به جلو بر میداشت تا زیاد هم منتقدانش را امیدوار نکرده باشد! او درهمان حال که از آزادی سخن گفت و حکومت مستبد مبارک را تقبیح کرد، از عدالت اقتصادی نیز سخن گفت، اما با انکار ریشه قیام مردم مصر و تونس و دیگر کشورهای خاورمیانه. آقای خامنه ای نیز مانند حسین شریعتمداری که پنجشنبه شب در سیمای جمهوری اسلامی ظاهر شده و مشتی دروغ و دغل و تحریف را سر هم کرد تا بگوید مردم مصر برای اسلام قیام کرده اند، مدعی شد که قیام مردم عرب خاورمیانه برای اسلام است! و لابد همان اسلامی که ایشان سکاندار آنست! فرازهای مهم و غیر تکراری سخنان روز گذشته آقای خامنه ای را باید با دقت خواند تا هم از بحث های جاری در پشت صحنه با اطلاع شد و هم از وحشتی که قیام مصر و تونس در دل کودتاچی ها در ایران انداخته است. آنچه را که ما بعنوان گزیده تحلیلی سخنان روز گذشته آقای خامنه ای منتشر می کنیم، تلاشی است در همین جهت.
آقای خامنه ای گفت:
برنامه حکومتی مراسم 22 بهمن امسال را با پیوند زدن قیام مردم خاورمیانه به سالگرد 22 بهمن اعلام کرد و دستور خوردن یک میوه پیوندی کال و تلخ را صادر کرد.
او گفت: "22 بهمن امسال یك شور و حال دیگری دارد، زیرا مردم مشاهده میكنند كه انعكاس صدای آنها، امروز در مناطق دیگری از دنیای اسلام شنیده میشود."
این درحالی است که تحولات تونس و مصر و یمن و مراکش و اردن و الجزایر و ... مستقیما تحت تاثیر قیام به خون کشیده شده مردم ایران در جریان کودتای 22 خرداد است.
خامنه ای حرف های پنجشنبه شب حسین شریعتمداری در سیمای جمهوری اسلامی را تکرار کرد و قیام مردم مصر و تونس را، که در هر عکس و تصویر و خبر و شعار و گزارشی که در سراسر جهان منتشر شده؛ قیام علیه گرانی و استبداد ارزیابی و اعلام شده، قیام برای اسلام معرفی کرد. و لابد، یعنی قیام برای عبور از استبداد حسنی مبارکی و رفتن به سوی استبداد مذهبی از نوع کودتائی آن که اکنون در ایران حاکم است و فرمانده آن آقای خامنه ایست!
آقای خامنه ای که سالهاست زبان مردم را نمی داند و بلندگوی قدرتی مشابه حسنی مبارک و صدام حسین است، در نماز جمعه دیروز خود چند کلامی هم به زبان عربی، برای جهان عرب سخنرانی کرد!
آقای خامنه ای در بخش دیگری از خطبه های خود، اشاره به تاریخ شکل گیری کشورهای خاورمیانه از بعد از جنگ اول جهانی کرد و هدف کشورهای استعماری را از روی کارآوردن دولت های دست نشانده. او در همین بخش گفت:
"غرب میخواست كه این كشورها از لحاظ اقتصادی مصرفكننده باشند. یعنی "نفتی" را كه تقریباً مفت از چنگشان خارج میكردند، پول همان نفت را دوباره خرج واردات كنند و خرج مصرف كنند تا كارخانههای غربی رونق بگیرند."
ای کاش، ایشان در یک مصاحبه و یا در یک بحث چند جانبه؛ بجای خطبه خواندن و یک تنه به قاضی رفتن شرکت می کرد و این نظرات را مطرح می کرد، تا از او سئوال می شد، مگر واردات 65 تا 70 میلیارد دلاری کنونی جمهوری اسلامی که سکان رهبری آن در دست جنابعالی است، غیر از همان خواست و نقشه غرب است که اشاره فرمودید؟ مردم ایران که به چشم می بینند مغازه ها و بازارهای ایران مملو از اجناس وارداتی است. حتی پرده بکارت چینی! چای و برنج و شکر و پنبه و گندم و دامداری و ... ایران نابود نشده؟ صرف، دست یافتن به تکنولوژی اتمی که اگر نبود فروپاشی اتحاد شوروی و خریدن کارشناسان اتمی آن کشور – که بیشترین آنها را اسرائیل خرید- یعنی پیشرفت؟ نگاهی به اقتصاد ترکیه باید کرد. کشوری که فاقد نفت و متکی به تولید داخلی و صنعت توریسم. بازار میوه و تره بار و لبنیات اروپا را ترکیه فتح کرده است! اگر مصر و تونس الگوئی را هم برای سامان دادن اقتصاد خود انتخاب کنند، قطعا الگوی اقتصاد فاجعه بار و سراپا فاسد و آلوده به رشوه و رانت خواری جمهوری اسلامی نیست. در کدام کشور منطقه، اعتیاد و فحشای برخاسته از فقر اینگونه حاکم است که درجمهوری اسلامی حاکم است؟ مردم مصر و تونس قیام کرده اند که قهرمان اعتیاد به تریاک و هروئین و شیشه و دهها مشتقات آن شوند؟ مردم مصر و تونس قیام کرده اند که از این پس، با رفتن بن علی و مبارک، دستگیری و شکنجه روشنفکران، معترضان، روزنامه نگاران، زنان خواهان حقوق برابر با مردن با احکام شرعی صورت گیرد؟
حرف های آقای خامنه ای در مرور تاریخ استعماری منطقه، بی راه نیست، اما مصداق مقابله با این استعمار و کوشش برای استقلال اقتصادی و سیاسی، قطعا جمهوری اسلامی نیست!
بنابراین، نسخه ای که ایشان برای مصر و تونس و منطقه می نویسد، در هیچ داروخانه ای پیچیده نمی شود!
ایشان خود، رطب خورده ایست،که نمی تواند منع رطب کند. به همین جهت است که وقتی از استبداد حسن مبارک سخن می گوید و قیام علیه آن را به حق می داند، مردم ایران توحشی را پیش چشم خود مجسم می کنند که پس از کودتای 22 خرداد علیه آنها به کار گرفته شد. زندان های پر از زندانی سیاسی در نظرشان مجسم می شود، اعتراف گیری و نمایش تلویزیونی آن را مجسم می کنند و تحمیل رئیس جمهور کارگزار خویش به مردم را و سپس می گویند: "کلَ، اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی"!
یکسال و 7 ماه است که مردم را می کوبید و می گوئید آن فریب خورده اند و رهبران سیاسی مردم را می کوبید و می گوئید آنها سران فتنه اند. و یکسال و 7 ماه است که مردم می گویند، به ما اجازه یک راهپیمائی مسالمت آمیز بدهید تا معلوم شود فریب خورده کیست و فتنه گر چه کسی است؟
حتی برای همین سالگرد 22 بهمن هم تظاهرات مهندسی شده به سبک شتر سواران و الاغ و اسب سواران حسنی مبارک در میدان التحریر- آزادی- قاهره ترتیب ندهید و سپاه پاسداران و نیروی انتظامی باندازه ارتش مصر غیرت کند و به جای سرکوب مردم و کیش کردن قمه بدستان و چماق داران و باطوم به مشت های عضو سپاه فدائیان ولایت، حفظ امنیت مردم را عهده دار شود تا واقعا در کف خیابان های تهران و شهرهای دیگر ایران وزن حکومت و آقای خامنه ای و دولت برکشیده اش و وزن- به قول ایشان- فتنه گران و فریب خوردگان معلوم شود.
این که کمال اتاتورک چه کرد و رضاخان میرپنج چگونه خواست تقلید از او بکند و یا علی امینی را امریکا آورد و شاه امریکائی ها را راضی کرد تا بتواند علی امینی را که نمی پسندید برکنار کند، در صدها جلد کتاب و رساله و مقاله تکرار شده است. پاسخ شکم گرسنه مردم را باید داد، پاسخ گرانی را باید داد، پاسخ قطع یارانه ها را باید داد که منجر به شورش در خاورمیانه شده، پاسخ خانواده اعدام شدگان و به زندان افتاده ها را باید داد، و در یک کلام، پاسخ بالای 20 سال سکانداری جمهوری اسلامی و وضع کنونی کشور را شخص ایشان باید بدهد.
خطبه خواندن و بلغور کردن غلط غلوط تاریخ که نه نان می شود و نه آب و نه آزادی و نه رضایت و وحدت ملی!
آقای خامنه ای در بخش دیگری از خطبه سیاسی- تاریخی خود، با اشاره به انقلاب 57 گفت:
"امام مثل كوه ایستاد و ملت هم پشت سر امام مانند كوه استواری ایستاد."
امام و ملت مثل کوه ایستادند تا مصباح یزدی و احمد جنتی و احمد خاتمی و علم الهدا و احمدی نژاد حاکم بر سرنوشت ایران و ایرانی شوند؟
آنها ایستادند که سلطنت برود و سلطنت جنابعالی بعنوان "حکومت ولائی" جانشین آن شود؟ مردم خاورمیانه علیه سلطنت و استبداد به پا خاسته اند. مردم رئیس جمهور مادام العمر نمی خواهند. چه مبارک باشد و چه اسد، چه ملک عبدالله باشد و چه بنی علی. مردم ایران نیز سلطان و سلطنت نمی خواهند. چه نامش سلطنت باشد و چه ولایت! حسنی مبارک هم دولت و نخست وزیر دارد. همانگونه که شما رئیس جمهور و دولت دست نشانده خویش دارید! مردم همین را نمی خواهند. صورت مسئله به همین روشنی است. اگر دولت مجری دربار ولایت نبود، برای برعهده گرفتن طرح حذف یارانه ها، سیاست های اتمی و نظامی، مصرف پول نفت، سیاست واردات، نوع مناسبات خارجی؛ باید تابع ملت می بود و راه حال قانونی آن انتخابات سالم و آزاد پارلمانی بود. جرم مبارک تغییر قانون اساسی مصر است، و مگر شما جز این کرده اید؟ چه کسی و مطابق چه اختیارات قانونی اصول اقتصادی قانون اساسی را تغییر دادید و دولت را مامور اجرای بی سابقه ترین خصوصی سازی در کشور کردید؟ این بگیر و ببند و بکش و اعدام کن و اعتراف بگیر و سیما سازی، این دخالت در جزئی ترین مسائل کشور- حتی رنگ لباس خانم ها- در کنار تعطیل کردن قانون اساسی کشور مصداق استبداد نیست؟
آقای خامنه ای در بخش دیگری از خطبه های دیروز خود گفت:
هدف دشمنان این بود كه اگر براندازی موفق نشد، نظام جمهوری اسلامی را استحاله كنند، یعنی صورت انقلاب باقی بماند، اما سیرت انقلاب و روح آن از بین برود كه در این زمینه تلاش بسیاری كردند و آخرین بخش نمایشنامه آنها نیز همین فتنه 88 بود.
اگر آقای خامنه ای یک مو از صداقت بر صورت داشت، حداقل از خود می پرسید: این جمهوری اسلامی که سکان آن را دو دستی چسبیده، واقعا همان جمهوری اسلامی که آقای خمینی درپاریس وعده داده بود؟ آن شعارهائی که جیره بگیران در نماز جمعه ایشان تکرار کردند، شعارهای انقلاب 57 بود؟ استحاله از این واضح تر؟ اگر آن مو بر صورت ایشان بود، اجازه میداد فیلم های دوران انقلاب و ابتدای جمهوری اسلامی را از سیمای جمهوری اسلامی پخش کنند و سپس اجازه میداد تا دوربین سیما برود در خیابان های تهران و یا هر شهر دیگری و زندگی و حرف های واقعی مردم را پخش کند. "تا سیه روی شود، آن که در او غش باشد!"
رهبر فرزانه در خطبه دیروز خود گفت:
"فتنه 88 نتیجه تلاش عدهای در داخل به دلیل حب نفس و حب مقام بود. برخی افراد به دلیل این امراض خطرناك نفسانی اسیر این توطئه شدند، بنده بارها گفتهام كه مدیر، طراح و نقشهكش این صحنه در بیرون مرزها بوده و هست و برخی در داخل دانسته و یا ندانسته با آنها همراهی كردند. "
اگر آقای خامنه ای در حب مقام و نفس، با حسنی مبارک رقابت نمی کرد، اجازه می داد آن افراد مریض نفسانی در سیما ظاهر شده و حرفشان را بزنند. ایشان این اتهام را در بیانیه ای که بمناسبت درگذشت آیت الله منتظری صادر کرد نیز تکرار کرد. هرکس بگوید شما جائری و مستبدی که پا جای پای شاه گذاشته، گرفتار مرض خطرناک نفسانی است؛ جز خود ایشان! عجیب نیست؟ و عجیب تر، سخنان همین روزهای حسنی مبارک در باره وابسته بودن قیام مردم مصر به خارج، فریب خوردن مصری ها و قدر ناشناسی آنها از خدمات 60 ساله وی نیست؟ شاه هم در جریان انقلاب 57 دقیقا همین استدلال حسنی مبارک در باره قیام کنونی مصر و سخنان علی خامنه ای در باره قیام مردم علیه کودتای 22 خرداد را بارها تکرار نکرد؟ ریشه همه اینها به بیماری لاعلاج استبداد و خوی خود بزرگ بینی باز نمی گردد؟
آقای خامنه ای دیروز گفت:
" پیش از انقلاب حكومت ایران سلطنتی بود.مردم در حكومت سلطنتی هیچ نقشی ندارند. اما نقطه مقابل این حكومت سلطنتی، مردمسالاری است كه مردم در آن نقش تأثیرگذاری دارند.
در آن زمان یك نفر میمرد و یك نفر دیگر را به جای خود معرفی میكرد و در این میان مردم هیچ نقشی نداشتند و مجبور بودند كه شاه جدید را بپذیرند، اما در جمهوری اسلامی ایران به بركت انقلاب، حكومت مردمی استقرار یافته است كه در این نظام، مردم نقش تأثیرگذاری دارند.
پیش از انقلاب، حكومت ایران دیكتاتوری امنیتی بود، اما انقلاب اسلامی فضای آزاد نقد و اصلاح را در جامعه ایجاد كرد و در طول این 32 سال گذشته نیز این روند ادامه داشته است.
یک متفكر غربی میگوید كه اگر در بین ملتهای مسلمان جهان دو نكته وجود داشته باشد، همه تابوهای غربی در هم شكسته خواهد شد. مساله اول، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است كه یك حكومت پیشرفته دینی را برای مسلمانان جهان ممكن میسازد و نشان میدهد با این قانون میتوان یك حكومت متجدد امروزی و كاملا دینی ایجاد كرد. دومین نكته مورد توجه این متفكر غربی را كارنامه موفقیتهای علمی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی را دانستند. امروز طبق گزارشاتی كه من دارم البته تا 22 بهمن، به توفیق الهی كشور به طور كامل از واردات بنزین بینیاز میشود. بعد از 22بهمن ما حتی میتوانیم بنزین را صادر كنیم كه دستورش را هم دادهاند."
نه ایشان گفت و نه ما می دانیم آن متفکر غربی کیست که چنین گفته و اساسا چه نیازی به طلب شاهد از غرب است؟ اما این را میدانیم که همان سران باصطلاح فتنه و همه آنها که اکنونی زندانی سیاسی اند، یکصدا می گویند: قانون اساسی را اجرا کنید! و آن که مانع اجرای کامل و همه جانبه این قانون اساس شخص خود ایشان است! بنابراین باید گفت: آن که لالائی بلد است، چرا خوابش نمی برد!
حضور علی خامنه ای در نماز جمعه دیروز تهران و خطبه هائی که خواند، در واقع گزارشی بود یکطرفه ای از 22 سال رهبری خویش و درعین حال او از بیم مقایسه ناگزیر حسنی مبارک و بن علی تونسی با خودش، به نماز جمعه آمد تا بگوید برخلاف حسنی مبارک و بن علی، او از دمکراسی و مردم سالاری دفاع می کند. در حقیقت، حضور خامنه ای در نماز جمعه دیروز تهران، همان حضور مبارک و بن علی در تلویزیون کشورهایشان درجریان قیام مردم و اعلام فریبکارانه "درک خواست مردم" بود.
به این جملات خطبه دیروز آقای خامنه ای توجه کنید:
"از اول امام اعلام كرد كه باید مردم نظر بدهند. چه در اصل انتخاب جمهوری اسلامی، چه در تدوین قانون اساسی و چه در پذیرش آن قانون. قانونی كه در مجلس خبرگان تصویب شده بود. چه در انتخاب رئیس جمهور و چه در انتخاب مجلس. 32 سال از انقلاب میگذرد؛ ما با محاسبه رفراندومهایی كه شده است 33 تا حضور مردم داشتیم، در طول 32 سال 32 یا 33 مرتبه مردم رفتهاند و رای دادهاند و انتخاب كردهاند. یعنی به طور متوسط سالی یكی. امروز مسئولین كشور از خبرگان رهبری كه رهبر را نصب یا عزل میكنند گرفته تا ریاست جمهوری تا مجلس و شوراها، منتخبین مردم هستند، جریانهای گوناگون هم سر كار آمدند؛ این جور هم نبوده است كه ما بگوییم تنها یك جریان بوده، گرایشهای سیاسی از اول تا امروز در این چند رئیس جمهوری كه سر كار آمدند هر كدام یك جهتگیری و یك شكل داشتند و همه با انتخاب مردم بر سر كار آمدند.
از اول امام اعلام عدالت كردند. خوب عدالت اجتماعی از همه این كارها سختتر است؛ از حفظ مردم سالاری و بقیه كارهایی كه در جمهوری اسلامی شده است، استقرار عدالت اجتماعی كار سختتر و دشوارتری است، نمیگویم كه ما تا امروز توانستیم به طور كامل عدالت اجتماعی را مستقر كنیم، نه! عدالتی كه اسلام از ما خواسته است با آنچه كه امروز در جامعه ما است فاصله دارد اما حركت به سمت عدالت اجتماعی متوقف نشد و ادامه پیدا كرد و روز به روز شدیدتر شده است؛ امروز حركت به سمت عدالت اجتماعی از سالها و دورههای قبل هم بیشتر است. "
این سخنان که ادامه آن را می خوانید، کپی برداری از سخنان حسنی مبارک و بویژه علی عبدالله صالح یمنی در روز پنجشنبه گذشته و یا بشار اسد در سوریه و ... نیست! اگر هست، که قطعا هست، آن که باید ناقوس قیام دوباره مردم زیر گوشش در ایران صدا کرده باشد، خود ایشان نیست؟ اگر هست؛ که قطعا هست، راه حل آن خطبه خواندن است و یا خاتمه دادن به متهم کردن امثال موسوی و خاتمی و رفسنجانی و کروبی به سران فتنه و مردم را فریب خورده معرفی کردن، یا جسارت تشکیل یک مجمع ملی، برای یافتن راه حلی برای برون رفت از بحران کنونی؟ آزاد کردن زندانیان، موافقت با یک انتخابات آزاد و...
همه ملت ایران دراین روزها متوجه شده اند که حسنی مبارک نه تنها نتوانست پسرش را جانشین خود کند، بلکه حالا خود او نیز درحال رفتن است. رئیس جمهور مادام العمر یمن هم گفته که پسرش دیگر قصد نشستن به جای او را ندارد. البته خودش هم در آستانه سقوط است. بشار اسد نیز در پی یافتن راه حلی برای لغو ریاست جمهوری مادام العمر خود است و البته شاید شرمنده جانشینی پدر! اگر طرح جانشینی "آقا مجتبی"، با دیدن این اوضاع در منطقه منتفی شده، بهتر نیست به جای ذکر آن اصول قانون اساسی که درباره انتخاب رهبری است و ایشان در نماز جمعه دیروز پس از 22 سال آن را بر زبان آورد، حداقل در همان مجمع ملی پیشنهاد، اعلام کند که جانشینی آقا مجتبی منتفی است و ایشان بابت فاجعه ای که در مملکت آفریده توبه کرده است؟ و ضمنا بهتر است یک محدودیت زمانی برای رهبر در نظر گرفته شود که مردم فکر نکنند ایران هم مصر است و ایشان هم حسنی مبارک!
آقای خامنه ای که آشکارا نگران تکرای قیام مردم مصر و تونس و یمن و... علیه گرانی و بیکاری و استبداد در ایران است، در بخش دیگری از خطبه های دیروز خود، باز هم مانند حکام عرب منطقه، گریزی به همین نگرانی زد و همان حرف هائی را زد که آنها در هفته ها و روزهای گذشته در باره بی عدالتی و فقر در کشورشان زده اند. آقای خامنه ای گفت:
"این همه مسكنسازی در روستاها و جادهسازی به سمت شهرهای دور كشور و روستاها و راههای ارتباطی، ارتباطهای گوناگون و نیروی برق، آب، تلفن، امكانات زندگی اینها در سرتاسر كشور توزیع شده است. مسئله هدفمند كردن یارانهها یك كار بزرگی است كه اگر انشاءالله مسئولین كشور بتوانند خوب این را عمل كنند خیلی مهم است"
آقای خامنه ای که تردید نیست میداند آنچه باعث انفجار در خاورمیانه شده نتیجه اجرای همین طرح حذف یارانه هاست که دستور دهنده آن صندوق بین المللی پول است و اجرای آن را بی آن که به رفراندوم بگذارد و اجازه بدهد مردم درجریان واقعیات پشت آن قرار بگیرند و نظر بدهند شخصا ابلاغ کرده است، در ادامه خطبه های خود، مانند امثال حسین شریعتمداری، چند خبر و رویداد روزهای اخیر را در جهت تائید نظرات خود تحریف کرد. از جمله این که در روزهای اخیر، رسانه های امریکائی و اروپائی بیش از هر چیز روی خطر اسلام گرائی در مصر تاکید می کنند. پشت این تبلیغات رسانه های مهم تصویری و صوتی و انتشاراتی جهان، اسرائیل قرار دارد. آنها، مدلی را بعنوان نمونه ارائه میدهند که جمهوری اسلامی آقای خامنه ایست. درحالیکه، در قیام مردم مصر و تونس، شعاراسلامی و یا تظاهر اسلامی کمترین نمود را دارد. هر کلام مقامات ایران در جهت اسلامی اعلام کردن قیام مردم مصر و دیگر کشورهای عربی، عملا گامی است در جهت توطئه امریکا واروپا علیه قیام ضد استبدادی و عدالت خواهانه مردم منطقه.
حال ببینیم آقای خامنه ای از قول جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق امریکا که همآهنگ با سیاست تبلیغاتی یاد شده در بالا این روزها مرتب اظهار نظر می کند، چه نکته ای را نقل می کند:
"آن رئیسجمهور آمریكا در دوره انقلاب، همین چند روز پیش مصاحبه كرده و گفته این صداهایی كه در مصر شنیده میشود برای من آشنا است."
کارتر برای حفظ مبارک و سرکوب مردم چنین می گوید و آقای خامنه ای او را شاهد توهمات خود کرده است!
بخش دیگری از توهمان آقای خامنه ای که حاصل رایزنی با امثال علی اکبر ولایتی و حسین شریعتمداری و لابد آقازاده خویش "مجتبی" است، مربوط به ضربه ایست که امریکا از سقوط حسنی مبارک می خورد!
این درحالی است که بتدریج و با اشاره، برخی مطبوعات مترقی زمزمه می کنند که اوباما اگر از پیش هم نقشی در تشویق رهبران سیاسی و مذهبی مصر برای برکنار مبارک نداشته، اکنون با حمایت علنی از برکناری او، بزرگترین پشت پا را به دولت سرکش نتانیاهو در اسرائیل زده است. با تغییر دولت ها و حکومت ها در مصر و دیگر کشورهای منطقه، عملا زمینه سقوط دولت اسرائیل و سپس تشکیل دولت فلسطین و دور زدن سیاست حمله نظامی به ایران پیش برده می شود و در همین ارتباط تلاش اسرائیل برای جلوگیری از کشیدن شدن ریاست جمهوری اوباما برای یک دوره دیگر نقش بر آب می شود.
اینهاست آن نکات مهم و ظریفی که نیروهای مترقی منطقه و جهان؛ بتدریج سرگرم تحلیل آن هستند و این تکاپوهای تحلیلی فاصله ای نجومی دارد با حرف های تبلیغاتی و ارزان آقای خامنه ای. حرف هائی که نه در داخل، در میان مردم خریدار دارد، نه حتی در میان بخش مهمی از نیروهای سیاسی و فهیم جمهوری اسلامی و نه در منطقه. که اتفاقا در بخش منطقه ای، باعث واکنش های تند رهبران جنبش مصر نیز شده است.
به این توهم پروری های مقام معظم فرزانه توجه کنید، که در هیچ فیلم و عکس و خبری نشانی از آن نیست و صرفا برای عوامفریبی و مردم فریبی و انکار انگیزه اصلی قیام مردم طرح شده است:
" به مجرد اینكه این خائن(نام بن علی را ایشان نیآورد تا نام خود او تداعی نشود!) از تونس فرار كرد و اوضاع به هم ریخت، دختران دانشجو با حجاب به دانشگاهها رفتند كه این نشاندهنده انگیزه عمیق اسلامی است، ولی این موضوع را تحلیلگران غربی میخواهند كتمان كرده و مخفی نگهدارند. "
یعنی آنچه که نیست و نبوده را باید مطبوعات غربی بنویسند!
آقای خامنه ای که فقر و خانه بدوشی و کارتن خوابی درایران را فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زده، درباره مصر در خطبه دیروزش گفت:
" چند صدهزار نفر از فقرای قاهره در قبرستانها زندگی میكنند؛ 40 درصد مردم زیر خط فقر و آواره و بیابانگرد. البته بنده تا 2-3 میلیون نفر را نیز شنیدهام
او از التزام به قانون اساسی سخن گفت و از مردمسالاری دفاع کرد و این که تاکنون از هر جناح در ایران دولت تشکیل شده است. و این که این دولت هم رفتنی است و می تواند دولت دیگری از جناح دیگر و یا تلفیقی از جناح ها روی کار بیآید. او در تقبیح دیکتاتوری و استبداد سخن گفت و مدعی شد که در جمهوری اسلامی نقد و بحث آزاد است! در عین حال، وی نیز مانند همه مستبدان تاریخ، در خطبه های نماز دیروزش، درحالیکه یک پا به عقب می گذاشت، نیم پا هم به جلو بر میداشت تا زیاد هم منتقدانش را امیدوار نکرده باشد! او درهمان حال که از آزادی سخن گفت و حکومت مستبد مبارک را تقبیح کرد، از عدالت اقتصادی نیز سخن گفت، اما با انکار ریشه قیام مردم مصر و تونس و دیگر کشورهای خاورمیانه. آقای خامنه ای نیز مانند حسین شریعتمداری که پنجشنبه شب در سیمای جمهوری اسلامی ظاهر شده و مشتی دروغ و دغل و تحریف را سر هم کرد تا بگوید مردم مصر برای اسلام قیام کرده اند، مدعی شد که قیام مردم عرب خاورمیانه برای اسلام است! و لابد همان اسلامی که ایشان سکاندار آنست! فرازهای مهم و غیر تکراری سخنان روز گذشته آقای خامنه ای را باید با دقت خواند تا هم از بحث های جاری در پشت صحنه با اطلاع شد و هم از وحشتی که قیام مصر و تونس در دل کودتاچی ها در ایران انداخته است. آنچه را که ما بعنوان گزیده تحلیلی سخنان روز گذشته آقای خامنه ای منتشر می کنیم، تلاشی است در همین جهت.
آقای خامنه ای گفت:
برنامه حکومتی مراسم 22 بهمن امسال را با پیوند زدن قیام مردم خاورمیانه به سالگرد 22 بهمن اعلام کرد و دستور خوردن یک میوه پیوندی کال و تلخ را صادر کرد.
او گفت: "22 بهمن امسال یك شور و حال دیگری دارد، زیرا مردم مشاهده میكنند كه انعكاس صدای آنها، امروز در مناطق دیگری از دنیای اسلام شنیده میشود."
این درحالی است که تحولات تونس و مصر و یمن و مراکش و اردن و الجزایر و ... مستقیما تحت تاثیر قیام به خون کشیده شده مردم ایران در جریان کودتای 22 خرداد است.
خامنه ای حرف های پنجشنبه شب حسین شریعتمداری در سیمای جمهوری اسلامی را تکرار کرد و قیام مردم مصر و تونس را، که در هر عکس و تصویر و خبر و شعار و گزارشی که در سراسر جهان منتشر شده؛ قیام علیه گرانی و استبداد ارزیابی و اعلام شده، قیام برای اسلام معرفی کرد. و لابد، یعنی قیام برای عبور از استبداد حسنی مبارکی و رفتن به سوی استبداد مذهبی از نوع کودتائی آن که اکنون در ایران حاکم است و فرمانده آن آقای خامنه ایست!
آقای خامنه ای که سالهاست زبان مردم را نمی داند و بلندگوی قدرتی مشابه حسنی مبارک و صدام حسین است، در نماز جمعه دیروز خود چند کلامی هم به زبان عربی، برای جهان عرب سخنرانی کرد!
آقای خامنه ای در بخش دیگری از خطبه های خود، اشاره به تاریخ شکل گیری کشورهای خاورمیانه از بعد از جنگ اول جهانی کرد و هدف کشورهای استعماری را از روی کارآوردن دولت های دست نشانده. او در همین بخش گفت:
"غرب میخواست كه این كشورها از لحاظ اقتصادی مصرفكننده باشند. یعنی "نفتی" را كه تقریباً مفت از چنگشان خارج میكردند، پول همان نفت را دوباره خرج واردات كنند و خرج مصرف كنند تا كارخانههای غربی رونق بگیرند."
ای کاش، ایشان در یک مصاحبه و یا در یک بحث چند جانبه؛ بجای خطبه خواندن و یک تنه به قاضی رفتن شرکت می کرد و این نظرات را مطرح می کرد، تا از او سئوال می شد، مگر واردات 65 تا 70 میلیارد دلاری کنونی جمهوری اسلامی که سکان رهبری آن در دست جنابعالی است، غیر از همان خواست و نقشه غرب است که اشاره فرمودید؟ مردم ایران که به چشم می بینند مغازه ها و بازارهای ایران مملو از اجناس وارداتی است. حتی پرده بکارت چینی! چای و برنج و شکر و پنبه و گندم و دامداری و ... ایران نابود نشده؟ صرف، دست یافتن به تکنولوژی اتمی که اگر نبود فروپاشی اتحاد شوروی و خریدن کارشناسان اتمی آن کشور – که بیشترین آنها را اسرائیل خرید- یعنی پیشرفت؟ نگاهی به اقتصاد ترکیه باید کرد. کشوری که فاقد نفت و متکی به تولید داخلی و صنعت توریسم. بازار میوه و تره بار و لبنیات اروپا را ترکیه فتح کرده است! اگر مصر و تونس الگوئی را هم برای سامان دادن اقتصاد خود انتخاب کنند، قطعا الگوی اقتصاد فاجعه بار و سراپا فاسد و آلوده به رشوه و رانت خواری جمهوری اسلامی نیست. در کدام کشور منطقه، اعتیاد و فحشای برخاسته از فقر اینگونه حاکم است که درجمهوری اسلامی حاکم است؟ مردم مصر و تونس قیام کرده اند که قهرمان اعتیاد به تریاک و هروئین و شیشه و دهها مشتقات آن شوند؟ مردم مصر و تونس قیام کرده اند که از این پس، با رفتن بن علی و مبارک، دستگیری و شکنجه روشنفکران، معترضان، روزنامه نگاران، زنان خواهان حقوق برابر با مردن با احکام شرعی صورت گیرد؟
حرف های آقای خامنه ای در مرور تاریخ استعماری منطقه، بی راه نیست، اما مصداق مقابله با این استعمار و کوشش برای استقلال اقتصادی و سیاسی، قطعا جمهوری اسلامی نیست!
بنابراین، نسخه ای که ایشان برای مصر و تونس و منطقه می نویسد، در هیچ داروخانه ای پیچیده نمی شود!
ایشان خود، رطب خورده ایست،که نمی تواند منع رطب کند. به همین جهت است که وقتی از استبداد حسن مبارک سخن می گوید و قیام علیه آن را به حق می داند، مردم ایران توحشی را پیش چشم خود مجسم می کنند که پس از کودتای 22 خرداد علیه آنها به کار گرفته شد. زندان های پر از زندانی سیاسی در نظرشان مجسم می شود، اعتراف گیری و نمایش تلویزیونی آن را مجسم می کنند و تحمیل رئیس جمهور کارگزار خویش به مردم را و سپس می گویند: "کلَ، اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی"!
یکسال و 7 ماه است که مردم را می کوبید و می گوئید آن فریب خورده اند و رهبران سیاسی مردم را می کوبید و می گوئید آنها سران فتنه اند. و یکسال و 7 ماه است که مردم می گویند، به ما اجازه یک راهپیمائی مسالمت آمیز بدهید تا معلوم شود فریب خورده کیست و فتنه گر چه کسی است؟
حتی برای همین سالگرد 22 بهمن هم تظاهرات مهندسی شده به سبک شتر سواران و الاغ و اسب سواران حسنی مبارک در میدان التحریر- آزادی- قاهره ترتیب ندهید و سپاه پاسداران و نیروی انتظامی باندازه ارتش مصر غیرت کند و به جای سرکوب مردم و کیش کردن قمه بدستان و چماق داران و باطوم به مشت های عضو سپاه فدائیان ولایت، حفظ امنیت مردم را عهده دار شود تا واقعا در کف خیابان های تهران و شهرهای دیگر ایران وزن حکومت و آقای خامنه ای و دولت برکشیده اش و وزن- به قول ایشان- فتنه گران و فریب خوردگان معلوم شود.
این که کمال اتاتورک چه کرد و رضاخان میرپنج چگونه خواست تقلید از او بکند و یا علی امینی را امریکا آورد و شاه امریکائی ها را راضی کرد تا بتواند علی امینی را که نمی پسندید برکنار کند، در صدها جلد کتاب و رساله و مقاله تکرار شده است. پاسخ شکم گرسنه مردم را باید داد، پاسخ گرانی را باید داد، پاسخ قطع یارانه ها را باید داد که منجر به شورش در خاورمیانه شده، پاسخ خانواده اعدام شدگان و به زندان افتاده ها را باید داد، و در یک کلام، پاسخ بالای 20 سال سکانداری جمهوری اسلامی و وضع کنونی کشور را شخص ایشان باید بدهد.
خطبه خواندن و بلغور کردن غلط غلوط تاریخ که نه نان می شود و نه آب و نه آزادی و نه رضایت و وحدت ملی!
آقای خامنه ای در بخش دیگری از خطبه سیاسی- تاریخی خود، با اشاره به انقلاب 57 گفت:
"امام مثل كوه ایستاد و ملت هم پشت سر امام مانند كوه استواری ایستاد."
امام و ملت مثل کوه ایستادند تا مصباح یزدی و احمد جنتی و احمد خاتمی و علم الهدا و احمدی نژاد حاکم بر سرنوشت ایران و ایرانی شوند؟
آنها ایستادند که سلطنت برود و سلطنت جنابعالی بعنوان "حکومت ولائی" جانشین آن شود؟ مردم خاورمیانه علیه سلطنت و استبداد به پا خاسته اند. مردم رئیس جمهور مادام العمر نمی خواهند. چه مبارک باشد و چه اسد، چه ملک عبدالله باشد و چه بنی علی. مردم ایران نیز سلطان و سلطنت نمی خواهند. چه نامش سلطنت باشد و چه ولایت! حسنی مبارک هم دولت و نخست وزیر دارد. همانگونه که شما رئیس جمهور و دولت دست نشانده خویش دارید! مردم همین را نمی خواهند. صورت مسئله به همین روشنی است. اگر دولت مجری دربار ولایت نبود، برای برعهده گرفتن طرح حذف یارانه ها، سیاست های اتمی و نظامی، مصرف پول نفت، سیاست واردات، نوع مناسبات خارجی؛ باید تابع ملت می بود و راه حال قانونی آن انتخابات سالم و آزاد پارلمانی بود. جرم مبارک تغییر قانون اساسی مصر است، و مگر شما جز این کرده اید؟ چه کسی و مطابق چه اختیارات قانونی اصول اقتصادی قانون اساسی را تغییر دادید و دولت را مامور اجرای بی سابقه ترین خصوصی سازی در کشور کردید؟ این بگیر و ببند و بکش و اعدام کن و اعتراف بگیر و سیما سازی، این دخالت در جزئی ترین مسائل کشور- حتی رنگ لباس خانم ها- در کنار تعطیل کردن قانون اساسی کشور مصداق استبداد نیست؟
آقای خامنه ای در بخش دیگری از خطبه های دیروز خود گفت:
هدف دشمنان این بود كه اگر براندازی موفق نشد، نظام جمهوری اسلامی را استحاله كنند، یعنی صورت انقلاب باقی بماند، اما سیرت انقلاب و روح آن از بین برود كه در این زمینه تلاش بسیاری كردند و آخرین بخش نمایشنامه آنها نیز همین فتنه 88 بود.
اگر آقای خامنه ای یک مو از صداقت بر صورت داشت، حداقل از خود می پرسید: این جمهوری اسلامی که سکان آن را دو دستی چسبیده، واقعا همان جمهوری اسلامی که آقای خمینی درپاریس وعده داده بود؟ آن شعارهائی که جیره بگیران در نماز جمعه ایشان تکرار کردند، شعارهای انقلاب 57 بود؟ استحاله از این واضح تر؟ اگر آن مو بر صورت ایشان بود، اجازه میداد فیلم های دوران انقلاب و ابتدای جمهوری اسلامی را از سیمای جمهوری اسلامی پخش کنند و سپس اجازه میداد تا دوربین سیما برود در خیابان های تهران و یا هر شهر دیگری و زندگی و حرف های واقعی مردم را پخش کند. "تا سیه روی شود، آن که در او غش باشد!"
رهبر فرزانه در خطبه دیروز خود گفت:
"فتنه 88 نتیجه تلاش عدهای در داخل به دلیل حب نفس و حب مقام بود. برخی افراد به دلیل این امراض خطرناك نفسانی اسیر این توطئه شدند، بنده بارها گفتهام كه مدیر، طراح و نقشهكش این صحنه در بیرون مرزها بوده و هست و برخی در داخل دانسته و یا ندانسته با آنها همراهی كردند. "
اگر آقای خامنه ای در حب مقام و نفس، با حسنی مبارک رقابت نمی کرد، اجازه می داد آن افراد مریض نفسانی در سیما ظاهر شده و حرفشان را بزنند. ایشان این اتهام را در بیانیه ای که بمناسبت درگذشت آیت الله منتظری صادر کرد نیز تکرار کرد. هرکس بگوید شما جائری و مستبدی که پا جای پای شاه گذاشته، گرفتار مرض خطرناک نفسانی است؛ جز خود ایشان! عجیب نیست؟ و عجیب تر، سخنان همین روزهای حسنی مبارک در باره وابسته بودن قیام مردم مصر به خارج، فریب خوردن مصری ها و قدر ناشناسی آنها از خدمات 60 ساله وی نیست؟ شاه هم در جریان انقلاب 57 دقیقا همین استدلال حسنی مبارک در باره قیام کنونی مصر و سخنان علی خامنه ای در باره قیام مردم علیه کودتای 22 خرداد را بارها تکرار نکرد؟ ریشه همه اینها به بیماری لاعلاج استبداد و خوی خود بزرگ بینی باز نمی گردد؟
آقای خامنه ای دیروز گفت:
" پیش از انقلاب حكومت ایران سلطنتی بود.مردم در حكومت سلطنتی هیچ نقشی ندارند. اما نقطه مقابل این حكومت سلطنتی، مردمسالاری است كه مردم در آن نقش تأثیرگذاری دارند.
در آن زمان یك نفر میمرد و یك نفر دیگر را به جای خود معرفی میكرد و در این میان مردم هیچ نقشی نداشتند و مجبور بودند كه شاه جدید را بپذیرند، اما در جمهوری اسلامی ایران به بركت انقلاب، حكومت مردمی استقرار یافته است كه در این نظام، مردم نقش تأثیرگذاری دارند.
پیش از انقلاب، حكومت ایران دیكتاتوری امنیتی بود، اما انقلاب اسلامی فضای آزاد نقد و اصلاح را در جامعه ایجاد كرد و در طول این 32 سال گذشته نیز این روند ادامه داشته است.
یک متفكر غربی میگوید كه اگر در بین ملتهای مسلمان جهان دو نكته وجود داشته باشد، همه تابوهای غربی در هم شكسته خواهد شد. مساله اول، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است كه یك حكومت پیشرفته دینی را برای مسلمانان جهان ممكن میسازد و نشان میدهد با این قانون میتوان یك حكومت متجدد امروزی و كاملا دینی ایجاد كرد. دومین نكته مورد توجه این متفكر غربی را كارنامه موفقیتهای علمی، سیاسی و فرهنگی جمهوری اسلامی را دانستند. امروز طبق گزارشاتی كه من دارم البته تا 22 بهمن، به توفیق الهی كشور به طور كامل از واردات بنزین بینیاز میشود. بعد از 22بهمن ما حتی میتوانیم بنزین را صادر كنیم كه دستورش را هم دادهاند."
نه ایشان گفت و نه ما می دانیم آن متفکر غربی کیست که چنین گفته و اساسا چه نیازی به طلب شاهد از غرب است؟ اما این را میدانیم که همان سران باصطلاح فتنه و همه آنها که اکنونی زندانی سیاسی اند، یکصدا می گویند: قانون اساسی را اجرا کنید! و آن که مانع اجرای کامل و همه جانبه این قانون اساس شخص خود ایشان است! بنابراین باید گفت: آن که لالائی بلد است، چرا خوابش نمی برد!
حضور علی خامنه ای در نماز جمعه دیروز تهران و خطبه هائی که خواند، در واقع گزارشی بود یکطرفه ای از 22 سال رهبری خویش و درعین حال او از بیم مقایسه ناگزیر حسنی مبارک و بن علی تونسی با خودش، به نماز جمعه آمد تا بگوید برخلاف حسنی مبارک و بن علی، او از دمکراسی و مردم سالاری دفاع می کند. در حقیقت، حضور خامنه ای در نماز جمعه دیروز تهران، همان حضور مبارک و بن علی در تلویزیون کشورهایشان درجریان قیام مردم و اعلام فریبکارانه "درک خواست مردم" بود.
به این جملات خطبه دیروز آقای خامنه ای توجه کنید:
"از اول امام اعلام كرد كه باید مردم نظر بدهند. چه در اصل انتخاب جمهوری اسلامی، چه در تدوین قانون اساسی و چه در پذیرش آن قانون. قانونی كه در مجلس خبرگان تصویب شده بود. چه در انتخاب رئیس جمهور و چه در انتخاب مجلس. 32 سال از انقلاب میگذرد؛ ما با محاسبه رفراندومهایی كه شده است 33 تا حضور مردم داشتیم، در طول 32 سال 32 یا 33 مرتبه مردم رفتهاند و رای دادهاند و انتخاب كردهاند. یعنی به طور متوسط سالی یكی. امروز مسئولین كشور از خبرگان رهبری كه رهبر را نصب یا عزل میكنند گرفته تا ریاست جمهوری تا مجلس و شوراها، منتخبین مردم هستند، جریانهای گوناگون هم سر كار آمدند؛ این جور هم نبوده است كه ما بگوییم تنها یك جریان بوده، گرایشهای سیاسی از اول تا امروز در این چند رئیس جمهوری كه سر كار آمدند هر كدام یك جهتگیری و یك شكل داشتند و همه با انتخاب مردم بر سر كار آمدند.
از اول امام اعلام عدالت كردند. خوب عدالت اجتماعی از همه این كارها سختتر است؛ از حفظ مردم سالاری و بقیه كارهایی كه در جمهوری اسلامی شده است، استقرار عدالت اجتماعی كار سختتر و دشوارتری است، نمیگویم كه ما تا امروز توانستیم به طور كامل عدالت اجتماعی را مستقر كنیم، نه! عدالتی كه اسلام از ما خواسته است با آنچه كه امروز در جامعه ما است فاصله دارد اما حركت به سمت عدالت اجتماعی متوقف نشد و ادامه پیدا كرد و روز به روز شدیدتر شده است؛ امروز حركت به سمت عدالت اجتماعی از سالها و دورههای قبل هم بیشتر است. "
این سخنان که ادامه آن را می خوانید، کپی برداری از سخنان حسنی مبارک و بویژه علی عبدالله صالح یمنی در روز پنجشنبه گذشته و یا بشار اسد در سوریه و ... نیست! اگر هست، که قطعا هست، آن که باید ناقوس قیام دوباره مردم زیر گوشش در ایران صدا کرده باشد، خود ایشان نیست؟ اگر هست؛ که قطعا هست، راه حل آن خطبه خواندن است و یا خاتمه دادن به متهم کردن امثال موسوی و خاتمی و رفسنجانی و کروبی به سران فتنه و مردم را فریب خورده معرفی کردن، یا جسارت تشکیل یک مجمع ملی، برای یافتن راه حلی برای برون رفت از بحران کنونی؟ آزاد کردن زندانیان، موافقت با یک انتخابات آزاد و...
همه ملت ایران دراین روزها متوجه شده اند که حسنی مبارک نه تنها نتوانست پسرش را جانشین خود کند، بلکه حالا خود او نیز درحال رفتن است. رئیس جمهور مادام العمر یمن هم گفته که پسرش دیگر قصد نشستن به جای او را ندارد. البته خودش هم در آستانه سقوط است. بشار اسد نیز در پی یافتن راه حلی برای لغو ریاست جمهوری مادام العمر خود است و البته شاید شرمنده جانشینی پدر! اگر طرح جانشینی "آقا مجتبی"، با دیدن این اوضاع در منطقه منتفی شده، بهتر نیست به جای ذکر آن اصول قانون اساسی که درباره انتخاب رهبری است و ایشان در نماز جمعه دیروز پس از 22 سال آن را بر زبان آورد، حداقل در همان مجمع ملی پیشنهاد، اعلام کند که جانشینی آقا مجتبی منتفی است و ایشان بابت فاجعه ای که در مملکت آفریده توبه کرده است؟ و ضمنا بهتر است یک محدودیت زمانی برای رهبر در نظر گرفته شود که مردم فکر نکنند ایران هم مصر است و ایشان هم حسنی مبارک!
آقای خامنه ای که آشکارا نگران تکرای قیام مردم مصر و تونس و یمن و... علیه گرانی و بیکاری و استبداد در ایران است، در بخش دیگری از خطبه های دیروز خود، باز هم مانند حکام عرب منطقه، گریزی به همین نگرانی زد و همان حرف هائی را زد که آنها در هفته ها و روزهای گذشته در باره بی عدالتی و فقر در کشورشان زده اند. آقای خامنه ای گفت:
"این همه مسكنسازی در روستاها و جادهسازی به سمت شهرهای دور كشور و روستاها و راههای ارتباطی، ارتباطهای گوناگون و نیروی برق، آب، تلفن، امكانات زندگی اینها در سرتاسر كشور توزیع شده است. مسئله هدفمند كردن یارانهها یك كار بزرگی است كه اگر انشاءالله مسئولین كشور بتوانند خوب این را عمل كنند خیلی مهم است"
آقای خامنه ای که تردید نیست میداند آنچه باعث انفجار در خاورمیانه شده نتیجه اجرای همین طرح حذف یارانه هاست که دستور دهنده آن صندوق بین المللی پول است و اجرای آن را بی آن که به رفراندوم بگذارد و اجازه بدهد مردم درجریان واقعیات پشت آن قرار بگیرند و نظر بدهند شخصا ابلاغ کرده است، در ادامه خطبه های خود، مانند امثال حسین شریعتمداری، چند خبر و رویداد روزهای اخیر را در جهت تائید نظرات خود تحریف کرد. از جمله این که در روزهای اخیر، رسانه های امریکائی و اروپائی بیش از هر چیز روی خطر اسلام گرائی در مصر تاکید می کنند. پشت این تبلیغات رسانه های مهم تصویری و صوتی و انتشاراتی جهان، اسرائیل قرار دارد. آنها، مدلی را بعنوان نمونه ارائه میدهند که جمهوری اسلامی آقای خامنه ایست. درحالیکه، در قیام مردم مصر و تونس، شعاراسلامی و یا تظاهر اسلامی کمترین نمود را دارد. هر کلام مقامات ایران در جهت اسلامی اعلام کردن قیام مردم مصر و دیگر کشورهای عربی، عملا گامی است در جهت توطئه امریکا واروپا علیه قیام ضد استبدادی و عدالت خواهانه مردم منطقه.
حال ببینیم آقای خامنه ای از قول جیمی کارتر، رئیس جمهور اسبق امریکا که همآهنگ با سیاست تبلیغاتی یاد شده در بالا این روزها مرتب اظهار نظر می کند، چه نکته ای را نقل می کند:
"آن رئیسجمهور آمریكا در دوره انقلاب، همین چند روز پیش مصاحبه كرده و گفته این صداهایی كه در مصر شنیده میشود برای من آشنا است."
کارتر برای حفظ مبارک و سرکوب مردم چنین می گوید و آقای خامنه ای او را شاهد توهمات خود کرده است!
بخش دیگری از توهمان آقای خامنه ای که حاصل رایزنی با امثال علی اکبر ولایتی و حسین شریعتمداری و لابد آقازاده خویش "مجتبی" است، مربوط به ضربه ایست که امریکا از سقوط حسنی مبارک می خورد!
این درحالی است که بتدریج و با اشاره، برخی مطبوعات مترقی زمزمه می کنند که اوباما اگر از پیش هم نقشی در تشویق رهبران سیاسی و مذهبی مصر برای برکنار مبارک نداشته، اکنون با حمایت علنی از برکناری او، بزرگترین پشت پا را به دولت سرکش نتانیاهو در اسرائیل زده است. با تغییر دولت ها و حکومت ها در مصر و دیگر کشورهای منطقه، عملا زمینه سقوط دولت اسرائیل و سپس تشکیل دولت فلسطین و دور زدن سیاست حمله نظامی به ایران پیش برده می شود و در همین ارتباط تلاش اسرائیل برای جلوگیری از کشیدن شدن ریاست جمهوری اوباما برای یک دوره دیگر نقش بر آب می شود.
اینهاست آن نکات مهم و ظریفی که نیروهای مترقی منطقه و جهان؛ بتدریج سرگرم تحلیل آن هستند و این تکاپوهای تحلیلی فاصله ای نجومی دارد با حرف های تبلیغاتی و ارزان آقای خامنه ای. حرف هائی که نه در داخل، در میان مردم خریدار دارد، نه حتی در میان بخش مهمی از نیروهای سیاسی و فهیم جمهوری اسلامی و نه در منطقه. که اتفاقا در بخش منطقه ای، باعث واکنش های تند رهبران جنبش مصر نیز شده است.
به این توهم پروری های مقام معظم فرزانه توجه کنید، که در هیچ فیلم و عکس و خبری نشانی از آن نیست و صرفا برای عوامفریبی و مردم فریبی و انکار انگیزه اصلی قیام مردم طرح شده است:
" به مجرد اینكه این خائن(نام بن علی را ایشان نیآورد تا نام خود او تداعی نشود!) از تونس فرار كرد و اوضاع به هم ریخت، دختران دانشجو با حجاب به دانشگاهها رفتند كه این نشاندهنده انگیزه عمیق اسلامی است، ولی این موضوع را تحلیلگران غربی میخواهند كتمان كرده و مخفی نگهدارند. "
یعنی آنچه که نیست و نبوده را باید مطبوعات غربی بنویسند!
آقای خامنه ای که فقر و خانه بدوشی و کارتن خوابی درایران را فراموش کرده و یا خود را به فراموشی زده، درباره مصر در خطبه دیروزش گفت:
" چند صدهزار نفر از فقرای قاهره در قبرستانها زندگی میكنند؛ 40 درصد مردم زیر خط فقر و آواره و بیابانگرد. البته بنده تا 2-3 میلیون نفر را نیز شنیدهام
۱۳۸۹ بهمن ۱۴, پنجشنبه
۱۳۸۹ بهمن ۱۲, سهشنبه
از قاهـــــــره تا تهــــــــران! آنجا معترضی، اینجا اغتشاشگر
فقط باید ایرانی باشی تا مزدور غرب لقب بگیری
چکیده :هرچقدر هم خبرنگاران صدا و سیما اصرار داشته باشند که حکومت دیکتاتور مصر آیینه وضع فعلی ایران نیست، روشهای یکسان فرعونها خود می گوید که چه کسی شبیه چه کسی است؟ چه کسانی اینترنت و موبایل اس .ام.اس مردم را قطع کردند؟دولت ایران از فردای انتخابات شبکه اینترنت را دچار اختلال و اس .ام.اس و موبایل را قطع کرد. دیکتاتور مصر هم درسش را خوب از دولتمردان ایرانی فراگرفته بود که ساعتی پیش از شروع راهپیمایی گسترده و اعتراضی مردم مصر تمام وسائل ارتباطی از جمله اینترنت، پیامک و شبکه مخابراتی را قطع...
کلمه_ عاطفه امیری: وقتی مردم فرانسه در پاریس تظاهرات می کردند از سوی صدا و سیمایی که از پول من و شما ارتزاق می کند، «مردمی معترض» لقب گرفتند. وقتی دانشجویان در لندن تظاهرات بزرگ به راه انداختند دانشجویان معترض و آگاه خوانده شدند، حالا هم مردمی که در تونس و مصر و یمن به خیابان ریخته اند مردم معترضی هستند که وزارت خارجه دولت احمدی نژاد با صدور دستورالعملی از دولت مصر درخواست می کند که نسبت به معترضان خشونت نورزد چرا که اعتراض حق مردم است.
شما می توانید مردم هرجای دنیا باشید و تظاهرات کنید تا معترض هایی نامیده شوید که اعتراض حق شماست، اما اگر شما شهروند تهران، شیراز، اصفهان، قم، رشت و یا هرجای دیگر ایران بودید و اعتراض کردید نامتان معترض نیست و اغتشاشگر است.
خبرنگار صدا و سیما اما هرچقدر هم که تلاش کند تصاویر اعتراض مردم مصر و تونس بیشتر یاد آور تظاهرات های مردم معترض ایران در روزهای پس از انتخابات است و نه شبیه تظاهرات های دولتی و مهندسی شده ایران.
هرچقدر هم خبرنگاران صدا و سیما اصرار داشته باشند که حکومت دیکتاتور مصر آیینه وضع فعلی ایران نیست، روشهای یکسان فرعونها خود می گوید که چه کسی شبیه چه کسی است؟ چه کسانی اینترنت و موبایل اس .ام.اس مردم را قطع کردند؟
دولت ایران از فردای انتخابات شبکه اینترنت را دچار اختلال و اس .ام.اس و موبایل را قطع کرد. دیکتاتور مصر هم درسش را خوب از دولتمردان ایرانی فراگرفته بود که ساعتی پیش از شروع راهپیمایی گسترده و اعتراضی مردم مصر تمام وسائل ارتباطی از جمله اینترنت، پیامک و شبکه مخابراتی را قطع کرد.
صحنه مجروح وکشته شدن معترضان هر در تونس و مصر هر بیینده ای را به راحتی به یاد صحنه های به خون کشیدن معترضان می اندازد.
منابع خبری گفته اند که در همین چند روز نزدیک به دو هزار نفر در مصر بازداشت و روانه زندان شده اند، همچنان که از فردای انتخابات چند هزار نفر از معترضان به زندان ها برده شدند.
شعارهای اصلی مردم ایران در تظاهرات های اعتراضی شان نسبت به نتیجه انتخابات الله اکبر و یا حسین بود. یکی از شعارهای اصلی مردم مصر نیز الله اکبر است. خطیب جمعه تهران و دیگر حامیان دولت شعار الله اکبر مردم مصر را نشان خیزش اسلامی مصر می دانند و شعار الله اکبر معترضان ایرانی را نشانه فتنه گری.
استفاده از واژه فتنه برای معرفی معترضان از دیگر ویژگی های مشترک حامیان دیکتاتورهاست. در ایران همچنان مخالفان دولت ایران و معترضان به نتیجه انتخابات فتنه و فتنه گر خوانده می شوند . ملک عبدالله بن عبدالعزیز، شاه عربستان، در تماسی تلفنی با حسنی مبارک، به وی گفته است « انسان نمیتواند تحمل کند که کسانی با نام آزادی بیان، برای فتنهانگیزی در این کشور تلاش می کنند.»
در کوران اعتراض های مردم ایران، دولت های غربی از دولت ایران خواستند نسبت به معترضان خشونت نکند و همین کافی بود تا دستگاه تبلیغاتی دولتی به کار بیفتد که «ای داد، بی داد! دیدید گفتیم که مخالفان ما از غرب حمایت می شوند.حالا هر روز دولت های غربی از دولت تونس و مصر می خواهند که به حقوق معترضان خود احترام بگذارند و نسبت به آنها خشونت نکند.اما برای خطیب جمعه و دیگر دولتمداران ایرانی این نشانه ای برای حمایت غرب از خیزش مردم مصر و تونس تلقی نمی شود.
رسانه های بزرگ دنیا از جمله”بی. سی. سی” و “سی. ان. ان ” اخبار و تحولات مربوط به رویدادهای ایران راپوشش می دادند البته چون خبرنگارهایشان اخراج شده و دوربین هایشان در ایران خاموش بود نمی توانستد تصاویر حرفه ای و با کیفیت از صحنه های اعتراض های مردم پخش کنند و به پخش تصاویر غیرحرفه ای که مردم با موبایل گرفته و ارسال کرده بودند، بسنده می کردند .
اما اقتدارگرایان در ایران پوشش گسترده رسانه های غربی را از حوادث ایران نشان دهنده رضایت غرب از اعتراض ها و مزدور غرب بودن معترضان گرفتند.این روزها نیز رسانه های بزرگ دنیا از جمله هان بی. بی .سی و سی .ان. ان لحظه به لحظه حوادث مصر و تونس را پوشش می دهند و همان تصاویر نیز از رسانه های ایران پخش می شوند اما این بار این پوشش خبری گسترده رسانه های غربی از اعتراضات مردمی دیگر در کشوری دیگر ،نشانه مزدور بودن این مردم تلقی نمی شود.فقط باید ایرانی باشی تا اگر اعتراض کردی مزدور غرب لقب بگیری.
تهران، شیراز، اصفهان، رشت و یکی –دو شهر دیگر از فردای انتخابات پر مناقشه ۸۸ به صحنه اصلی اعتراض های مردم و قدرت نمایی جنبش سبز تبدیل شد، حامیان دولت گفتند که جنبش سبزی ها یک مشت شهرنشین مرفه هستند، پس کجا هستند روستایی ها و مردم دیگر شهرهای کوچک در اعتراض ها؟حالا در تونس و مصر نیز فقط مردم شهرهای بزرگ و طبقه متوسط به خیابان ها آمده اند و این بار رسانه های اقتدارگرایان نمی پرسند کجا هستند مردم روستاهای مصر و تونس؟
اما منصفانه نیست اگر بگوییم آنچه در مصر می بینیم همان است که در اعتراض های مسالمت امیز مردم ایران دیدیم.
فقط یک روز از کودتا گذشته بود که دولت ایران خبرنگاران رسانه های دنیا را از ایران اخراج کرد و مردم به ناچار با موبایل فیلم های غیرحرفه ای گرفتند و روی فضای اینترنت منتشر کردند .
هنوز اما دوربین های حرفه ای خبرنگاران در قاهره و دیگر شهرهای مصر روشن است و هرلحظه تصاویر اعتراض مردم را به دنیا مخابره می کنند. همچنان که دوربین های خبرنگاران در تونس و یمن روشن است و کار رسانه ای و حرفه ای خود را انجام می دهند.
یکی از بزرگترین مخالفان دولت مصر با اعلام قبلی وارد قاهره شد و البته در فرودگاه قاهره کسی برای کوچکترین مزاحمتی ایجاد نکرد چه برسد به بازداشت یا ممانعت از ورود او.
چه کسی می تواند تصور کند که مخالفان دولت ایران که اکنون در خارج از ایران به سر می برند وارد فرودگاههای ایران بشوند و مستقیم به زندان منتقل نشوند؟
معترضان مصری در روز “خشم مصر” در مساجد قاهره و دیگر شهرها نماز گذاردند و نیروهای لباس شخصی و امنیتی به نماز آنها یورش نبردند.معترضان ایرانی حتی اجازه نماز خواندن در مساجد شهرهای خود را ندارند.چه کسی است که ماجرای مسجد ایت الله دستغیب را در شیراز فراموش کرده باشد؟
نمازگراران مصری با آرامش نماز خواندند و کسی با گاز اشک آور و باتوم به سمت آنها حمله نکرد؟چه کسی است که نماز جمعه سبز تهران را فراموش کرده باشد با آن صحنه های یورش ماموران به نمازگزاران سبز؟
هنوز از وجود کهریزک و تجاوز به معترضان و کشته شدن معترضان زیر شکنجه در مصر چیزی شنیده نشده است.اینجا حتی افشاگرانی که در باره کهریزک نوشتند راهی زندان شدند.
هنوز هیچ اتومبیل پلیسی در قاهره و تونس و یمن معترضان را زیر چرخهای خود له نکرده است، در تهران اتومبیل های آرم دار پلیس از روی مردم بی گناه چند بار رد شدند و شاهدان زیر گرفته شدن مردم به زندان برده شدند و کسی از عاملان زیرگرفتن مردم سراغی نگرفت.
در تظاهرات سی ام خرداد ماه، پاسخ فاطمه سمسارپور زنی خانه دار که از خانه اش بیرون آمد تا به نیروهای لباس شخصی اعتراض کند که چرا به علمک گاز خانه شان شلیک کرده اند که موجب انفجار خانه مسکونی شان خواهد شد،شلیک مستقیم گلوله به قلبش بود که در دم جان سپرد. تا این لحظه از کشته شدن زنان خانه داری که در خانه های خود در قاهره نشسته و کاری به تظاهرات ندارند،گزارش نشده است.
فاطمه رجب پور و سرور برومند براساس گزارش های تایید شده در روز ۲۵ خرداد در خیایان آزادی داخل مهد کودک مورد اصابت گلوله قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. تا این لحظه گزارشی از هجوم نیروهای نطامی، امنیتی و یا لباس شخصی به مهدکودکهای مصر گزارش نشده است.
ساعتی پس از به پایان رسیدن تظاهرات مسالمت آمیز مردم در روز ۲۵ و ۳۰ خرداد در تهران افرادی ناشناخته و مشکوک بانکها و اتوبوس ها را آتش زدند و تلاش کردند آن را به گردن معترضان بیندازند. ساکنان قاهره نیز دیروز و امروز از تلاشهای مشکوک برای آتش زدن اموال عمومی و غارت بانکها دچار وحشت شدهاند.‘گفته شده که برخی از این غارتگران سوار بر موتورسیکلت، کارت شناسایی نیروهای امنیتی را دارند، و در گزارش دیگری گفته شده که پلیس هم در این غارتگری ها نقش دارد .روش دیکتاتورها انگار همه جای دنیا شبیه هم هست.قاهره و تهران ندارد.
جمعیتی که در روز خشم مصر به خیابان های قاهره ریختند سه میلیون نفر نبودند و کمتر ازاین ها برآورد شدند اما هنوز ۲۴ ساعت نگذشته بود که مبارک گفت صدای اعتراض مردم را شنیدم و برای اصلاحات تلاش خواهم کرد.
در تهران فقط در یک روز و براساس آمارهای رسمی و غیر رسمی بیش از سه میلیون نفر برای نشان دادن اعتراض شان به خیابان ها آمدند اما دولتمداران ایرانی صدایشان را نشنیدند یا نخواستند بشنوند و معترضان را خس و خاشاک و بزغاله نامیدند.
برنامه بیست و سی تلویزیون با هیجان زیاد رقم شرکت کنندگان در تظاهرات دیروز (شنبه )مردم قاهره را پنجاه هزار نفر می خواند و آن را راهپیمایی گسترده مخالفان نام می دهد و بارها و بارها تصاویر این تظاهرات را نشان می دهد.دیگر بخش های خبری نیز بارها تصاویر تظاهرات مصری ها را نشان می دهد.صدا و سیما هرگز حاضر نشد صحنه های پرشکوه تظاهرات میلیونی مردم تهران را در تظاهرات ۲۵ خرداد نشان دهد.
شباهت ها و تفاوتهای آنچه در قاهره و اسکندریه و سوئز می گذرد با آنچه در تهران و شیراز و اصفهان و …گذشت کم نیست اما میرحسین راز شباهت جنبش سبز مردم ایران را با جنبش اعتراضی مردم مصر در شیوه برگزاری انتخابات ها نیز جستجو می کند.آنجا که می گوید:« دامنه ی شعار “رای من کجاست؟” مردم ایران، به شعار “الشعب یرید اسقاط النظام” در قاهره و سوئز و اسکندریه رسیده است. برای کشف راز این پیوندها و مشابهت ها لازم نیست جای دوری برویم. کافی است شیوه ی انتخابات اخیر مصر را با انتخابات های خود مقایسه کنیم و اینکه رئیس شورای نگهبان از بی نیازی به آرا میلیون ها شهروند سبز سخن می راند.»
میرحسین شباهت فرعون ها را در دیر شنیدن صدای مردمشان نیز می داند:«فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است.»
اشتراک در:
پستها (Atom)